جريان تصوف در قرن دوم هجري بعد از ظهور ابو هاشم کوفي[1] تاسيس شده است و در منابع مختلف از او با صفاتي چون ملحد، دهري، عمري و اموي ياد شده.[2] امامان معصوم شيعه از همان موقع به مخالفت با اين فرقه جديد برخاستند و اعلان کردند «هرکس ميل به تصوف داشته باشد از ما نيست.»[3] پس از دوره حضور معصومين ـ عليهم السلام ـ و در دوره غيبت حضرت حجت بن الحسن العسکري ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ علماي شيعه با پيروي از امامان مکتب تشيع با فرقه تصوف مخالفت مي کردند که به چند نمونه از آن ها اشاره مي شود:
1ـ آن گونه که نقل شده بسياري از علماي متقدم شيعه رساله هايي با نام «الردّ علي الصوفيه» يا «الرد علي الحلاجيه» يا «الردّ علي الجنيديه» و … داشته اند که مي توان از جمله آن ها شيخ مفيد و شيخ صدوق و سيد مرتضي را نام برد.[4]2ـ تصوف از تشيع کاملاً بيگانه است زيرا اصول و قواعد آن ها با يکديگر منافات دارد و تا قبل از روي کار آمدن دولت صفويه يک مرشدي نمي توان پيدا کرد که شيعه و پيرو اهل بيت باشد.[5]با توجه به اين مطالب ديدگاه چند تن از علماي بزرگوار عالم تشيع از نظر مي گذرد:
1ـ حضرت امام خميني ـ رحمه الله عليه ـ ىر باره صوفيه مي فرمايد: آن بيچاره که خود را مرشد و هادي خلايق داند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بيچاره صاف و بي آلايش را به علما و ساير مردم بدبين نموده براي رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره اي از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان کرده به لفظ «مجذوبعلي شاه» يا «محبوب علي شاه» حال جذبه و حب دست دهد. اي طالب دنيا و اي دزد مفاهيم! اين کار تو هم اين قدر کبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگي حوصله و کوچکي کلّه گاهي خودش هم بازي خورده خود را داراي مقامي دانسته… خود را با اين همه عيب مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سر شريعت بلکه گاهي وقاحت را از حدّ گذرانده داراي مقام ولايت کليه دانسته… .[6]2ـ حضرت آيت الله صافي گلپايگاني: صوفيه با فرقه ها و انشعابات بسياري که دارند اگر چه در انحراف در يک سطح نيستند اما در مجموع منحرفند و عقايد خاصه اي که دارند غير اسلامي است. همين موضوع توجه خاص و بيش از حد به قطب، در بعضي صورت هايش شرک و کفر است.[7]3ـ آيت الله سيد محمد وحيدي: روايات زيادي در ذم صوفيه که از فرق ضالّه هستند از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده.[8]4ـ حضرت آيت الله مکارم شيرازي در اثر خود به نام «جلوه حق» برخي عقايد صوفيان را به نقد کشيده و ريشه هاي غير شيعي و حتي غير اسلامي تصوف را تحليل و بررسي کرده اند.[9]5ـ رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي: آن چه که (صوفيان در مورد خرقه) به رسول خدا و علي مرتضي نسبت داده اند صحيح نيست.[10]6ـ حضرت آيت الله سيد محمد رضا موسوي گلپايگاني فتوا به حرمت رفت و آمد به خانقاه و مجامع صوفيان را صادر فرمودند و همين امر موجب شد که دراويش گنابادي مخصوصاً سلطان حسين تابنده و سيد هبة الله جذبي و … در مجالس عمومي و خصوصي خود آن بزرگوار فقيد را به باد ناسزا و اهانت بگيرند.[11]7ـ مرحوم ملا محمد کاظم خراساني ضمن بدعت خواندن عقايد متصوفه حکم به مهدور الدم بودن ملا سلطان محمد گنابادي فرمودند.[12]البته نقل نظرات علماي بزرگوار شيعه دايره المعارف بزرگي خواهد شد اما به صورت مختصر به علمايي که در ردّ تصوف تاليفي داشته اند اشاره مي شود: علامه ذوالفنون محمد علي آل آقا از مخالفان سرسخت تصوف بودند در اثر شريف خويش به نام «خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه»، و در لابه لاي ديگر آثار خود ماهيت تصوف و اعمال و عقايد خلاف اسلام آنان را بر ملا مي سازد فرزندان ايشان در فضايح الصوفيه و ايقاظ الناظرين کار پدر را ادامه ميدهند مرحوم شيخ حر عاملي در اثني عشريه صدها آيه از قرآن و احاديث معصومين در مذمت صوفيه گردآوري کرده مرحوم کيوان قزويني که واعظ شهيري بوده و مدّتي در وادي تصوف حيران و سرگردان گشته در آثار خود (راز گشا، استوارنامه، بهين سخن، عرفان نامه، اختلافيه، ثمرة الحيوة و تفسير کيوان) ديده هاي خود را به قلم کشيد و مطرود گنابادي ها واقع شد. مرحوم مقدس اردبيلي در حديقه الشيعه تصوف را به چالش کشيده و به همين خاطر صوفيان به اصطلاح مودب از هيچ فحشي نسبت به آن مرحوم فرو گذاري نمي کنند. جواد تهراني در کتاب «عارف و صوفي چه مي گويند؟» انحرافات متصوفه را از اسلام ناب محمدي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر ملا ساخت مرحوم داود الهامي محقق صوفي شناس معاصر در آثار خود «تصوف و تشيع، موضع تشيع در برابر تصوف، داوري هاي متضاد درباره محي الدين عربي، تصوف از ديدگاه ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و ….. ديدگاه هاي اسلام را جمع آوري نموده است، حضرت آيت الله مرحوم سيد ابراهيم ميلاني در ولايت نامه ادعاهاي صوفيه و شيخيه و … را در باب ادعاهاي مقامات ايشان ابطال فرموده اند، صوفي تائب سيد تقي واحدي «در کوي صوفيان» را تدوين کرده که مي توان آن را يکي از جامع ترين اثرات در اين زمينه نام برد. رهبران ضلالت را علي امير مستوفيان و خرقه صوفيان را وعيدي بهشهري و آسيب شناسي عرفان را عبد الرضا بار فروش (از وابستگان حضرت آيت الله العظمي بروجردي) با کمک و استفتاء از محضر مراجع عالي مقدار تشيع تدوين فرموده اند که مراجعه به آن ها بي فايده نيست ملا محمد طاهر قمي نيز در تحفه الاخيار بافته هاي تصوف را پنبه کرده و صد ها عنوان کتاب محققانه ديگر که ذکر همه آن ها بسيار به طول مي انجامد.
نتيجه گيري
به خاطر ماهيت غير شيعي تصوف هيچ يک از علماي اعلام آن را تاييد نفرموده اند بلکه دائماً باطل بودن آن را اعلان کرده اند و آن چه که برخي از صوفيان مي گويند که مرحوم بحر العلوم داخل در تصوف گرديده، يا مرحوم امام خميني آن ها را تاييد کرده، دروغ محض است و خنده آور ترين اين که ادّعا مي کنند همه اين ها در خلوت اتفاق افتاده و هيچ کس به جز آن ها اين را نمي دانند!!!
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ راز گشا ، کيوان قزويني.
2ـ نقد مثنوي، مصلائي و مدرسي يزدي.
3ـ آسيب شناسي عرفان ، عبد الرضا بار فروش.
4ـ تاريخ تصوف، دکتر قاسم غني.
5ـ جستجو در تصوف ايران و دنباله جستجو در تصوف ايران و ارزش ميراث فرهنگي صوفيه ، عبد الحسين زرين کوب.
پي نوشت ها:
[1] . واحدي، سيد تقي، در کوي صوفيان، تهران، نخل دانش، چهارم، 1384، صفحه 56.
[2] . همان، عمادي، مهدي، و ديدي که راز پنهان آخر شد آشکارا، تهران، مولف، اول 1378، ص193.
[3] . قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، ج2، صفحه 57.
[4] . آل آقا، محمد جعفر، فضايح الصوفيه، موسسه علامه وحيد، بخش معرفي کتاب.
[5] . الهامي، داوود، تصوف و تشيع، قم، مکتب اسلام، ص 316.
[6] . خميني مصطفوي، روح الله، چهل حديث، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ـ رحمه الله عليه ـ، سي و سوم، 1384، صفحه 91.
[7] . صافي گلپايگاني، لطف الله، معارف دين، قم، دفتر معظم له، هشتم، 1385، جلد اول، ص 35.
[8] . وحيدي بهشهري، سيد عباس، خرقه صوفيان، تهران، راه نيکان، اول، 1385، ص 213.
[9] . ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، جلوه حق، قم، هدف (نسل جوان) دوازدهم (با اصلاح و تغييرات)
[10] . خرقه صوفيان، ص 243.
[11] . رک مجمع المسائل (استفتائات از محضر حضرت آيت الله گلپايگاني و هم چنين جذبي، سيد هبة الله، رساله باب ولايت و راه هدايت، تهران، حقيقت، اول 1381، بخش نامهها.)
[12] . مدني، محمد، در خانقاه بيدخت چه مي گذرد، انتشارات مولف، چهارم، 1385، ص 176.