جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم (4)
سوال : آیا با هر انسانی یک جن به نام همزاد متولد می شود؟
جواب : نه ، چنین چیزی درست نیست ، آنقدر حرف بی پایه ای است که اصلاً احتیاجی نیست درباره اش بحث کنیم ، کسی که چنین ادعایی کرده باید دلیل بیاورد چگونه به این مطلب رسیده است . آری خداوند می فرماید : « و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین » (1) ؛ هر کس از یاد خدا روی برگرداند برای او شیطانی که او را همراهی کند
قرار می دهیم . که این ربطی به همزاد ندارد ، بلکه همراهی شیطان است با کسی که از یاد خدا روی برگردانده.
سوال : افرادی هستند که نسبت به نظام اسلامی و یا مسائل مسلمین بی تفاوت اند و از طرفی کرامت هایی نیز دارند ، آیا به کرامت های این گونه می توان اطمینان کرد ؟
جواب : دقت کنید که کرامت به خودی خود نباید ارزش به حساب آید ، حتی امکان دارد شیطان شما را اهل کرامت کند و ذهن شما را به همین کرامت ها مشغول کند و در نتیجه از « کریم » باز دارد ، شما هم مغرور شوید به اینکه اگر راه من غلط بود نباید به چنین کراماتی دست می یافتم . آنچه در اسلام اصل است « بندگی خدا » است ، هدف هیچ یک از اولیاء الهی در انجام بندگی ، کرامت نمی باشد ، حالا اگر خداوند در امری خاص مصلحت دید و کرامتی از طریق آنها به سایر مخلوقات نشان داد بحث دیگری است ، ولی این نوع کرامت ها ، به خودی خود در اسلام ، کمال به حساب نمی آید ، به همین جهت ائمه «علیهم السلام»در اقل کرامت هستند . مقام اولیاء ، بندگی است ، کرامت مخصوص خدا است ، من باید بنده باشم و او باید رب کریم باشد . محی الدین بن عربی می گوید از استادم پرسیدم که چرا شاگردان مشا بیشتر از شما کرامت دارند ؟ گفت من می خواهم بنده باشم آنها می خواهند رب باشند . حقیقت من بندگی است ، و نه نمایش قدرت ، حقیقت رب قدرت و اظهار کرامت است ، هر چه من در حقیقت خود بمانم ، به مقصد نزدیکترم . اینجاست که یادتان باشد اگر مثلاً امام هادی « علیه السلام » به شیری که روی پرده بود می گویند فلانی را بخور ، به جهت آن است که مقام امامت آن حضرت در خطر است و طرف می خواهد مقام امامت حضرت را زیر سوال ببرد .
در مورد جایگاه کرامتی که از اهل کرامت صادر می شود با آنچه اهل توحید دارند و سعی به نفی خود دارند به فصل آخر کتاب « جایگاه و معنی واسطه فیض » رجوع فرمایید در آنجا در یک پاورقی طولانی از صفحه ی 299 به بعد ، فرق کرامت و توحید بحث شده و اینکه اهل کرامت عموماً نفس خود را تقویت می کنند ، ولی امامان معصوم « علیهم السلام» خودشان را هیچ می کنند تا خدا در قلبشان جلوه کند . اهل کرامت با ریاضت های مخصوص نفس ناطقه را تقویت می کنند ، و چون نفس انسان مجرد است اگر از بدن آزاد شد نگاه می کند می بیند در چهارصد کیلومتری چه خبر است ، این به جهت قدرت نفس است. اما امام معصوم «علیه السلام» از حق خبر می گیرد و لذا باید بین اهل کرامت و اهل توحید تفکیک قائل شد . اهل توحید صحنه های بزرگ تاریخ توحیدی را شکل می دهند هم اکنون یک بسیجی ناب در برزخ از اهل کرامت خیلی جلوتر است . حضرت امام خمنیی « رحمه الله علیه» و علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» و آیت الله بهجت « رحمه الله علیه» اهل توحیداند ، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامت هایی نیز از طریق آنها اظهار می شود . شنیده اید فلان مرد خدا که خیلی هم به مردم کمک می کرد مثلاً یک انجیر می داده طرف می خورده خوب می شده است ، در برزخ گفته به جهت توجه به کرامت ها عقب افتادم .
