تنديس ايمان
تنديس ايمان
ابوطالب مسلمانان را با اشعارش به تحمل و صبر و پايداري تشويق ميكرد. و تعاليش فراهم آوردند و به اين ترتيب ابوطالب با آدابي غير از رسوم مشركان پرورش يافت و در دل مهرآيين حنيف ابراهيمي را جاي داد. او از همان آغاز نوجواني به كرامت و جوانمردي در نزد قريشان معروف شد.2 البته پدرش عبدالمطلب فرزندان ديگري نيز داشت (عبداللّه و زبير) كه از طرف مادر با وي برادر بودند.3
ابوطالب مانند اغلب خاندانش پيشه تجارت را انتخاب كرد و از اين راه به كسب درآمد پرداخت.4 در جواني به مراتب عالي درايت و كمال دست يافت تا آنجا كه قريشيان او را براي حل اختلافات خود حكم قرار ميدادند.5 وي به سخاوت و گشادهدستي نيز شهرت داشت و ديگران را از آنچه كسب ميكرد، بهرهمند ميساخت هر چند خود زماني گرفتار و تنگدست شد، اما چشمه جود و بخشش هرگز در وجودش خشك نشد.
با اين همه آنچه به زندگي ابوطالب و مطالعه وقايع حيات وي اهميت ويژه ميبخشد، نقش ويژهاي در سرپرستي از پيامبر اكرم و حمايت از او در دوران اوليه رسالت است. به همين مناسبت مقاله حاضر به ترسيم نقش ابوطالب در عرصههاي مختلف دفاع از رسول اكرم(ص) ميپردازد.
سرپرستي محمد(ص)
محمد(ص) فرزند عبداللّه، برادر ابوطالب بود كه در سفري تجارتي وفات يافته و عبدالمطلب سرپرستيش را عهدهدار شده بود. هشت بهار از عمر محمد(ص) ميگذشت كه زمان وفات عبدالمطلب فرا رسيد. وي فرزندانش را به دور خود جمع كرد و در ميان آنان ابوطالب را مخاطب ساخت و گفت:
اي اباطالب، اين جوان مقام بزرگي دارد از او محافظت كن و مواظبش باش. فردي يگانه است. برايش همچون مادر باش تا آنچه دوست ندارد، به او رو نياورد.6
ابوطالب وصيت پدر را پذيرفت و عبدالمطلب با خيالي آسوده از جهان فاني چشم فرو بست و در هشتم عامالفيل به ديدار معبود شتافت.7
شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشه براي رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد.
از آن روز سرپرستي محمد(ص) بر عهده ابوطالب قرار گرفت. در دوران قبل از رسالت محمد(ص) زير نظر و مراقبت شديد ابوطالب و نزديكان عبدالمطلب بود. آنگاه كه عالم يهودي محمد(ص) را به مجلس خديجه فراخواند و مهر نبوت او را كشف كرد. خديجه گفت: اگر عموهايش اينجا بودند، اجازه چنين كاري را به تو نميدادند.8 اين و خبرهاي ديگر همه حكايت از يك موضوع تاريخي دارند و آن اينكه (محمد(ص)) تحت مراقبت شديد خاندان عبدالمطلب بود. همچنين خبر دادن راهب نصراني به نام بحيرا از پيامبري محمد، ابوطالب را وادار كرد به مراقبتهايش
غرضورزي عناصري كه خود اصل و نسب پاك نداشتند از جمله معاوية ابنابوسفيان از دلايل عمده طرح شبهه در ايمان ابوطالب و اسلام او است.
بيفزايد.9 او خود به محمد(ص) اعتقادي محكم داشت. همان دوران كه محمد(ص) جواني بيش نبود، در كتب تاريخي ميخوانيم زماني در مكه باران نيامد. ابوطالب دست محمد(ص) را گرفت و به ديوار كعبه تكيه داد و گفت: اي خداي مهربان به حق اين جوان باران بفرست و ما را مشمول لطف خود قرار بده، وقتي باران آمد، از شادي شعري سرود.10 محمد(ص) نيز به ابوطالب سخت علاقهمند شد و در امور مهم نظر عمويش را جويا ميشد از جمله در موضوع ازدواج با خديجه او ابتدا نظر عمويش را جويا شد و ابوطالب خطبه عقد را خواند.11 مهر محمد(ص) به ابوطالب را ميتوان آنگاه درك كرد كه دانست بعدها رسول اكرم در جنگها كه پيروز ميشد، به ياد ابوطالب ميافتاد و ميگفت: اي كاش عمويم نيز با ما بود. محمد(ص) در همين دوران، علي(ع) فرزند ابوطالب را به خانه خود برد و در تربيت وي سخت كوشيد. تا آنجا كه علي(ع) ياور اصلي پيامبر شد و پيامبر در بارهاش فرمود: نخستين كسي كه در كنار حوض كوثر نزد من ميآيد نخستين اسلامآورنده به من علي بنابيطالب است.12
دوران رسالت
شاهد نور نبوت
اعلام نبوت پيامبر(ص) زمان به ثمر نشستن زحمات و حمايتهاي ساليان درازي بود كه ابوطالب به جان خريده بود. حال كه محمد 45 نفر از طايفهاش را به دور خود جمع كرد و آنان را از رسالت آسمانياش آگاه ساخت، چه كسي به اندازه ابوطالب ميتوانست خوشحال باشد اما او تنها به اين دليل كه بتواند همچنان پيامبر را در ميان جاهلان قريش ياري رساند، از اعلام حمايت رسمي خودداري كرد ولي در عين حال هيچ مخالفتي با پيوستن نوجوانش علي(ع) به او نكرد. او در مقابل شماتت اقوام خود كه در آن مجلس ميگفتند از اين به بعد تو تحت ولاي محمد و پسرت علي خواهي بود، عكسالعملي نشان نداد. علاوه بر آن برادرزادهاش را دلگرم ميساخت و به او ميگفت:
برادرزادهام به پا خيز تو مقامي والاداري، گروه تو از گراميترين حزبهاست. تو فرزند مرد بزرگي هستي هر گاه زباني تو را آزار دهد، زبانهاي تيز براي دفاع تو برميخيزند و شمشيرهاي برندهاي آنها را ميربايد. به خدا سوگند مانند خضوع كودكنزد مادرش در پيش تو خاضع خواهند شد.13
تا ابوطالب زنده بود، قريش نتوانست مرا به سختي آزار دهد.
تكيهگاه رسول اللّه(ص)
پيامبر اكرم(ص) بر دامنه دعوتش ميافزود و ابوطالب نيز همچنان مدافعش بود. تا اينكه نمايندگان قريش به نزد ابوطالب آمدند و از وي خواستند از حمايت محمد(ص) دست بردارد. پيامبر از پذيرش درخواست آنان خودداري كرد و ابوطالب با اينكه خود را در مقابل و مخالف گروه سران قريش ميديد، به محمد(ص) گفت: «به خدا قسم از حمايت تو دست برنميدارم و تو مأموريت خود را به پايان برسان.»14
آنان گمان بردند حمايتهاي ابوطالب از روي عاطفه و علاقهاش به فرزند پسر است از اين روي پيشنهاد كردند عمارة بنوليد جوان خوشسيما و برومند قريش را به ابوطالب بدهند و در عوض محمد(ص) را تحويل بگيرند. اما ابوطالب از اين پيشنهاد به شدت خشميگن شد. او در قصيدهاي اين واقعه را به نظم كشيد.15 اما فشارهاي قريشيان پاياني نداشت و آنان حتي پيشنهاد تسليم محمد(ص) را براي قتل به او ابلاغ كردند. به موازات پيشرفت دعوت پيامبر فشارها روزافزون ميشد تا آنجا كه گاه احترام ابوطالب نيز خدشهدار ميشد. اما او همچنان ثابتقدم به دفاع از محمد رسولاللّه(ص) ادامه داد. در مدح حمزه كه زودتر به پيامبر ايمان آورد، شعري گفت اما در مقابل برادر خود ابوجهل كه به دشمني با پيامبر برخاسته بود، ايستاد.
