براي روشن شدن جواب، بيان چند نكته ضروري است.
1ـ تواتر در لغت: واژه يي عربي، مصدر و لازم است و معناي آن، پي در پي شدن، پياپي بودن، پياپي رسيدن، دمادم رسيدن، پياپي آمدن، پي يكديگر به مهلت آمدن مي باشد. ريشه ي اين واژه از «وتر»، به معناي تنها تنها و يك يك به دنبال هم آمدن است.[1]2ـ تواتر در اصطلاح: خبر جماعتي را گويند كه في حدّ نفسه (خود به تنهايي) افاده علم كند و انسان از شنيدن آن قطع به راستي مضمون حديث پيدا كند. مانند: خبر وقوع حادثه مسلم ابن عقيل در كوفه و يا يقين به وجود شهر مكه، براي كسي كه به مكه مشرف نشده است.[2]برخي ملاك تواتر را عدد معيني بين 5، 10، 20، 40 و 70 ذكر كرده اند، ولي بايد گفت! عدد در تحقق آن معتبر نيست. بلكه ملاك تواتر حصول اطمينان و قطع به مضمون خبر و ايمني از عدم تباني مخبرين بر كذب است. از اين جهت عدد بر حسب مورد و موضوع تفاوت پيدا مي كند. چه بسا عددي در موضوعي كافي باشد و در مورد موضوع ديگر كفايت نكند و اطمينان حاصل نشود.[3]3ـ شرايط مخبرين: 1- قبلا شنونده عالم به مفاد خبر نباشد. زيرا با اطلاع قبلي از مضمون خبر، حصول علم از ناحيه خبر متواتر به منزله ي تحصيل حاصل است.
2- شنونده به واسطه تقليد يا وجود شبهه اي اعتقاد به دروغ بودن كذب يا نفي (وجود نداشتن) مضمون، خبر نداشته باشد. به عنوان مثال فرقه هاي غير مسلمان چون به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ باور ندارند، نمي توانند معجزات آن حضرت را كه به حدّ تواتر رسيده بپذيرند.
3- مستند خبر دهنده، حس(شنيدن يا مشاهده) باشد نه دليل عقلي بر مفاد خبر.
4- عدد مخبرين به حدّي برسد كه تواطي و تباني بر دروغ نتوانند كرد.
5- وجود شرايط مزبور در تمام طبقات. (دو شرط آخر، شرط اصل تواتر است، نه شرط حصول علم از خبر متواتر).[4]4ـ اقسام تواتر: خبر متواتر به سه قسم تقسيم مي شود: الف) متواتر لفظي: آن است كه محور مشترك در تمام خبرها لفظ باشد؛ همانند: حديث غدير «من كنت مولاه فعليّ مولاه» كه 110 نفر از صحابه آن را نقل كرده اند. ب) متواتر معنوي: آن است كه محور مشترك در تمام خبرها، قضيه اي معنوي باشد؛[5] همانند: شجاعت حضرت امير ـ عليه السلام ـ . ج) متواتر اجمالي: آن است كه محور مشترك در تمام خبرها، نه لفظ باشد و نه معنا؛ بلكه چيزي باشد كه لازمه اين اخبار و منتزع از آنها باشد. به عبارت ديگر، قدر مشترك حاصل از اخبار «مختلفالدلالة» را متواتر اجمالي گويند: مانند: روايت حجيت خبر واحد كه مضمون مختلفي دارد، و هر حديثي امري را در حجيت خبر واحد شرط دانسته است.[6]5ـ تواتر از شاخه هاي بحث درايه و حديث شناسي است: تاريخ حديث شيعه فراز و فرود فراواني را پشت سر گذاشته است و حوادث تلخ و شيرين زيادي را به خود ديده است.[7] درايه، علم حديث شناسي و متن شناسي است. اوّلين كتاب در اين باره توسط جمال الدين احمد بن موسي بن جعفر بن طاووس (متوفي 673ق) نگاشته شده است. ابن داود حلّي (متوفي 707ق)، اصطلاحات جديدي در تقسيم احاديث اماميّه، وضع كرده است.[8] از اين رو، بحث از خبر متواتر و آحاد يكي از شاخه هاي بحث «علم درايه» است. توسط علم درايه اخبار درست از نادرست، اخبار ساختگي و جعلي از اخبار صحيح تشخيص داده مي شود … .
6ـ گستره خبر متواتر: خبر متواتر دامنه ي گسترده اي دارد. علاوه بر عرصه ي روايات صادره از معصوم ـ عليهم السلام ـ ، عرصه هاي گوناگون ديگر را نيز شامل مي شود. بسياري از حوادث تاريخي[9] مانند: حادثه عاشورا به حدّ تواتر رسيده است. در عرصه قضاوت و شهادات، مورد كاربرد قرار مي گيرد. در زندگي اجتماعي و جامعه شناسي هم كاربرد دارد.
7ـ دو بينش و دو نظريه: در بين مسلمين، اهل سنّت مطابق بينش و باورهاي خود، تنها حديث پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را حجّت دانسته و رجوع به آن را از ضروريات ديني مي دانند. هم چنين مطابق عقيده ي آنان، آراء صحابه و تابعين (كه بسياري از آنان مشخصات روشني ندارند) نيز به عنوان كارشناسان مذهب مورد قبول مي باشد.