در مورد جنینان شیعه که در خدمت امامان « علیهم السلام» بوده اند به طرح چند روایت بسنده می کنیم :
از سعد اسکاف هست که نزد ابی جعفر امام باقر « علیه السلام » رفتم و اجازه شرفیابی خواستم ، مواجه شدم با کاروان هایی از شتر که در پشت در صف کشیده بودند و با صداهایی بلند نیز مواجه شدم ، در آن هنگام قومی عمامه بر سر از در بیرون شدند مانند هندوها . گفت : من نزد امام « علیه السلام » رفتم و گفتم : یابن رسول الله ؛ امروز دیر اجازه فرمودید و من مردمی را دیدم بیرون شدند عمامه بر سر و ناشناس . فرمود : ای سعد می دانی اینها چه کسانی بودند ؟ گفتم : نه . فرمودند : « هم کیشان تو از طایفه ی جن بودند ، می آیند مسائل حلال و حرام و احکام دین خود را از ما می پرسند » (2)
از عمار سجستانی است که گفت : من جهت شرفیابی نزد امام ششم « علیه السلام » نیاز به اذن گرفتن نداشتم ، در منی یک شبانه روز در چادر او نشستم ، و اجازه دادند به جوانانی مانند مردان هندی که به حضورشان برسند . عیسی شلقان بیرون آمد و ما از او اجازه ی شرفیابی در محضر امام را خواستیم ، به من اجازه دادند . می گوید : به من فرمودند : ای اباعاصم از چه موقع آمدی ؟ گفتم : پیش از آنها که نزد تو آمدند و ندیدم بیرون روند ، فرمودند : آنها قومی از جنینان بودند ، مسائل خود را پرسیدند و رفتند . (3)
سدیر صیرفی گوید : امام پنجم « علیه السلام » حوائجی در مدینه داشتند به من سفارش فرمودند . در این میان که در دره روحاء بر شترم سوار بودم ناگاه دیدم یک آدمی جامه اش را به خود می پیچید ، گوید برای او ایستادم و پنداشتم تشنه است و قمقمه را به او دادم ، گفت : نیازی بدان ندارم و نامه ای که گِلِ مُهرش تَر بود به من داد ، نگاه کردم مُهر امام « علیه السلام » را داشت . گفتم چه وقت حضور نامه نویس بودی ؟ گفت : هم اکنون . و دیدم در نامه کارهایی است که به من فرموده ، نگاه برگرداندم و کسی را ندیدم . گوید : امام « علیه السلام » آمد و دیدارش کردم و گفتمش قربانت ؛ مردی نامه ای با گِل تَر برایم آورد . فرمودند : کار شتابانه ای که داشته باشیم یکی از آن جنینان را به دنبالش می فرستیم . (4)
به سندی از سعد اسکاف که از ابی جعفر « علیه السلام » با یاران خود اجازه ی شرفیابی خواستیم و ناگاه هشت تن که گویا از یک پدر و مادرند و جامه ی زرابی و قباهای طاقی و عمامه های زرد دارند ، وارد شدند و زود بیرون آمدند . به من فرمودند : ای سعد ! آنها را دیدی ؟ گفتم : آری قربانت ؛ اینان چه کسانی بودند ؟ فرمودند : برادران جنی شما ، آمده بودند از حلال و حرام خود پرسش کنند ، چنانچه شما بپرسید درباره ی آنها .
گفتم : قربانت برای شما نمایان شوند ؟ فرمودند : آری . (5)
جابر ابن عبدالله انصاری می گوید که سه روز را از مدینه از خدمت امام صادق «علیه السلام» دور شده بودم که یک مرتبه دیدم آدم بلند قدی با چهره ای زرد رنگ ، نامه ای از امام صادق « علیه السلام » به دستم داد . نگاه کردم دیدم هنوز جای مُهر نامه مرطوب است ، که به من دستور داده اند . از ماجرا پرسیدم گفت : همین حالا حضرت این نامه را به من دادند . گفتم : تو چطوری این همه راه را طی کردی ؟ گفت من از جنینان هستم . (6)
سوال : در فیلم سفر به ماوراء جادوگر ساکت کشور غنا برای مدتی در میان زمین و هوا می ایستاد ، این کار چگونه انجام می شود ؟
جواب : اگر در آن فیلم دقت می کردید آن آقا از صبح تا عصر کنار رودخانه بود و همین طور بر رودخانه و آب آن متمرکز شد . بعد دور خود آتش روشن کرد و در وسط حلقه ای از آتش قرار گرفت و آرام آرام از سطح زمین بالا رفت . علتش آن است که آب برای خود مدبری دارد که در اصطلاح فلسفه به آن عقول عرضیه می گویند . هر چیزی مدبر مخصوص به خود را دارد که در حکم نفس برای آن موجود است ، همان طور که گیاه توسط نفس نباتی تدبیر می شود ، یک بلور در معدن نیز توسط مدبر خود تدبیر می شود و به آن صورت منظمی که شما می بینید در می آید . آب هم مدبر دارد و نحوه ی حضور آب در عالم را تدبیر می کند ، مدبر آب ؛ وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا می برد . جادوگر غنایی در اثر تمرکز طولانی با مدبر آب ارتباط برقرار کرد و یک نحوه اتحاد با آن در خود پدید آورد ، در آن حالت ، همان طور که آتش آب را بالا می برد ، او را نیز بالا برد . کار جالبی است ولی بسیار پوچ است ، چون بالاخره پس از مدتی پایین افتاد . در حالی که اگر همین تمرکز را به نور شریعت نسبت به پروردگار خود پیدا کرده بود ، چه برکاتی که نصیب او نمی شد . چیزی که شما در مناجات شعبانیه از خدا می خواهید که « الهی هب لی کمال الانقطاع الیک » ؛ خدایا نهایت جدایی از غیر و اتصال به خودت را به من عطا کن ، خیلی فرق می کند با امثال کارهایی که آن جادوگر کرد .
سوال : آیا افرادی که در سطح بالای سیر و سلوک هستند می توانند اسرار درون انسان را بخوانند ؟
جواب : نه ، نمی توانند ، اسرار انسان ها پیش خداست بعضی از اسرار انسان را ملائکه هم نمی توانند بخوانند ، فقط پیش خود خدا است .
بله اگر خدا مصلحت دید که مرا هدایت کند به اندازه ای که برای هدایت من موثر است بعضی از آن اسرار را در اختیار انسان های الهی قرار می دهد ، آن هم فقط برای این است که مرا هدایت کنند .
