نفاق به معناي دو رويي كردن آمده و مقابل وفاق است.[1] نَفَق، نقبي است زيرزميني كه درب ديگري براي خروج دارد. موش صحرايي دو لانه ميسازد، يكي به نام نافقاء كه آن را مخفي ميدارد و ديگري به نام قاصعاء كه آشكار است، چون دشمن در قاصعاء به او حمله كند، وارد نافقاء شده و از آنجا خارج ميشود.[2] منافق نيز چنين كند.
آنها كه به خدمتش نفاق آوردند سرمايههاي عمر خويش طاق آوردند.
منافق كسي است كه به دل باور ندارد و كافر است، ولي به ظاهر خود را مسلمان و باورمند جلوه ميدهد. مرحوم طبرسي در وجه تسميه آن ميگويد: منافق به سوي مؤمن با ايمان و به سوي كافر با كفر خارج ميشود. در جاي ديگر ميگويد: وجه تسميه منافق، اين است كه از ايمان به كفر طرف كفر خارج شده است.[3] اول اي جان، دفعِ شرِّ موش كن و آن گهان در جمع گندم جوش كن
گرنه موش دزد در انبارِ ماست گندم اعمالِ چل ساله كجاست[4]
منافق از منظر قرآن و روايات:
قرآن شريف در اين راستا سنگ تمام گذاشته و تمام رفتار و گفتار آنها را، زير ذرّهبين قرار داده است.
قرآن کريم از منظرهاي گوناگون، مسأله نفاق و منافق را مورد دقت قرار داده است. از جمله محورهاي اصلي مورد توجه قرآن در اين زمينه عبارتند از:
1. زمينههاي نفاق[5] 2. پيآمدهاي نفاق[6] 3. نفاق زدايي[7] 4. توبه منافق و نسبيت نفاق[8] 5. نفاق شناسي[9] 6. نشانههاي نفاق[10] و غيره.
در بيشتر سورههاي قرآن، سخن از نفاق و منافق به ميان آمده است. سورهاي مستقل نيز به نام «سوره منافقون»، وجود دارد که دروغهاي منافقان را مورد توجه قرار داده است، با مراجعه به سوره منافقون روشن ميشود كه قرآن كريم، فراتر از كفر با مسأله نفاق و منافق برخورد نموده است.
در روايات نيز تأکيد زيادي بر اين مسأله شده است. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودهاند: «آفة المنافِقِ ثلاثٌ، اِذا حَدَّثَ كَذِبَ و اذا وَعَدَ اَخْلَفَ و اِذا ائتُمِنَ خان؛[11] نشانهي منافق سه چيز است: 1. به دروغ سخن گويد 2. از وعده تخلف كند 3. و در امانت خيانت نمايد.» در جاي ديگر فرموده است: «بيش از هر چيز از منافق دانا بر امت خود بيم دارم.»[12]امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: «شما در زماني به سر ميبريد كه گويندة حق اندك است، و زبان درگفتن راست ناتوان. آنان كه با حقّاند خوارند و مردم به نافرماني ـ خدا ـ گرفتار، و خلق با يكديگر بدرفتار، جوانشان بدخو و پيرشان گنهكار. عالمشان دو رو و منافق، قاريشان سودجو ـ نه خُردشان سالمند را حرمت نهد، و نه توانگرانشان مستمند را كمك دهد.»[13]روايات زيادي در اين وجود دارد كه بررسي همه آنها در اين نيست.
اما جريان نفاق و منافق بعد از رحلت پيامبر(ص):
در هيچ عرصه و عصري جريان نفاق و منافق، پايان يافته تلقي نميشود. اتفاقاً اين جريان بعد از رحلت پيامبر اسلام(ص) پيچيدهتر و پنهانتر بوده است و ضربة آن بر پيكر دين و مسلمين، سهمگينتر. جريان سقيفه خود نوعي نفاق سياسي بود. معاويه به تنهايي در عصر امام علي ـ عليه السّلام ـ و در زمان امام حسن ـ عليه السّلام ـ برابر با هزار سال، تخم «نفاق» كاشته است. داستان «پيراهن خونين عثمان»، عين نفاق و يكي از كارهاي اصلي منافقان بود. جريان نماز جمعه در چهارشنبه نيز، يكي ديگر از كارهاي سركردگان منافقان است. قرآن شريف را بر فراز نيزهها بردن، نيز از جمله نقشههاي عمروعاص و معاويه ميباشد.
