خانه » همه » مذهبی » جستاري در زندگي امام يازدهم

جستاري در زندگي امام يازدهم

جستاري در زندگي امام يازدهم

امام حسن عسگرى عليه السلام همراه پدر،امام هادى عليه السلام ناراحتيهاى بسيار تحمل‏كرد و بيشتر زندگانى را در پايتخت عباسيان سپرى ساخت.او همه رنجها وگرفتاريهايى را كه پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس كرده بود وامامت را پس از پدر بعهده گرفت،حالى كه بيست و دو ساله بود.

bcd46488 c0d7 4c53 ad2c 0946e2abb217 - جستاري در زندگي امام يازدهم

0011628 - جستاري در زندگي امام يازدهم
جستاري در زندگي امام يازدهم

 

 

امام حسن عسگرى عليه السلام همراه پدر،امام هادى عليه السلام ناراحتيهاى بسيار تحمل‏كرد و بيشتر زندگانى را در پايتخت عباسيان سپرى ساخت.او همه رنجها وگرفتاريهايى را كه پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس كرده بود وامامت را پس از پدر بعهده گرفت،حالى كه بيست و دو ساله بود.
كارها و مواضع او به عنوان مرجع فكرى و روحى اصحاب،وپايگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان را مراعات ميكرد.علاوه بر آنچه گفته شد.برنامه ريزى و مقدمه چينى و آمادگى‏براى غيبت فرزندش حجة بن الحسن،مهدى عجل الله تعالي فرجه نيز از وظايف وى بود. درعصر امام عليه السلام ، دشواريها و گرفتاريها پيش آمد و از قدرت عباسيان كاست‏تا آنجا كه موالى و تركان بر حكومت دست ‏يافتند.
در آن محيط و جوى كه حكومت ناتوان شده بود،اين انتظار ميرفت كه‏فشار و شكنجه و آزار به امام عليه السلام و يارانش تخفيف يافته باشد.اما چنين‏نشد و بلكه موج سختگيرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دست‏خليفه معتمد،به اوج خود رسيد. بيم و وحشت از فعاليت امام و حركت او تنها منحصر به خليفه نبودبلكه در خط عمومى اجتماعى نمودار گرديد كه خليفه جز يكى از آن افراد نبود.
آن خط اجتماعى،همه گير و پيوسته،در مقابل خط امام و برنامه فكرى‏و سياسى او بود و با طرح حاكم كه درين خط اجتماعى عام و طبقه ذينفع‏منحرف نمودار ميگرديد متمايز و متناقض بود.از اينجا بود كه پيوسته ميان‏آن دو خط متناقض،كشمكش وجود داشت و كوششهاى حاكم براى دور داشتن‏طرح و برنامه امام عليه السلام و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سياسى و بازخواست‏از او در هر عمل فعالانه و يا هر حركت دخالت مى‏كرد.حتى براى كوچكترين ‏فعاليت و تحرك يا سخن چينى بى معنى،يا خبرى بى اهميت، قدرت حاكم ‏به دست و پا مى‏افتاد.
متوكل او را بزندان انداخت بى آنكه سبب آن كار را بگويد و ترديدنيست كه سبب،همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چينان بود.هم آنسان‏ كه بين پدران بزرگوار امام عليهم السلام با متوكل جريان داشت و آنان پيوسته گرفتاردر بدرى و حبس و انواع آزارها و شكنجه‏ها مى‏بودند.چنين روايت‏ كرده‏اند كه حضرتش به دست معتمد مسموم گرديد و به شهادت رسيد (1) .
ازين رو بود كه توقع تحفيف و فشار،و فرو نشستن موج وحشت به مرورايام نميرفت،بلكه به حكايت تاريخ بر آن شدتها و رنجها مى‏افزود.
اين كينه روز افزون در جنگ با امام عليه السلام سبب اصلى و موجب فهم ‏واقعه ‏«غيبت‏» گرديد .

روش امام عليه السلام در روياروئى با حوادث
 

مواضع امام عليه السلام و برنامه‏ هايش را در برابر حوادث مى‏توان چنين تقسيم كرد:

موضع نخستين
 

موضع او در برابر حكومت و حكمرانان است.سياست عباسيان روياروى‏پيشوايان عليه السلام از عهد حضرت امام رضا عليه السلام روشن و آشكار بود و درين نكته‏خلاصه مى‏گرديد كه عباسيان،كوشش شديدى داشتند تا امام و اهل بيت را دردستگاه حكومت وارد كنند و او را در آن محيط منحل نمايند و پيوسته مراقب‏باشند و امام را زير نظر بدارند تا وى را از پايگاههاى خود و از ياران وپيروانش دور سازند.اين سياست مزورانه درباره حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام اجرا شد و حكومت توانست از آن،امتيازات فراوان بدست آورد.
حضرت امام عسگرى عليه السلام نيز مانند پدر ناچار شد در سامره اقامت كندو مجبور بود به دربار برود و هر دوشنبه و پنجشنبه در بارگاه خليفه حضور يابد. (2)
اما موضع و برخورد او در مقابل حكمرانان مانند موضع پدر بزرگوارش عليه السلام در ارتباط با حكومت،محتاطانه بود بى آنكه توجهى را جلب كند يا در دستگاه ‏حكومت وارد شود،بلكه رابطه او به پيروى از خط پدرانش در برابر قدرت‏ و دولت عباسى،رابطه‏اى بود ظاهرى و به شكل روابط روز.موضع منفى‏امام عليه السلام در برابر حكومت،احترام و منزلتى رفيع براى وى فراهم آورد،اين‏ مسئله را از علاقه وزيران زمانش به او مشاهده مى‏كنيم و مى‏بينيم كه امام ‏چگونه شخصيت و جلال خود را حتى بر كسى كه از حيث كينه به اهل بيت و ازنظر انحراف، شديدترين مردم بود،يعنى‏«عبد الله بن يحيى بن خاقان‏»،تحميل‏كرد.عبد الله ميگفت:هيچ مردى از علويان مانند حسن بن على بن محمد بن‏على الرضا عليه السلام »در سامرا از حيث آرامش و سكون و عفاف و پاكى و شرف وبزرگى نزد خاندانش و نزد همه بنى هاشم كه او را بر همه سالخوردگان قوم‏خود برترى و سيادت دادند،نديدم و نشناختم (3) .
از گفتار وزير مزبور،اندازه احترام و تقديس او در مورد امام عليه السلام ملاحظه ميگردد.امام يكبار به ديدار او رفت و در جلسه‏اى كوتاه با او روبروگرديد و خواست به آنان بفهماند كه ايستادن او در كنار وزير و همراه شدنش‏با او به جهت انتقاد از ستمگرى و انحراف و فسادى است كه دستگاه دولت رادر برگرفته است.به اين منظور است كه هر كجا حق و حقيقتى وجود داشته‏باشد امام آنرا تاييد ميكند.زيرا نزد او مساله امت و مكتب بالاتر و برتر ازدشمنى و عداوتهاى شخصى و اختلافات است.شايد هم ميخواست آنان رابه اشتباه در اندازد تا نپندارند كه او بر ضد سياست آنان است و آنان رامحكوم ميكند.شايد هم علت اين بود كه حاكم را وادار سازد تا از فشار وتعقيبى كه ياران امام از طرف حكومت دچار آن بودند بكاهد.
امام عليه السلام ميخواست در ملاء عام يا در محل عمومى با وزير ملاقات كند!