جایگاه خواب و رویا :
سوال : روی هم رفته جایگاه خواب و رویا در عالم کجاست ؟ چقدر باید به آن اعتماد کرد ؟ چگونه است بعضی افرادی که رعایت مسائل شرعی را آن طور که باید نمی کنند ، خواب های خوبی ، مثل خواب امامان را می بیند ؟
جواب : اگر بخواهیم به طور کامل به این سوال جواب دهیم احتیاج به چندین جلسه دارد و لذا به طور مختصر عرض می کنم . اگر مستحضر باشید در مباحث شرح کتاب « ده نکته از معرفت نفس » جایگاه رویا و رویای صادقانه روشن شد و گفتیم نفس انسان چون مجرد از ماده است و فوق زمان و مکان می باشد همین که انسان به خواب رفت و نفس او از کنترل حواس ظاهری اش آزاد گشت می تواند به گذشته و آینده نظر کند و واقعیاتی را که بعداً تحقق می یابد ملاحظه کند .
در قرآن از خواب هایی نام برده است که از رابطه ای بین آنچه شخص در خواب با آن روبه رو می شود و بین عالم خارج حکایت دارد . مثل
خواب حضرت ابراهیم « علیه السلام » نسبت به ذبح فرزندشان ، (7) و یا رؤیای حضرت یوسف « علیه السلام » که در خواب دیدند خورشید و ماه و یازده ستاره بر ایشان سجده می کنند ، (8) و یا رؤیای دو رفیق هم زندانی حضرت یوسف « علیه السلام » ، و یا رؤیای پادشاه مصر ، و یا رؤیای رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» در رابطه با فتح مکه ؛(9) که تمامی این رویاها چنانچه مستحضرید رابطه ای با عالم خارج داشتند و صرف خیالات افراد نبود .
با توجه به اینکه می توان در رویا یا خواب با موضوعاتی رو به رو شد که بعداً واقع می شود ، باید دانست :
1 ـ رؤیا ؛ امری است ادراکی ، به طوری که نمی توان نقش و تاثیر قوه ی خیال را در آن انکار کرد ، این قوه دائماً مشغول کار است و در خواب و بیداری در ذهن انسان صورت می سازد .
2 ـ اکثر رؤیاها تحت تاثیر تخیلات نفسانی است و آن تخیلات شدیداً تحت عوامل خارجی مثل گرما و سرما و یا عواملی مثل بیماری و پر بودن معده می باشد . همچنان که صفات اخلاقی مثل « عداوت » و « عجب » و « تکبر » و « حرص » و « طمع » در خیالات او و بالتبع در خواب انسان تاثیر می گذارند . پس در حقیقت نفس در رؤیا همان تاثیرات را در خودش حکایت می کند به همین جهت باید متوجه بود ؛ اولاً : اکثر رؤیاها تحت تاثیر تخیلات نفسانی است و حقیقت دیگری جز احوالات نفس ندارند .
ثانیاً : هر رؤیایی به حقیقت متصل نیست ، هر چند هر رؤیایی تعبیری دارد که تعبیر آن یا مربوط به عوامل طبیعی و یا مربوط به عوامل اخلاقی است .
3 ـ با این همه چون نفس ناطقه ی انسان مجرد و فوق مکان و زمان است ، رؤیاهایی هم هست که نفس با حوادث خارجی و حقایق عالم وجود ارتباط می یابد که به آن رؤیاها از یک جهت رؤیاهای صادق و از جهت دیگر رؤیاهای رحمانی گفته می شود . تفاوت رؤیای صادق با رؤیاهای رحمانی در آن است که در رؤیای رحمانی انسان با معنایی از سنن الهی رو به رو می شود و سپس در بیداری مصداق آن معانی را می یابد . ولی در رؤیای صادق ابتدا انسان با علت حادثه رو به رو می شود و سپس در بیداری با آن حادثه رو به رو می شود ، که می توان هر دو را تحت عنوان رویاهای حق نام برد .
رؤیاها ، یا خواب های حق :
مبنای رؤیاهای حق عبارت از این است که نفس ناطقه انسان به عنوان موجودی که فوق زمان و مکان است ، با سبب غیبی حادثه ای که بعداً در ظرف مکان و زمان خاص محقق می شود ، ارتباط پیدا می کند . ابتدا نفس به علت مجرد بودنش ، در خواب ، با وجود برزخی یا عقلی حادثه ارتباط برقرار می کند و بعداً آن حادثه ، در عالم ماده حادث می شود ، و روشن می شود که آن رویا صادق بوده است .
البته نفس پاره ای از حقایق آن عالم را در حد استعداد خود دریافت می کند . حال اگر نفس انسان ، کامل باشد و گرفتار وهمیات و
رزوها نباشد ، حقایق عالم غیب را آن طور که هست به طور کلیت و نورانیت در خواب پیش روی خود حاضر می بیند . (10) ولی اگر نفس ، کامل نبود آن حقایق را به نحو حکایت خیالی و در صورت های جزئی که با آنها مانوس است می یابد . مثل اینکه وقتی با معنی « عظمت » در آن عالم رو به رو می شود ، در خیالش صورت « کوه » ایجاد می شود ، و یا معنی « مَکر » در خیالش صورت « روباه » به خود می گیرد ، چون عظمت را به کوه ، و مکر را به روباه می شناسد . یا معنی « افتخار » را به صورت « تاج » و « علم » را به صورت « نور » و « جهل » را به صورت « ظلمت » می بیند . و یا چون رابطه ای بین اذان صبح در ماه رمضان با شروع روزه هست ، با دیدن معنی « موذن بودن » در آن عالم ، صورت « مُهر کردن دهان » مردم در ذهن ، برای خود می سازد . البته این موضوع ، رقایق و ظرایفی مخصوص به خود دارد ، به طوری که گاهی از یک معنا که در خواب می یابد صورت عکس آن را در خود می سازد . مثل اینکه در بیداری گاهی با شنیدن لغت ثروت به معنی فقر فقرا منتقل می شود .
پس گاهی خواب « صریح و بدون تصرف » است و لذا انسان همانی را که در خواب دیده در بیداری مشاهده می کند ، و گاهی متمثل معنایی است که نفس انسان با آن معنا روبه رو شده و در خیال خود آن را به
صورتی که با آن مانوس بوده در می آورد ، و یا در عینی که با معنایی رو به رو می شود ، در ذهن خود به چیزی منتقل می شود که مناسب است با آن معنا و یا ضد آن معنا ، و گاهی در عین رو به رو شدن با یک معنای حقیقی ، آنچنان آن معانی با تصورات شخص مخلوط میشود که اصلاً نمی توان فهمید از کدام یک از معانی مانوس شخص خواب بیننده تاثیر گرفته ، که در این حالت به این رویاها « اضغاث احلام » یا رویاهای پراکنده گویند .
در رویاهایی که نفس ناطقه با اصل موضوع رو به رو می شود و در آن حال به صورت مناسب آن معنا منتقل می شود ، در واقع انسان به اصل موضوعات آگاه می شود ، به طوری که اگر ملاحظه کرد در حال جمع کردن کثافت است ، در واقع صورت به دست آوردن مال زیاد دنیا را به او نشان می دهند ، در عین آگاهی دادن به او که مال دنیا سرگین و کثافت است . و یا وقتی رو به رو می شود با اینکه بدنش ورم کرده است ، با صورت به دست آوردن مال زیاد رو به رو شده است ، در عین آگاهی دادن به او که بدان! مال زیاد چرک و آلودگی است . همچنان که اگر در خواب دید در زندان است ، در واقع با صورت شهرت یابی اش رو به رو شده ، در عین آگاهی دادن به او که این شهرت زندان است . همچنان که اگر دید در زنجیر است ، با صورت خوشی و خو شگذرانی دنیایی اش رو به رو شده ، در عین آگاهی دادن به او که آن گناه و گرفتاری ، زنجیر است .
در هر صورت با همه ی این احوال نمی توان به رویا اعتماد کرد ، چون در حال خواب ؛ صورت خیالیه نفس آنقدر جولان دارد که با میل خود صورت ها را تغییر می دهد و از جایگاه خود خارج می کند .
از قول پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم » هست که حضرت فرمودند : « لا یحزن احدکم ان ترفع عنه الرویا فانه اذا رسخ فی العلم رفعت عنه الرویا » (11) اگر رویا از کسی برداشته شد نباید نگران باشد ، زیرا وقتی کسی راسخ در علم شود ، رویا از او برداشته می شود . چون انسانی که در علم راسخ شود توجه نفس او به مرتبه ای بالاتر از مرتبه ی خیال است ، در حالی که جایگاه رویا در خیال و ذهن می باشد .
اینکه دستور داده اند انسان دائم در حال طهارت باشد و نیز با وضو بخوابد ، به سبب آن است که این طهارت موجب طهارت باطن و ذهن می شود و در نتیجه از خواب ها و رویاهای باطل آزاد خواهد شد .
مرحوم محدث نوری در جلد 4 کتاب « دارالسلام » می فرماید : اگر انسان نسبت به خوراکش مواظبت داشته باشد و قت کند که چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد ، روح او قدرت سیر در اکناف آسمان ها را می یابد و گرنه بر عکس ، پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیالش در خواب و بیداری می شود .
رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم » می فرمایند : « الرویا ثلاث : منها اهاویل الشیطان لیحزن بها ابن ادم ، و منها ما یهم به الرجل فی یقظته فیراه فی منامه . و منها جزء من سته و اربعین جزء من النبوه » خواب ؛ سه گونه است : یکی القائاتی که شیطان می کند تا فرزندان آدم را بترساند و نگران کند ، و یکی هم آنچه را در بیداری مورد توجه قرار داده در خوابش آن را می بیند ـ با تغییراتی از طریق صورت خیالیه ـ و یکی هم خواب هایی است که جزئی است از چهل و شش جزء نبوت . (12)
امام صادق « علیه السلام » می فرمایند : در مورد رویا فکر کن که چگونه خداوند در مورد آنها تدبیر کرده و راست و دروغ آن را به هم در آمیخته ، اگر همه رویاها راست بود ، مردم همه پیامبر بودند ، و اگر همه دروغ بود ، در رویا فایده ای نبود .
از امام محمد باقر « علیه السلام » داریم که : « ان رویا المومن ترف بین السماء و الارض علی راس صاحبها حتی یعبرها لنفسه او یعبرها له مثله فاذا عبرت لزمت الارض فلا تقصوا رویاکم الا علی من یعقل » (13) رویای مومن بین زمین و آسمان در گردش است تا آنکه خودش آن را برا ی خود تعبیر کند ، یا دیگری برای او تعبیر نماید ، پس آنگاه که تعبیر کرد به زمین می آید و قطعی می شود ، خوابتان را جز به کسی که خردمند است نگوئید . در همین رابطه به ما دستور داده اند اولاً : خواب خود را به هر کس نگوئید تا تعبیر کند . ثانیاً : رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم » فرمودند : اگر آن خواب ناخوشایند بود وضو بگیرد و نماز بخواند و بداند آن از شیطان است و از شر آن به خدا پناه برد و از آن با کسی سخن نگوید . (14)
نقش عقاید در رویا :
عنایت داشته باشید که در بسیاری موارد ما در خواب حادثه را به صورتی می بینیم و در بیداری به صورت دیگر ظاهر می شود که احتیاج به تعبیر دارد . مثلاً طرف خواب می بیند در قبرستان قدم می زند ، وقتی معبر خواب او را تعبیر می کند به او گوشزد می کند تو با رفقای جاهل و کافر رفت و آمد داری . چون در خواب با صورت حقیقی رفقایش که از حیات واقعی که همان ایمان است محرومند ، رو به رو می شود . زیرا انسان دارای مراتب مختلف است ، یک مرتبه از وجود او مرتبه ی جسم مادی و حس اوست ، یک مرتبه ی او مرتبه ی خیال یا وجود مثالی او می باشد ، که در آن خواب از منظر مرتبه ی وجود مثالی اش با آن رفقا رو به رو شده و آنها را در قبرستان دیده ، چون ما در هر عالمی در مرتبه ی خاصی از مراتب وجودی خود هستیم .
آنچه در موضوع فهم معنی رویا و چگونگی آنها مفید است رابطه ی بین عقاید انسان است با رویاهای او . عقاید و افکار هر کس با چگونگی رویاهای او هماهنگی دارد .
اگر عقاید و افکار صاحب رویا در باب دین ، عقاید و افکار حق باشد ، رویای او در این باب جز در موارد استثنایی ، حق و منطبق با حق خواهد بود ، و اگر عقاید او در باب دین ، باطل و بر خلاف حق باشد ، رویای او هم جز در موارد استثنایی ، باطل و بر خلاف حق خواهد بود ، و چنانچه عقاید و افکار او در دین از حق و باطل آمیخته باشد ، رویای او نیز در این باب از حق و باطل آمیخته خواهد بود .
آن کس که عقایدش حق است ، رویاهای او حکایت های صحیحی می باشند ، و لذا اگر در خواب دید نابینا شده ، به واقع در ساحت برزخی خود نابینا است و از دیدن درست حقایق ناتوان شده و خود او را به خودش نشان می دهند که بداند یا در موضوعی فعلاً گمراه است و یا بعداً به گمراهی خواهد افتاد . و از این طریق او را هشدارمی دهند تا هدایت شود . (15) در همین رابطه رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم » فرمودند : « اصدقکم رویا اصدقکم حدیثا » (16) آن کسی از شما خواب هایشان راست تر است که راستگوترین شما است .
آن کس که عقاید و افکار او در باب دین ، عقاید باطلی است ، معمولاً آنچه در باب رویا در خصوص خود و دیگران می بیند حکایت های ناصحیح و بر خلاف حق است ، چون در بیداری هم حقیقت موضوعات را غلط می دید ، و لذا در آن ساحت هم با باطن حقیقی موضوعات رو به رو نمی شود . آن کس که عقاید و افکار او در باب دین حق و باطل به هم آمیخته باشد ، معمولاً آنچه در باب رویا در خصوص خود و دیگران می بیند ، حق و باطل به هم آمیخته خواهد بود . کسانی که از دسته ی دوم هستند و عرض شد که در باب دین ، عقاید باطلی دارند ، همان طور که در مورد زندگی دنیایی و دستورات و وعده های دین عقایدشان باطل است ، رویاهای آنها نیز باطل است . اینها به راحتی گناه می کنند و به جای توبه از گناه می گویند خدا ارحم الراحمین است ، همین قضاوت باطل را در موضوعات دیگر دین نیز دارند و دامن زدن به هوس های خود را با توجیه شرعی ادامه می دهند . این افراد در رویاهای خود مطابق همین افکار غلط بر خلاف قرآن و بیانات معصومین « علیهم السلام» خواب می بینند . اینها همان طور که در حال بیداری با خوش بینی های کاذب زندگی می کنند ، با رویاهایی از همین سنخ رو به رو می شوند . به عبارتی خواب های خوش و صورت های مختلفی را می بینند که حکایت می کند مشمول عفو و مغفرت الهی قرار گرفته اند و حضرات معصومین «علیهم السلام»به آنها توجه نموده اند . (17)
حال حساب کنید این رویاهای خوب و خواب های خوش ، وقتی با قضاوت ها و سخن های باطلی که عرض شد جمع شود ، چه غوغایی در بین
بی خبران از اهل ایمان به پا می کند و چه خسرانی به راه دارد ، حداقل آن این است که دیگر برای اهل ایمان و آنهایی که سعی می کنند از طریق عقاید صحیح و آداب شرعی دینداری کنند ، رجحانی قائل نیستند .
افراد فوق همان طور که در دنیا انسان های بی قید به دستورات شرعی را بد نمی دانستند ، پس از فوت آنها نیز آنها را در خواب در وضع خوب می بینند ، غافل از اینکه این رویاها مصنوع ذهن خود آنان است .
رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم » می فرمایند : « الرویا ثلاثه ، رویا بشری من الله ، و رویا مما یحدث به الرجل نفسه ، و رویا من تحزین الشیطان . فاذا رای احدکم ما یکره فلا یحدث به و لیقم و لیصل » (18) خواب سه نوع است : رویایی که مژده ای است از طرف خدا ، و رویایی که کسی با خودش سخن می گوید ، و رویایی غم آور که از شیطان است ، و چون یکی از شما خواب ناراحت کننده دید به کسی نگوید ، برخیزد و نماز گزارد . و نیز از آن حضرت داریم که « الرویا ثلاثه ، بشری من الله ، و تحزین من الشیطان . و الذی یحدث به الانسان نفسه فیراه فی منامه » (19) خواب سه گونه است ، مژده ای از طرف خدا ، رویایی که ایجاد حزن است از طرف شیطان ، و رویایی که حدیث با نفس است .
در دو روایت فوق حضرت « علیه السلام » یکی از اقسام رویا را عبارت از این می دانند که انسان چیزی را که در بیداری در باطن خود به خود می گوید و در درون او هست ، همان را به هنگام خواب در رویا می بیند . آنچه در آخر لازم است عزیزان عنایت فرمایند ؛ موضوع به دنبال خواب رفتن است ، به این معنی که بخواهید خواب ببینید ، همین امر موجب می شود که برای خود ، خواب دیدن بسازید و خلاصه کار شما این می شود که دائم خواب ببینید و بخواهید آن را دنبال کنید . به ما فرموده اند به خواب خود اعتماد نکنید تا دنبال خواب دیدن نباشیم .
حسن بن عبدالله قبل از اینکه شیعه ی امام کاظم « علیه السلام » شود ، خواب های حسنه و خوب می دید و دیگران نیز برای وی خواب های خوبی می دیدند ، ولی وقتی شیعه شد این رویاها به کلی از وی قطع شد ، شبانگاهی که به خواب رفته بود در عالم خواب حضرت صادق « علیه السلام » را در رویا دید و از پریدن خواب ها به وی شکایت کرد (20) . حضرت به او گفتند : « لا تغتم فان المومن اذا رسخ فی الایمان رفع عنه الرویا … » (21) ؛ غمگین مباش ! زیرا که مومن چون در ایمانش راسخ گردد ، دیگر خواب نمی بیند . چون انسان از طریق ایمان ، متوجه وجود حقایق می شود و این در حالی است که جنبه ی وجودی حقایق فوق صورت است تا آن صورت در خیال او جلوه کند و او در خواب با صورت خیالی موضوعات رو به رو شود .
تغییر اسم ؟!
سوال : اخیراً دیده می شود که عده ای برای رفع مشکل افراد و یا جهت شفا از بیماری توصیه می کنند آنها اسم خود را تغییر دهند تا آنجا که به افراد می گویند اسمی مثل محمد و یا فاطمه را تغییر دهند و مثلاً پوریا یا صدف بگذارند . جالب است که بعضاً با تغییر اسم مشکل شان رفع شده و یا بیماری آنها بهبود یافته ، موضوع این کار چیست ؟
جواب : به ما توصیه شده است که نام نیک بر فرزندانتان بگذارید . رسول اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم » می فرمایند : « من حق الولد علی والده ثلاثه ، یحسن اسمه ، و سعلمه الکتابه ، و یزوجه اذا بلغ » (22) از حقوقی که فرزند بر پدر خود دارد سه چیز است : اسم نیکو برای او انتخاب کند ، نوشتن به وی بیاموزد ، وقتی بالغ شد وسائل تزویجش را فراهم نماید . حتی رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم » می فرمایند : « من ولد له اربعه اولاد و لم یسم احدهم باسمی فقد جفانی » (23) ؛ اگر کسی چهار فرزند دارد و نام یکی را محمد نگذارید به من جفا کرده است . و نیز روایات از حضرت صادق « علیه السلام » خبر می دهد : « استحسنوا اسماء کم فانکم تدعون بها یوم القیامه قم یا فلان بن فلان الی نورک قم یا فلان بن فلان لا نور لک » ؛ نام های نیکو بگذارید زیرا روز قیامت به آن نامها صدایشان می زنند و می گویند : ای فلان پسر فلان ! به سوی نورت برخیز ! و ای فلان پسر فلان ! برخیز ! ولی نوری نداری . اگر پدر و مادری نام نیک بر فرزندشان نگذارند در قیامت فرزندشان از آنها شکایت می کند .
از سلیمان جعفری روایت شده که گفت از ابالحسن « علیه السلام » شنیدم می فرمود : « لا یدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحین او طالب او عبدالله او فاطمه من النساء » (24) ؛ فقر داخل خانه ای که در آن نام محمد و یا احمد و یا علی و یا حسن و یا حسین و یا جعفر و یا طالب و یا عبدالله و یا فاطمه باشد نمی شود . « ان الشیطان اذا سمع منادیا ینادی یا محمد یا علی ذاب کما یذوب الرصاص » (25) ؛ از ابی جعفر « علیه السلام » نقل شده که فرمود : شیطان وقتی صدای کسی را که به اسم محمد و یا علی صدا می زند بشنود مانند سرب ذوب می شود .
اما این که عده ای با محاسبه های غیر قابل اعتماد می آیند بر اساس حروف ابجد عدد مربوط به اسمی را تعیین می کنند و سپس آن عدد را نسبت به امری دیگر مثل عدد مربوط به اسم همسر آن فرد ، مقایسه می کنند و ادعا می نمایند این دو عدد همخوانی ندارد ، پس باید اسم هایشان را عوض کنند تا همخوانی پیدا کنند ؛ نه تنها حرف بی پایه و اساسی است ، بلکه پشت کردن به عقل و دستور شریعت الهی است .
و اینکه چرا بعضاً با تغییر اسم ، مشکلات فرد یا خانواده مرتفع می شود و یا بیماری طرف بهبود می یابد ، پای شیطان در میان است . آری شیطان برای هلاکت انسان مشکلاتی را ایجاد می کند تا او را از خدا باز دارد و به
غیر خدا متوسل شود و عملاً از دین الهی فاصله بگیرد و لذا در این راستا راه های موفقیت های ظاهری را برای او می گشاید ولی در زیر این موفقیت ها ایمان طرف را از او می گیرد و سپس همان موفقیت های ظاهری را نیز از آن فرد دریغ می کند .
برای شیطان کار دشواری نیست که حتی عامل بهبودی شخصی از بیماری شود تا از آن طریق او را به هلاکت برساند . در حالی که خداوند سلامتی و بیماری و توسعه ی رزق و محدود بودن رزق را بستر امتحان بندگانش قرار داد تا انسان ها در شرایط مختلف بتوانند بندگی خدا را در جان خود نهادینه کنند . حال انسانی که از دین الهی فاصله گرفت به جای آنکه سختی ها و بیماری ها را بستر امتحان الهی بداند و در عین برنامه ریزی طبیعی جهت رفع آنها ، بندگی خود را محفوظ دارد ، بی صبری از خود نشان می دهد و به وسایل غیر الهی متوسل می شود و خود را در دنیا و آخرت روسیاه می نماید . در حالی که قبلاً در حدیث قدسی مطرح شد که خداوند می فرماید :
« به عزت و جلال و بزرگواری و رفعتم بر عرشم سوگند که آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد ، به نومیدی قطع می کنم . و نزد مردم بر او جامه ی خواری می پوشانم ، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور می کنم . آیا او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد ، در صورتی که گرفتاری ها به دست من است ؟ و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خود در خانه ی جز مرا می کوبد با آن که کلیدهای همه ی درهای بسته نزد من است و در خانه ی من برای کسی که مرا بخواند باز است ؟
کیست که در گرفتاری هایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم ؟ کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم ؟ … » (26) که متن کامل حدیث در صفحات قبل مطرح شد .
این روایت گرانقدر در عین اینکه در مسئله ی فوق ما را متذکر می نماید که در امورمان به غیر از خدا متوسل نشویم ، به ما تذکر میدهد چگونه امید بستن به ساحر و امثال آنها ما را با ناکامی در امورمان رو به رو می کند .
خداوند ان شاء الله به من و شما توفیق دهد تا در کسب معارف و اخلاق و رعایت آداب دینی موفق شویم و سعی کنیم آن عقاید را قلبی نماییم تا منور به نور عالم معنا گردیم و مورد نظر رضایتمندانه ی پرورگارمان قرار گیریم .
پینوشتها:
1. ) سوره ی زخرف ، آیه ی 36
2. ) عن سعد الا سکاف قال : اتیت ابا جعفر « علیه السلام»ارید الاذن علیه فاذا رحال ابل علی الباب مصفوفه و اذا الاصوات قدار تفعت ثم خرج قوم معتمین بالعمائم یشبهون الزط قال فدخلت علی ابی جعفر « علیه السلام»فقلت جعلت فداک ابطا اذنک علی الیوم و رایت قوما خرجوا علی معتمین بالعمائم فانکرتهم فقال او تدری من اولئک یا سعد قال : قلت : لا قال فقال اولئک اخواتکم من الجن یاتونا فیسالونا عن حلالهم و حرامهم و معالم دینهم ( الکافی ، ج 1 ، ص 395 )
3. ) عن عمار السجستانی قال کنت لا استاذن علیه یعنی ابا عبدالله « علیه السلام»فجئت ذات یوم و لیله فجلست فی فسطاطه بمنی قال فاستوذن لشباب کانهم رجال الزط فخرج عیسی شلقان فذکرنا له فاذن لی قال فقال لی یا ابا عاصم متی جئت قلت قبل اولئک الذین دخلوا علیک و ما رایتهم خرجوا قال اولئک قوم من الجن فسالوا عن مسائلهم ثم ذهبوا ( بحارالانوار ، ج 60 ، ص 102 )
4. ) عن سدیر الصیر فی قال اوصانی ابوجعفر « علیه السلام»بحوائج له بالمدینه فبینا انا فی فج الروحاء علی راحلتی اذا انسان یلوی بثوبه قال فقمت له و ظننت انه عطشان فناولته الاداوه فقال لا حاجه لی بها و ناولنی کتاباً طینه رطب فنظرت الی الخاتم فاذا خاتم ابی جعفر « علیه السلام»فقلت له متی عهدک بصاحب الکتاب قال الساعه قال فاذا فیه اشیاء یامرنی بها قال ثم التفت فاذا لیس عندی احد قال فقدم ابوجعفر « علیه السلام»فلقیته فقلت له جعلت فداک رجل اتانی بکتاب و طینه رطب فقال اذا عجل بنا امر ارسلت بعضهم یعنی الجن و فی روایه اخری انا اهل البیت اعطینا اعوانا من الجن اذا عجلت بنا الحاجه بعثناهم فیها ( بحار الانوار ، ج 60 ، ص 102)