امام علي ـ عليه السّلام ـ اين قرآن ناطق همسان قرآن صامت، با جريان نفاق و منافق به مبارزه پرداخته است و ميفرمايد: «بندگان خدا! شما را به ترس از خدا ميخوانم و از منافقان ميترسانم، كه آنان گمراهند و گمراهكننده، خطاكارند و به خطاكاري وادارنده. پي در پي رنگ ميپذيرند و راهي را نپيموده راه ديگر ميگيرند. هر وسيلتي را براي گمراهيتان ميگزينند، و از هر سو بر راهتان مينشينند. درونشان بيمار است و برونشان پاك، پوشيده ميروند، چون خزندهاي زيانمند و زهرناك، وصفشان داروست و گفتارشان بهبود جان و كردارشان درد بيدرمان… ياران شيطانند و زبانهاي آتش سوزان. آنان پيروان شيطاناند و بدانيد كه پيروان شيطان زيانكارانند.»[14]اين بخشي از كلام امام علي ـ عليه السّلام ـ پيرامون نفاق و منافق است كه به بهترين وجه چهره كريه منافق را فاش كرده و نشانههاي آن را برشمرده و طريقة شناسايي آن را به همه انسانها آموزش داده است. بلي تنها فرقي كه بين نفاق و منافق در زمان رسول اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ با بعد از رحلت وي ميباشد، اين است كه در زمان پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ جريان نفاق از طريق وحي و نزول قرآن فاش و افشاء ميشد؛ مانند داستان مسجد ضرار،[15] ترور پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و… ولي بعد از وفات آن حضرت اين چنين نيست و بايد با هشياري و بهرهگيري از قرآن، با جريان پنهان نفاق و با منافقان شيطان، مبارزه شود.
طريقه شناسايي نفاق و منافقان:
علاوه بر نشانههايي كه براي شناسايي نفاق و منافقان، در كلام پيامبر(ص) و امامان ـ عليهم السّلام ـ آمده است؛ قرآن كريم نيز، راهكار زيبايي در اين راستا ارائه ميدهد و نشانههاي منافقان را برميشمرد و راه شناسايي آنها را براي همه، در هر عصري هموار ميكند.
از جمله نشانههاي نفاق از ديدگاه قرآن كريم عبارتند از:
1. بيحالي در عبادت و رياكاري: ميفرمايد: «منافقان ميخواهند به خدا نيرنگ بزنند، حال آن كه او به آنان (به جزاي عملشان) نيرنگ ميزند، و اينان چون به نماز برخيزند كسلوار برخيزند؛ (و) با مردم رياكاري كنند و خدا را جز اندكي ياد نميكنند.»[16]2. بدبيني: «و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه درباره خداوند بدانديشند، عذاب كند؛ پيشامد بد روزگار بر آنان باد و خداوند بر آنان خشم گرفته و لعنت آورده و بر ايشان دوزخ را آماده ساخته است و بد سرانجامي است.»[17]3. خودنمايي و رياكاري: «همانند كساني مباشيد كه از سرزمينشان براي سرمستي و نمايشگري (و رياكاري) در چشم مردم، بيرون شدند، و (مردمان را) از راه خدا باز ميداشتند و خداوند به كار و كردار ايشان چيره است.»[18]4. غرور و استكبار: «چون به ايشان (منافقان) گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براي شما آمرزش بطلبد، سرهاي خود را (به كفار) برگردانند؛ و بنگر ايشان را كه از سر استكبار روي گردانند. در حق آنان يكسان است چه برايشان آمرزش بخواهي، چه برايشان آمرزش نخواهي؛ هرگز خداوند آنان را نخواهد آمرزيد، بيگمان خداوند نافرمانان را هدايت نميكند.»[19]5. ذائقه ناسالم سياسي و فرهنگي: «مردان و زنان منافق، همه مانند يكديگرند كه امر به منكر و نهي از معروف ميكنند و دستشان را (از نفاق) بسته ميدارند؛ خداوند را فراموش كردهاند و خدا هم (به كيفر آن) فراموششان كرده است؛ بيگمان منافقان از فاسقانند. و به مردان و زنان منافق و كافران از آتش جهنم بيم داده است كه جاودانه در آنند و همان ايشان را بس؛ و خداوند لعنشان كرده است و عذابي پاينده (در پيش) دارند.»[20]6. بيادبي: «خواندن (و صدا زدن) پيامبر را در ميان خودتان همانند خواندن همديگر (و آدمهاي كوچه بازاري) مشماريد؛ به راستي خداوند كساني از شما (منافقان را)، كه پنهاني و پناه جويانه خود را بيرون ميکشيد، ميشناسد؛ بايد كساني كه از فرمان او سرپيچي ميكنند برحذر باشند از اين كه بلايي يا عذابي دردناك بر آنان برسد.»[21]7. فاصله دل و زبان و حرف و عمل.[22] 8. بيماري دل و بدانديشي.[23] 9. محروميت از شعور و باريكبيني.[24] 10. امتياز خواهي و تبعيضگرايي و انحصارطلبي.[25] 11. جوپذيري.[26] 12. خطرگريزي و ترس از مرگ.[27] 13. غفلت از علم و قدرت حق.[28] 14. وابستگي مادي و خودمحوري.[29] 15. طبقهگرايي و اشرافيت بر پاية اصالت زور و زر.[30] 16. فرصتطلبي.[31] 17. سازش كاري و گرايش به دشمن.[32] 18. محروميت از انديشه منسجم.[33] 19. نظمگريزي و بيانضباطي.[34] 20. هرزهباوري و شايعهپذيري.[35] 21. تنپروري و مشقتگريزي.[36] 22. پيمانشكني.[37] 23. مسخرهگري و تحقير مؤمنان بر مبناي بينش اشرافي و طبقاني.[38]بنابراين جريان نفاق در هيچ عصري پايان نيافته و بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گستردهتر وارد صحنه شده و تا قيامت اين جريان در مقابل حق قرار دارد. بعد از انقلاب جمهوري اسلامي نيز منافقان كوردل جنايتهاي بسياري كردند از جمله ترور شخصيتها و… اينک نيز نشانههاي زيادي وجود دارد كه ميتوان با آن چهره منافقان را برملا ساخت و ما بايد با اين نشانههاي خاص و با درايت و دورانديشي براي دراز مدت، آنها را شناسايي کنيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . تفسير الميزان، ج 1 و ج 19.
2 . تفسير نمونه، ج 1 و 24.
3 . تفسير تسنيم، ج 2.
4 . نگاهي ديگر، حسين رحماني.
5. دو چهرگان، نفاق آفت دين و اجتماع، محمد حسيني.
پي نوشت ها:
[1] . معيني، محمد، فرهنگ فارسي، ج4، ص4766.
[2] . قرشي، سيد علياكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج7، ص98.
[3] . همان.
[4] . مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات: 380 و 382.
[5] . بقره/8 و آيات ديگر.
[6] . بقره/9 و آيات ديگر.
[7] . آل عمران/140-141 و آيات ديگر.
[8] . توبه/102-106.
[9] . محمد/30 و آيات ديگر.
[10] . توبه/54 و آيات ديگر.
[11] . نهجالفصاحه، ح 7، ص 2.
[12] . همان.
[13] . نهجالبلاغه، خطبه 233.
[14] . نهج البلاغه، خطبه 195.
[15] . توبه/107.
[16] . نساء/142.
[17] . فتح/6.
[18] . انفال/47.
[19] . منافقون/68.
[20] . توبه/67 و5-6.
[21] . نور/63.
[22] . بقره/8 و آيات ديگر.
[23] . بقره/10 و آيات ديگر.
[24] . بقره/12 و آيات ديگر.
[25] . منافقون/7و8 و آيات ديگر.
[26] . مائده/61 و آيات ديگر.
[27] . بقره/17 –20 و آيات ديگر.
[28] . مجادله/5-6.
[29] . آل عمران/152-158 و آياد ديگر.
[30] . توبه/63 و آيات ديگر.
[31] . نساء/71-74.
[32] . نساء/137-143 و آيات ديگر.
[33] . نساء/150-151.
[34] . مائده/41-50.
[35] . مائده/41.
[36] . توبه/81-82 و آيات ديگر.
[37] . توبه/77.
[38] . توبه/79-80.