وقتى وزير در جاى خود نشسته بود حاجب اطلاع داد كه‏«ابو محمد بن الرضا»در آستان در اطاق است.اين خبر،توجه و احترام وزير را جلب كرد.احمدفرزند او گفت:«از چيزى كه از آنان شنيدم تعجب كردم و از گستاخى شان به‏شگفت دچار شدم كه چطور جرئت كرده‏اند در محضر پدرم آيند كه جز خليفه‏يا وليعهد،ديگرى در آن محضر راه نداشت.او مى‏افزايد:«مردى خوش‏قامت و زيباروى،با اندامى متناسب،جوان،با جلالت و هيبت دلنشين‏وارد شد.پدرم به او نظر كرد.برخاست و چند گام به سوى او رفت.او رادر آغوش كشيد و روى او را بوسيد و بر سينه‏اش بوسه داد و او را بر بالاى‏مجلس در محل نماز خود نشاند و در كنار او نشست و روى به او آغاز سخن كردو مدح او گفت‏».
«احمد بن عبيد الله‏»همچنان در كار و رفتار پدر با امام شگفتزده باقى‏ماند.از پدر خصت‏خواست كه ازو پرسشى كند و گفت:«اى پدر مردى كه‏صبح با جلال و عزت و احترام با او برخورد كردى كيست؟»گفت:اى فرزند،امام رافضيان‏«حسن بن على‏»است.آنگاه خاموش گرديد.من نيز خاموش‏شدم.گفت:«اى فرزند اگر امامت از دست‏خلفاى ما بنى عباس بدر رود، هيچكس از بنى هاشم جر او به جهت فضل و عفاف و زهد و عبادت و اخلاق‏نيكو،شايسته خلافت نيست‏» (4)
اين مطلب بر اين دلالت دارد كه براى امام،از حيث محبت و عظمت و ادراك‏عدالت و شايستگى براى در دست گرفتن حكومت چه عقيده‏اى وجود داشت.
امام عسگرى عليه السلام درباره بعضى از حوادث سكوت اختيار ميكرد بى آنكه ‏بطور مثبت‏يا منفى، در مورد آن نظرى ابراز فرمايد،همانگونه كه با رهبرشورش‏ «زنگ‏» كه مدعى بود به امام على عليه السلام منسوب است،رفتار كرد.
شورش او برخاسته از برنامه و خط مشى اهل بيت نبود.كشتار مردمى‏بسيار و مصادره اموال و آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان،هيچيك‏از آن كارها،حساب يا انگيزه دينى نداشت.
موضع امام عليه السلام درباره رفتار شورشيان به علت كارهاى خلاف احكام‏اسلامى كه مرتكب شده بودند قطعا موضع مخالف و محكوم كننده بود.امام،سكوت را ترجيح داد،از روش آنان عيبجوئى نكرد به تفاصيل آنهم توجه نفرمود.
اگر چنين كرده بود اين كار تاييد ضمنى دولت به شمار مى‏رفت.چرا كه شورش‏«زنگ‏»،با توجه به نقطه ضعفهاى فراوان و منفى آن،در نهايت،براى ضعيف‏كردن حكومت عباسيان و در هم شكستن قدرت و نفوذشان با هدفهاى امام(ع)
تطبيق ميكرد و آن امرى بود كه شايستگى داشت كه امام عليه السلام براى مصالح ‏نهضت و عاليت‏خود از آن استفاده كند.چه،هر چند بين معارضان اختلاف ‏باشد اما بالنتيجه همگى در مخالفت با دشمن واحد،اشتراك منافع دارند.
چنين بود وضع حاكم.
امام عليه السلام از نتايج جنبش‏«زنگ‏»استفاده مى‏برد،زيرا دولت،ناتوان‏ميگشت و نمى‏توانست در دو جبهه بجنگد و يا نيازهاى سنگين خود را در دوجبهه تامين كند.
شايد آن شورش سبب ميشد كه تا حدى از فشار بر جبهه امام بكاهد،هر چند دولت مى‏ديد كه فعاليت امام عليه السلام خطرناكتر از خطر شورش‏«زنگ‏»است‏و اثر آن در دراز مدت بيشتر از جنبش‏«زنگ‏»است كه بزودى از ميان مى‏رفت.

موضع دوم
 

موضع امام عليه السلام از نظرحركت و جنبش علمى و آموزش عقيدتى مواضع علمى او عليه السلام در پاسخهاى قاطع و استوار در مورد شبهه‏ها وافكار كفرآميز و بيان كردن حق،با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه‏هاو بحثهاى علمى،و همزمان با آن فعاليتها،كوششهاى ديگر از قبيل صادر كردن‏بيانيه‏هاى علمى و تاليف كتاب و مانندهاى آن را بر عهده داشت.
با اين مجاهدتها،از طرفى امت مؤمن را به شخصيت مكتبى و فكرى خودمجهز ميكرد،و از طرف ديگر پايدارى و ايستادگى‏شان را در برابر جريانهاى‏فكرى كه عليه مكتب،خطرى را تشكيل ميداد،تضمين مى‏فرمود،و آنرا در نطفه‏خفه مى‏نمود.امام عليه السلام با دانش گسترده‏اى كه درباره محيط داشت توانا بودكه آغاز آن مسايل را احساس كند و اهميت و اثر آن را بسنجد سپس براى‏از بين بردن آن،برنامه ريزى نمايد.
از اينرو،موضع امام عسگرى عليه السلام هنگام اقامت در مدينه با اهميت دادن‏او به تهيه برنامه شكل پيدا كرد.كندى(ابو يوسف يعقوب بن اسحاق)فيلسوف‏عراقى در زمان امام عليه السلام ،پيرامون متناقضات قرآن،كتابى تدوين كرد.امام بوسيله بعضى از منسوبان به حوزه علمى او،با او تماس گرفت و كوشش او رابا شكست روبرو كرد و كندى را قانع فرمود كه در اشتباه بوده است. (5) كندى‏توبه كرد و اوراق خود را سوزانيد (6)
براى ابو هاشم‏جعفرى ايراد فرمود و (7) بياناتى ارزشمند در باب تفسير قرآن دارد. (8)

موضع سوم
 

موضع امام عليه السلام در اين زمينه،نظارت بر پايگاههاى مردمى خود و پشتيبانى‏از آن پايگاهها و بالا بردن درجه آگاهى آنها و مجهز كردن آن با همه اسلوبهاو روشهاى پايدارى و بالا بردن به سطح پيشتازان متعهد بود.
امام عليه السلام ،غالبا آنان را هشدار ميداد تا در دام عباسيان نيفتند و درمصائب روزگار از نظر اقتصادى و اجتماعى به علت بدبختيها و رفتاربيرحمانه حكام كه با آن روبرو ميشدند،به آنان كمك مى‏رسانيد.امام عليه السلام براى‏«محمد بن على سمرى‏»از ياران خاص خود و نائب چهارم فرزندش عليه السلام
«حجة المهدى‏» عليه السلام در غيبت صغرى،براى پرهيز از فتنه نوشت:«فتنه‏اى است‏كه شما را گمراه ميكند…پس آماده و هشيار باشيد. (9) »
به ياران خود فرمان ميداد كه خاموشى اختيار كنند و از فعاليت‏خود دارى‏نمايند تا كارها در مجراى خود افتد و حوادث روبراه شود.
امام عليه السلام حتى وقتى يارانش در بند و زندان بودند،آنان را از شكوه و تظلم باز ميداشت.يك بار گروهى از اصحاب او را به زندان انداختندو آنان را زير نظر«صالح بن وصيف‏»قرار دادند.ياران امام عبارت بودنداز:ابو هاشم جعفرى،داود بن قاسم،حسن بن محمد عقيقى،محمد بن ابراهيم‏العمرى و ديگران.امام عليه السلام آنان را آگاه كرد كه از كسى كه در زندان مدعى‏است كه علوى مى‏باشد بر حذر باشند كه او از آنان نيست.و در جامه او نوشته‏اى‏وجود دارد كه براى سلطان نوشته است تا به او گزارش كند كه از او چه ميگويندپس يكى از آن گروه،جامه او را بازرسى كرد و هم آن سان كه امام فرموده‏بود،نوشته را يافت. (10)
ديگر از مواضع امام،برخورد او با يارانش بود كه آنان را در اوقات‏مورد لزوم با ارسال پول مورد نياز يارى ميداد.
براى امام،از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاههاى توده‏اى او آنجابود،بوسيله نمايندگان او كه در آن مناطق پراكنده بودند اموال بسيار مى‏بردند.
و امام عليه السلام با دقت بسيار و با روشهاى گوناگون مى‏كوشيد تا آن امر را كاملااز چشم دولتيان بپوشاند و به نحوى پنهانى عمل كند.مى‏توان ديد كه امام،كه تحت نظر و در زير فشار بود، چگونه پولها را تحويل ميگرفت و بطورى‏كه صلاح ميدانست به مصرف مى‏رسانيد بى آنكه دولت از آن فعاليتها چيزى‏درك كند.بلكه ناتوان و دست بسته در مقابل امام به سر مى‏برد،و با وجودكوشش بسيار،از كشف مساله ناتوان بود و اگر گاهى برخى از اموال را دولت‏كشف ميكرد به اين علت بود كه بعضى از اطرافيان امام عليه السلام در اتخاذ روش‏صحيح سهل انگارى ميكردند. (11)
دولت عباسى در برابر ياران امام عليه السلام و در پايگاههائى كه پشتيبان اوبودند،قاطعانه و بيرحمانه ايستادگى ميكرد و براى از ميان برداشتن خط مشى و برنامه امام و پراكندن و اداره كردن ياران او كوششهاى فراوان به عمل آوردو با مال بيحساب بسيار و عيش بى دغدغه اشرافى دست به خريدارى وجدانها زد.
موضع امام در مقابل آن كوششها،پندگوئى بود كه به ياران دلدارى‏ميداد و مى‏فرمود: «تهيدست و با ما بودن،بهتر كه توانگر بودن و با غير مابودن.كشته شدن با ما،بهتر كه زنده بودن با دشمن ما.ما براى هر كس كه‏به ما پناه آورد،پناهگاهيم و براى آن كس كه بخواهد به وسيله ما ببيند،نوريم،و آن كس را كه به ما پناه آورد،عصمتيم و هر كس كه ما را دوست بدارد، بحقيقت در بزرگى و مقام با ما است و هر كس كه از ما منحرف گردد،جاى‏او در آتش است‏».

موضع چهارم: موضع امام عليه السلام در آماده كردن مساله غيبت
 

امام عسگرى عليه السلام كه بوضوح مى‏ديد كه اراده الهى براى ايجاد دولت‏«الله‏»بر روى زمين،و در بر گرفتن همه جهان انسانيت و گرفتن دست مستضعفان‏در زمين-تا خوف آنان به امنيت‏خاطر تبديل گردد،و خداى را عبادت كنند،و هيچ چيز را شريك او نگيرند…-بر اين تعلق گرفته است كه فرزندش غيبت كند.
او ميدانست كه هموار كردن راه غيبت فرزندش بر عهده اوست و اين‏كار ازين روست كه بشر به ادراك و معرفت‏حسى عادت كرده است و براى‏اين انسان كه فقط چنين مى‏انديشد،دشوار است كه به تفكر وسيع دست زند.
محيط امام عليه السلام كه محيطى فاسد و منحرف بود و سطح روحى آن پائين‏آمده بود،نمى‏توانست تا ژرفاى اين ايمان،بالائى گيرد و به بلنداى اين تفكردست‏يابد.بخصوص كه غيبت امام رويدادى بود كه در تاريخ امت،مانندى نداشت.سخنان معجزه آساى پيشين و نصوص فراوان و پياپى،به آمدن مهدى عليه السلام بشارت مى‏داد و درين مورد روايات متواتر و صحيح از حضرت نبى‏اكرم صلي الله عليه و أله موجود است و مؤلفان صحاح كه معاصران آن زمان بوده‏اند ياپيش از آن زمان مى‏زيسته‏اند،اين سخنان را روايت كرده‏اند.بخارى و مسلم ‏و احمد بن حنبل…از آن جمله‏اند.
اينك مى‏گوئيم اگر چه همه اين نصوص و تبليغات بطور كلى اثرى بزرگ‏و عميق در رسوخ فكر«انتظار مهدى عليه السلام »در نفوس مسلمانان داشت و ايمان‏آنان به اين معنى،با عمق ايمان فرد و وسعت تفكر و اعتقاد مذهبى او در اسلام‏متناسب بود،اما آن نصوص،بيش ازين نبود كه از يك طرف به امام كمك‏كند تا مردم را به ايمان بر غيبت قانع سازد و از طرف ديگر براى مردم ثابت‏كند كه غيبت در مورد فرزندش مهدى عليه السلام صورت ميگيرد.
دشوارترين كارى كه امام عسكرى عليه السلام بعنوان پدر مهدى عليه السلام متحمل آن‏بود و مسئوليت آنرا بر عهده داشت،اين بود كه مردم را قانع سازد كه زمان‏غيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى عليه السلام صورت‏گرفته است.اين معنى بالنسبة به فردى عادى،امرى دشوار بود،چه،امكان‏داشت آن فرد،ناگهان ايمانش متزلزل گردد.
درباره غيبت،در منطق ايمان فرد عادى به شكل مؤجل تفاوت زيادى‏وجود دارد.فرد نمى‏تواند اثر آن را در زندگانى و بين ايمان به غيبت و اعتقادبه تنفيذ آن در زمان معاصر،حس كند.بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضيه‏توضيحى زير وجود دارد.
اگر شخصى كه در صدق گفتارش ترديد نداريم به ما خبر دهد كه به زودى‏رستاخيز بر پا ميشود،يا به زودى اجل ما فرا مى‏رسد،چنين خبرى به ايمان مابه او صدمه مى‏زند و در آن خدشه وارد ميكند.زيرا ايمان به قبول وقوع‏چنين امرى به نيروى مضاعف ايمان و اراده نياز دارد و بايد همه قدرت ايمانى و روحى خود را بسيج كنيم تا بدينوسيله به اين امر غيبى مؤمن شويم.اين حقيقت‏روانى و مشكلات آن،امام را به اين راه كشانيد كه همه كوشش خود را بذل‏فرمايد تا صدمه كمترى به افكار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انكار،براى استقبال از آن آماده سازد و ياران و پايگاههاى خود را به ملزم بودن‏به آن دعوت كند.بخصوص نسلى آگاه بپروراند كه هسته اصلى براى تربيت‏نسلهائى كه با فعاليت‏خود تاريخ دو غيبت صغرى و كبرى را پايه گذارى كردند،تشكيل دهند.
بايد آن شرايط و اوضاع دشوارى را كه امام و اصحابش از طرف دولت‏تحمل كردند و ضرورت عمل و تبليغ انديشه انقلابى مهدى عليه السلام را كه در منطق‏حكام براى هستى شان و بيرون رفتن از محيط قدرتشان و تمرد و مخالفت بادولتشان امرى خطرناك بود،بر اين بيفزائيم.
از اينجا با كمال وضوح،دقت برنامه ريزى را كه بر عهده امام عليه السلام
نهاده شده بود و دشوارى موضع او را كه دعوت و تبليغ براى فرزندش مهدى عليه السلام بود،احساس ميكنيم.
امام عليه السلام راه غيبت فرزندش مهدى عليه السلام را هموار ميسازد
فعاليت امام عسكرى عليه السلام و برنامه ريزى او در تحقق بخشيدن هدف مزبوربه دو كار مقدماتى نياز داشت:
1-مخفى كردن مهدى(ع)از چشم مردم و نشان دادن وى عليه السلام فقط به‏بعضى از خواص.
2-آنكه به هر ترتيب،فكر غيبت را در اذهان و افكار رسوخ دهد و به‏مردم بفهماند كه اين مسئوليت اسلامى را بايد تحمل كنند و مردم را به اين انديشه‏و متفرعات آن عادت دهند.
درين باب مشاهده ميكنيم كه اعلاميه‏ها و بيانيه‏هاى امام عسكرى عليه السلام در واقع بدنبال همان احاديث و نصوصى بود كه از ناحيه پيامبر اكرم و ائمه‏پس از ايشان متواليا درين معنى صادر شده بود.

بيانيه‏هاى امام عسكرى سه شكل داشت:
 

الف-اعلاميه‏ها يا بيانيه‏هاى كلى و عمومى درباره صفات مهدى عليه السلام
پس از ظهور و قيامش در دولت جهانى كه تشكيل ميدهد.چنانكه در پاسخ به‏پرسش يكى از ياران خود راجع به قيام مهدى(ع)چنين فرمود:«وقتى قيام كند،در ميان مردم با علم خود داورى خواهد كرد مانند داورى داود كه از بينه ودليل پرسشى نمى‏كرد» (12) .
ب-توجيه نقد سياسى در مورد اوضاع موجود،و مقرون كردن آن‏به انديشه وجود مهدى عليه السلام و ضرورت ايجاد دگرگونيها از سوى او.و ازين‏قبيل است:«وقتى قائم خروج كند به ويران كردن منابر و جايگاههاى خصوصى‏در مساجد فرمان خواهد داد.اين جايگاهها به منظور امنيت و محافظت‏خليفه‏از تعدى،و براى افزودن هيبت او در دل ديگران بنا شده است (13) ».
ج-اعلاميه‏هاى كلى براى پايگاهها و اصحابش كه در آن،ابعاد انديشه‏غيبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحيه روانى و اجتماعى‏توضيح داده شده بود،تا غيبت امام عليه السلام و جدائى او را از آنان بپذيرند.
از جمله،امام عليه السلام به اين بابويه نامه‏اى نوشت و در آن فرمود:«بر تو بادبردبارى و انتظار گشايش.پيمبر فرمود:برتر عمل امت من انتظار كشيدن‏گشايش است و شيعه ما پيوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور كند.
پيامبر اكرم مژده داده است كه او زمين را از قسط و عدل پر ميسازد،آن سان‏كه از جور و ستم آكنده شده است.اى شيخ من،شكيبا باش.اى ابو الحسن‏على،همه شيعيان مرا به شكيبائى فرمان ده كه زمين از آن خدا است و آن را بهر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث وا ميگذارد و پايان فرخنده،مر پرهيزكاران راست (14) .
3-امام عسگرى عليه السلام موضعى ديگر نيز برگزيد كه وقتى فرزندش از چشم‏مردم دور شود،وضع را براى قبول غيبت آماده كرده باشد.در آنوقت فقطبه خواص اصحاب نمودار مى‏گرديد و وظيفه تبليغ تعليمات و فرمانهاى خودرا بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا ميكرد و اين امر را با مكاتبه و توقيع‏عمل مى‏فرمود و به اين ترتيب،براى آنچه كه فرزندش،مهدى عليه السلام در غيبت ‏صغراى خود بايستى،عمل ميكرد،ايجاد آمادگى مى‏نمود حال آنكه بايستى‏از مردم پنهان مى‏ماند و بوسيله تعليمات خود با آنان رابطه برقرار مى‏كرد.
اگر اين مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مى‏ماند،براى مردم‏امرى شگفت آور و حيرت بخش و غافلگير كننده بود.از اينجا بود كه‏امام عسكرى عليه السلام اين اسلوب را عمل كرد و آن،برنامه‏اى ويژه براى آماده‏كردن ذهنيات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذيرند و بدون حيرت‏و شگفتى نمودن و همراه داشتن عواقب ناخوشايند و نا محمود،آن را حفظ كنند.
اين روش،بگونه‏اى بسيط و ساده در دوره امام هادى عليه السلام آغاز شد كه‏او عليه السلام بواسطه جور و ظلم حكام،از انظار پنهان شد و از راه توقعيات ونامه‏ ها براى پيروان خود پيام مى‏فرستاد و با آنان تماس ميگرفت تا شيعيان،به تدريج به اين معنى عادت كنند و اين روش با فهم و درك مردم بيشتر سازش‏داشت (15) .
دوستان و طرفداران او عادت كردند كه بوسيله مكاتبه و مراسله با او تماس‏گيرند و از او پرسش كنند (16) .
همچنين نظام و روش وكالتى و وساطتى كه امام عسكرى عليه السلام باپايگاههاى مردمى خود برگزيد،روشى ديگر از روشهايى بود كه براى آن،مساله غيبت آماده شده بود.
شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعى كه بر آنان واجب بود،براى‏امام عليه السلام مى‏بردند ابتدا به‏«عثمان بن سعيد عمرى السمان‏»وارد ميشدند و اوبراى سرپوش گذاشتن بر فعاليتهاى امام عليه السلام و براى مصلحت او،تجارت‏روغن ميكرد.پولهائى را كه تحويل ميگرفت در خيكهاى روغن ميگذاشت‏و دور از چشم حكام،براى امام عليه السلام مى‏فرستاد.زيرا اگر بر قضيه واقف‏ميشدند همه آنرا مصادره ميكردند (17) .
در بحث آينده خواهيم ديد كه نظام‏«پنهان شدن و بوسيله نواب،مطالب خود را ابلاغ كردن در غيبت صغراى امام عليه السلام معمول بود و اجرامى‏شد زان پس كه مردم به مسلك امامين عسكريين عليهما السلام به آن خوگرشدند،خاصه در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام به آن خو گرفتند،روشى بودكه در غيبت صغراى امام معمول گرديد و انشاء الله در مبحث آينده آنرا توضيح‏خواهيم داد.

پی نوشت ها :
 

1- الموسوعة ص 94.
2- المناقب ج 3 ص 533.
3- ارشاد ص 318 و اعلام الورى ص 357.
4- ارشاد ص 318.
5- دور الائمه از صدر.
6- مناقب-ج 3 ص 526.
7- مدرك سابق.
8- احتجاج-ج 2 ص 250.
9- كشف الغمه.ج 3 ص 407.
10- مدرك سابق و نيز اعلام الورى ص 354.
11- به تاريخ غيبت نوشته صدر ص 206 مراجعه شود.
12- ارشاد ص 323.
13- مناقب ج 3 ص 536.
14- مدرك سابق ص 527.
15- اثبات الوصية ص 262.
16- ارشاد ص 323 و كشف الغمة ج 3 ص 207.
17- غيبت.از شيخ طوسى ص 215-219.
 

منبع: کتاب زندگانى تحليلى پيشوايان ما
ارسال توسط کاربر محترم سایت : amirpetrucci0261

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد