جاودانه ها
آنان مشعل دار هدايتند و چون شمع مىسوزند تا تاريكىها را از پيش پاى شيعيان و شيفتگان بزدايند; همچون سكاندار كشتى نجاتند كه مؤمنان را در عهد غيبت ناخدا، در حد توان
جاودانه ها
جاودانه ها
عالمان فرزانه و فقيهان فرهيخته، وارثان پيامبران بوده، شب و روز مىكوشند تا از رخنه كردن افكار انحرافى به مرز ايمان جلوگيرى كنند.
آنان مشعل دار هدايتند و چون شمع مىسوزند تا تاريكىها را از پيش پاى شيعيان و شيفتگان بزدايند; همچون سكاندار كشتى نجاتند كه مؤمنان را در عهد غيبت ناخدا، در حد توان در برابر امواج سهمگين درياى گمراهى محافظت مىكنند; مرزبانان كشور اعتقادند كه در برابر دزدان عقيده، چون كوه ايستادهاند تا شيعيان چشم به راه امام غايب، در دام شياطين گرفتار نشوند.
امام صادق عليه السلام عالم را «مرزبان كشور ايمان» ناميده، هزار هزار مرتبه او را بر مرزداران كشورهاى اسلامى برترىمىدهد. (1)
امام باقر عليه السلام، فزانگان را به شمع تشبيه مىكند كه مىسوزند و گمگشتگان را به شاهراه حق و حقيقت رهنمون مىشوند. (2) امام هادى عليه السلام، دانشوران را به سكاندار كشتى تشبيه مىكند كه در عصر غيبت، ايتام آل محمد عليهم السلام در برابر امواج سهمگين بىدينى محافظت مىنمايند. (3) پيشواى تقواپيشگان، امير مؤمنان عليه السلام، از بقاى عالمان در طول قرون و اعصار خبر مىدهد. (4)
اين جاودانگى كه در كلام مولاى متقيان آمده، به خاطر بقاى آثار ارزشمندى است كه عالمان در طول تاريخ از خود به يادگار نهاده، نام نامى و ياد گرامى خود را تا پايان جهان، بر سر لوحه زرين تاريخ، جاودانه نمودهاند. ولى در ميان عالمان فرزانه، افراد برجستهاى يافت مىشوند كه نه تنها نام و ياد آنها براى هميشه زنده و پايدار است، بلكه پيكر فيزيكى آنها نيز با گذشت قرنها فرسوده نشده، صحيح و سالم در دل خاك، باقى مانده است.
پيكرهايى كه هرگز نمىپوسند
هر لاشهاى كه در دل خاك قرار مىگيرد، زمين با ماده «استرپتوواريسين» و ديگر مواد نيرومند موجود در خويش، آن را تجزيه و ضد عفونى نموده (5) مواد آلى آن را به مصرف گياهان مىرساند و از اين راه به نباتات زندگى مىبخشد. (6) اين چرخه جهان بيعتبا پيكرهاى بىجان انسان و همه موجودات زنده، به امر پروردگار و از نعمتهاى اوست.
لاشه كسانى كه مرگ آنها را بىدفاع ساخته، پس از اندك زمانى متعفن گشته، كانون ميكروبها و عامل هزاران بيمارى مىشوند; هم چنان كه در زمان حيات، عامل هر گونه فساد، تبعيض، ظلم، بى عدالتى و… و هزاران كژى، تباهى و گناه بوده است.
اما عابدان مخلص كه وسوسهها و نيرنگهاى شيطان در آنها اثرى ندارد (7) و روحشان از فساد و تباهى پاك و مصون است، جسمهاى بى جان آنان نيز مىتواند از تجزيه و فساد محفوظ بماند. انسانهايى كه در طول زندگى و حتى پس از مرگ، عامل تطهير و تزكيه خود، ديگران مردم سرزمينى، و حتى بشريتبوده و در قيامت، حجتخداوند بر گناهكاران مىباشند، هيچ گاه جسمشان عامل فساد و تباهى خاك نخواهد بود كه زمين بخواهد با تجزيه ايشان، خود را ضدعفونى و تطهير نمايد.
آرى، جسم پاك پيامبران، امامان، صالحان، شهيدان و ديگر بندگان شايسته پروردگار – كه عمرى از فرامين الهى اطاعت نموده، با تمايلات نفسانى مخالفت كرده و هر نوع پليدى را از خود دور ساختهاند – بايد تر و تازه باقى بماند تا از اين رهگذر نيز حجتى بر خلق باشند; اگر چه خلاف سير طبيعى جهان و يك استثنا باشد.
جهان پر از علت و معلولهايى است كه در اثر حركت همسو و همگون خود، در طول تاريخ به طور مستقل و خودكار احساس مىشوند، اما همه آنها زير نظر خداوند مدير و مدبرى اداره مىشوند كه بر هر فردى ناظر بوده و در هر فعل و انفعالى نقش داشته و «قيموميت» دارد. (8) او مىتواند در هر لحظه و هر موردى كه صلاح بداند، رابطه علت و معلول را بر هم زده، عليت را از علتبگيرد و استثنايى ايجاد نمايد.
آتش، عامل سوختن است و هر ماده قابل احتراقى را طعمه حريق مىسازد; ولى اگر اهريمنان، «قهرمان توحيد» را در كانون شعلههاى آتش بيندازند، آفريدگار متعال قادر است كه آتش را بر او سرد و سلامتسازد، (9) دودهاى غليظ آن را تبديل به قطعات ابر نمايد، قطرات روح پرور باران را بر او باريده و دشت آتشين را بر او گلستان سازد.
كارد، عامل بريدن است، ولى قدرت قادر متعال مىتواند آن را از بريدن گلوى «ذبيح الله» باز دارد و «ذبح عظيم» را فداى او كند. (10)
آيا پروردگارى كه بدنهاى حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام را از گزند آتش و آهن حفظ مىكند و اصحاب كهف را قرنها در كنف حمايتخود از هر آسيبى مصون مىدارد، (11) نمىتواند همين جسمها را از تجزيه و پوسيدن در خاك حفظ كند؟ وجود اين استثناها در جهان طبيعت، از بهترين راههاى شناخت پروردگار جهانيان است; چنان كه خداوند در قرآن كريم، با فاسد نشدن و تغيير نيافتن خوراك «عزير» پس از صد سال، به قدرت خود استشهاد كرده، مىفرمايد: «به خوراك و نوشيدنىات بنگر، كه دگرگون نشده است» . (12)
بقاى پيكرهاى بندگان شايسته پروردگار، در طول قرون و اعصار هم يكى از اين استثناها مىباشد، كه به عناوين برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1. پيامبران
احاديث فراوانى از شيعه و اهل سنت روايتشده است كه خداوند، گوشت پيامبران را بر زمين حرام كرده (13) و زمين هرگز پيكرشان را تغيير نمىدهد. (14)
2. امامان
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «خداوند استخوانهاى ما را بر زمين و گوشتهاى ما را بر كرمها حرام نموده است» . (15)
3. عالمان
قطب راوندى، در كتاب ارزشمند «لب اللباب» از معصوم عليه السلام روايت مىكند:
پيكر ده طايفه در قبر نمىپوسد;
1. جهادگران;
2. اذانگويان;
3. دانشمندان;
4. حاملان قرآن;
5. شهيدان;
6. پيامبران;
7. بانوانى كه در حال زايمان بميرند;
8 . افرادى كه به ستم كشته شوند;
9. كسانى كه در روز جمعه بميرند;
10. آنان كه در شب جمعه بميرند; (16)
حديثى نزديك به اين روايت، از اهل سنت نيز نقل شده; هر چند كه عبارت «نپوسيدن» در آن نيست. (17)
در حديث معراج نيز نكات ظريفى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايتشده كه قسمتى از آن با موضوع مورد بحث ارتباط دارد:
«بر فراز در ششم بهشت نوشته شده است: هر كس كه مىخواهد قبرش وسيع باشد، مسجد بنا كند; هر كس كه مىخواهد جسدش را كرمها نخورند، مساجد را جارو بزند و مستمندان را بپوشاند; هر كس كهمى خواهد جسدش در قبر، تر و تازه بماند و هرگز نپوسد، مساجد را با فرش بپوشاند; و هر كس كه مىخواهد جايگاهش را در بهشتببيند، در مساجد ماوا گزيند» . (18)
تذكر اين نكته لازم است كه مواردى كه در اين احاديث و مانند آن آمده است – غير از نبوت و امامت – علت تامه نبوده و «معدات» مىباشند; به اين معنى كه هر يك از اين موارد، به تنهايى اقتضاى نپوسيدن بدن انسان در قبر را دارد، مگر اين كه شخص با اعمال ناشايستخود، اين اقتضا را از بين ببرد.
نراقىها
تعداد 136 تن از پيامبران، صالحان، فقيهان، مجتهدان، محدثان، شهيدان و ديگر بندگان شايسته پروردگار را در بحث گستردهاى معرفى كردهايم كه در رويدادى جسدشان رؤيتشده و در مواردى تا دهها هزار نفر آن را مشاهده كردهاند و ديدهاند كه پس از گذشت قرنها، پيكر پاكشان به قدرت كامله حضرت احديت، تر و تازه مانده است. (19) دو مورد از آنها، دو عالم فرزانه نراق، افتخار صفحات تاريخ، حضرت آيت الله ملا مهدى نراقى و حضرت آيتالله ملا احمد نراقى هستند.
ملا مهدى نراقى، در حدود سال 1128 ه در قصبه نراق، ديده به جهان گشود. در اصفهان از محضر مولا اسماعيل خواجويى استفاده كرده، در عتبات از خرمن علمى وحيد بهبهانى و صاحب حدائق، خوشهها چيده; در فقه، اصول، فلسفه، عقايد، رياضيات، هيات و ادبيات به مقام بسيار والايى رسيده، آثار ارزشمند فراوانى از خود به يادگار نهاده. سرانجام در سال 1209 ه در نجف اشرف در گذشت و در صحن مطهر اميرمؤمنان عليه السلام به خاك سپرده شد.
فرزند برومندش ملا احمد نراقى، به سال 1185 ه متولد شده، از محضر پرفيض پدر، مرحوم كاشف الغطاء و ديگران استفادهها كرد و شاگردان برجستهاى چون شيخ انصارى را تربيت نمود.
پس از درگذشت پدر به مرجعيت رسيده، همه عمر با بركتش را به تاليف، تصنيف، تدريس و تحقيق پرداخت. او آثار ارزشمند بسيارى به رشته تحرير در آورد و سرانجام در شب يكشنبه 23 ربيعالثانى 1245 ه در حادثه دلخراش وباى عام در نراق، بدرود حيات گفت. (20) پيكر شريفش براى دفن به نجف اشرف حمل گرديد.
به هنگام نقل جنازه ايشان به نجف اشرف، در اثر شدت گرما، يكى از شاگردان او از متعفن شدن جسم معظم له، بيمناك مىشود. براى كشف حقيقت، در يكى از منازل به جنازه نزديك مىشود و با كمال تعجب بوى بسيار خوشى را استشمام مىكند كه چون مشك ناب از جنازه ساطع بوده است. و تا هنگام دفن در نجف، هيچ تغييرى در جنازه پديد نيامده بود!
اين داستان را صاحب روضات، بدون واسطه از شاهدان عينى نقل كرده است. (21) ولى مهمتر از اين قضيه، پديدار شدن پيكر مطهر صحيح و سالم او و پدر بزرگوارش پس از يك قرن مىباشد; و اينك شرح واقعه:
×××××
مرحوم حاج سيد محمد خسروشاهى، از علماى برجسته تبريز، در حدود سال 1312 ه، در تبريز درگذشت. جنازه ايشان از آذربايجان به نجف اشرف منتقل گرديد و در مقبره نراقىها مدفون شد. فرزند برومندش، مرحوم آيت الله سيد احمد خسروشاهى (1266- 1327 ه) به احترام پدر بزرگوارش وارد سرداب مىشود تا پيكر پاك پدر را در سرداب دفن نمايد. در آن جا، با كمال تعجب اجساد مطهر ملا مهدى و ملا احمد نراقى را مشاهده مىكند كه هيچ تغييرى پيدا نكرده و كاملا تر و تازه مىباشند.
صاحب ريحانة الادب كه از شاگردان مرحوم حاج سيد احمد خسروشاهى مىباشد هم اين ماجرا را بدون واسطه از استادش شنيده است. (22)
با توجه به تاريخ فوت مرحوم خسرو شاهى (1312 ه) و ارتحال مرحوم ملا مهدى (1209 ه) و مرحوم ملا احمد (1245 ه)، معلوم مىشود كه به هنگام پديدار شدن جسد نراقىها، بيش از يك قرن از فوت ملا مهدى و در حدود 67 سال از فوت ملااحمد مىگذشته است.مشروح اين داستان را علامه تهرانى در بخش چاپ نشده «نقباء البشر» آورده است. (23) او در كتاب ارزشمند «الكرام البررة» مىنويسد:
«مساله نپوسيدن اجساد، براى بسيارى از قدما و متاخرين اتفاق افتاده است كه از قدما، كلينى و صدوق و از متاخرين، «نراقىها» ، شيخ حيدر عاملى و علامه نورى مىباشند، كه گروهى از آنها را در «نقباء البشر» ، در ضمن شرح حال سيد محمد خسرو شاهى ياد كردهايم» . (24)
و در بخش چاپ نشده نقباء البشر مىنويسد:
«سيد دانشمند پارسا و پرهيزكار، حاج سيد محمد بن سيد على بن سيد ابوالحسن خسروشاهى، صاحب «تعادل و تراجيح» و… از علماى اعلام ومراجع بزرگ در تبريز، در سال 1310 و اندى درگذشت. فرزندش عالم جليل القدر، حاج سيد احمد، جنازه پدر را به نجف اشرف حمل كرد و در سردابى در مجاورت سرداب نراقىها دفن كرد. هنگامى كه وى با شمعى براى ديدن وضع سرداب وارد آن مىشود، مىبيند كه تعدادى سنگ از سرداب نراقىها ريخته و داخل آن ديده مىشود. شمع را به داخل سرداب برده، جسد هر دو نراقى را مشاهده مىكند كهتر و تازه بوده، حتى كفنشان نيز در طول اين همه سال، هيچ تغييرى نكرده است. و لذا مرحوم سيد احمد وصيت مىكند كه او را در كنار قبر پدرش دفن كنند; و لكن مقدر چنين بود كه در بقيع دفن شود» .
علامه تهرانى در پايان مىافزايد:
«براى علماى اعلامى كه خدمتگزار شريعت مقدسه خداوند هستند، شايسته همين است كه پيكر پاكشان را زمين نخورد; زيرا اين پيكرها در راه اطاعت پروردگار، ضعيف و نحيف شدهاند» . (25)
بر اين اساس، نام و ياد دو عالم فرزانه نراق، نه تنها به وسيله تاليف و تحقيق و تربيتشاگرد، تا پايان جهان جاودانه خواهند بود، بلكه بدن پاكشان نيز به قدرت پروردگار براى هميشه جاودانه مىباشد.
پی نوشت :
1. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 17.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 4.
3. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 18.
4. سيد رضى، نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 147.
5. پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 2، ص 64.
6. مجله دانشكده پزشكى، تهران، سال 29، شماره 219.
7. سوره ص، آيه 13.
8. سوره رعد، آيه 33.
9. سوره انبيا، آيه 69.
10. سوره صافات، آيه 107.
11. سوره كهف، آيات 11، 12، 21 و 25.
12. سوره بقره، آيه 259.
13. مهدى پور، اجساد جاويدان، ص 18 به نقل از: مستدرك حاكم، ج 4، ص 560; مسند احمد، ج 4، ص 8; سنن ابن ماجه، ج 1، ص 345; سنن بيهقى، ج 3، ص 249; معجم كبير طبرانى، ج 1، ص 217; ميزان الاعتدال، ج 2، ص 99; و البداية و النهاية، ج 5، ص 276.
14. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 80; محدث نورى، مستدرك وسائل، ج 2، ص 487.
15. محدث نورى، همان، ج 2، ص 50.
16. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 121.
17. مهدىپور، اجساد جاويدان، ص 19 به نقل از: فردوس الاخبار، ج 3، ص 64.
18. مهدىپور، همان، ص 19 به نقل از: فضائل ابن شاذان، ص 153.
19. مهدىپور، اجساد جاويدان، انتشارات، حاذق، قم.
20. امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 3، ص 182; علامه تهرانى، الكرام البررة، ج 1، ص 116.
21. خوانسارى، روضات الجنات، ج 1، ص 98; مدرس ، ريحانة الادب، ج 6، ص 163; محدث قمى، الفوائد الرضوية، ص41.
22. مدرس، همان.
23. نسخه دستنويس مؤلف، كتابخانه آيت الله مرعشى، حرف «م» .
24. تهرانى، الكرام البررة، ج 1، ص 422.
25. تهرانى، نقباء البشر، مخطوط.
منبع: www.naraqi.com