توضیح بیشتر:
«توکل» از ماده «وکالت» به معنای انتخاب وکیل و اعتماد بر دیگری است. هر قدر وکیل توانایی و آگاهی بیشتری داشته باشد، شخص موکل احساس آرامش بیشتری می کند و چون علم خدا بی پایان و توانایی اش نامحدود است اگر انسان بر او توکل کند آرامش فوق العاده ای احساس می کند، در برابر مشکلات وحوادث مقاوم می شود و از دشمنان نیرومند و خطرناک نمی هراسد. در سختی ها به بن بست نمی رسد و پیوسته راه خود را به سوی هدف ادامه می دهد.
انسانی که بر خدا توکل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمی کند بلکه به اتکای لطف خدا و علم و قدرت بی پایان او خود را فاتح و پیروز می بیند و حتی شکست های مقطعی او را ناامید نمی سازد. هرگاه توکل به مفهوم صحیح کلمه در جان انسان پیاده شود به یقین امید آفرین، نیروبخش و باعث تقویت اراده و تحکیم مقاومت و پایمردی است. البته معنای توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه باید تا آن جا که توان دارد تلاش کند و منزلگاه ها را یکی پس از دیگری بپیماید، اما آنچه که تلاش کرده و نیز آنچه که از توان او بیرون است، به ثمر برسد به خدا واگذارد و از الطاف او مدد بگیرد. پس حقیقت توکل که در شرع مقدس اسلام آمده همان اعتماد قلبی در تمام کارها بر خدا و صرف نظر کردن از غیر او است و این منافاتی با تحصیل اسباب ندارد، مشروط بر این که اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسی نشمرد.
در حدیثی پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل(ع) می پرسد: توکل بر خداوند بزرگ چیست؟ عرض کرد: آگاهی از این که مخلوق نمی تواند سود و زیانی برساند و یا چیزی ببخشد و یا مانع بخشیدن شود و نیز مأیوس شدن از خلق (و امیدواری به خدا).
مراحل توکل:
توکل را مى توان بطور کلى بر سه قسم تقسیم کرد:
1- توکل زبانى: یعنى آن توکلى که فقط با زبان گفته مى شود توکلت على الله (برخداتوکل کردم) این توکل از ارزش معنوى برخودار نیست.
2- توکل اعتقادى: یعنى آن توکلى که ناشى از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالى است و حقیقتا او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خداى تعالى مى شود و سپس بر کارى اقدام مى گردد این توکل از ارزش معنوى برخودار است کهاکثر مسلمان ها مى توانند با توجه به این مرحله توکل کارهاى خود را آغاز کنند.
3- توکل قلبى: یعنى آن توکلى که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانى گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالى از توکل اشاره داشته باشد: على بن سوید مى گوید از امام موسى بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علىالله فهو حسبهA }هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است پرسیدم حضرت فرمود: التوکل على الله درجات منها ان تتوکل على الله فىامورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیا تعلم انه لا یألوک خیرا و فضلاً و تعلم ان الحکم فى ذالک له فتوکل على الله بتفویض ذالکالیه وثق به فیها و فى غیرها؛ توکل بر خدا داراى درجاتى است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنى پس هر چه خدا با تو انجامداد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضى باشى علم و یقین داشته باشى که او از هیچ خیز و فضلى دریغ نکند و نیز علم و یقین داشتهباشى که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذارى کار به او بر او توکل کن و به او در کارهاى خود و کارهاى غیر خود وثوق (اطمینان وآرامش) داشته باش (ترجمه اصول کافى کلینى، ج 3، ص 106، ر 5).
در این حدیث به دو مقام بلند معنوى که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است: 1- مقام رضا 2- مقام تفویض. امام على(ع) مى فرمایند: الایمان على اربعه ارکان، التوکل على الله و التفویض الى اللهو التسلیم لامرالله و الرضا بقضاءاللهایمان چهار رکن دارد 1- توکل برخدا 2- تفویض الى الله 3- تسلیم امرالله 4- رضا به قضاىالهى (میزان الحکمه، ج 1، ص 318، ر 1348). در نتیجه ایمان که خود فقط یک امر قلبى است نه اعتقادى و زبانى چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبى مى باشند بنابراین آن توکلى در کلام امام موسى بن جعفر(ع) مراد استکه قلبى باشد در چنین توکلى علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذره اى دغدغه و ناآرامى ندارد توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفا توکل زبانى است و باطن بدان اعتقادى ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعىاست که دستیابى به آن بسیار مشکل و در درازمدت مى باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعى مى باشد.
توکل دارای آثار زیر است:
1-نخستین اثری که در یک انسان متوکل به وجود می آید، مسأله اعتماد به نفس و ایستادگی و مقاومت در برابر مشکلات است، چون کار خود را به خدای قادر عالم و عزیز مقتدری که همه مشکلات برایش سهل و آسان است واگذار نموده است، پس احساس تنهایی و ضعف نمی کند.
2- توکل بسیاری از صفات زشت اخلاقی مانند حرص و حسد و دنیاپرستی و بخل و تنگ نظری را از انسان دور می سازد چون وقتی تکیه گاه انسان خداوند قادر مطلق باشد جایی برای این اوصاف رذیله باقی نمی ماند.
3- توکل بر خداوند نور امید در دل می افروزد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا می گردد، خستگی بر او چیره نمی گردد و در همه حال احساس آرامش می کند، لذا امیر مؤمنان(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایی می فرماید: «لیس لمتوکل عناء؛ کسی که توکل بر خدا دارد، رنج و خستگی ندارد».
4- توکل بر خدا بر هوش و قدرت تفکر می افزاید و روشن بینی خاصی به انسان می دهد زیرا قطع نظر از برکات معنوی این فضیلت اخلاقی، توکل، سبب می شود انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشتزده نگردد و قدرت بر تصمیم گیری را حفظ کند و نزدیکترین راه درمان و حل مشکل را بیابد. پس هدف از توکل و ثمره آن تنها رسیدن به مقصد و هدف نیست تا اگر کسی با توکل به هدفش نرسید نا امید و مأیوس گردد، بلکه توکل ثمرات و فواید فراوانی برای انسان متوکل دارد.
در نتیجه چون هر چیزی در این عالم مستند به ذات پاک خداوند است و او سرچشمه هستی است و تأثیر هر عاملی به فرمان اوست، پس باید تنها به او تکیه کرد و امور را به او واگذار نمود و در عین حال که از همه اسباب استفاده می کنیم و نهایت کوشش و تلاش خود را به کار می گیریم ولی به اسباب استقلال نمی دهیم بلکه اسباب را مسخر فرمان و اراده الهی و تحت فرمان او می دانیم.
اما این که چرا گاهی انسان نهایت توکل را بر خداوند دارد ولی رسیدن به هدف به تأخیر می افتد و یا موفق به دستیابی به آن نمی گردد باید گفت، انسان از مصالح امور آگاه نیست، هر چیز حسابی دارد و هر کار زمانی را می طلبد و هر پدیده ای در ظرف زمانی ویژه خود مطلوب است و گاه مصلحت در این است که رسیدن به هدف و نتیجه به تأخیر افتد، بنابراین شتابزدگی در این امور روا نیست. خداوند متعال در سوره طلاق آیه 3 می فرماید: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا؛ هر کس بر خداوند توکل کند، خدا کار او را سامان می بخشد، خدا فرمان خود را به انجام می رساند و برای هر چیز اندازه ای قرار داده است».
جمله «قد جعل الله لکل شیء قدرا» ممکن است پاسخ به سؤال شما باشد که چرا گاهی با وجود توکل، به هدف نمی رسیم، یعنی خداوند کارش بی حساب و به دور از سنجش نمی باشد و برای هر کاری ظرف زمانی و مکانی و حساب و کتاب خاصی قرار داده است و مصلحت آن است که در آن ظرف خاص تحقق یابد.
یعقوب پیامبر(ع) هنگامی که فرزندانش را به خاطر قحطی و تنگنای شدید برای آوردن آذوقه به سرزمین مصر فرستاد تا از عزیز مصر کمک بطلبند، به فرموده قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف به آنها چنین سفارش کرد: «و قال یا بنی لا تدخلوا من باب واحد وادخلوا من ابواب متفرقه؛ ای فرزندانم! همگی از یک دروازه وارد نشوید بلکه از درهای متفرق وارد شوید (مبادا یک جمعیت غیر بومی در مصر باعث تحریک احساسات مردم شود و به آنها آسیبی برسانند)» (یوسف، آیه 67).
سپس افزود: «و ما اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون؛ من با این دستور نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا مقرر شده است از شما برطرف سازم، حکم و فرمان ویژه خداوند است، بر او توکل کردم و همه توکل کنندگان باید بر او توکل کنند» (یوسف ، آیه 76).
یعنی با این که حضرت یعقوب(ع) دستورهای لازم را برای پیشگیری از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولی تأکید کرد که من با این دستورها نمی توانم جلو هر حادثه ای را بگیرم و در برابر همه مشکلات تدبیری بیندیشم، بلکه ما باید آنچه در توان داریم انجام دهیم و در بقیه بر خدا توکل کنیم و کار را به دست او بسپاریم، چون همه چیز به فرمان او است و در برابر اراده الهی از دیگری کاری ساخته نیست.