طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تکلیف انسان وکمال

تکلیف انسان وکمال

یک.

از نظر قرآن، انسان مسافرى است که با شتاب و تلاش، در حال سیر و سفر است و پایان سیر او نیز ملاقات با خداوند است.انشقاق(84)، آیه 6 – 12. در این صورت حرکت او سیرى عمودى و طولى (تکاملى و ملکوتى) است نه سیرى افقى و اقلیمى؛ زیرا خداوند در منطقه و جایگاه ویژه نیست؛ بلکه انسان به هر سو که روى آورد، به سوى خدا رو کرده است: «هُوَ الَّذِى فِى السَّماءِ إِلهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلهٌ»؛ زخرف(43)، آیه 84. و «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»؛ بقره (2)، آیه 115..

دو.

خداوند کریم از سیر انسان به «صیرورت» یاد کرده است، یعنى، تحول و شدن از نوعى به نوع دیگر و از منزلى به منزل دیگر و تکامل یافتن از مرحله اى به مرحله دیگر. امّا خداوند متعال با لحن هاى گوناگون، غایت این صیرورت را بیان مى فرماید:
2-1. گاهى صیرورت را به سوى «ضمیر غایب» مطرح مى کند؛ مائده(5)، آیه 18؛ غافر(40)، آیه 23؛ شورى(42)، آیه 15؛ تغابن(64)، آیه 3. گرچه این ضمیر به الله بر مى گردد. امّا چون الله به عنوان اسم ظاهر و تعیّنى از تعیّنات الهى است، صیرورتى فراتر از آن هم یافت مى شود که به چهره ضمیر غیبت در مى آید.
2-2. گاهى غایت صیرورت از چهره «غیبت» فراتر مى رود و به صورت خطاب جلوه مى کند: «وَ اِلَیْکَ الْمَصیر»؛ ممتحنه (60)، آیه 4؛ بقره (2)، آیه 285. در این مرحله صیرورت نه به سمت او است و نه به طرف ضمیر غایب؛ بلکه خطاب «به سوى تو» است.
2-3. دسته سوم، غایت صیرورت را به صورت «به سوى ما» مطرح مى کند.ق(50)، آیه 43. خداوند وقتى به صورت جمع از کلمه «ما» استفاده مى کند؛ یعنى، من با همه اسما و صفات خود، غایت صیرورت شمایم.
2-4. گاهى نیز غایت صیرورت به صورت ضمیر متکلم وحده است، مى فرماید: «صیرورت شما به سوى من است».لقمان(31)، آیه 14؛ حج(23)، آیه 48.
گرچه هر یک از این مراحل کمال و صیرورت به سوى خداوند است، امّا هر مرتبه اى نسبت به مرتبه قبلى کمال برتر است تا اینکه نهایت ظرفیت انسانى را فراهم مى آورد و براى شهود مبدأ و منتهاى هستى، انسان را به قله شهود مى کشاند؛ ولى در هر صورت غایت صیرورت انسان او است.

سه.

خداوند متعال، منتهاى صیرورت و هجرت انسان را با عنوان «خلیفةاللهى» یاد کرده است؛بقره(2)، آیه 30. یعنى، انسان در حرکت خود، هنگامى به مقصد نهایى بار مى یابد که مظهر اسماى حسناى الهى شده باشد و این همان مرتبه «خلیفةاللهى» است که تنها انسان در میان موجودات عالم هستى، شایستگى آن را دارد.

چهار.

تنها زمانى امکان دارد آدمى به مبدأ غایى حقیقى خود نایل شود همه اعمال، رفتار، حالت ها، عقاید، افکار و اوصافش براى خداوند متعال باشد؛ همچون حضرت ابراهیم«علیه السلام» که فرمود: «إِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکِى وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ انعام(6)، آیه 162.
.
از این رو، تنها تکلیف اساسى و حقیقى انسان در عالم هستى، آن است که بکوشد با شناخت راه و هدف، خود را از آلودگى ها، گناهان و تعلقات برهاند و تنها رنگ خدایى به خود بگیرد تا بتواند به مقام مظهر اسماى الهى باریافته و در منتهاى صیرورت خویش، شاهد وجه خداوند متعال باشد.براى مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، نوشته آیةالله جوادى آملى، ج 14.
دانى که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن در کوى او گدایى بر خسروى گزیدن
حافظ شیرازى.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد