جايگاه حجتهاي الهي در هستي
جايگاه حجتهاي الهي در هستي
شيخ صدوق(ره) در مورد اين مبناي مهمّ اعتقادي مينويسد:
«و واجب است كه [فرد شيعه] معتقد باشد كه زمين هيچگاه از حجت خدا بر آفريدگانش خالي نميماند، خواه اين حجت آشكار و شناخته شده باشد و خواه ترسان و پنهان از ديدهها».
«حجت» در لغت به معني دليل، برهان و راهنما است. به عبارت ديگر، «آنچه به آن دعوي يا مطلبي را ثابت كنند»، حجت گويند. راغب اصفهاني، حجت را اينگونه معنا كرده است:
«راهنمايي آشكار به راه مستقيم و آنچه به وسيله آن ميتوان به درستي يكي از دو مخالف پي برد».
در روايات آمده است كه «خداوند تعالي دو حجت بر بندگانش دارد: يكي حجت آشكار كه رسولان، پيامبران و امامان هستند و ديگري حجت پنهان كه عقل و خرد انسان است». از امام موسي كاظم(ع) در اين زمينه چنين نقل شده است:
«براي خدا بر مردم دو حجت است: حجتي آشكار و حجتي پنهان. حجت پنهان رسولان، پيامبران و امامان، و حجت پنهان خردها هستند».
مهمترين مباحثي كه در اين زمينه در آموزههاي قرآني و روايي مطرح شده، به شرح زير است:
1. حجتهاي الهي، مايه بسته شدن راه بهانهجويي بر مردم
خداوند در قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:
«رسلاً مبشّرين و منذرين لئلّا يكون للنّاس علي الله حجّةٌ بعد الرّسل و كان الله عزيزاً حكيماً؛
پيامبراني كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند تا براي مردم پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتي نباشد و خدا توانا و حكيم است».
خداوند در اين آيه، هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجت بر مردم و بستن راه استدلال و بهانهجويي بر آنها دانسته است. بنابراين، ميتوان گفت كه پيامبران، «حجت» خدا بر مردم هستند و با آمدن آنها، ديگر كسي نميتواند در پيشگاه خداوند مدعي شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادي.
در دعاي شريف ندبه نيز به اين موضوع توجه شده و پس از اشاره به چند تن از پيامبران بزرگوار الهي چنين آمده است:
«و براي هريك از آنان [پيامبران] شريعتي و روشي معين كردي و برايش جانشيناني نگهبان انتخاب كردي تا هر كدام يكي پس از ديگري، در مدتي معين دينت را برپا دارند و حجت بر بندگانت باشند تا حق از جايگاه خود خارج نشود و باطل بر حقمداران چيره نگردد و كسي نتواند بگويد: «چرا پيامبري هشداردهنده به سوي ما نفرستادي و نشانهاي هدايتگر براي ما به پا نداشتي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم، از آياتت پيروي كنيم؟». …»
2. نياز هميشگي به حجت
در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچگاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجتهاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كرة زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود. دانشوران شيعه اين موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزيري از حجت) مطرح ساختهاند. امام محمد باقر(ع) در اين باره ميفرمايد:
«به خدا سوگند، خداوند از روزي كه آدم(ع) قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت ميشوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نميماند».
امام صادق(ع) نيز در همين زمينه ميفرمايد:
«تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] ميشناساند و [آنها را] به راه خدا فراميخواند. حجت خدا از روي زمين برداشته نميشود مگر تا چهل روز پيش از برپايي رستاخيز. پس آنگاه كه حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته ميشود و ايمان كسي كه پيش از برداشته شدن حجت ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت».
نياز هميشگي به حجتهاي الهي ريشه در اين واقعيت دارد كه آدمي براي پيمودن مسير هدايت و دست يافتن به حقيقت هستي همواره نيازمند راهنمايي انسانهاي شايستهاي است كه از سوي خداي متعال به اين منظور برگزيده شده و رسالت هدايت و راهبري آدميان را برعهده گرفتهاند.
پرسشي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه با وجود كتابهاي آسماني چه نيازي به اين انسانهاي برگزيده وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اولاً كتابهاي آسماني خود نيازمند مفسر و مبيّن هستند و ثانياً اين كتابها بدون وجود حجتهاي الهي دچار تحريف و تبديل يا تأويل و تفسيرهاي بياساس ميشوند تا آنجا كه حقيقت بر مردم مشتبه شده و انسانها بيش از پيش دچار سردرگمي ميگردند. ازاينرو، همواره بايد در كنار كتابهاي آسماني انسانهاي برگزيدهاي به عنوان مفسر و مبين كلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه كرده و رسول گرامي اسلام(ص) را عهدهدار تبيين و توضيح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
«و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون؛ و [اين] قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».
بديهي است، پس از رسول خدا(ص) نيز بايد همواره كساني وجود داشته باشند كه با تبيين و تفسير قرآن مردم را در پيمودن طريق هدايت، ياري و آنها را از افتادن به راههاي انحرافي حفظ كنند.
از برخي مناظرههاي ياران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود كه محتواي آنها به تأييد امامان رسيده است، نيز ميتوان به چرايي نياز هميشگي بشر به حجتهاي الهي پي برد. گزارش يكي از اين مناظرهها را مرور ميكنيم:
منصور بن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه آفريدگان به خدا شناخته ميشوند. [آن حضرت] فرمود: «راست گفتي». عرض كردم: كسي كه بداند براي او پروردگاري است، سزاوار است كه بداند براي آن پروردگار خشنودي و خشم است و خشنودي و خشم او جز به وسيله وحي يا فرستاده او شناخته نميشود. كسي كه بر او وحي نازل نميشود بايد كه در جستوجوي پيامبران باشد و چون ايشان را بيابد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازم است».
من به مردم (سنيان) گفتم: آيا شما ميدانيد كه رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ گفتند: آري. گفتم: هنگامي كه رسول خدا(ص) درگذشت حجت خدا بر آفريدگانش كيست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر كردم و ديدم مرجئه، قدريه و [حتي] زنديقي كه به آن ايمان ندارد، در مناظره براي غلبه بر ديگران به آن استدلال ميكنند، پس دانستم كه قرآن بدون قيّم (برپادارنده) حجت نيست و هر چه آن برپا دارنده دربارة قرآن بگويد، حق است. آنگاه به ايشان گفتم: برپادارندة قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را ميدانست، عمر هم ميدانست، حذيفه هم ميدانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من كسي را جز علي(ع) نديدم كه بگويد همه قرآن را ميداند. و هنگامي كه در ميان مردم چيزي رخ ميداد كه [همه در پاسخ آن در ميماندند و به هر كس مراجعه ميكردند] ميگفت: نميدانم [تنها او بود] كه ميگفت: ميدانم. پس گواهي ميدهم كه علي(ع) برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگويد حق است. آنگاه حضرت فرمود: «خدايت رحمت كند».
3. لزوم زنده بودن حجت الهي
در روايات متعددي بر اين موضوع تأكيد شده است كه حجت الهي آنگاه برمردم اقامه ميشود كه امام زندهاي در ميان مردم باشد و مردم نيز او را بشناسند. امام صادق(ع) در اين باره ميفرمايد: «حجت خدا بر آفريدگانش تنها با امام [زندهاي] كه شناخته شود، اقامه ميشود».
امام موسي بن جعفر(ع) نيز در اين زمينه ميفرمايد:
«هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است؛ امام زندهاي كه او را بشناسد». پس گفتم: از پدرتان نشنيدم كه اين لفظ ـ يعني امام زنده ـ را ذكر كرده باشد. فرمود: «به خدا قسم كه آن را رسول خدا(ص) ذكر كرد. رسول خدا(ص) فرمود: هر كس بميرد و امامي كه سخنش را بشنود و از او اطاعت كند، نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است».
امام رضا(ع) به نقل از امام باقر(ع) چنين روايت ميكند: «حجت خداوند ـ عزّوجلّ ـ بر مردم اقامه نميشود مگر با امام زندهاي كه او را ميشناسند».
با توجه به آنچه در زمينة نياز هميشگي مردم به حجت گفته شد و همچنين با توجه به روايت نقل شده از امام موسي بن جعفر(ع) كه در آن بر موضوع پيروي و اطاعت از امام تأكيد شده بود، فلسفه لزوم زنده بودن حجتهاي الهي روشن ميشود.
4. امكان غيبت حجتهاي الهي
حجتهاي الهي، گاه آشكارا بر مردم ظاهر ميشوند و به صورت عادي در جامعه حضور مييابند و گاه به دلايلي از ديدگاه مردم پنهان ميشوند و نهانزيستي (غيبت) را برميگزينند. اين موضوع گاه به صورت كلي و بيان اصل امكان غيبت حجتهاي الهي و گاه به صورت مصداقي و بيان موارد غيبت آنان در تاريخ، در روايات آمده است. يكي از مواردي كه به اصل اين موضوع اشاره کرده، روايتي است كه در آن، به نقل از امام علي(ع) چنين آمده است:
«بلي، زمين از كسي كه حجت بر پاي خداست، پايدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديدههاست، تهي نميماند تا حجت خدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود…».
در روايت ديگري كه از امام صادق(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
«از زماني كه خداوند آدم را آفريد تاكنون زمين از حجت خدا خالي نمانده است، خواه آن حجت آشكار و شناخته شده باشد، خواه غايب و پنهان [از ديدهها]. و تا روزي هم كه قيامت برپا شود، زمين از اين حجتهاي الهي خالي نخواهد ماند. اگر اينگونه نبود، خدا پرستيده نميشد»
افزون بر اين روايات كه در آنها به اصل امكان غيبت حجتهاي الهي پرداخته شده است، روايات فراواني وجود دارد كه در آنها از موارد غيبت حجتهاي خدا در طول تاريخ سخن گفته شده است.
شيخ صدوق(ره) در كتاب «کمالالدّين و تمام النعمـ[» پس از بيان مقدمهاي طولاني دربارة علت تأليف كتاب و پاسخ به برخي شبهههايي كه فرقههاي مختلف در زمينه غيبت امام دوازدهم(ع) مطرح ميكنند، به بيان موارد غيبت پيامبران و حجتهاي الهي در طول تاريخ ميپردازد و با بهرهگيري از روايات به تفصيل در مورد غيبت ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي و…(ع) سخن ميگويد.
در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه در صورت غيبت حجتهاي الهي ـ با همه نقشهاي گستردهاي كه آنها در جوامع انساني دارند ـ مردم چگونه از وجود آنها بهرهمند ميشوند؟
در پاسخ اين پرسش چند نكته را يادآور ميشويم:
الف. بسياري از اموري كه در روايات از آنها به عنوان فوايد و آثار وجودي حجتهاي الهي و پيشوايان معصوم(ع) ياد شده است، در زمان غيبت نيز استمرار دارند و غيبت ظاهري امام هيچ تأثيري در آنها ندارد. به بيان ديگر، اگرچه مردم در زمان غيبت به ظاهر از وجود امام محروم ميشوند، ولي آثار و بركات متعدد وجود امام ـ كه پيش از اين به تفصيل درباره آنها سخن گفتيم
پيامبر گرامي اسلام در پاسخ اين پرسش جابر بن عبدالله انصاري كه «آيا شيعيان آخرين امام، در زمان غيبتش از او بهرهمند ميشوند؟» ميفرمايد:
«آري، سوگند به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، مردم در زمان غيبت او از نورش، روشنايي ميگيرند و از ولايتش بهرهمند ميشوند، چنانكه از خورشيد در زماني كه ابرها آن را پوشيدهاند، استفاده ميكنند».
امام صادق(ع) نيز در ادامة روايتي كه پيش از اين نقل شد، در پاسخ اين پرسش راوي كه «مردم چگونه از حجتي كه غايب و پنهان [از ديدهها]ست بهرهمند ميشوند؟» ميفرمايد:«آنچنان كه از خورشيد در زماني كه ابرها آن را پوشاندهاند استفاده ميكنند».
با نگاهي اجمالي به ويژگيهاي دوازدهگانه امامان معصوم(ع) كه شيخ صدوق(ره) اعتقاد به آنها را از لوازم معرفت امام برشمرده است، درمييابيم كه غيبت امام در بسياري از آنها تأثيري ندارد و اين ويژگيها در هر حال براي آنها ثابت است. به بيان ديگر آنها در حال غيبت و حضور، واليان امر، گواهان بر مردم، راهنمايان به سوي خدا، جايگاههاي علم الهي، پايههاي توحيد، صاحبان معجزهها و نشانهها، مايههاي ثبات و پايداري جهان، وسيلههاي نجات و رستگاري امت و سرسپردگان امر الهي هستند و مردم از همه اين ويژگيهاي آنها بهرهمند ميشوند.
ب. بيترديد مردم در زمان غيبت، از بسياري از فوايد و آثار وجودي حجتهاي الهي نظير بيان حلال وحرام الهي، تبيين و تفسير كتاب آسماني، برپاداشتن حدود الهي، اجراي احكام خدا و… محروم ميشوند، ولي اين بدان معنا نيست كه مردم در زمان غيبت به حال خود واگذاشته شده و در وادي ناداني و گمراهي رها شدهاند. مطالعه تاريخ غيبت امام دوازدهم نشان ميدهد كه اجداد طاهرين آن امام سالها پيش از آغاز غيبت، مردم را براي اين دوران آماده كرده و با معرفي فقها به عنوان نايبان عام امامان معصوم، تكليف آنها را در زمان غيبت روشن ساختهاند.
ج. درست است كه برخي از آثار و فوايد وجودي حجت خدا؛ مانند ولايت سياسي و اداره امور جامعه؛ ولايت تشريع و تبيين حكم الله واقعي؛ بيان معناي دقيق آيات كتاب خدا و تفسير و تأويل آنها و… به حضور عيني و ملموس او در جامعه بستگي دارد، ولي بايد توجه داشت كه سبب محروميت جوامع انساني از آثار و فوايد يادشده، خود مردم بودهاند و اگر آنها در پي بهرهمند شدن از اين آثار و فوايد هستند، بايد تلاش كنند كه موانع غيبت برطرف و در ظهور آخرين حجت خدا تعجيل شود.
5. حجتهاي الهي، معيار تشخيص حق و باطل
يكي ديگر از ويژگيهاي ممتاز حجتهاي خداوند، معيار و شاخص بودن آنها براي شناسايي حق از باطل و معروف از منكر است. مردم براي اينكه بدانند آنچه در زندگي فردي و اجتماعي آنها ميگذرد، حق است يا باطل، معروف است يا منكر، چارهاي جز رجوع به آنان ندارند. در روايتي كه از امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
«خداوند زمين را بدون عالم نگذاشته است و اگر اينگونه نبود، حق از باطل شناخته نميشد».
امام صادق(ع) در روايت ديگري، در اين زمينه چنين ميفرمايد:
«زمين از همان گاه كه پديد آمده، از حجتي عالم كه هر حقي را مردم به دست فراموشي بسپارند، زنده ميكند، تهي نبوده است».
امام باقر(ع) نيز در زمينه مرجعيت امامان در تشخيص حق از باطل و درست از نادرست ميفرمايد:
«مردم تنها به سه چيز تكليف شدهاند: شناخت امامان؛ تسليم شدن به ايشان در آنچه بر آنها وارد ميشود و رجوع به آنها در آنچه در آن اختلاف دارند».
6. حجتهاي الهي، بيان كننده حلال و حرام الهي
يكي ديگر از ويژگيهاي منحصر به فرد حجتهاي خداوند، مرجعيت آنان براي بيان حلال و حرام الهي است. اين ويژگي از ابتداي تاريخ تا روزي كه بشر در كره زمين حيات دارد، استمرار داشته و خواهد داشت و بشر هيچگاه از راهنمايي حجتهاي الهي بينياز نخواهد شد. امام صادق(ع) در اين زمينه ميفرمايد:«تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن، براي خدا حجتي است كه حلال و حرام را به مردم ميشناساند و آنها را به راه خدا فرا ميخواند».آنچه گذشت، بخش كوچكي از معارف ارزشمندي است كه در آموزههاي اسلامي درباره حجتهاي الهي آمده است.
منبع: ماهنامه موعود شماره 97
/س