ابوطالب فرزندش علي را بارها در بستر پيامبر ميخواباند تا پيامبر از دسيسه قريش در امان بماند. روزي به علي گفت: فرزندم بردباري پيشه كن كه از نشانههاي خردمندي است. هر زندهاي به سوي مرگ ميرود من بردباري تو را آزمودهام و بلاها سخت و دشوارند تو را فداي زنده ماندن نجيب فرزند نجيب كردهام.16 و آنگاه كه پيامبر گروهي را به حبشه فرستاد،
در اين باره قاضي نورالله شوشتري مينويسد:
قريش اتفاق كردند كه با بنيهاشم و بنيمطلب مناكحه و مبايعه و مخالطه نكنند و عهدنامه نوشتند و در كعبه آويختند و آغاز ايذاء و زجر مسلمانان كردند. ابوطالب پيغمبر را با جماعت مسلمانان به شعب خود برد و محافظت ميكرد و كفار تضييق طعام بر اهل اسلام ميكردند و سه سال بر اين منوال گذشت. پس مطعم بنعدي بننوفل بنعبد مناف و هشام بنعمرو بن ربيعه و زهير بنابياميه بنمغيرة مخزومي و ابوالبختري بنعاص بنهشام بنحارث بناسد نقض آن عهد كردند و مسلمانان خلاصي يافتند و ابوطالب در اين سه سال محافظت پيغمبر(ص) به مرتبه ميكرد كه شبها در حضور مردم پيغمبر ميگفت كه بر بستر تكيهفرماي و بعد از آن جاي او را تغيير ميداد و خود بجاي او تكيه ميكرد و بعضي از شبها حضرت امير را ميفرمود كه بر جاي حضرت تكيه زند.18 ابوطالب مسلمانان را با اشعارش به تحمل و صبر و پايداري تشويق ميكرد. شعرهايي كه خود ميتواند گوياي فداكاري وفاداري و نقش وي در دوران اوليه رسالت باشند. او با شعرهاي به ياد ماندني خود در طول دوره چهل و دو سال حمايت و همراهي پيامبر از جنبه ادبي و رواني نيز توانست قدمهاي مثبتي بردارد.19
ابوطالب در واپسين لحظات
ابوطالب در واپسين لحظههاي عمر خود نيز دست از ياري حضرت محمد(ص) برنداشت. بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنين گفت:
چهار تن را به ياري پيامبر سفارش ميكنم فرزندم علي و بزرگ قبيله عباس و شير خدا حمزه كه هماره از پيامبر حمايت كرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشه براي رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد.20
علامه اميني آخرين سخنان او را چنين بازگو ميكند:
يا معشر بنيهاشم اطيعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا21
اي جماعت بنيهاشم محمد را اطاعت و تصديق كنيد رستگار و هدايت ميشويد.
و نيز گفت: محمد امين قريش است، راستگوي عرب است، داراي همه كمالات است، دلها به او ايمان دارد ولي زبانها از ترس به افكار برخاستهاند. من ميبينم كه در آينده مستضعفان را خواهد شكست. و بزرگان آن را خوار و خانههايشان را خراب و بيپناهان را نيرومند خواهد كرد. و در آخر گفت: به او مهر ورزيد و از حمايتكنندگان حزب محمد باشيد.22
ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندي سال درگذشت.23 او را در سال 10 بعثت در كنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاك سپردند.
مزار او در سال 1325 ق همراه گنبد عبدالمطلب تجديد بنا شد.24
من در قيامت شفيع پدر، مادر و عمويم ابوطالب هستم.
اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند ايمان ابوطالب فزوني خواهد داشت.
ايمان ابوطالب
غرضورزي عناصري كه خود اصل و نسب پاك نداشتند از جمله معاوية ابنابوسفيان از دلايل عمده طرح شبهه در ايمان ابوطالب و اسلام او است. او با علي(ع) به مجادله برخاست و پدران خود را از اميرمؤمنان علي(ع) برتر دانست تا بتواند موقعيت اجتماعي مناسبي براي خود در بين مسلمانان بيابد. با اين حال هم پيامبر اكرم و هم ائمه ديگر بارها به ايمان او تصريح كردند. پيامبر ميفرمود:
ما قالت قريش مني شيئا اكرهه [اي اشد كراهة [حتي مات ابوطالب.
تا ابوطالب زنده بود، قريش نتوانست مرا به سختي آزار دهد. بنابر اين اگر ابوطالب از موضع تغيير بيرون ميآمد مانند ديگر مسلمانان حرمتش نزد قريشيان از بين ما رفت. برخي از اين احاديث عبارتند از:
پيامبر اكرم(ص):
1ـ يا عم ربّيت صغيرا و كفّلت يتيما و نصرت كبيرا فجزاك الله عني خيرا.25
2 ـ من در قيامت شفيع پدر، مادر و عمويم ابوطالب هستم.26
امام علي(ع):
3 ـ والذي بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابي في كل مذنب علي وجه الارض لشفّعه الله.27 قسم به كسي كه محمد را به حق به پيامبري برگزيد اگر پدرم در حق تمام گناهكاران روي زمين شفاعت كند، خداوند ميپذيرد.
4 ـ كان والله ابوطالب عبد مناف ابن عبدالمطلب مومنا مسلما يكتم ايمانه مخافة علي بنيهاشم ان تنابذها قريش.28
5 ـ اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند ايمان ابوطالب فزوني خواهد داشت.29
امام صادق(ع):
6 ـ ان اصحاب الكهف اسروا الايمان و اظهروا الكفر فاتاهم الله اجرهم مرتين و ان اباطالب اسروا الايمان واظهر الشرك فاتاه الله اجره مرتين.30
اصحاب كهف ايمان خود را پنهان كردند و كفر را ظاهر ساختند. خداوند به آنان دوباره پاداش ميدهد. و ابوطالب ايمانش را مخفي و شرك را آشكار ساخت پس خداوند دوباره پاداشش ميدهد.
پينوشتها:
1 ـ سيره حلبي 5/1، سيره نبوي ابنهشام 21/1، بحارالانوار، ج 38، ص 6.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 325، سيره نبوي ابنهشام، ج 1، ص 402.
3 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 277 و 279.
4 ـ بلاذري، ج 2، ص 23.
5 ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ح 15، ص 219.
6 ـ مجالس السنيه، ج 4، ص 36.
7 ـ طبقات ابنسعد، ج 1، ص 121؛ سيره نبوي ابنهشام، ج 1، ص 189 و 190.
8 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 19.
9 ـ سيره نبوي ابنهشام، ج 1، ص 191 ـ 194.
10 ـ سيره حلبي، ج 1، ص 125؛ الغدير، ج 7، ص 346.
11 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 130؛ بحارالانوار، ج 16، ص 16.
12 ـ الغدير، ج 3، ص 320.
13 ـ طرايف، ص 85؛ سيره نبوي ابنهشام، ج 1، ص 263؛ بلاذري، ج 1، ص 113.
14 ـ سيره نبوي ابنهشام، ج 1، ص 265 و 266.
15 ـ طبقات ابنسعد، ج 1، ص 202؛ ابن قدامه، ص 352.
16 ـ مناقب ابنشهرآشوب، ج 1، ص 27.
17 ـ الغدير، ج 7، ص 331.
18 ـ مجالس المؤمنين، ج 1، ص 140.
19 ـ بيش از سه هزار شعر از او مانده كه غالبا دلالت بر حمايتهاي او از رسول خدا(ص) و اميان وي دارند. الغدير، ج 7، ص 341.
20 ـ متشابهات القرآن از ابن شهرآشوب در تفسير سوره حج ذيل آيه ولينصرون ميباشد.
21 ـ الغدير، ج 7، ص 367.
22 ـ همان، ص 366؛ نيز در ؟ او به تاريخ الخمين، ج 1، ص 300 و سيره حلبي، ج 1، ص 291 رجوع كنيد.
23 ـ طبري، ج 2، ص 277.
24 ـ لبيب البيتوني، الرحلة الحجازيه، ص 95.
25 ـ ابوطالب مظلوم تاريخ، ص 1.
26 ـ الصبوح من السيرة، ج 1، ص 134 تا 142.
27 ـ الحجة، ص 24.
28 ـ همان.
29 ـ الغدير، ج 7، ص 380؛ نهجالبلاغه، ج 14، ص 68.
30 ـ شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 70؛ الحجة، ص 17 و 15؛ اصول كافي، ص 244.
مجله فرهنگ کوثر، شماره 20
/ج