5. ) عن سعد الاسکاف قال : طلبت الاذن علی ابی جعفر « علیه السلام»مع اصحاب لنا لندخل علیه فاذا ثمانیه نفر کانهم من اب و ام علیهم ثیاب زرابی و اقبیه طاقیه و عمائم صفر دخلوا فما احتسبوا حتی خرجوا فقال لی یا سعد رایتهم قلت نعم جعلت فداک من هولاء قال اخواتکم من الجن اتونا یستفتونا فی حلالهم و حرامهم کما تاتونا و تستفتونا فی حلالکم و حرامکم فقلت جعلت فداک و یظهرون لکم قال نعم ( همان ، ص 103 )
6. ) عزیزان عنایت داشته باشند ، فرق است بین اینکه پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» و یا ائمه ی «علیهم السلام»بخواهند با جنینان حشر و نشر داشته باشند ، با اینکه جنینان بیایند در خدمت امام . آری ؛ هیچ وقت نه تنها پیامبر و امام « علیه السلام»طالب چنین ارتباطی نمی باشند ، ولی این که جنینان بیایند خدمت آنها و از آنها استفاده کنند و یا به آنها خدمت کنند ، آن اشکال ندارد و موجب سقوط روح آنها در حد مرتبه ی وجودی جنینان نخواهد شد .
7. ) سوره ی صافات ، آیه ی 105
8. ) سوره ی یوسف ، آیه ی 4
9. ) سوره ی فتح ، آیه ی 27
10. ) جامع الاخبار ، فی کتاب التعبیر عن الائمه «علیهم السلام»« ان رویا المومن صحیحه لان نفسه طیبه و یقینه صحیح … و قال «علیهم السلام»انقطع الوحی و بقی المبشرات الا و هی نوم الصالحین و الصالحات » در جامع الاخبار : در کتاب تعبیر خواب از ائمه «علیهم السلام»هست که خواب مومن درست است چون دلش پاک است و یقینش ثابت و … فرمودند : « وحی منقطع شد و مژده بخشی ها بجا باشند هلا که آن خوابهای مردان خوب و زنان خوبست» ( بحارالانوار ، ج 58 ، ص 176 )
11. ) تحف العقول عن آل الرسول « صلی الله علیه و آله و سلم» ، ابن شعبه حرانی ، ص 50
12. ) رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند : « از نبوت ـ با رحلت آن حضرت ـ چیزی باقی نمانده مگر مبشرات . پرسیدند : مبشرات چیست ؟ فرمودند : « الرویا الصالحه ؛ رویای صالح » ( بهاء الدین خرمشاهی ، مسعود انصاری ، پیام پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» ، ص 459 )
13. ) بحارالانوار ، ج 58 ، ص 174 ، کافی ، ج 8 ، ص 336
14. ) بهاء الدین خرمشاهی ، مسعود انصاری ، پیام پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» ، ص 455
15. ) برای توضیح بیشتر به کتاب « پنج رساله » از آیت الله شجاعی ، ص 245 رجوع فرمائید .
16. ) بهاء الدین خرمشاهی ـ مسعود انصاری ، پیام پیامبر ، متن عربی ، ص 456
17. ) عنایت داشته باشید که در روایت داریم هر کس خواب امام معصوم ( ع) را دید رویای او صادق است ؛ چون شیطان نمی تواند به صورت امام یا پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» ظاهر شود ، در صورتی است که انسان قبلا ً صورت امام را دیده باشد ، و گر نه همان طور که در بیداری شیطان ها از طریق مسیلمه ی کذاب ها ادعای پیامبری کردند و مدعی شدند پیامبر خدایند ، در خواب هم شیطان به صورت پیامبر و امام ظاهر می شود و مدعی می شود پیامبر و امام است .
18. ) بحارالانوار ، ج 58 ، ص 181
19. ) بحارالانوار ، ج 58 ، ص 191
20. ) با توجه به پاورقی چند صفحه قبل توجه داشته باشید فرمایید که حسن بن عبدالله قبلاً در بیداری حضرت صادق « علیه السلام»را دیده است و به همین جهت به خواب خود اعتماد نمود . زیرا وقتی رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» می فرمایند : « لا یمثل الشیطان بی » شیطان به شکل من متمثل نمی شود ، این حکم در مورد ائمه ی معصومین « علیهم السلام» نیز صادق است .
21. ) بحارالانوار ، ج 48 ، ص 53 ـ آیت الله حسینی تهرانی ، امام شناسی ، ج 16 و 17 ، ص 391
22. ) مکارم الاخلاق ، شیخ حسن فرزند شیخ طبرسی ، ص 220
23. ) عده الداعی و نجاح الساعی ، ابن فهد حلی ، ص 87
24. ) همان
25. ) همان
26. ) الکافی ، ج 2 ، ص 67 ، باب التفویض الی الله و التوکیل علیه .
منبع: جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم ،اصفهان : ا نتشارات لب المیزان ،چاب اول،1388
/ج