توبهی مرتد
در روایات و دیگر منابع اسلامی گاهی از کلمه «توبه» و مشتقاتش و در برخی موارد از کلمه «استتابه» و مشتقاتش استفاده شده است.
مفهوم توبه و استتابه
توبه از «تاب یتوب» به معنای برگشت است و توبه یعنی رجوع. (1) بنابراین توبهی مرتد به این است که دست از کفر خویش برداشته و به آغوش اسلام بازگردد. در لغت نامه دهخدا آمده است: «توبه در لغت بازگشتن از گناه و در شرع بازگشتن از افعال مذموم است به افعال نیک». (2)
استتابه در لغت به معنای درخواست توبه و در اصطلاح فقها عبارت است از اینکه حاکم شرع از مرتد بخواهد که دست از کفر خویش برداشته و به آغوش اسلام برگردد.
پس از استتابه ممکن است مرتد توبه کند، همانگونه توبه کند، همانگونه که ممکن است توبه نکند. توبهی مرتد نیز ممکن است در پی استتابه حاکم باشد و ممکن است بدون درخواست حاکم صورت گرفته باشد. پس بین توبه و استتابه عموم و خصوص من وجه است.
الف. حکم تکلیفی استتابه
اهل سنت و استتابه
اهل سنت بین مرتد ملی و فطری تفاوتی قائل نیستند، در نتیجه در مورد استتابه دو دیدگاه از طرف آنان ابراز شده است. حنفیه استتابه را مستحب میدانند و میگویند چون مرتد قبلاً مسلمان بوده طبعاً اسلام بر او عرضه شده است، لذا عرضه مجدد لازم نیست. (3)
مالکیة و شافعیه استتابه را واجب دانسته و مدت آن را سه روز اعلام داشتهاند. حنابله دو قول دارند در یکی از دو قول استتابه را واجب دانسته و در اظهار نظری دیگر عدم وجوب را برگزیدهاند. (4)
امامیه و استتابه
یکی از تفاوتهای اساسی در احکام فطری و ملی در مکتب امامیه مسئلهی «استتابه و عدم استتابه» است. فقهای امامیه میگویند مرتد فطری بدون آنکه استتابه شود احکامی بر آن مترتب میگردد ولی مرتد ملی استتابه میشود. نخست نظری به کلمات فقها انداخته سپس ادله را مورد رسیدگی قرار میدهیم. فقهای امامیه بین مرتد ملی و فطری تفاوت قائلند. استتابه را برای مرتد ملی واجب میدانند. محقق حلی میگوید: «من اسلم عن کفر ثم ارتد فهذا یستتاب فان امتنع قتل و استتابه واجبة». (5) یعنی: کافری که مسلمان شده سپس از اسلام رجوع کرده از او خواسته میشود توبه کند، اگر توبه نکرد کشته میشود و استتابه واجب است.
صاحب جواهر ذیل عبارت فوق دو دلیل بر وجوب استتابه اقامه میکند. (6)
دلیل اول روایتی است از مولا امیرمؤمنان که میفرماید: «المرتد عن الاسلام تعزل عنه امرأته و لا توکل ذبیحته و یستتاب ثلاثه ایام فان تاب والا قتل یوم الرابع». (7) کسی که از اسلام روگردان شود همسرش از او جدا شده و خوردن گوشت حیوانی که به دست او ذبح شده باشد ممنوع است و از او خواسته میشود که در مدت سه روز توبه کند، اگر توبه کرد مسئله تمام شده تلقی میشود. اگر تا روز سوم توبه نکرد، روز چهارم کشته میشود. دلیل دوم مراعات احتیاط در حفظ خون است، بنابراین استتابه موجب میشود که خونی به ناحق ریخته نشود. (8)
شهید اول میگوید: «و استتابه واجبةُ عندنا». (9) استتابه مرتد ملی نزد ما امامیه واجب است. (10)
شیخ طوسی میگوید: در اینکه آیا استتابه واجب است یا مستحب اختلاف است. عدهای آن را واجب و برخی دیگر آن را مستحب دانستهاند. ولی قول به وجوب به نظر ما قویتر از قول دیگر است. زیرا در روایت امر به استتابه شده است و ظاهر امر در مورد وجوب است. (11)
ابن ادریس میگوید: واجب است از کافری که مسلمان شده سپس از اسلام به کفر برگشته درخواست توبه شود.
علامه حلی میگوید: «ویجب استتابته» (12) یعنی: استتابه مرتد ملی واجب است.
در قواعد الاحکام آمده است: «واستتابته واجبة» (13) یعنی: استتابه مرتد ملی واجب است.
امامیه و مرتد فطری:
فقهای امامیه معتقدند مرتد فطری استتابه ندارد و برخی از آنان میگویند در صورت توبه نیز توبهاش قبول نمیشود.
علامه حلی میگوید: «ولو تاب لم یقبل توبته» (14) یعنی: اگر توبه کند توبهاش قبول نمیشود.
محقق حلی میگوید: (15) اسلام مرتد فطری در صورت رجوع هم قبول نمیشود.
شهید ثانی میگوید: (16) توبهی مرتد فطری اثری در اجرای احکام قطعی ندارد ولو در واقع بین خودش و خدایش توبهی او در درگاه الهی قبول شود.
وی در مسالک میگوید: اگر مرتد فطری توبه کند توبهاش پذیرفته نیست. به دلیل عموم ادله (زیرا وقتی حکم به قتل مرتد فطری به صورت عام بیان میشود نتیجه میگیریم که توبهی او نقشی در اجرای حکم ندارد) و به دلیل روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) که فرمود: کسی که از اسلام برگردد و به چیزی که بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، پس از اسلام و ایمان کفر ورزد راه توبه ندارد و کشتن او واجب است. (17)
شیخ طوسی در کتابهای خلاف و مبسوط خود میگوید: توبهی مرتد فطری پذیرفته نیست. «لاتقبل توبته، لایقبل اسلامه» (18) حاصل اینکه فقهای امامیه مثل صدوق، شیخ طوسی، ابن ادریس، ابن حمزه یحیی بن سعید، محقق، علامه، شهید اول، شهید ثانی و… همگی معتقدند که استتابه در مورد مرتد فطری منتفی است. تنها ابن براج میگوید: «اذا کان المرتد مولوداً علی فطرة الاسلام وجب قتله من غیر استتابة فان تاب لم یکن لاحدٍ علیه سبیلُ» (19). مرتد فطری بدون استتابه واجب القتل است پس اگر توبه کند هیچ کس حق کشتن او را ندارد.
از عبارت فوق فهمیده میشود که مرتد فطری استتابه ندارد اما اگر شخصاً توبه کرد احکام ارتداد ساقط میگردد، طبعاً این عبارت با عبارات دیگر نامبرده در تضاد نیست.
نتیجه:
در مورد استتابه فقهای اهل سنت دو نظر دارند 1- وجوب 2- استحباب.
امامیه میگویند: اگر مرتد فطری مرد باشد استتابه واجب نیست البته حرام هم نیست. مستند و تکیهگاه فقهای امامیه روایاتی است که از معصومین (علیه السلام) نقل شده است. زیرا از آیات قرآنی چنین مطلبی فهمیده نمیشود. اجماع نیز به دلیل وجود روایت مدرکی خواهد بود طبعاً فی نفسه ارزشی ندارد. پس دلیل منحصر به روایت است که باید مورد رسیدگی قرار گیرد. هرگاه مرتد فطری زن باشد یا مرتد ملی بوده اعم از آن که زن باشد یا مرد، استتابه واجب و لازم است.
مدت استتابه
در موارد لزوم استتابه، آیا زمان استتابه محدود است یا خیر؟ اگر از مرتد درخواست توبه شد، مرتد تا چه زمانی برای توبه فرصت دارد؟ برخی زمان استتابه را سه روز و برخی به مقداری که از نظر عقلانی امکان بازگشت و رفع شبهه باشد دانستهاند. شهید اول میگوید: مدت توبه باید به اندازهای باشد که امید برگشت و رجوع به اسلام در آن مدت مقدور باشد، برخی گفتهاند به مدت سه روز حق توبه دارد. (20) شیخ طوسی همانند شهید اول میگوید: بسیاری از موارد شخص به دلیل شبهه مرتد میشود، بنابراین باید از فرصت لازم برخوردار شود تا با تفکر و تأمل به اشتباه خود پی برده و به حقیقت بازگردد. (21)
علامه حلی میگوید: در مقدار استتابه دو قول وجود دارد. عدهای به دلیل روایتی که در این مورد وارد شده میگویند مدت زمان توبه سه روز است، قول دوم این است که مهلت توبه به اندازهای است که در آن مدت امکان رجوع و بازگشت از ارتداد باشد. (22)
ابوزهره نقل میکند: مالک و ابی حنیفه میگویند: سه روز فرصت دارد. شافعی در یکی از دو قولش ادعا میکند بلافاصله باید توبه کند وگرنه کشته میشود. زهری از اهل سنت میگوید: زمان مطرح نیست و سه روز نیز ملاک نیست بلکه ملاک این است که سه مرتبه از او درخواست توبه کنیم زیرا هدف ارشاد مرتد است و اینکه به راه راست هدایت شود. ابراهیم نخعی میگوید: توبه محدود به یک یا سه روز، یک مرتبه یا سه مرتبه نمیشود زیرا هدف ارشاد مرتد است بنابراین به هر زبانی که بتوانیم و با هر منطقی که راهگشا باشد و به هر مقدار که ممکن و مفید باشد باید او را دعوت به توبه کنیم. ابوزهره پس از نقل سخن فوق میگوید: این عقیده به منطق اسلام که به دنبال هدایت انسانهاست، نزدیکتر است. بنابراین تا امید رستگاری وجود دارد درخواست توبه ادامه پیدا میکند تا اندازهای که منجر به تعطیل حد نشود. بنابراین هیچ یک از زمان و عدد ملاک نیست بلکه ملاک و ضابطه امید هدایت و یاس از آن است. (23)
ادلهی استتابه
در مورد لزوم یا عدم لزوم استتابه نمیتوان به قرآن استناد کرد زیرا آیات قرآنی در مورد چنین مطلبی ساکت است. همانگونه که به دلیل عقلی نیز نمیتوان تمسک کرد طبعاً تنها اجماع و روایات از ادلهی اربعه قابل استناد هستند.
اما اجماع: شیخ مفید و شیخ طوسی و نیز صاحب جواهر ادعای اجماع کردهاند.
شیخ مفید میگوید: «من استحلّ المیته او الدّم او لحم الخنریر عمن هو مولود عن فطرة الاسلام فقد ارتدّ بذلک عن الدین و وجب علیه القتل بالجماع المسلمین». (24) مسلمانی که میته یا خون یا گوشت خوک را حلال بشمرد مرتد خواهد شد و به اتفاق مسلمین واجب القتل است. گرچه در این عبارت سخنی از استتابه به میان نیامده است اما به قرینه عبارت بعدی که در مورد مرتد ملی استتابه را مطرح میکند، فهمیده میشود که در مرتد فطری استتابه راه ندارد.
صاحب جواهر میگوید: «بلاخلافٍ معتدّ به اجده فی شیءٍ من الاحکام المزبوره بل الاجماع بقسمیه علیها». (25) اختلاف قابل اعتنایی در این کلام نیافتهام بلکه اجماع محصل و منقول بر آن احکام وجود دارد.
با توجه به روایات فراوان احتمال مدرکی بودن اجماع قوی بوده بنابراین چنین اجماعی فی نفسه ارزشی ندارد. پس ادلهی استتابه به منحصر در روایات است. روایات در مورد استتابه به چهار دسته تقسیم میشوند.
1. برخی از روایات در مورد مرتد فطری است که در آنها تعبیر به «لایستتاب» شده است.
2. برخی دیگر دربارهی مرتد ملی است که تعبیر به «یستتاب» دارد.
3. در بخشی از روایات حکم مرتد فطری و ملی هر دو بیان شده که در مرتد فطری «لایستتاب» و در مرتد ملی «یستتاب» به کار رفته است.
4. در پارهای از روایات تنها از کلمهی «استتابه و عدم استتابه» استفاده شده است بدون آنکه نامی از فطری یا ملی بودن برده باشد. از هر دسته به یک روایت اشاره میشود.
دستهی اول:
مکاتبهای است که امام رضا (علیه السلام): «رجلُ ولد علی الاسلام ثمّ کفر و اشرک و خرج عن الاسلام هل یستتاب او یقتل و لایستتاب؟ فکتب (علیه السلام) یقتل.» (26)
حسین بن سعید میگوید: شخصی به امام رضا (علیه السلام) نوشت در مورد مردی که مسلمان به دنیا آمده سپس کافر گشته و شرک ورزید و از اسلام خارج گردید آیا استتابه میشود یا بدون استتابه به قتل میرسد؟ حضرت مرقوم فرمودند: کشته میشود.
دستهی دوم:
«عن جمیل بن درّاج و غیره عن احدهما (علیه السلام) فی رجلٍ رجع عن الاسلام فقال: یستتاب، فان تاب، والاقتل.» (27) جمیل بن درّاج از امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) در مورد شخصی که از اسلام برگشته سؤال میکند. حضرت میفرماید: استتابه میشود اگر توبه کرد که کرد و اگر توبه نکرد کشته میشود.
دستهی سوم:
«عن علی بن جعفر عن اخیه ابی الحسین (علیه السلام) قال: سألته عن مسلمٍ تنصر، قال: یقتل و لایستتاب قلت، فنصر انّی اسلم ثمّ ارتدّ؟ قال: یستتاب فان رجع والا قتل.» (28) راوی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) سؤال میکند در مورد مسلمانی که نصرانی شده حضرت میفرماید بدون استتابه کشته میشود. سائل میپرسد: اگر شخص نصرانی مسلمان شد سپس مرتد گشته تکلیف چیست؟ حضرت میفرماید: از او خواسته میشود توبه کند اگر توبه کرد چه بهتر وگرنه کشته میشود.
دستهی چهارم:
«عن ابی جعفر و ابی عبدالله (علیهماالسلام) فی المرتد یستتاب فان تاب والا قتل.» (29) از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل شده که آن دو بزرگوار فرمودند: از مرتد درخواست توبه میشود اگر توبه کرد که کرد اگر توبه نکرد کشته میشود.
نتیجه اینکه در ارتداد فطری اگر مرتد مرد باشد تنها دلیل بر لزوم و وجوب قتل، روایاتی است که مورد استناد فقها قرار گرفته است. در حالی که در فهم هر سخنی ملاحظه قرائن حالیه و مقالیه ضروری است زیرا مطالعه منش، شخص و فکر گوینده و نیز ویژگیهای محیطی، اقتصادی و اجتماعی عصری که کلامی از شارع صادر شده و نیز سیاق کلام و جملات و تناسب هماهنگی حکم و موضوع، نقش تعیین کنندهای در اجتهاد هر فرد از کلام معصوم دارد.
در همین رابطه امام خمینی میگوید: در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم، اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنی نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد است. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله ممکن است در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد و مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم وجود اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم. روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارهی جامعه کافی نیست.» (30)
زمان و مکان به چه معنی است؟ مورد توجه قرار گرفتن زمان و مکان یعنی توجه به ویژگیها و خصوصیات محیط و عصر شارع و نیز توجه مجتهد به ویژگیهای دوره و عصر و محیط خود. به دیگر بیان ملحوظ داشتن زمان و مکان در اجتهاد عبارت است از در نظر گرفتن ویژگیهای معیشتی و اجتماعی و جغرافیای انسانی و اقتصادی در زمان شارع و مجتهد در مصادیق و موضوع و نیز احکام.
برای فهمیدن یک واقعه باید خود را از شرایط خویش بیرون برد و در زمان حادثه قرار داد، بنابراین برای درک هر واقعهی مذهبی و هر سخنی از معصومین توجه به ویژگی عصر شارع ضروری است. «شهید مطهری» میگوید: در روایت آمده است: «من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجّنه» این روایت در شرایطی صادر شد که شیعه بودن رفض از دین محسوب میشد و حتی با قبر امام حسین (علیه السلام) مبارزه میکردند، متوکل عباسی بر روی قبر آب روانه کرد و بر آن شیار و شخم کرد، زایرین دستگیر میشدند، علویان تعقیب میشدند، زندان و شکنجه و کشتن پاداش کسی بود که فهمیده میشد او از محبین حسین (علیه السلام) است، آیا در چنین شرایطی گریستن احیای نام حسین و کار او نیست؟ کسی که چنین کاری میکند تا چقدر باید روحی ایثارگر و حماسی داشته باشد نه اینکه در روی فرش نرم و فضای گرم و چای آماده تظاهر به گریستن کند و بهشت را مهیا ببیند.» (31)
بنابراین وظیفهای که در زمان غیبت بر دوش فقیه گذاشته شده است همگام شدن با تمام رویدادهای تازه و نوین زندگی با توجه به پیشرفت تمدن بشری در طول تاریخ و تحول جامعههای انسانی در روابط با یکدیگر و پیدایش نیازهای جدید است و فقیه باید نیازهای جامعهی امروز را با نگرشی تازه بررسی کند و خود را با کاروان تمدن بشری همگام نماید وگرنه از صحنهی تمدن بشری بیرون خواهد افتاد. بنابراین کسی که دیدگاه حکومتی دارد و معتقد است اسلام دارای نظام حکومتی است که در متن زندگی مردم جا دارد و گام به گام با آنها همراه است نمیتواند به معاذیر جهانی بی توجه بوده و از این حقیقت تغافل کند که احکام صادره در کشور واکنش جهانی داشته و ضررهای غیر قابل جبرانی به دین و کشور وارد میکند و بعضاً با مقابله به مثل جهانی روبرو خواهد شد و بدون تردید حفظ اصل نظام و حکومت الهی از اوجب واجبات است که ممکن است با برخی از فتاوی شدیداً به مخاطره افتد.
همانگونه که برخی از فقهای آشنا به زمان و مکان در عصر حاضر میفرمایند «راجع به ارتداد عقیدهام این است که در جهان امروز که علم و دانش تکامل پیدا کرده و نوعاً اشکالات را صاحبان نظر و اندیشه براساس شبهات معقول طرح میکنند زمینهای برای ارتداد وجود ندارد…» (32)
ب. راههای ابراز توبه
زمانی که از مرتد درخوست توبه شد وظیفهی مرتد برای اظهار و ابراز توبه کدام است؟ اصولاً با چه اعمال و گفتاری توبهی مرتد محقق میشود؟
شیخ طوسی میگوید: اسلام مرتد و کافر اصلی این است که بگوید: اشهد ان لاالهالا الله و انّ محمداً رسول الله و بیزاری میجویم از هر دینی غیر از اسلام. گرچه شهادتین به تنهایی کافی است. (33)
محقق حلی نیز ادای شهادتین را کافی میداند و ابراز بی اعتقادی به هر دینی غیر از اسلام را به عنوان تأکید ذکر میکند. (34)
شهید ثانی میگوید: توبهی مرتد محقق میشود به اقرار به چیزی که قبلاً انکار کرده است. (35)
فقهای اهل سنت نیز توبهی مرتد را به ادای شهادتین و اقرار به آن چه که انکار کرده و ابراز بیزاری و بی اعتقادی از هر دینی غیر از اسلام، برشمردند. (36)
برخی از اندیشمندان اهل سنت ارکان توبه را سه چیز دانستهاند: 1- پشیمانی نسبت به عمل گذشته 2- تصمیم بر عدم تکرار آن 3- تکرار نکردن عمل سابق (37). حقیقت این است که ارکان مذکور برای توبهی مرتد کافی نیست زیرا علاوه بر امور قلبی باید شهادتین را به زبان آورد. بنابراین اگر منکر خدا و رسول بوده توبهی او بدان است که کلمهی شهادتین را به زبان آورد، نیازی نیست از هر دینی غیر از اسلام تبری جوید، گرچه تبری تأکیدی بر شهادتین خواهد بود. و اگر منکر یکی از ضروریات دین شده باشد توبهی او اقرار به لزوم آن از نظر شرع است. و اگر حرامی حلال شمرده و به حلیت آن نظر داده باشد. توبهی او اعتقاد به حرمت و اظهار به آن حرمت است.
آثار توبهی مرتد
1. اهل سنت و توبه
مذاهب چهارگانه اهل سنت تفاوتی بین مرتد فطری و ملی قائل نیستند، در نتیجه از نظر اهل سنت توبهی مرتد اعم از فطری یا ملی به استثنای چند گروه پذیرفته است. (38)
مالک میگوید: سه دستهاند که استتابه ندارند و توبهی آنان پذیرفته نیست بلکه به مجرد ارتداد کشته میشوند. (39) 1- ساحری که با اقدام ساحرانه خود کار کفرآمیز انجام دهد، چنین فردی استتابه ندارد و اگر بدون استتابه شخصاً توبه کرد توبهاش پذیرفته نیست، بلکه کشته میشود. 2- زندیق و آن کسی است که اظهار اسلام کرده ولی در باطن کافر است. 3- کسی که به پیامبر و یا فرشتگان ناسزا گوید یا تعرض به پیامبر نماید و یا پیامبر را لعن یا قذف و سبک شمرد.
حنابله و حنفیه میگویند توبه چهار دست به شرح زیر قبول نمیشود: (40) 1- زندیق 2- توبه کسی که مکرراً مرتد شده است. 3- کسی که به خدا و پیامبر ناسزا گوید. 4- ساحر.
شافعیه و نیز حنابله در یکی از دو قولش معتقدند که توبهی مرتد به هر نوع ارتدادی پذیرفته است. (41)
2. امامیه و توبه
آنچه بین فقهای امامیه مشهور است، تفصیل بین مرتد فطری و ملی است. از نظر امامیه مرتد فطری در احکام سهگانه قتل، مصادره اموال و نقص زوجیت راه توبه ندارد و در غیر از سه مورد ذکر شده اختلاف نظر وجود دارد. امامیه در مرتد ملی معتقد به قبول توبهاند. محقق حلی میگوید: «من ولد علی الاسلام و هذا لایقبل اسلامه لو رجع و یتحتم قتله و تبیین منه زوجته و تعتد منه عدّة الوفاة و یقسم امواله بین ورثته.» (42) یعنی: مرتد فطری اگر توه کند توبهی او قبول نیست و باید کشته شود و همسرش از او جدا خواهد شد و عدهی وفات نگه میدارد و اموالش بین ورثه تقسیم میگردد.
صاحب جواهر ذیل عبارت فوق مینویسد: «بلاخلاف معتدبه اجده فی شیُ من الاحکام المزبوره بل الاجماع بقسمیه علیها.» (43) اختلاف قابل اعتنایی در این احکام نیافتهام بلکه اجماع (44) منقول و محصل بر آن احکام وجود دارد.
ابن ادریس میگوید: (45) مرتد دو قسم است: 1- مرتد فطری یعنی کسی که مسلمان به دنیا آمده، بدون درخواست توبه کشته میشود. 2- مرتد ملی یعنی کافری که مسلمان شده پس از اسلام عدول کرده، از چنین مرتدی خواسته میشود که توبه کند، اگر توبه نکرد کشته میشود.
علامه حلی میگوید: (46) مرتد بر دو قسم است. اول کسی که مسلمان متولد میشود که به آن مرتد فطری گویند. از مرتد فطری درخواست توبه نمیشود و اگر شخصاً بدون درخواست، توبه نماید توبهاش (از نظر اجرای حکم) پذیرفته نیست بلکه باید کشته شود، همسرش از او جدا شده، عدهی وفات نگه میدارد و اموالش بین ورثهاش تقسیم میگردد. دوم کافری که مسلمان شده سپس به کفر برگردد، از چنین مرتدی درخواست توبه میشود، اگر امتناع کرد کشته میشود. واجب است از او خواسته شود که توبه کند. مالکیت او زائل نمیشود حتی اگر از توبه کردن امتناع کند. (47)
شیخ انصاری و توبهی مرتد فطری
شیخ انصاری میگوید: منظور از عدم قبول توبهی مرتد فطری عدم سقوط مجازاتهای مقرر دنیوی است وگرنه عدم قبول توبه منافات با مسلمان بودن ندارد یعنی ممکن است مرتد فطری توبه کند و با این توبه مسلمان شود در عین حال احکام ارتداد فطری نیز بر او جاری شود. لذا شهید در ذکری با اینکه ادعای اجماع میکند که توبهی چنین مرتدی قبول نیست اما در مسلمان بودن و قبول اسلام پس از توبه تردید میکند و آن را به شارح روضه نسبت میدهد و لذا «انّ الشهید فی الذی مع ظهور کلامه فی دعوی الاتفاق علی عدم قبول توبته تردد فی قبول الاسلام منه بل نسبه الی شارح الروضه».
شبههای که باقی میماند این است که اگر توبهی مرتد را قبول بدانیم نه تنها در قیامت در آتش مخلّد نمیماند بلکه وارد بهشت میشود در حالی که کافر مخلّد در آتش است. شیخ انصاری میگوید: چه کسی گفته که عدم قبول توبه مستلزم خلود در آتش است که آن هم با مسلمان بودن منافات دارد زیرا در اینکه کافر به طور مطلق حتی مثل مرتد بعد از توبه در آتش مخلّد باشد اتفاق نظر وجود ندارد و اجماعی نیست.
بنابراین فقهای امامیه میگویند مرتد فطری اگر مرد باشد به مجرد ارتداد کشته میشود و راه توبه بر او بسته است. دلیلی که به آن استناد جستهاند اجماع و روایت صحیحه علی بن جعفر است. توضیح اینکه شهید ثانی از ابن جنید اسکافی نقل میکند که ارتداد بیش از یک نوع نیست، پس قبل از هر اقدامی باید از مرتد خواسته شود تا توبه کند، اگر نکرد کشته میشود. شهید میگوید: ابن جنید در این مسئله همانند اهل سنت میاندیشد. آنگاه پس از نقل قول ابن جنید میگوید: عموم ادلهی معتبره دلالت بر ادعای ابن جنید دارد.
صاحب جواهر پس از ذکر مطلب فوق میگوید: (48) شهید برخلاف اجماع امامیه گام برداشته است، زیرا مذهب امامیه بر عدم قبول توبهی مرتد فطری استقرار یافته است. علاوه بر اجماع، روایت صحیحه علی بن جعفر نیز مؤید نظر امامیه است. (49)
حقیقت این است که اجماع مورد ادعا ارزشی ندارد، اولاً ابن جنید مخالف آن است، ثانیاً شهید ثانی عموم ادله را مطابق با نظر ابن جنید میشمرد. ثالثاً اجماع مدرکی خواهد بود زیرا با وجود روایت محتمل است که مستند فقهای امامیه همین روایت باشد و اجماع مدرکی کاشف از قول معصوم نیست.
بنابراین لازم است نگاهی به آیات و روایات به عنوان منابع اصلی احکام داشته باشیم.
نخست تأملی در آیات قرآنی:
1. سورهی بقره، آیهی 217: «… و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.» هر کس از شما از دین خود برگردد و در حال کفر از دنیا برود اعمالش در دنیا و آخرت نابود شده و او از یاران دوزخیان مخلد در آتش خواهد بود.
جملهی «فیمت و هو کافر (در حال کفر بمیرد)» اشاره به این دارد که راه توبه باز است. پس اگر توبه نکرد و در حال کفر مرد، اعمال او در دنیا و آخرت حبط میشود و در آتش مخلد خواهد بود. در تفسیر المیزان آمده است: «الحبط هو بطلان العمل و سقوط تأثیره». (50) یعنی: حبط اعمال به معنای از بازدهی افتادن است. طبعاً قبول توبه به معنای بازدهی اعمال است. و علمای اهل سنت جمله «حبطت اعمالهم فی الدنیا» را به اجرای احکام و مجازاتهای مرتد تفسیر کردهاند و حبط اعمال مرتد در دنیا را عبارت از کشتن او دانستهاند، در نتیجه قبول توبه به معنای سقوط مجازات است. (51)
2. سورهی آل عمران، آیات 85 تا 89: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ * کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ* أُولئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلاَئِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ* خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ یُنْظَرُونَ* إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» هر کس دینی غیر از اسلام اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست. چنین کسی در آخرت از زیانکاران است. چگونه خداوند گروهی را که از راه عناد و سرکشی بعد از ایمان به خدا و گواهی به راستی رسول و بعد از ادلهی روشن باز کافر شدند به راه راست هدایت کند؟ خداوند هرگز گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. کیفر آن گروه کافر این است که خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنها لعنت کنند و همیشه در جایگاه لعنت که جهنم است بمانند و بر آنها عذاب خدا تخفیف نیابد و هرگز نظر رحمت به سوی آنها نکنند مگر آنان که بعد از عصیان و بدکاری توبه کنند و هر بدی که کردهاند تدارک و اصلاح کنند که خداوند بر آنها آمرزنده و مهربان است.
آیهی مذکور به طور صریح دلالت دارد که توبهی مرتد قبول است، گرچه آن ارتداد پس از اتمام حجت باشد. با توجه به مضمون آیات ذکر شده به ویژه با عنایت به جمله «ان الله غفور رحیم»، حکم به قتل مرتدی که توبه کرده بعید به نظر میرسد، به خصوص اگر مرتد اصلاح شده و داخل مصلحین شده باشد، پس زمینهی قرآنی مساعد با پذیرفتن توبه اعم از فطری و ملی است.
در همین رابطه یکی از فقهای معاصر میگوید: مقتضای جمع بین ادله این است که توبهی مرتد فطری پذیرفته میشود زیرا دلیلی بر عدم قبول توبه وی نیست و اطلاعات ادله توبه اقتضاء مینمایند که توبهی مرتد پذیرفته گردد و استدلال به اجماع بر عدم قبول توبهی مرتد فطری صحیح نیست زیرا اجماع گذشته و از اینکه تمام نیست، مدرکی نیز میباشد یا متحمل المدرکیه است و چنین اجماعی حجت نیست و روایات وارده در عدم قبول توبهی مرتد فطری معارض با روایاتی هستند که دلالت دارند توبهی مرتد فطری پذیرفته است. (52)
نگاهی به روایات
روایتی که مورد استناد صاحب جواهر قرار گرفته است صحیحه علی بن جعفر است:
«قال سألته عن مسلمٍ تنصر قال: یقتل و لایستتاب قلت: فنصرانی اسلم ثم ارتد قال: یستتاب فان رجع و الاّ قتل.» (53) در این روایت راوی میگوید: از امام موسی بن جعفر سؤال شد در مورد مسلمانی که نصرانی گشته حضرت فرمود: کشته میشود و توبه داده نمیشود (مرتد فطری) میگوید: پرسیدم اگر نصرانی بوده مسلمان گشته سپس مرتد شده؟ فرمود: از او خواسته میشود که توبه کند اگر توبه کرد چه بهتر وگرنه کشته میشود (مرتد ملی)
با تعمق در روایات و مراجعه به کتاب وسایل الشیعه، جلد 18، ابواب حدالمرتد از صفحه 544 به بعد و دیگر کتب روایی، روایات به چند دسته تقسیم میشوند: 1- برخی از روایات دلالت میکند که توبهی مرتد مطلقاً پذیرفته است. 2- دسته دیگر میگویند: توبهی مرتد مطلقاً پذیرفته نیست. 3- بعضی از روایات استتابه به مدت سه روز را لازم میشمرند. 4- بخشی دیگر میگویند: مرتد فطری استتابه ندارد. 5- بعضی از روایات بین مرتد فطری و ملی تفکیک قائل شده و استتابه را تنها در مرتد ملی لازم دانستهاند. 6- در نهایت عدهای از روایات دلالت میکند، توبهی زنی که مرتد شده پذیرفته است اعم از آنکه ارتدادش فطری باشد یا ملی و استتابه او نیز واجب است. از مجموع روایات نتایج زیر به دست میآید:
1. مرتد اگر زن باشد توبهاش قبول و استتابه او لازم است و با توبه هرگونه مجازاتی مرتفع میشود.
2. مرتد اگر مرد و ارتداد او ملی باشد استتابهی او لازم است. توبهی چنین مرتدی قبول و رافع هرگونه مجازاتی است.
3. مرتد اگر مرد و ارتداد او فطری باشد استتابهاش لازم نیست. (نه آنکه حرام بوده و جایز نباشد).
4. مطابق برخی از روایات توبهی هر مرتدی قبول است، در نتیجه پس از توبه، شخص مرتد مسلمان گشته و خون او همانند دیگر مسلمین محترم است.
مشکل عمده در دو روایت است: 1- روایت صحیحه محمد بن مسلم «قال سألت ابا جعفر (علیه السلام) المرتد فقال من رغب عن الاسلام و کفر بما انزل علی محمد بعد اسلامه فلا توبة له.» (54) راوی میگوید: از امام باقر (علیه السلام) در مورد مرتد سؤال کردم؟ فرمود: کسی که از اسلام اعراض کند و بر آنچه که بر محمد نازل گشته کفر ورزد توبهای برای او نیست.
روایت مذکور به طور مطلق توبهی مرتد را مردود میشمرد. در حالی که با ادلهی قطعیه توبهی مرتد ملی قبول است. پس اطلاق «فلا توبة له» قید خورده و مورد روایت منحصر شده به مرتد فطری که مرد باشد. در نتیجه معنی روایت با توجه به کلمهی «له» نفی استحقاق است یعنی حاکم شرع موظف نیست منتظر توبهی مرتد بماند بلکه مجاز به کشتن اوست. پس حاکم موظف نیست، اما چنانچه مرتد بدون درخواست رأسا توبه کند، یا حاکم شرع با عنایت به جواز و عدم حرمت استتابه، (55) از او درخواست توبه کند و مرتد نیز توبه کند، توبهی او قبول است و به جامعهی اسلامی باز میگردد.
2. روایت صحیحه علی بن جعفر است. اولاً این روایت معارض با روایتهای فضیل بن یسارو جمیل بن درّاج است که ذیلاً ذکر میشود:
فضیل بن یسار از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند: فرد مسلمانی را که نصرانی گشته پیش امام علی (علیه السلام) آوردند. حضرت از او خواست توبه کرده آن مرد امتناع کرد… (56)
جمیل بن درّاج از امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) نقل میکند: که آن بزرگواران در مورد مردی که از اسلام برگشته فرمودند: از او درخواست توبه میشود اگر توبه نکرد کشته میشود. (57)
ثانیاً با توجه به زمینهی قرآنی و دقت در کلمات «مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» (58)، «وَ جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ». (59) و اینکه اتمام حجت و آمدن بینات برای مرتد لازم است، به نظر میرسد که هدف اسلام در مرحلهی اول هدایت انسانها است. لذا علامه حلی میگوید: اگر مرتد بگوید اشکال مرا برطرف کنید و جواب شبهات و پرسشهای دینی مرا بدهید، پاسخ دادن مقدم بر قتل است زیرا اقدام به قتل در جایی است که اتمام حجت شده باشد و پاسخ قانع کنندهای به پرسشهای او داده باشید و در عین حال او بر کفر خود پافشاری کند. (60) «ولو قال حلوا شبهتی احتمل الانظار الی ان تحلّ شبهته.» (61)
نکتهای در آخر این مبحث تذکر آن ضروری است اینکه بحث قبول یا عدم قبول در رابطه با مجازاتهای دنیوی است وگرنه توبهی مرتد گرچه مرد بوده و ارتداد او نیز فطری باشد بین خود و خدایش پذیرفته است. «ولا تقبل منه التوبه ظاهراً و فی قبولها باطناً وجه قوی.» (62)
ج. حکم ارتداد مکرر
ارتداد مکرر در فقه اهل سنت
مالکیه و حنابله میگویند: توبهی مرتدی که مکرراً به ارتداد روآورده باشد قبول نیست بلکه قتل او واجب است، به دلیل آیهی قرآن که میفرماید: آنان که ایمان آوردند سپس کافر شد، باز ایمان آوردند اگر باز کفر ورزیدند، پس بر کفر خود فزودند اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت نخواهد فرمود. (63)
حنفیه و شافعیه میگویند: در ارتداد فرقی بین تکرار و عدم تکرار نیست زیرا آیهی «ثم ازدادوا کفرا» در مورد کسانی است که در کفر فزونی جویند نه کسانی که توبه کرده و اظهار خشوع کنند. البته شافعیه ارتداد مکرر را موجب تعزیر دانستهاند. (64)
ارتداد مکرر در فقه امامیه
امامیه میگویند: در صورتی که مرتد ملی مکرراً مرتد گشته سپس توبه کند، بدون استتابه کشته میشود. (در اینکه قتل پس از ارتداد سوم خواهد بود یا چهارم، اختلاف است.)
شهید اول میگوید: «والمرتد عن ملةٍ لو تکررّت منه الرّدة و الاستتابه قتل فی الرابعه او الثالثه علی الخلاف.» (65)
شیخ طوسی میگوید: در صورت تکرار ارتداد در ارتداد چهارم کشته میشود و استتابهای در کار نخواهد بود. (66)
در شرح لمعه آمده است: اگر ارتداد از مرتد ملی تکرار شود، در ارتداد سوم یا چهارم کشته میشود… در اینکه قتل باید پس از ارتداد سوم یا چهارم باشد دلیل خاصی وجود ندارد، اما چون در ریختن خون احتیاط لازم است طبعاً احتیاط اقتضا میکند در ارتداد چهارم حکم اجرا شود. (67)
امام خمینی قتل در ارتداد چهارم را به احتیاط نزدیکتر میداند و میفرماید: «اذا تکرر الارتداد من الملی قیل یقتل فی الثالثه و قیل یقتل فی الرابعه و هو احوط.» (68)
عدهای از فقهای امامیه معتقدند در ارتداد ملی تکرار مانع از استتابه نیست. به بیان دیگر، در ارتداد ملی فرقی بین تکرار و عدم تکرار نبوده و تکرار ارتداد مانع از استتابه نیست، پس بدون درخواست توبه به قتل نمیرسد. «اذا تکرر الارتداد فی الملی او فی المرأة قیل یقتل فی الرابعه و قیل یقتل فی الثالثه و کلاهما لا یخلو عن اشکال بل الاظهر عدم القتل.» (69)
صاحب مبانی تکملة المنهاج میگوید: آنانی که در ارتداد ملی بین تکرار و عدم تکرار فرق قائل شدهاند و قتل را پس از ارتداد چهارم واجب میدانند، به اجماع، قیاس و روایات استدلال جستهاند. اما اجماع ادعای شیخ طوسی در کتاب خلاف است در حالی که نه تنها چنین اجماعی ثابت نشده بلکه عدم آن ثابت است، زیرا عدهای از فقها معتقدند، دفعهی سوم کشته میشود. گرچه قتل در دفعهی سوم نیز دلیلی ندارد. قیاس این مورد به مرتکبین گناهان کبیره که در دفعهی چهارم کشته میشوند، نیز تکلیفش روشن است زیرا در مکتب امامیه قیاس جایگاهی ندارد. استدلال به صحیحه جمیل ابن دراج نیز در مقام دیگری است که ربطی به بحث مورد نظر ندارد. روایت مذکور به نقل کلینی به شرح زیر است:
جمیل بن دراج از امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) در مورد مردی که از اسلام برگشته و مرتد شده سؤال میکند؟ حضرت میفرماید: از او خواسته میشود که توبه کند اگر نکرد کشته میشود. از جمیل سؤال شد، اگر توبه کرد اما مجدداً مرتد شد چه حکمی دارد؟ گفت از او خواسته میشود که توبه کند. راوی پرسید: اگر برای بار دیگر پس از توبهی مرتد شود چه حکمی دارد؟ جمیل جواب داد: در این مورد چیزی نشندیم، ولی به نظر من همانند زانیای خواهد بود که دو مرتبه بر او حد جاری شده باشد که در مرتبهی سوم کشته میشود. (70)
این روایت نیز به دو دلیل مردود است: اولاً، در سند روایت علی بن حدید است که از نظر رجالی ضعیف (71) است. ثانیاً، حکم به قتل، فتوایی است که جمیل به دراج صادر میکند نه امام معصوم، و طبعاً برای ما حجیتی ندارد.
در روایتی دیگر از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، مردی از بنی ثعلبه را که از اسلام به نصرانیت گرویده به حضور مولا امیرمؤمنان آوردهاند و عدهای به این ارتداد شهادت دادهاند. حضرت پرسید شهود چه میگویند؟ آن شخص گفت درست گفتهاند و من توبه میکنم و به اسلام برمیگردم، حضرت فرمود: اگر شهود را تکذیب میکردی سر از بدنت جدا میکردم، حالا توبهات را پذیرفتم تکرار نشود که اگر مجدداً از اسلام برگردی توبهات را نخواهم پذیرفت. (72)
این روایت نیز از نظر سند و دلالت ایراد دارد. به دلیل وجود محمد بن سالم (73) روایت سنداً مخدوش و ضعیف است زیرا در رجال محمد بن سالم دو نفرند، یکی ثقه و دیگری غیر ثقه است و در روایت مشخص نگشته که رواین کیدام یک از آن دو است. علاوه بر اینکه «عمرو بن شمر» (74) در روایت نیز فرد ضعیفی است. روایت دلالتاً نیز مخدوش است زیرا در این روایت میگوید: در صورت تکرار ارتداد ولو برای مرتبهی دوم توبه پذیرفته نیست در حالی که به طور قطع در دفعهی دوم توبه قبول است و اختلاف در دفعهی سوم یا چهارم است.
ارتداد مکرر به قرآن
توبهی کسانی که به طور مکرر ارتداد ورزیده باشند از نظر قرآن پذیرفته نیست. به آیاتی در این رابطه اشاره میشود.
در قرآن آمده است: «إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ.» (75) آنان که بعد از ایمان کافر شدند و بر کفر خویش افزودند توبه آنها هرگز پذیرفته نخواهد شد و به حقیقت گمراهان هم آنان خواهند بود.
خداوند میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ یكُنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ سَبِیلًا» (76) آنان که نخست ایمان آوردند و سپس کافر شدند و باز ایمان و دگر بار کفر ورزیدند، پس بر کفر خود فزودند. اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت نخواهد فرمود.
در المیزان آمده است: عدم قبول توبه از آنرو است که خالصانه واقع نمیشود، (77) شاهد آن جملهی اخیر آیه است که میفرماید «وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ». (78)
در همان کتاب، ذیل تفسیر آیهی 137 سورهی نساء آمده است: اگر این آیه را با عنایت به آیات قبل و بعد آن بنگریم یک معنی دارد و در صورت صرفنظر از آیات قبل و بعد به گونه دیگر معنی میشود. این آیه به تنهایی در مورد مرتدی است که ارتداد او تکرار شده است و در کفر خود فزونی میجوید. علت عدم قبول توبه این است که چنین افرادی توبهی واقعی و حقیقی نخواهند داشت وگرنه اگر توبهی حقیقی ثابت شود و واقعاً ایمان بیاورند بر اساس آیهی 17 سورهی نساء (79) مشمول مغفرت و رحمت الهی خواهند بود.
اما تفسیر آیه با توجه به سیاق آیات، نظر به منافقین دارد و این آیه تعلیل آیه قبل است و منافقان در برخورد با مؤمنین اظهار ایمان میکردند و در ملاقات با کفار کفر خود را بروز میدادند. آیه اشاره به همین واقعیت دارد، یعنی کفر بعد از ایمان و ایمان بعد از کفر و ازدیاد در کفر به دلیل خصلت نفاق است. بنابراین اگر ثابت شود که منافق نیز حقیقتاً توبه کرده است، مورد قبول خواهد بود. شاهد آیهی 146 سورهی نساء است: «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا.» (80)
نتیجه میگیریم: عدم پذیرش توبهی مرتدی که مکرراً ارتداد پیشه کرده در جایی است که توبهی حقیقی نکرده باشد. و یا حداقل این احتمال وجود دارد و با وجود چنین احتمالی عمومات پذیرش توبه حاکم است.
پینوشتها
1. معلوف، لویس، المنجد من اللغة و الادب و العلوم.
2. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه.
3. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 423. (الا ان عرض الاسلام علیه مستحب غیر واجب لان الدعوة قد بلغته و عرض الاسلام هو الدعوة الیه و دعوة من بلغته الدعوة غیر واجبة بل هی مستحبه.)
4. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 425. ابن قدامه، المغنی و الشرح الکبیر، ج 10، ص 76. (الشافعیه قالوا اذا ارتد المسلم «العیاذبالله تعالی» فانه یجب علی الامام ان یؤجله ثلاثة ایام… المالکیة قالوا یجب علی الامام ان یمهل المرتد ثلاثه ایام… الحنابله قالوا فی احدی روایتیهم انه یجب الاستتابه ثلاثه ایام مثل المالکیة و الشافعیه و فی روایة اخری عنهم: انه لا یجب الاستتابه…)
5. حلی، محقق: شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 962.
6. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح الشرایع الاسلام، ج 41،ص 613. (للامر بها و الاحتیاط فی الدماً.)
7. عاملی، محمد بن حسن الحرّ، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ابواب حد المرتد باب 3، ص 548، حدیث 5.
8. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 41، ص 613. (للامربها و الاحتیاط فی الدماء.)
9. شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 52.
10. طوسی، ابی جعفر، المبسوط فی فقه الامامیه، در السلسلة الینابیع الفقهیه، ج 31، ص 170. (فهل الاستتابه واجبة او مستحبة؟ قال قوم واجبة و قال آخرون مستحبه و الاول اقوی لان ظاهر الامر الوجوب.)
11. ابن ادریس، السرائر، ج 3، ص 532. (و مرتد کان قد اسلم عن کفر ثم ارتد یجب ان یستتاب.)
12. علامه حلی، تحریرالاحکام، ص 234.
13. فخرالمحققین، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 550.
14. همان، ج4، ص 549.
15. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 961. (من ولد علی الاسلام و هذا لایقبل اسلامه لو رجع.)
16. شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج 9، ص 340. (لاتقبل توبته ظاهراً لما ذکرناه… وللاجماع.)
17. شهید ثانی، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، ج 2، ص 258. (و هذا لایقبل اسلامه لو رجع الیه لعموم الادله السابقه و صحیحه محمد بن مسلم عن الباقر (علیه السلام) من رغب عن الاسلام و کفر بما انزل علی محمد بعد اسلامه فلا توبة له و قد وجب قتله.)
18. طوسی، ابی جعفر، خلاف و مبسوط، درالسلسلة الینابیع الفقهیه، ج 31، صص 59 و 168.
19. ابن براج، قاضی، المهذب، ج 2، ص 552.
20. شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 54. (بل یستتاب بما یؤمل معه عودة و قیل ثلاثه ایام.)
21. طوسی، ابی جعفر، المبسوط فی فقه الامامیه، درالسلسلة الینابیع الفقهیه، جلد 31، ص 170. (وکم یستتاب؟ قال قوم یستتاب ثلاثاً و قال آخرون یستتاب القدر الذی یمکنه الرجوع و هو الاقوی لانه ربما دخلت علیه شبهه فیتأملها و ینبه علیها)
22. علامه حلی، تحریر الاحکام، کتاب الحدود، ص 225. (فی قدر استتابه قولان احدهما ثلاثه ایام للروایه و الثانی القدر الذی یمکن معه الرجوع.)
23. ابوزهره، محمد، العقوبه، ص 157.
24. مفید، محمد بن محمد، المقنعه درالسلسلة الینابیع الفقهیه، ج 23، ص 41.
25. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 41 ص 605.
26. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ابواب، حد المرتد، باب 1، حدیث 6، ص 545.
27. همان، ص 547.
28. همان، ص 545.
29. همان، باب 3، ص 547.
30. خمینی، سیدروح الله موسوی، نامه، تاریخ 30 اسفند 1367.
31. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی.
32. جناتی، ابراهیم، روزنامهی صبح امروز، 1378/5/16.
33. طوسی، ابی جعفر، المبسوط فی فقه الامامیه، در السلسلة الینابیع الفقیه، ج 31، ص 175. (فاما صفة اسلام المرتد و الکافر الاصلی سواء و هی ان یشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و یبرأ من کل دین خالف الاسلام فان قال: اشهد ان لا اله الله و انّ محمداً رسول الله کان کافیاً.)
34. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 964. (کلمة الاسلام: ان یقول: اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمداً رسول الله و ان قال مع ذلک و ابرأ من کلّ دین غیر الاسلام کان تأکیداً و یکفی الاقتصار علی الاول.)
35. شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج 9، کتاب الحدود، ص 345. (وتوبته الاقرار بما انکره.)
36. عودة، عبدالقادر، التشریع الجنائی، ج 2، ص 724. (تکون التوبه بالنطق بالشهادتین و بالاقرار المرتد بما انکره و برأته من کل دین یخالف دین الاسلام.)
37. ابوزهره، محمد، العقوبه، ص 223. (لها ارکان ثلاثه: اولها الندم، علی مایقع تانیها العزم الموکد علی الایقع ثالثها الا یعود بالفعل.)37. عودة، عبدالقادر، التشریع الجنائی، ج 2، ص 724. (فان مالکاً یمنع من استتابه ثلاثه: 1- الساحر اذا اتی من السحر ما یعتبر کفراً فانه لایستتاب و یقتل و اذا تاب لم تقبل توبته 2- الزندیق و هو من یظهر الاسلام و یسرّ الکفر فاذا ثبت علیه الکفر لم یستتب و یقتل و لو اظهر توبته…، 3- من سب نبیاً او ملکاً او عرض به او لعنه اوعابه او قذفه او استخف بحقه و ما اشبه فانه یقتل و لایستتاب و لاتقبل منه التوبه.)
38. عودة، عبدالقادر، التشریع الجنائی، ج2، ص 724. (فان مالکاً یمنع من استتابه ثلاثه: 1- الساحر اذا اتی من السحر ما یعتبر کفراً فانه لا یستتاب و یقتل و اذا تاب لم تقبل توبته 2- الزندیق و هو من یظهر الاسلام و یسرّ الکفر فاذا ثبت علیه الکفر لم یستتب و یقتل و لو اظهر توبته …، 3- من سب نبیاً او ملکاً او عرض به او لعنه اوعابه او قذفه او استخلف بحقه و ما اشبه فانه یقتل و لا یستتاب و لا تقبل منه التوبه.)
39. همان.
40. همان، ص 725. (لاتقبل توبه الزندیق… کذلک لاتقبل توبه من تکررت ردته لقوله تعالی… و لاتقبل توبه من سب الله و رسوله او تنقیصه… و لا تقبل توبه الساحر…)
41. همان، ص 726. (وهناک روایة اخری عن احمد یری الاخذ بها بعض فقها المذهب و هی قبول توبة المرتد و استتابته مهما کان کفرهای سواء کان زندیقاً او ساحراً او معتاد الردة… و هذا الرأی یتفق مع مذهب الشافعی.)
42. حلی، محقق: شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 961.
43. نجفی شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح الشرایع الاسلام، ج 41، ص 605.
44. ولائی، عیسی: فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، اصطلاح 7 و 11. به اجماعی که فقیه در آن شخصاً به تتبع اقوال فقها و علما مبادرت ورزیده و به یکی از طریق ذکر شده به رأی معصوم نایل گردد، اجماع محصل گویند. اجماعی که شخص تحصیلکننده آن را برای دیگران نقل کند اجماع منقول نام دارد.
45. ابن ادریس، السرائر، ج 3، کتاب الحدود، ص 532. (والمرتد عن الاسلام علی ضربین مرتد کان ولد علی فطرة الاسلام فهذا یجب قتله علی کل حالٍ من غیران یستتاب و مرتد کان قد اسلم عن کفر ثم ارتد یجب ان یستتاب فان تاب والا ضربت عنقه.)
46. علامه حلی، تحریر الاحکام کتاب الحدود، ص 225. (المرتد… و هو قسمان من ولد علی فطرة الاسلام و هو المرتد عن فطرة و هذا لایستتاب و لاتقبل توبته لو تاب بل یجب قتله فی الحال و یبین منه زوجته حال ارتداده و تعتد عدة الوفاة و یقسم امواله بین وارثه… الثانی من اسلم عن کفر ثم ارتد فهذا یستتاب فان امتنع من العود الی الاسلام قتل و یجب استتابته و لانزول عنه املاکه بارتداده و لا بامتناعه من التوبه.)
47. شهید ثانی، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، ج 2، ص 258. (ویظهر من ابن الجنید ان الارتداد قسم واحد و انه یستتاب فان تاب والا قتل و هو مذهب العامه علی اختلاف بینهم فی مدّة امها له و عموم الادلّه المعتبره یدل علیه.)
48. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 41، ص 608. (و ان کان هو کما تری لاینبغی ان یسطر بعد استقرار مذهب الامامیه علی خلافه.)
49. همان، ص 605. (مضافاً الی صحیحة ابن جعفر.)
50. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تقسیر القرآن، ج 2، ص 167.
51. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 2، ص 325. (اما حبوط الاعمال فی الدنیا فهو انه یقتل عند الظفر به.) و برسوی، روح البیان، ج 1، ص 335. (حبطت ای بطلت و تلاشت… و هو قطع حیاته و قتله عند الظفر به لارتداده.)
52. مرعشی، سیدمحمدحسن، دیدگاههای نو در حقوق کیفری اسلام، ج 1 ص 85.
53. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ابواب حد المرتد، باب 1 حدیث 5، ص 545.
54. همان، ص 544، حدیث 2.
55. دلیل عدم حرمت عمل امیرمؤمنان است. (همان، ص 545، حدیث 4، روایت فضیل بن یسار).
56. همان، ص 545، باب 1، حدیث 4.
57. همان، ص 547، باب 3، حدیث 2.
58. سورهی محمد، آیهی 25.
59. سورهی آل عمران، آیهی 86.
60. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 41، ص 613.
61. فخرالمحققین، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 550.
62. شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 52.
63. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 438. ابن قدامه، المغنی والشرح الکبیر، ج 10، ص 178. (المالکیة والحنابلة قالوا: لاتقبل توبة الکافر المرتد الذی تکرّرت ردته بل یجب قتله تعالی ان الذین آمنو ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً لم یکن الله لیغفرلهم و لا لیهدیهم سبیلاً.)
64. شافعی، ابی عبدالله محمد ادریس، الام، ج 6، ص 171. (قال الشافعی:… و سواء کثر کذالک منه حتی یکون مره بعد مره او مرار… الا انی اری اذا فعل هذا مره بعد اخری عن یعزر. سرخسی شمس الدین، المبسوط.) ج 10، ص 99. (… ولکنا نقول الایه فی حق من ازداد کفراً لا فی حق من امن و اظهر التوبه و الخشوع فحاله فی المره الرابعه کحاله قبل ذلک.)
65. شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 53.
66. طوسی، ابی جعفر، الخلاف، در السلسة الینابیع الفقهیه. ج 31. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسایل الحلال و الحرام، ج 4، ص 963. (المرتد الذی یستتاب اذا رجع الی الاسلام ثم کفر ثم رجع ثم کفر قتل فی الرابعه و لایستتاب.)
67. شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج 9، ص 345. (ولو تکرر الارتداد و الاستتابه من الملی قتل فی الرابعه او الثالثه… و لانص هنا بالخصوص و الاحتیاط فی الدماء یقتضی قتله فی الرابعه.)
68. خمینی، سیدروح الله موسوی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 446.
69. خوئی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج 1، ص 332.
70. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی فی الفروع، ج 7، باب حد المرتد، حدیث 5. (عن محمد بن یحیی بن احمد بن محمد به عیسی عن علی بن حدید عن جمیل بن درّاج و غیره عن احدهما (علیه السلام) فی رجل عن الاسلام؟ قال یستتاب فان تاب والا قتل. قیل لجمیل فما تقول: ان تاب ثم رجع عن الاسلام؟ قال: یستتاب قیل فما تقول: ان تاب ثم رجع؟ قال لم اسمع فی هذا شیاً لکنه عندی بمنزلة الزانی الذی یقام علیه الحدّ مرتین ثم یقتل بعد ذلک. و قال: روی اصحابنا ان الزانی یقتل فی المرة الثالثه.)
71. مامقامی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 2، ص 275. (علی بن حدید بن حکیم ضعفه شیخنا فی کتاب الاستبصار و التهذیب، لایعول علی ماینفرد نقله.)
خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 11، ص 304. (فالمتحصل انه لایمکن الحکم بوثاقه الرجل و کیف کان فطریق الشیخ الیه ضعیف.)
72. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ابواب، حدالمرتد، باب 3، حدیث 4، ص 547. (عن ابی علی الاشعری عن محمد بن سالم عن احمد بن النضر عن عمروبن شمر عن جابر عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: اتی امیرالمؤمنین برجلٍ من بنی ثعلبة قد تنصر بعد اسلامه فشهدوا علیه فقال امیرالمؤمنین ما یقول هؤلاء الشهود؟ فقال: صدقوا و انا ارجع الی الاسلام فقال: اما انک لوکذبت الشهود لضربت عنقک و قد قبلت منک فلاتعد فانک ان رجعت لم اقبل منک رجوعاً بعده.)
73. طوسی، ابی جعفر: رجال الطوسی، ص 289. در این کتاب رجالی محمد ابن سالمهای متعددی را برشمرده است و تنها یکی را ثقه میداند.
مامقامی، عبدالله: تنقیح المقال فی علم الرجال، جلد 2، ص 119. در محمد بن سالم برخی را مجهول، برخی را ضعیف و یکی را ثقه میشمارد.
74. نجاشی، احمد ابن علی ابن العباس، رجال النجاشی، ص 204. (…عمرو بن شمر ابوعبدالله الجعفی ضعیفّ جداً.)
75. سورهی آل عمران، آیهی 90.
76. سورهی نساء، آیهی 137.
77. طباطبایی، محمدحسین: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 341. (لانه لایرجع بالحقیقه بل هو منغمر فی الضلال و لامطمع فی اهتدائه… یدل ما علی تأکید الضلال فیهم بحیث لاترجی هدایتهم…)
78. سورهی آل عمران، آیهی 90.
79. سورهی نساء، آیهی 17: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً».
80. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 113.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی؛ (1380)، ارتداد در اسلام، تهران: نشرنی، چاپ پنجم