امّا مطابق بينش و باور هاي مذهب شيعه؛ از آن جا كه امامان ـ عليهم السلام ـ ، جانشينان قطعي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده و از دو موهبت علم الهي و عصمت برخوردار مي باشند، از همان آغاز قول و فعل آن ها همانند قول و فعل رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ حجّت شرعي قلمداد شده است و به عنوان مأخذ و منبع در شناخت احكام و عقايد، محل اجماع شيعيان قرار گرفت.[10]در اهل سنّت، تا اوايل قرن دوّم، ممنوعيت جمع آوري، نقل و تدوين حديث ناحيه ي خلفا وجود داشت. اين ممنوعيت توسط عمر بن عبدالعزيز به وسيله ي بخشنامه رسمي برداشته شد، و از نيمه دوّم قرن دوّم شروع به جوامع، صحاح، سنن و … نويسي كردند … .[11]بنابراين، خبر متواتر، يكي از اقسام چند گانه روايات مي باشد و از شاخه هاي بحث علم درايه است. همان طوري كه در تعريف تواتر بيان شد، خبر متواتر في حدّ نفسه (به تنهايي) قطع آور و علم آور است. و اين تنها اختصاص به عرصه روايت ندارد؛ بلکه در عرصه هاي گوناگون نيز چنين است. پس، اعتبار بالاي خبر متواتر، به قطع آور بودن آن است و قطع هم حجت است. بنابراين، در عرصه ي خبر متواتر، سخن از قطع و حجيت آن است؛ اما دست يافتن به اين قطع و علم، مباني و منابع خاص خود را طلب مي كند.
در عرصه روايات، اهل سنت بر اساس مباني و منابع خاص خود به تواتر و قطع دست مي يابند و شيعيان هم بر اساس مباني و منابع خاص خود. در نهايت، هر دو گروه از راه تواتر به قطع مي رسند و قطع هم براي هر كدام حجت است. اين طور نيست كه اگر فرقه اي بر اساس مباني و منابع خاص خود از طريق تواتر به قطع و علم دست يافت، مباني و منابع گروه ديگر اعتبار خود را از دست بدهد و قطع و علمشان باطل بشود.!
در مورد برخي از روايات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، هم شيعه ادعاي تواتر كرده و هم اهل تسنن و در تواتر مشترك هستند. در غير اين صورت، طبق مباني شيعه، بسياري از روايات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مرسل است و استناد فقهي ندارد؛ مگر آن كه معصومي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ روايت كرده باشد.
روايات صحابه و تابعين از نظر شيعه اعتبار ندارد … . در عرصه ي روايات، شيعه، قول و فعل معصومين ـ عليهم السلام ـ را مورد سند شناسي و متن شناسي قرار مي دهد، نه ديگران. به هر حال هم شيعه و هم اهل تسنن به قرآن شريف به عنوان كتاب آسماني باور دارند. شيعه بر اساس مباني و منابع خود صاحب فقه هستند و اهل تسنن هم با مباني و منابع خود داراي فقه ميباشند. شيعه بر اساس مباني و منابع روايتي خود به خبر متواتر دست مي يابد و اهل تسنن بر اساس مباني و منابع خودشان به خبر متواتر دست مي يابند و يكي موجب بي اعتبار شدن ديگري نيست. بلي بحث حق و باطل و درستي و نادرستي، جزء بحث معرفت شناسي است و در جايي ديگر بايد دنبال شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيدرضا، مؤدب، عالم الحديث، پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدراية، قم، احسن الحديث، چاپ اول، 1378، ص23ـ27.
2ـ دكتر صبحي صالح، علوم الحديث و مصطلحه، بيروت، دارالملايين، چاپ اول.
3ـ زين الدين عاملي، شهيد ثاني، الدراية في علم مصطلح الحديث، قم، مديريت حوزه علميه قم.
4ـ محمد بهاء الدين عاملي، الوجيزه في الدراية، تهران، 1321.
5ـ علي اصغر رضواني، غديرشناسي و پاسخ به شبهات، مركز چاپ و نشر جمع جهاني اهل البيت ـ عليه السّلام ـ ، ص83ـ158.
6ـ سيد شرف الدين موسوي، رهبري امام علي ـ عليه السّلام ـ، ترجمه محمد جعفر امامي، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1370، ص316ـ348، نامه 53ـ60.
پي نوشت ها:
[1] . نجف زاده، محمد باقر، دانش حديث، تهران، جهاد دانشگاهي، چاپ اول، 1373، ص131.
[2] . امين، سيد محمد، روايت و درايت، چاپ اول، 1372، ص116.
[3] . روايت و درايت، همان، ص116.
[4] . مدير شانه چي، كاظم، علم الحديث و دراية الحديث، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پانزدهم، 1379، ص33.
[5] . دانش حديث، همان.
[6] . روايت و درايت، همان.
[7] . معارف، مجيد، تاريخ عمومي حديث، تهران: كوير، چاپ اول، 1377، ص202.
[8] . سبحاني، جعفر، اصول الحديث و احكامه في علم الدرايه، قم: مؤسسه امام صادق، چاپ اول، 1414ق، ص9.
[9] . دانش حديث، همان، ص131.
[10] . معارف، مجيد، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، تهران، مؤسسه فرهنگي هنري ضريح، چاپ اول، 1374، ص18.
[11] . قرباني، زين الدين، علم حديث، قم، انصاريان، چاپ اول، 1370، ص337.