طلسمات

خانه » همه » مذهبی » جامعه شناسي دين چيست؟ و مهم ترين موضوعات مطروحه در آن چه چيزهايي هستند؟

جامعه شناسي دين چيست؟ و مهم ترين موضوعات مطروحه در آن چه چيزهايي هستند؟

دين و باورهاي ديني حداقل از دو جهت و با دو انگيزه مي توانند مورد مطالعه باشند. يکي آن که فرد محقق، معتقدانه و يا حتي ملحدانه ولي با هدف ارزشيابي و حقيقت سنجي به آموزه هاي ديني رو کند و در پي آن باشد تا از باوري خاص دفاع و يا به آن حمله کند. موضع ديگر آن است که فارغ از صدق و کذب گزاره هاي ديني به دين و باورهاي ديني، به عنوان پديده اي در کنار ساير پديده هاي جهان نگاه کند و روابط يک جانبه يا چند جانبه دين و آموزه هاي ديني را با معرفت، انسان، جامعه، سياست، ادبيات، معماري و… مورد مطالعه قرار دهد. جامعه شناسيِ دين، محصول نگاه دوم است که به دين و تعاليم اديان به عنوان پديده اي به سانِ ساير پديده ها مي نگرد و بدون ورود به ساحت چيستي دين و امر ديني به مطالعه روابط آن با ساير پديده هاي اجتماعي مي پردازد.
جامعه شناسي دين به مسأله نقش و اهميت دين به معناي عام در جامعه بشري و نيز اهميت باورداشت ها و عملکردهاي گروه ها و جوامع خاص (يک دين خاص) مي پردازد.[1] مي توان گفت که جامعه شناسي دين دو مسأله اصلي و کانوني دارد يکي اين است که چرا باورداشت ها و عملکردهاي مذهبي چنين نقش تعيين کننده اي در فرهنگ و جامعه دارند و ديگر اين که چرا اين باورداشت ها و عملکردها چنين صورت هاي گوناگوني به خود گرفته اند.[2] علاقه بنيادين بيشتر جامعه شناسان ديني بالا بردن فهم ما از نقش دين در جامعه، تحليل اهميت و تأثير دين بر تاريخ بشري و شناخت جلوه هاي گوناگون دين و نيروهاي اجتماعي تأثير گذار و شکل دهنده آنهاست.[3]در واقع جامعه شناسي دين دانشي است که به بررسي تجربي دين در زمينه اجتماعي آن[4] مي پردازد که در نتيجه هم تأثيرگذاري بر جامعه و هم تأثيرپذيري دين از ساير پديده هاي اجتماعي مورد مطالعه قرار مي گيرد. البته چنين نيست که هر جامعه شناسي به همه زواياي مطالعات اجتماعي دين بپردازد، بلکه اينان غالبا به سه شيوه به مطالعات ديني دست مي زدند:
1. کساني که دين را به عنوان مساله نظري اصلي در فهم کنش اجتماعي، مورد مطالعه قرار دادند؛
2. کساني که به مطالعه رابطه بين دين و ديگر حوزه هاي زندگي و حيات مانند اقتصاد، سياست و طبقات اجتماعي پرداخته اند؛
3. کساني که به مطالعه نقش ها، سازمان ها و نهضت هاي ديني پرداخته اند.
البته مطالعات جامعه شناسي دين کلاسيک بيشتر به رابطه بين نظم اجتماعي و مظاهر ديني و همچنين رابطه بين دين و جامعه سرمايه داري معطوف بوده است.[5]ورنز اشتارک در کتاب جامعه شناسي دين موضوع اين دانش را به سه حوزه تقسيم مي کند:
الف) جامعه شناسي کلان دين: که به کشف رابطه اجتماع هاي فرعي ديني (گروه هاي ديني) با جوامع اصلي، مي پردازد. زماني اين بخش را تحت عنوان «رابطه کليسا و حکومت» مورد توجه قرار مي دادند اما امروز معلوم شده که اين تعبير کاملا محدود و بکلي نامتناسب است. زيرا اولاً، موضوع هاي مورد مطالعه از قلمرو دو مفهوم فراتر مي رود و ثانيا، رابطه اي که مورد مطالعه واقع مي شود فقط رابطه حقوقي و سياسي نيست.
ب) جامعه شناسي خُرد دين: اين نوع جامعه شناسي، وظيفه دارد که به زندگي و حيات داخلي (دروني) آن اجتماع ها و گروه هاي ديني بپردازد.
ج) جامعه شناسي دين به معناي اعم: اين بخش از جامعه شناسي دين، به مطالعه عوامل ديني در جامعه در سطح گسترده مي پردازد و به طور کلي، رابطه عوامل ديني را با عرف، حقوق، خانواده، جنبه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي و در واقع رابطه اين عوامل را با همه جنبه هاي واقعيت هاي اجتماعي که با آنها همزيستي داشته و به طور معناداري داراي ارتباط و انسجامند، مطالعه مي کند.
بخش هاي اول و دوم، به مطالعه دين به عنوان يک مجموعه تمرکز يافته مي پردازند و از ديني که داراي تجسم اجتماعي شده است، سخن مي گويند، ولي عنوان اخير (جامعه شناسي دين به معناي اعم) مي کوشد تا تاثير دين را که در جامعه پراکنده است، کشف کند و نقش آن را در پيدايش و شکل گيري ديگر نهادهاي اجتماعي دريابد.[6]

مباحث مطرح در جامعه شناسي دين
از آن جا که هدف اين علم بررسي رابطه دين و ساير پديده هاي بشري است، روشن است که ابتدا بايد معلوم باشد منظور از دين چيست؟ و از آن جا که در جهان، اديان بسيار متفاوتي وجود دارند که ناميدن همه آن ها با نام دين مشکلات نظري فراواني ايجاد مي کند، جامعه شناسان دين تلاش مي کنند تا تعريفي از دين ارائه کنند که شامل همه آن چيزي شود که دين ناميده شده است. در نتيجه همين واقعيت است که يکي از مهم ترين مسائل مطرح شده در اين دانش، تعريف دين است.
با نگاهي گذرا به برخي از کتب جامعه شناسي دين مي توان فهرستي از مباحث مطرح شده را تنظيم کرد که خود گوياي موضوع اين علم و مباحث مطرح در آن مي باشد. به عنوان مثال هميلتون در کتاب خود به پيروي از جامعه شناسان بزرگ دين و با انگيزه معرفي جامعه شناسي دين، مباحثي هم چون؛ عقل و دين، جادو، دين و عاطفه، دين و ايدئولوژي، دين و همبستگي، اخلاق پروتستاني، دنياگرايي، و… را مورد مطالعه قرار داده است. برخي از مباحث مطرح شده توسط يواخيم واخ در کتاب خود با نام جامعه شناسي دين[7] نيز عبارتند از: درباره تجربه ديني و بيان نظري و عملي آن، نتايج جامعه شناختي دين مثل وحدت بخشي، دين و گروه هاي طبيعي مثل خانواده و خويشاوندان و مناسک محلي و نژادي و…، سازمان هاي ديني مثل کليسا، مريدان و…، دين و تمايزات درون جامعه مثل قشربندي اجتماعي و شغلي و منطقه اي، رابطه دين و حکومت، دين جهاني، انواع اقتدار ديني مثل رهبران و بنيان گذاران، پيغمبري، کاهني، و روحانيت و… . در دوران اخير مي توان موضوع سکولار شدن جوامع، ظهور فرقه ها يا جنبش هاي جديد ديني، بنيادگرايي ديني و نيز جهش هاي اعتقاد ديني[8] را از موضوعات مهم جامعه شناسي دين دانست.[9]

تاريخچه و زمينه هاي شکل گيري
در طول تاريخ مباحثي از جنس جامعه شناسي دين وجود داشته است هر چند چنين نامي بر آن ننهاده بودند. مثلاً گزنوفانوس، شکل خدايان اقوام مختلف را تابعي از همان قوم مي دانست، افلاطون طرح اتوپيايي خويش از يک جامعه ايده آل را ارائه مي داد، ارسطو در اخلاق نيکوماخوسي از سهم ارزش هاي اخلاقي در حيات اجتماعي سخن مي گفت و آگوستين در کتاب شهر خدا تصويري آرماني ازيک نظام دنيويِ همسان با نظم ازلي عرضه مي کرد. در انديشه مسلمانان نيز مي توان در انديشه فارابي که انواع مُدُن فاضله را معرفي مي کرد و نيز مقدمه ابن خلدون و بررسي نقش دين در طلوع و افول سلسله هاي گوناگون و انسجام اجتماعي (عصبيت) در جوامع، ريشه هاي اين نگاه را جستجو کرد.[10]با اين همه دانشي با نام جامعه شناسي دين محصول دنياي بعد از رنسانس و شکل گيري دانش جامعه شناسي، و مولود تقارن چند رخداد مهم تاريخي و تلاقي چند فرايند عظيم در حيات اجتماعي و معرفتي بشر است.[11] ظهور سرمايه داري، کثرت گرايي فرهنگي، تسامح ديني و دولت ليبرال نمونه هاي اين اتفاقات مي باشند. اين فرايند ها محققان را قادر ساخت، يا مجبور کرد که خود را از مدعيات هنجاري اديان و جوامعي که مورد مطالعه قرار مي دادند جدا سازند.[12] نقادي هاي دوره رنسانس و اصلاح طلبي و ترديدهاي عصر روشنگري نسبت به اصالت و حقانيت دين، سرچشمه ديگر شکل گيري جامعه شناسي دين است.[13]اسپنسر، تونيس، زيمل، وبلن و پاره تو از جمله جامعه شناساني اند که مي توان در لابلاي آثار برجاي مانده از ايشان به مطالبي در حوزه جامعه شناسي دين دست يافت.[14]ماکس وبر اولين صاحب نظري است که به جامعه شناسي دين به صورت يک علم منظم نگاه کرد. البته تمام توجه اصلي او تقريباً درمذهب کالوينيسم متمرکز است.[15]واکاوي و ريشه يابي پيشينه مطالعات جامعه شناختي درباره دين، جستجوگران و علاقمندان اين رشته را حداقل به دو سرچشمه متفاوت رهنمون مي سازد. مدخل نخست از مطالعات دين پژوهانه درحوزه هاي مختلفي چون تاريخ دين، مطالعات تطبيقي اديان، مردم شناسي و حتي روان شناسي دين نشأت مي گيرد. به لحاظ قدمت، مطالعات تاريخي ـ تطبيقي و تاريخي ـ انتقاديِ اديان، مردم شناسيِ دين و جادو و روان شناسيِ دين، پيشينه بيشتري از رشته نوپاي جامعه شناسي دين دارند. بهر ه هايي که نخستين جامعه شناسانِ دين از ادبيات دين پژوهيِ گرد آمده در اين رشته هاي علمي براي ساخت و پرداخت نظريات تحليلي و تبييني خويش برده اند، مؤيد وجود همين سبقت و تعاقب است. استفاده هاي فراوان دورکيم از نتايج به دست آمده از مطالعات تاريخي و تطبيقي دين پژوهان پيش از خود درباره اديان شرقي و ابتناي نظريات و تست فرضيات جامعه شناسانه خويش با استمداد از اين تحليل هاي تاريخي و هم چنين کار کساني چون مارکس و اسپنسر که با اشراف و تسلط نسبي بر بعضي از رشته هاي دين پژوهي متقدم گام هايي نيز ـ هر چند ابتدايي و لرزان ـ در درون مرزهاي جامعه شناسي دين زده اند، همگي از مصاديق همين صله و پيوند است.[16]مدخل دوم، ريشه در روندي دارد که طي آن جامعه شناسي به عنوان يک رشته علمي مستقل، راه خويش را از فلسفه و تفکرات کلامي جدا نمود و اهداف و مقاصد جديدي را پيش روي عالمان اجتماعي قرار داد. جامعه شناسي دين به عنوان يکي از زير شاخه هاي تخصصي تر جامعه شناسي، کارش را به نحو جدي و مستقل از حوالي دهه 40 و 50 آغاز کرده است. نخستين کارهاي شناخته شده در اين حوزه، ظاهراً در آمريکا انجام گرفته است و آن هم به تحقيقات ميداني راجع به تغييرات پديد آمده در ميزان دينداري مردم، از طريق اندازه گيري ميزان عضويت و حضور کليسايي مربوط مي شود. چنان که همين نکته را برگر و لاکمن نيز تأييد مي کنند. پس از آن، جامعه شناسي دين حداقل سه جهش تکاملي را تجربه کرده است. نخست، بيرون جَستن از چارچوب نظري؛ دوم، گسترش مرزهاي دين به بيرون از محدوده هاي نهادي و سازماني آن و سوم، تلاش براي خارج کردن آن از جغرافياي غربي و مسيحي.[17]اهميت موضوع دين براي جامعه شناسان، نه في نفسه، بلکه به تبع تأثيراتي بوده است که بر حيات اجتماعي مي گذارده يا از آن مي پذيرفته است. مخاطبين دين در بادي امر، اگر چه افرادند و تجلي نخستين آن در ايمان وتعلق خاطر فردي است، ليکن دين مستعد آن است که به سرعت وجه اجتماعي بيابد. چنان که با وجود تمايز اديان از اين حيث، هيچ ديني را در هيچ زماني نمي توان سراغ گرفت که کاملاً سرّي، دروني، ذهني و حاشيه اي باقي مانده باشد و حتي برخي از اديان، خود را صاحب نقش و رسالت اجتماعي مي شناسند. به علاوه دين نيز مانند هر پديده اجتماعي ديگر، از تأثير پذيري محيط نشو و نماي خويش مصون نيست؛ لذا از اين حيث هم به مثابه يک متغير وابسته، محل توجه جامعه شناسان و محمل مطالعات جامعه شناختي قرار گرفته و بي استثناء در تمامي سرفصل هاي مطالعات جامعه شناسانه مطرح بوده است و هم چنان دنبال مي شود. مثل جامعه شناسيِ ساخت ها، جامعه شناسي نهادها، جامعه شناسي گروه ها، جامعه شناسي نظم و تغييرات، جامعه شناسي کنش و کنش گران اجتماعي و… .[18]

رهيافت هاي مهم جامعه شناسي دين
از زمان بنيانگذاران و بزرگان دانش جامعه شناسي (که نسل اول به حساب مي آيند) که بحث هاي جامعه شناختي دين را در همان چارچوب جامعه شناسي عمومي دنبال مي کردند، تا کنون حداقل سه نسل از عمر جامعه شناسي دين سپري شده است. نسل دوم، هم زمان با بروز تفصيل و تشعب در جامعه شناسي و تخصصي شدن حوزه هاي جامعه شناختي پاي به عرصه وجود گذاردند که در واقع بنيان گذارانِ خودآگاهِ زيرشاخه هاي جامعه شناسي هستند.
ارنست تروئلچ از معاصران ماکس وبر، يواخيم واخ آلماني که در تحليل مقايسه اي فرهنگ اديان بزرگ کار کرده، تالکوت پارسونز جامعه شناس شهير آمريکايي از نسل دوم محسوب مي شوند. جامعه شناسي دين در نسل سوم بيش از هر جا در آمريکا رشد کرد و ادامه يافت. تفاوت در وضع دين داري و نوع پيروي ديني و در ساخت نهادهاي ديني جامعه آمريکا با آن چه در جوامع اروپايي مي گذشت از موضوعات مورد توجه جامعه شناسان معاصر دين بوده است. توماس لامن و پيتر برگر، رابرت بلا، چارلز گلاک و رودني استراک، کليفورد گيرتز، شاگرد بلافصل پارسونز که شهرتش بيشتر به خاطر مطالعه درباره دين و فرهنگ اسلامي در کشورهاي جنوب شرق آسياست، ريچارد نيبر، ميلتون يينگر، توماس اُدي، گي سوانسون، گرهارد لنسکي، برايان ترنر و مرديت مک گوئر نيز به عنوان نسل سوم جامعه شناسان مطرح هستند. جامعه شناسي دين در نسل سوم، همزاد خويش يعني عرفي شدن را در قالب يک موضوع محوري که توجه اصلي بعضي از متفکران اين رشته را به صورت متمرکز به خود معطوف مي نمود، دنبال کرده است. پيتر برگر، برايان ويلسون، ديويد مارتين، رولند رابرتسون، هاروي کاکس، اليسدر مک اينتاير، آندريو گريلي، پيتر گلنسر، دانيل بل و دابلر از جمله جامعه شناسان معاصر دين اند که در مهم ترين آثارشان عمدتاً بر بحث هاي عرفي شدن متمرکز شده اند.[19]جامعه شناسي دين در نسل نخست، از دو جريان تحولي و اثباتي (پوزيتويستي) تأثير پذيرفت، اين نگرش ها خاستگاه انگليسي و فرانسوي داشتند و ريشه رهيافت تحولي در نظريه اگوست کنت مبني بر تحول سه گانه تاريخ انديشه بشري قرار داشت. نماينده بزرگ اين گرايش اميل دورکيم است و بسياري از جامعه شناسان با عنوان دورکيمي شناخته مي شوند. مهم ترين دغدغه اين جريان که راه خود را از فلسفه و معرفت هاي رباني جدا کرده بود فاصله گرفتن از موضوع خويش و احراز حداکثر بي طرفي و نيز شئ انگاري پديده اجتماعي بود. اسپنسر و مارکس و تابعينش به اين رهيافت تعلق دارند. در اين رهيافت که با نام تبييني نيز معرفي مي شود بر عوامل تأثيرگذار بيروني تأکيد شده و تمايل شديدي به تعميمي دهي قوانين علّي به سوي ريشه و منشاء دين، کارکردها و مناسبات آن با ديگر پديده هاي اجتماعي وجود دارد. با انتقال انديشه هاي جامعه شناختي به آلمان رهيافت تفهّمي بر جامعه شناسي و نيز جامعه شناسي دين حاکم شد. اين رهيافت با نام ماکس وِبِر شناخته شده و دسته اي از جامعه شناسان با نام وبري شناخته مي شوند. اين نگره با تأکيد بر فاعل اجتماعي، ابعاد ديگري از دين را نيز که در رهيافت تحولي ـ اثباتي مغفول مانده بود مورد توجه قرار داد. اين جريان که جريان تفسيري نيز ناميده مي شود به سوي بررسي ماهيت باورها و ارزش هاي دين و نقش معنا بخشي آن به زندگي فردي و اجتماعي گرايش دارد. جامعه شناسي در آمريکا با انفصال هر چه بيشتر از فلسفه به سوي جنبه هاي ميداني و کمّي روي آورد و به رهيافت تحولي و اثباتي بازگشت. انتقال مکاتب آلماني به آمريکا باعث احياء رهيافت تفسيري در قالب ايجاد رهيافت هاي شهودي (شلاير ماخر)، وجودي (کي ير کگور)، و پديدارشناسانه (هوسرل) شد.[20] در نسل جديد، جامعه شناساني ديده مي شوند که به جامعه شناسي اديان بيش از جامعه شناسي دين، به درک همدلانه بيش از بي طرفي خشک و به رهيافت فلسفي ـ کلامي بيش از نگرش هاي علم گرايانه دين و به طور کلي به تفسير دين بيش از تبيين آن اهميت مي دهند.[21] 
پي نوشت ها:
[1]. هميلتون، ملکلم، جامعه شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، انتشارات تبيان، 1377ش، ص2.
[2]. همان.
[3]. همان، ص3.
[4]. همان، ص18.
[5]. عليزاده، عبدالرضا، جامعه شناسي دين، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 8، پاييز 1375ش.
[6]. همان.
[7]. واخ، يواخيم، جامعه شناسي دين، ترجمه جمشيد آزادگان، تهران، انتشارات سمت، 1380ش.
[8]. منظور از اين عنوان آن است که امروزه بسياري افراد بدون داشتن تعلق به کليسا داراي عقيده ديني هستند واين پديده در دوران جديد رو به گسترش است.
[9]. ر.ک: ويلم، ژان پل، جامعه شناسي اديان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، انتشارات تبيان، 1377ش، ص85ـ129.
[10]. ر.ک: شجاعي زند، علي رضا، دين ـ جامعه و عرفي شدن، تهران، نشر مرکز، 1380ش، ص143؛ ديويس، وينستون، مقاله جامعه شناسي دين، ترجمه همايون همتي، مندرج در کيهان فرهنگي، شماره 139، بهمن 1376ش، ص44ـ49؛ همين مقاله به همت: الياده، ميرچاد، دين پژوهي، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1375ش، ج1، ص311.
[11]. دين ـ جامعه و عرفي شدن، همان، ص144.
[12]. ديويس، مقاله جامعه شناسي دين.
[13]. دين ـ جامعه و عرفي شدن، همان.
[14]. همان، ص152ـ153.
[15]. واخ، ص8.
[16]. دين ـ جامعه و عرفي شدن، همان ص 145.
[17]. همان، ص 146.
[18]. همان، ص147ـ148.
[19]. همان، ص153ـ155.
[20]. همان، ص155ـ161.
[21]. همان، ص176.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد