طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ثمرات اخلاص

ثمرات اخلاص

ثمرات اخلاص

در اینجا گوشه ای از اعمال خالصانه عالمان دین و نتایج آن را نقل می کنیم.

1219812 583 compressed compressed - ثمرات اخلاص

انسان های الهی با عمل خالصانه به مقام بلندی در معنویت و سلوک، دست یافته اند؛ به طوری که کارهای شان یا واجب است یا مستحب؛ یعنی حرام و یا مکروه در زندگی ندارند و به کارهای مباحشان نیز رنگ عبادت و خلوص می دهند. شما اگر نمی توانید در همه کارهایتان چنین باشید حداقل در اداره و محل کار خود به وظیفه انسانی و الهی تان عمل کنید و آن را فی سبیل الله و برای رضای خدا و به حساب عالم آخرت به جا آورید.

استاد بزرگوار علامه طباطبائی رحمة الله بارها می فرمودند: خلوص اکسیر عجیبی است. در علوم غریبه گفته اند که اکسیر، ماده ای است که اگر به مس بخورد آن را طلا می کند. نمی دانم چنین چیزی درست است یا خیر و آیا می شود مس را طلا کرد یا نه، اما می دانم که اگر به عمل انسان، رنگ خلوص بخورد – اگر چه عمل خیلی کوچک هم باشد نزد خدا بسیار بزرگ جلوه می کند.

در این جا گوشه ای از اعمال خالصانه عالمان دین و نتایج آن را نقل می کنیم:

علامه مجلسی رحمة الله از بزرگان و از اهل خلوص است. مرحوم سید جزایری که از شاگردان ایشان بوده می گوید: با علامه معاهده کرده بودیم که هر کدام اول از دنیا رفتیم به خواب دیگری بیاییم. علامه قبل از من رحلت کرد، مدتی نگذشت که به خوابم آمد، دیدم خیلی بشاش و با نشاط است، پرسیدم: وضعیت چگونه است؟ کدام یک از اعمالت بیشتر به دردت خورد؟ گفت کارهای من همه اش مفید بود اما دو یا سه تای آن اگر چه کوچک بود ولی خیلی به دردم خورد.

یکی این که: در یک روز ابری در حال رفتن به مسجد بودم، آسمان غرید و تگرگ بسیار تندی بارید، ناگهان دیدم که بچه گربه ای – در حالی که تگرگ بر سرش می کوبید – از ین طرف به آن طرف می دوید و درمانده شده بود، من برای رضای خدا آن بچه گربه را زیر عبایم گرفتم تا این که تگرگ تمام شد و رهایش کردم. این عمل در عالم آخرت و در شب اول قبر خیلی به دردم خورد.

دومین عملی که در عالم آخرت برایم چاره ساز بود این بود که: روزی در راه، در حالی که سیبی در دستم بود می رفتم و یک بچه یهودی – که در آغوش مادرش بود – سیب را در دست من دید و دلش خواست و من نیز برای رضای خدا سبب را به او دادم.

سومین عمل این بود که: روزی از راهی عبور می کردم دیدم جمعیتی اطراف شخصی را گرفته اند و به او اهانت می کنند. جریان را پرسیدم، گفتند: این آقا ورشکست شده و به مردم بدهکار است و این ها طلبکاران هستند که دورش را گرفته اند. جلو رفتم و ضامن شدم. و او را از دست آن ها نجات دادم. و دل انسان گرفتاری را به دست آوردم.[1]درباره علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام سوره هل اتی نازل شده، چرا؟ مگر آن ها چه کرده بودند؟ آنان ایثار کرده و شام خود را به فقیر دادند. ! در آن زمان مسلمانان و یا اصحاب، زیاد ایثار می کردند؛ به طوری که خانه شان را به دیگران می دادند، پس قضیه فقط ایثار و دادن شام نبوده و سر دیگری دارد.

امام حسن و امام حسین علیه السلام بیمار شدند، علی علیه السلام و فاطمه علیها اسلام و خادم آن ها فضه نذر کردند که اگر آن دو بزرگوار شفا یابند سه روز روزه بگیرند، هر دو شفا یافتند. غذای مختصری برای افطار آماده کردند بودند، که سائلی در زد، آن ها او را بر خود مقدم داشته غذای خود را به او دادند و آن شب، چیزی جز آب نخوردند. تا سه روز این کار تکرار شد. تا این که علی علیه السلام با حسن و حسین نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند. وقتی آن ها را در حال ضعف دید ناراحت شد و همگی به خانه فاطمه علیها اسلام آمدند، ایشان در محراب عبادت بود و شدیدا هم گرسنه. در این هنگام جبرئیل نازل شد و سوره هل اتی را بر پیغمبر خواند. [2]

و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا [3]

چرا این عمل حضرت فاطمه تا این حد در نظر خدا بزرگ می شود؟

سرش این است که: لوجه الله است. و خداوند در تاءیید عملشان می فرماید:
انما نطعمکم لوجه الله.
همانا اطعام ها و ایثارگری های ما فقط و فقط برای خداست.

انسان گاهی کار خوب انجام می دهد تا به بهشت برود، این عمل ریایی نیست و قصد قربت نیر هست. یا کاری می کند تا به جهنم نرود. این هم برای خداست و ریا محسوب نمی شود. اما گاهی کاری می دهد که نظرش نه بهشت است و نه جهنم، بلکه آن عمل را به جا می آورد چون خدا راضی است. اگر انسان بتواند به این حد از کمال برسد مقام والایی را کسب کرده است.

در روز قیامت، عمل انسان را می سنجند و می بینند که سبک است و نجات بخش نیست. لذا یک عمل فوق العاده کوچکی را به آن ضمیمه می کنند که بسیار سنگین می شود، تا جایی که بهشت بر انسان واجب می گردد، به فرشتگان خطاب می شود که: این بنده من به خاطر گناهش از من خجالت کشید و قطره اشکی ریخت، و آن قطره اشک چون به خاطر من بود ارزش والا دارد و سنگین است.

در دل شب از خواب برخاستن و یا الله، العفو و سبوح وقدس گفتن؛ آن نه برای رفع گرفتاری و رفتن به بهشت و ترس از آتش جهنم، بلکه فقط و فقط برای خشنودی و رضای خدا، بسیار مشکل است و توفیق می خواهد. انسانی چون امیرالمؤ منین علیه السلام می خواهد که بگوید: الهی ما عبدتک خوفا من نارک. . .[4]

اگر مصمم شویم که ریشه ریا و تظاهر را از دل خود برکنیم مرتبه اول خلوص را پیمود و می توانیم گاهی به تاءسی از امیرالمؤ منین و حضرت زهرا اعمال خالص انجام دهیم.

چه زیباست که انسان گاهی به یاد آورد با چهره ای خجلت زده و شرمنده به سراغ خدا رود و لحظاتی با او خلوت کند و اشکی بریزد. و یا برای رضای او دل انسانی را به دست آورد. اگر کاری هم انجام می دهد برای جلب رضایت پروردگار باشد؛ نه نظر به بهشت داشته باشد و نه ترس از جهنم. اگر کسی بتواند به این مرحله برسد مطمئن باشد که همان اعمال خالصش هر اندازه هم که کوچک باشد او را به رستگاری می رساند.

 هر کدام از ما از همین لحظه می توانیم برای کسب اخلاص تلاش کنیم؛ یعنی زمانی که از خانه قدم بیرون می گذاریم بگوییم: خدایا! برای خدمت به خلق تو می خواهم به اداره و محل کار بروم. و هنگامی که وارد محل کار شدی با خدایت پیمان ببندی که خدایا! برای رضا و خشنودی تو می خواهم با بندگانت – که ارباب رجوع من هستند. برخورد انسانی داشته باشم، و به خاطر تو می کوشم که مشکل انسان های گرفتار را حل کنم. ابتدا فقط لفظ است و سپس کم کم لفظ در عقل رسوخ می کند و سرانجام به دل راه پیدا می کند پروردگار عالم عنایت و توجهش را شامل انسان می کند و اعمالش به تدریج رنگ اخلاص به خود می گیرد و در روز قیامت در صف دوستان و محبان امیرالمؤ منین علیه السلام قرار می گیرد.

 علامه بحرالعلوم علیه السلام روزی بالای منبر رفت؛ در حالی که بسیار شاد و خوشحال به نظر می رسید، در حضور شاگردانش ادعا کرد که: من توانستم ریشه ریا از دل بر کنم و خلوص را جایگزین آن گردانم، مدت ها بود که کم توفیق شده بودم، حال خواندن قرآن و نماز شب و راز و نیاز را نداشتم، یک حالت سستی در عبادت در وجود من ایجاد شده بود، از این وضع تعجب می کردم تا این که سرانجام خوابی دیدم و در خواب خطاب به من گفتند: شکت عنک عصفورة فی الحضرة؛ این حالتی که در تو به وجود آمده به خاطر این است که گنجشکی پیش خدا از تو شکایت کرده است.

از خواب بیدار شدم و به خاطرم رسید که چند روز قبل در حال رفتن بودم که دیدم بچه گنجشکی در دست بچه ای است و دارد با او بازی می کند و من در حالی که می توانستم آن بچه گنجشک را نجات دهم چنین نکردم و با بی تفاوتی از کنار آن گذشتم و با دیدن این خواب فهمیدم که آن سلب توفیق ها به خاطر این قضیه بوده است. بعد از بیداری، بسیار ناراحت و متحیر بودم که چه کنم، آن بچه گنجشک که مرده است من چگونه آن اشتباه را جبران کنم؟! با یک حالت گرفتگی و پریشانی راهی صحرا شدم، اتفاقا از عنایت خدا، دیدم که ماری در حال شکار بچه گنجشکی است عصایم را بلند کردم و مار را متواری ساختم و بچه گنجشک را از خطر نجات دادم، از زمین برداشته و نوازشش کردم، شب بعد در خواب دیدم که به من می گویند:

شکرت عنک عصفورة فی الحضرة؛
بچه گنجشکی نزد خدا از تو قدردانی و تشکر کرد.

بعد از این خواب بود که آن حالت بی نشاطیم بر طرف شد.
نقل می کنند که یکی از بزرگان گفته است: جهت زیارت، به حرم مطهر امام حسین علیه السلام رفتم، همین طور که زیارت می خواندم داشتم با آن حضرت حرف می زدم؛ یعنی امام را می دیدم که ناگاه دیدم جوانی وارد حرم شد و رو به ضریح سلام کرد. امام حسین علیه السلام جوابش را داد و برای او تعظیم کرد اما خود جوان این صحنه را نمی دید و من ناظر جریان بودم، تعجب کردم، این جوان چه کرده که تا این اندازه مورد عنایت امام علیه السلام قرار گرفته است؟!

جوان بعد از زیارت از حرم خارج شده و در حال رفتن بود که به دنبالش راه افتادم و در جای خلوتی از او پرسیدم: تو کیستی و چگونه به این مقام رسیده ای؟

گفت: کدام مقام؟

گفتم: وقتی به امام حسین علیه السلام سلام کردی آن حضرت جوابت را داد و برایت تعظیم کرد. معلوم است که تو مقامی والایی نزد خدا داری؛ چه کار خالصانه ای را برای او انجام داده ای؟!

جوان گفت: من بادیه نشین هستم، پدرم از من خواست که با دختر برادرش ازدواج کنم و من با این که میل باطنی به این ازدواج نداشتم تسلیم خواست پدرم شده و برای رضای خدا آن را پذیرفتم، در شب زفاف متوجه شدم که همسرم آنچه را که باید یک دختر داشته باشد ندارد و من به خاطر خدا پا روی نفسم گذاشتم و آبروی او را حفظ کرده و حیثیت او را نریختم. تا این که چندی قبل پدرم در حالی که قدرت و توان رفتن نداشت از من خواست که او را به زیارت امام حسین بیاورم، و من او را به دوش گرفته و به کربلا آوردم. پدرم بعد از زیارت، از دنیا رحلت نمود، ساعاتی قبل، او را دفن کرده و برای وداع با اباعبدالله علیه السلام به این جا آمدم.

آری، انسان کار را برای خدا و به خاطر رضای او به جا آورد آن چنان عزیز می شود که امام حسین علیه السلام برایش تعظیم می کند.

پی نوشت:
[1] ر.ک روضات الجنات ، ج 8، ص 150
[2] زمخشرى ، الکشاف ، ج 4، ص 670، قرطیى ، ج 10، ص 6922، روح المعانى ، ج 29 ص 158
[3] الانسان 76 آیه 8
[4] بحارالانوار، ج 70، ص 210

منبع: حوزه نت

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد