جعل حدیث و فرقهسازی صوفیه
این دشمنی با مقدمهای توأم بود که با دو اقدامِ منع کتابت حدیث و نقل حدیث صورت گرفت زیرا پیامبر آن عده از مسلمانان را که با انگیزههای نامقدس، دور از باور دیگران در جامعه اسلامی فردای آرزوها را تأمین میکردند، علاوه بر نفرین، برخی از طرد نموده، عدهای را نام میبردند، تا امیران فتنه را مشخص نموده، مراقبت و مواظبت از آنان را گوشزد کرده باشند. چون این گوشزدهای نبوی همانند احادیث آن حضرت ضبط و ثبت میشد، خائنان لعن شده و طرد گردیده، هراسان بودند مبادا نام آنان جائی ثبت گردد و برای اجرای طرحی که در سر دارند مانعی بزرگ شود. چنانکه به عبدالله بن عمر میگویند: «آیا هرچه را که از رسول خدا میشنوی مینویسی، حال آن که او بشر است و در حال خشم و آرامش سخن میگوید». عبدالله میگوید: من از نوشتن باز ایستادم ماجرا را به پیامبر اکرم عرض کردم. ایشان با اشاره به لبان خود فرمود: سوگند به آنکه جانم در دست اوست، جز حق از اینها بیرون نمیآید، پس بنویس». (1) ولی متأسفانه در دوران عمر بن خطاب که نقل و ثبت حدیث منع شد، نام و نشان این کسان نیز از بین رفت. در حقیقت جریانهای نگران از انتخاب رهبری که در پی اقدامات غیر قانونی زمام امور جهان اسلام را به دست گرفته بودند نفسی آسوده کشیده با تصور این که پروندهی توطئهها مفقود گردیده راه رسیدن به قدرت کامل را ادامه میدادند.
چون کار فراموشی نام این طبقه سرانجام یافت، منافقانِ ظاهرالصلاح با امت درآمیختند و هرگونه مرزی که آنان را از دیگران جدا میکرد از بین رفت؛ در مقابل احادیثی که راویان به خاطر داشتند و آنان را نکوهش میکرد، بعضاً بدون اینکه ترس و بیمی مانع شود، گاهگاهی گفته میشد که اقدام به جعلِ احادیث این خطر را نیز قابل تحمل میکرد. برای نمونه جعل کردند پیامبر اکرم به خدای تعالی عرضه داشته است: «پروردگارا! محمد انسان است و چون دیگر انسانها خشمگین میشود، من با تو پیمانی بستهام که هرگز آن را نادیده نمیگیری؛ هر مؤمنی را که آزار داده، ناسزا گفته و یا تازیانه زدهام، آن را روز قیامت، کفاره و مایهی تقرب او به خودت قرار ده». (2) به طوری که ملاحظه میشود در این حدیث ساختگی حضرت را فردی آزارگر، ناسزاگو و تازیانه زن معرفی کردهاند، تا فتنهگران را رهایی داده، در زیر چتر این سخنان قرار دهند. در صورتی که این ادعا با سخن خدا دربارهی رسول اکرم سازش ندارد؛ زیرا دربارهی پیامبر اکرم فرموده است: «به حق، تو دارای خلقی بزرگ هستی». (3) در جای دیگر میفرماید: «هرگز از سر هوا سخن نمیگوید». (4) و باز میفرماید: «اگر سختدل و خشک بودی، از گردت، پراکنده میشدند» (5)
به هر روی پس از آنکه این طیف، میان امت بُر خوردند و با آنان همرنگ شدند، میکوشیدند امت اسلامی را از صراط مستقیم – که ولایت با امامت شناخته شده بود، از دعوت به مهمانی در پی «وَأنذِر عَشِیرَتَکَ الاَقْرَبین» (6) که در حضور چهل تن از نزدیکان و اطرافیان علی که پانزده سال داشت به عنوان برادر، وصی و جانشین پیامبر معرفی شد (7) شروع گردید و در آخرین اقدام رسمی و علنی غدیرخم که علی بن ابیطالب در مقام «امیرالمؤمنین» عالم اسلام قرار گرفته به عنوان ولی و صاحب اختیار مؤمنان معرفی گردید، پیامبر از همهی مسلمانان خواست تا به امر الهی با او پیمان ولایت ببندند (8) در حقیقت دو مهمّ را نسبت به ولایت با امامت اصل تبعیت بل نشان آن قرار داد. به استناد حدیث ثقلین مرجعیت دینی و به حکم غدیر مرجعیت سیاسی بعد از رسول خدا به علی – علیهالسلام – مخصوص میباشد. خصوصاً اینکه در آستانه رحلت از کسانی که حضور داشتند کاغذ و قلم طلبیدند تا تحت عنوان نگارشِ مطلبی که مانع ضلالت مسلمانان تا قیامت شود، مرجعیت دینی و سیاسی علی امیرالمؤمنین را به ثبت رسانند. (9)
این مهمّ هدف اصلی سه اقدام بود 1 – منع کتابت حدیث، 2 – منع نقل حدیث، 3 – جعل حدیث. تا با منع کتابت و نقل احادیث فضائل و مناقب علی را از خاطرها دور سازند و با جعل حدیث نیز دو کار کرده باشند دیگران را در حدِّ منزلت و مرتبت او ترقی دهند و با فرقهسازی اگر توانستند مانند زیدیه و اسماعیلیه امامتراشی نمایند و الا مانند تصوف را گریبانگیر اسلام نموده با قطبسازی همان را با امامت بکنند که زیدیه و اسماعیلیه کردند.
حدیثسازان فرقهای
چون طرح خائنانه جعل حدیث عملی شد، در کنار مقاصدی که فتنه حدیثسازی به لحاظ آنها شکل گرفته مرسوم گردید که از نوع احادیث ساختگی فهم میشود جعل و منع نقل احادیث نبوی در مسیر مبارزه با مسأله وصایت و خلافت علی بن ابیطالب – سلامالله علیهما – خلاصه میشد. و همین زمینه را جهت جعل احادیث فضائل برای غیر آل بیت نیز فراهم کرده بود، تا بشود خصوصیتهائی را که برای مرجعیت دینی و رهبری سیاسی بیان شده است و این مرتبت مهمّ به اهل عصمت و طهارت مخصوص است، به غیر معصوم نیز اختصاص داد. ولی این علت جعل حدیث، مانع حدیثسازی برای مقاصدی نظیر به فروش رسیدن «پیاز اکه» نمیشد؛ در حقیقت جعل احادیث وسیلهای برای همهی کسانی بود که در پی اسلامی شدن دست و پا میزدند.
پس نباید تردید کرد تمامی کسانی که در اسلام با شعار مسلمانی دار و دستهای به راه انداختهاند تا در کنار اسلام ناب محمدی مطرح باشند، میباید خود را با ربط دادن به قرآن و عترت، دو میراث همیشه با هم رسول خدا مربوط سازند. به این معنا که ادعای خویش را با قرآن و سیرهی علمی و عملی عترت ثابت کنند. فرقهسازان نیز به این نتیجه رسیده بودند که مسلمانی فقط به کتاب خدا استوار نمیشود؛ آنسان که به سنت آل عصمت بدون قرآن استواری نمییابد. به همین لحاظ در زمان ائمه طاهری – علیهمالسلام – گروههایی وجود داشتند که به نفع فرقههای خود و در جهت رسمیت اسلامی دادن به فرقهسازی و فرقهگرائی حدیث جعل میکردند از جمله:
گروه مغیرة بن سعید بودند که زیر نظر او کاری میکردند، او از غالیان مشهور بوده که به جمعی از یاران خود دستور داده بود خود را به عنوان عوامل نفوذی در میان اصحاب امام محمد باقر – علیهالسلام – جای دهند و پس از آنکه اعتمادشان را جلب کردند کتابهایشان را بگیرند، به این دلیل که میخواهند روایات آنها را رونویسی کنند کتاب را به مغیرةبن سعید برسانند. اتباع او چنان کردند و مغیره روایاتی را جعل کرد که مساوی غلوّ و زندقه بود و به امام باقر – علیهالسلام – نسبت داد. بدینگونه کتابهای رونویسی شدهی اصحاب امام، حاوی بخشی از روایات جعل و بیاساس گردید. کشی رجالشناس معروف به سند خود از امام صادق – علیهالسلام – نقل میکند که آن حضرت فرمود: مغیرةبن سعید عمداً به پدرم دروغ میبست و اصحاب او در میان اصحاب پدرم نفوذ کرده بودند و کتابهای اصحاب پدرم را از آنان میگرفتند و به مغیرةبن سعید میدادند و او هر چه میخواست از مطالب غلوآمیز در آن کتابها وارد میکرد و هر چه از مطالب غلوآمیز در کتابهای اصحاب پدرم وجود دارد از همان روایاتی است که مغیرةبن سعید جعل کرده و مخفیانه در کتابهای آنان وارد ساخته است. (10)
گروه ابوالخطاب بودند؛ که کشی در رجال خود نقل میکند، به یونسبن عبدالرحمن گفتند: ای ابومحمد! چرا این مقدار دربارهی روایات سختگیر هستی؟ به چه دلیل روایاتی را که اصحاب ما نقل میکنند رد میکنی؟ او گفت: هشام بن حکم از امام صادق – علیهالسلام – نقل کرد که آن حضرت فرمود: از حدیثهایی که از ما نقل میکنند فقط حدیثی را قبول کنید که موافق قرآن و سنّت باشد یا شاهدی بر صدق آن، از احادیث ما بیابید. یونس بن عبدالرّحمن میگوید: من به عراق رفتم و گروه اندکی از اصحاب امام باقر – علیهالسلام – را یافتم، ولی اصحاب امام صادق – علیهالسلام – را فراوان یافتم؛ من از آنان حدیث شنیدم و کتابهایشان را گرفتن و حدیثهای آنها را رونویس کردم و بعداً آن حدیثها را بر امام رضا – علیهالسلام – عرضه کردم تا حدیثهای معتبر را از غیر معتبر برای من مشخص کند اما نیز این زحمت را پذیرفت و پس از بررسی روایات رونویسی شده، بسیاری از آنها را رد کرد و قبول نکرد که آنها از احادیث امام صادق – علیهالسلام – باشد و فرمود: ابوالخطّاب حدیثهایی را جعل کرده و به امام صادق – علیهالسلام – نسبت داده است، خدا لعنت کند ابوالخطاب را که این حدیثها را جعل کرد! تا همین روز هم اصحاب ابوالخطّاب حدیثهایی را جعل میکنند و در کتابهای اصحاب امام صادق – علیهالسلام – محرمانه وارد میسازند. پس حدیثهایی را که مخالف قرآن است قبول نکنید؛ زیرا اگر ما حدیث نقل کنیم فقط آنچه موافق قرآن و سنّت است نقل میکنیم. (11)
از این نقل یونس بن عبدالرّحمن چند مطلب استفاده میشود:
1. پیروان ابوالخطّاب به رهبری او حدیثهای جعلی بسیاری را به گونهای در کتابهای اصحاب امام صادق (علیهالسلام) وارد کردهاند که حتی فرد خبیری مانند یونس بن عبدالرحمن که عالمی برجسته بود نتوانسته است حدیثهای جعلی را از غیرجعلی تشخیص بدهد.
2. طبعاً جعل کنندگان حدیث برای این احادیث جعلی سندهای معتبری جعل کردهاند زیرا اگر این حدیثها را از افراد کذّاب نقل کرده بودند یونس بن عبدالرحمن با آن مقام علمی فریب نمیخورد و آن حدیثهای جعلی را رونویسی نمیکرد.
3. کسانی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) که کتابهای خود را به یونس بن عبدالرحمن داده بودند خودشان خبر نداشتند که در میان حدیثهای این کتابها، حدیثهای جعلی اصحاب ابیالخطّاب وارد شده است زیرا فردی از اصحاب ابیالخطّاب که مثلاً کتاب ابانبن تغلب را از او میگفت تا رونویسی کند اگر فرضاً کتاب ابانبن تغلب صد حدیث داشت. پنجاه حدیث جعلی در میان آن صد حدیث وارد میکرد و روی جلد آن مینوشت: کتاب ابان تغلب و آن را به ورّاقان میداد تا تکثیر کنند و این شغل ورّاقان بود که این کتابها را تکثیر میکردند و به مشتریان میفروختند. این در حالی بود که خود ابان بن تغلب نمیدانست کتاب او را گرفتهاند رونویس کنند پنجاه حدیث جعلی در آن وارد کردهاند و یونس بن عبدالرحمن که از ابان میخواست کتابش را به او بدهد ممکن بود ابان یک نسخه از همان نسخههای رونویس شده از ورّاق بگیرد و به او بدهد.
4. معلوم میشود در مدت سی و پنج سال امامت امام موسی بن جعفر – علیهالسلام – کتابهای حدیث موجود در دست افراد را بر آن حضرت عرضه نکردهاند تا حدیثهای جعلی را از غیر جعلی تشخیص بدهند و از اینرو همان کتابهای پاکسازی نشده را یونس بن عبدالرحمن در زمان امام رضا – علیهالسلام – به امام عرضه داشت و امام حدیثهای جعلی را از غیر جعلی جدا کرد و یونس بن عبدالرحمن را آگاه ساخت. حالا چرا این کار در زمان امام موسی بن جعفر – علیهالسلام – اتفاق نیفتاده است؟ نمیدانیم، شاید احتمال نمیدادهاند احادیث جعلی در میان حدیثهای این کتابها وجود دارد و بدین سبب احادیث این کتابها را بر امام هفتم عرضه نکردهاند.
5. معلوم شد که یونس بن عبدالرحمن حدیثهایی را از کتابهای اصحاب صادقین – علیهالسلام – رونویس کرده است که به ظاهر سندهای آنها معتبر بوده است ولی امام رضا – علیهالسلام – بسیاری از آنها را از حدیثهای جعلی دانست و از اینجا پی میبریم که ممکن است حدیثهایی در ظاهر سندشان معتبر باشد ولی متن آنها باطل باشد. پس اگر حدیثی سند معتبر دارد ولی متن آن باطل است معلوم میشود از همان حدیثهای جعلی است که سند معتبر برای آن جعل شده است. مانند روایتی که در اصول کافی، جلد 2، ص 634 آمده است: علی بن الحکم عن هشام بن سالم بن ابیعبدالله (علیهالسلام) قال: ان القرآن الذی جاء به جبرئیل الی محمّد سبعة عشر الف آیة. معنای این حدیث این است که در حدود دو ثلث قرآن اصلی ساقط شده و از بین رفته است و قرآنی که در دست مردم است فقط در حدود یک ثلث قرآن اصلی است و این با آیهی «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُون» مخالف است زیرا خداوند در این آیه با چند تأکید حفظ قرآن را ضمانت کرده است، بنابراین حدیث مزبور قابل قبول نیست.
6. در زمان امام رضا – علیهالسلام – و با حضور آن حضرت باز هم اصحاب ابوالخطّاب حدیثهای جعلی غلوّآمیز را مخفیانه وارد کتابهای اصحاب امام صادق (علیهالسلام) میکردهاند و برای امام رضا – علیهالسلام – امکان نداشت جلوی این کار را بگیرد و فقط وقتی که حدیثها را بر روی عرضه میکردند صحیح را از جعلی جدا میکرد.
یک نکته
بعد از آنکه امام رضا – علیهالسلام – بسیاری از حدیثهایی را که یونس بن عبدالرّحمن از کتابهای اصحاب صادقین – علیهالسلام – گرفته بود باطل اعلام کرد از آن پس یونس در قبول روایات خیلی سختگیر شده بود. او به قدری در قبول روایات احتیاط و سختگیری میکرد که بعضی از سادهاندیشان اصحاب وی نمیتوانستند این روش او را تحمّل کنند و بر او خرده میگرفتند و حتی به وی ناسزا میگفتند تا آنجا که یونس از این ناسزاگوییهای اصحاب خود به امام رضا – علیهالسلام – شکایت کرد و امام او را دلداری داد و فرمود: آنان عقلشان نمیرسد و تو با ایشان مدارا کن. (12) این خوی افراد سادهاندیش است که هر حدیثی را به پیغمبر یا امام نسبت بدهند بیدرنگ میپذیرند و آن را دارای قداست میشمارند و اگر کسی آن را نقد کند بر میآشوبند و به وی ناسزا میگویند چنانکه به یونس بن عبدالرحمن به خاطر نقد روایات ناسزا گفتند و از همین جا اخباریگری به وجود آمد که هر حدیثی را باید بیچون و چرا پذیرفت یعنی نقد روایات جایز نیست، و این آفت بزرگی است که دامنگیر جامعهی اسلامی در عامّه و خاصّه شده است و باید برای رفع آن تلاش کرد.
گروه وازده از حسن بصری را در جعل حدیث نباید نادیده گرفت که متأسفانه بعضاً این بیتوجهی صورت گرفته است. حسن بصری همان دور افتاده از ولایت با امامت است که به بهانه تقیه نه فقط راه از روش صحابه شهید ابوذر و میثم و… جدا کرده منافقانه با بنیامیه در ارتباط بود بلکه از مکثرین حدیث شد که بیشتر منقولات وی مرسل است. (13) اغلب شاگردان او در فرقهسازی و جعل حدیث نقش داشتهاند. که ما را با عملکرد حسن بصری در مخالفت با چهار تن از امامان شیعه – علیهمالسلام – در این رساله کاری نیست زیرا فرصتی و مناسبتی برای نقل آن همه شواهد مهمّ تاریخی وجود ندارد لکن به مطالعه کتاب بیسابقه «حسن بصری چهرهی جنجالی تصوف» تألیف جناب مهدی عمادی سفارش کرده و اگر با دفاعیهای از حسن بصری مواجه شدید میتوانید دو کتاب «حسن بصری پیر پیران اهل نفاق» تألیف آقای محمدباقر نحوی و «سخن تلخِ شیرین» تألیف آقای علیرضا سعادت را مورد استفاده قرار دهید.
امّا دربارهی جعل حدیث گروه وازدهی حسن بصری باید به ابن ابیالعوجا که در بصره میزیسته (14) و از زنادقه (15) شناخته شده شاگرد برجسته حسن بصری است (16) اشاره کنیم. که او تا دم مرگ بر نظریات و عقاید الحادی خود باقی بود (17) از جمله زنادقه معروفی است (18) که مانند دیگر زنادقه در تخریب معانی اعتقادی مسلمانان کوشا بوده، دربارهاش آوردهاند که از طعنه به قرآن کریم خودداری نمیکرد (19) حتی آوردهاند به ابوشاکر ایصانی و عبدالملک بصری و ابنالمقفع پیشنهاد نمود که هر کدام یک ربع از قرآن را نقض کنند، زیرا با این کار نبوت خاتم پیامبران و سپس اسلام باطل میشد (20) عدهای نیز به دهری بودن او اشاره کردهاند (21) که نه به خداوند نه به پیامبر اعتقادی نداشته است. (22)
نوشتهاند وقتی علت از دین برگشتن او را جویا میشوند میگوید: علت این انحراف تناقضاتی بود که در گفتار حسن بصری در باب جبر و اختیار میدید و استاد را بر یک عقیده استوار نمییافت (23) و مکرر گفته بود استادم حسن بصری دیوانهای بود، سخنان بیاصل، زیاد میگفت گاهی قدری مذهب و هنگامی جبری مرام بود. (24) معروف است وقتی محمد بن سلیمان، زندیق معروف، ابنابیالعوجا را دستگیر کرد و حکم اعدام او را صادر نمود، او اعتراف کرد: به خدا قسم میان شما چهار هزار روایت جعل کردهام که در میان آنها حلال را حرام و حرام را حلال معرفی کردهام. (25)
گروه صوفیه از جمله فرقههائی در اسلام بودهاند که خویش را با جعل حدیث (26) از قول پیامبر اکرم و ائمه طاهرین – علیهمالسلام – تأمین کردهاند. چنانکه اشاره نمودهاند: استشهاد متصوفه به احادیث ضعیف و بیپایه برای مشروعیت دادن به فرقهسازی و فرقهگرائی به استناد حدیث جعلی خرقه (27) و برای تذکر ترقیق قلوب (28) که کمکم در کتابها به صورت قطعی درآمد.
1 – چون از عصر رسول خدا تا دوران امامت حضرت امام صادق – علیهالسلام – نشانی از تصوف در اسلام نبوده تا معصوم همانطور که دربارهی مسائل اسلامی توضیحات و دستوراتی دادهاند، دربارهی موضوعات مربوط به تصوف مطالبی فرموده باشند – جز دو مورد که رسول اکرم در ارتباط با پیدا شدن عنوان صوفی به صورت پیشگوئی به ابوذر اشاره کردهاند – به لحاظ این کمبود صوفیه برای اصالت اسلامی دادن به تصوف ناگزیر از جعل حدیث بودهاند.
2 – حضور افرادی معلومالحال مانند سفیان بن سعید بن مسروق، ابوعبدالله معروف به ثوری، منسوب به قبیلهی «بنیثور» از قبایل تمیم یا هَمْدان، همان زاهد صوفپوش ریائی صاحب مذهب (29) که صوفیان سرشناسی مانند جنید بغدادی شیخ طائفه صوفیه (30) و حمدون قصار ملامتی (31) پیرو مذهب او در تصوف بودند، زیرا به گفتهی علامه سید محمدحسین طهرانی چون سفیان ثوری، حسن بصری و محمدبن مکندر تصوف را یک راه جدا برای جدائی از ائمه قبول کرده (32) بودند – در حقیقت تصوف را به صورت مذهب در مقابل مذهب اهل بیت – علیهمالسلام – تقویت مینمودند، چنانکه محققان و پژوهشگران، به استنادِ استنباط علامه جزایری اشاره کردهاند: تصوف در اسلام به وسیله گروهی از مخالفین اهل بیت مانند حسن بصری، سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی استعمال شده است. (33)
به لحاظ همین خصوصیت ضد اهل بیت – علیهمالسلام – علمای اهل سنت او را چندان تجلیل کردهاند که وی را به لقب امیرالمؤمنین فی الحدیث و شیخالاسلام و امام الحُفّاظ ملقب ساختهاند و همهی منابع رجالی و تاریخی و حدیثی اهل سنت سرشار از تمجید و تحسین اوست لکن علمای شیعه به لحاظ برخورد او با مسأله استمرار امامت در پی نبوت و اعتراضی که به امام صادق – علیهالسلام – داشته و جعل احادیثی نظیر «دوست داشتن ابوبکر و عمر ایمان است و بیزاری از آنان کفر» که به آن حضرت نسبت داده او را مردود و مطرود دانستهاند. (34)
به هر روی سفیان ثوری که با امامت اصل اصول مهمّه اسلام ناب محمدی مشکل اعتقادی داشت، نه فقط مخالف ائمه طاهرین – علیهمالسلام – شناخته شده بود، بلکه مانع رجوع مردم به اهل بیت بود (35) و به لباس امام صادق – علیهالسلام – اشکال کرده، (36) میگفت: «کسی که علی را از دیگران به مقام خلافت شایستهتر بداند به راستی که ابوبکر و عمر و همهی مهاجر و انصار را خطاکار دانسته است و من تصور نمیکنم با چنین عقیدهی فاسدی که دارد هیچ عمل صالحی از او سر بزند». (37) مهمّتر همانطور که از نظر گذشت در اصالت دادن به غصب خلافت از ناحیه آن حضرت احادیث مجعولی را روایت میکرده است. (38) در حقیقت اگر بنابر گزارش تاریخ حسن بصری با تدلیس حدیث، فرقهسازی میکرد، سفیان ثوری و همکارش محمد بن مکندر با جعل حدیث، فرقهگرائی را رواج میدادند.
در صورتی که سفیان ثوری از محدثانی نظیر «سالم بن ابی حفصه» حدیث فراگرفته که نوشتهاند از سران ایراد بگیر به ابوبکر و عمر بود. (39) و میگفت: «دوست داشتم در همه درگیریهای علی شریک بودم (40) و نوشتهاند پیوسته میگفت: «لبیکای هلاک کنندهی بنیامیه لبیک» (41) یا از عمار بن معاویه حدیث فراگرفته بود (42) که از قهرمانان شیعه شناحته میشد و در راه محبت و ارادت به آل محمد اذیت و آزار فراوان کشید تا آن جا که بشیر بن مروان دورکِ پاشنهی پاهایش را به خاطر شیعه بودنش قطع کرد (43) یا نوشتهاند نزد محمد بن مسلم بن طائفی که از افراد مبرز اصحاب امام صادق – علیهالسلام – بود (44) زانو میزده حدیث مینوشته است (45) اینها دلالت دارد که سفیان ثوری صوفی مأموریت داشته با تقرب به شیعیان خالص الولایه کاری بکند که با تصوفآوری و ترویج چنین نوظهوری در اسلام و به شیعه مربوط ساختن آن وظیفهاش را به خوبی انجام دهد، که داد.
3 – علاوه بر دو جهتی که از نظر گذشت، مهمّترین علتی که تائید میکند گروه صوفیه نیز به جعل حدیث مقاصد خویش را تأمین کردهاند، در حقیقت مسأله تطبیقدهی تصوف به اسلام است که با قرآن و احادیث امکانپذیر است، و چون در قرآن نامی از تصوف و صوفی برده نشده است، با تأویلِ آیات، منظور را تأمین کرده. و به لحاظ اینکه حدیثی از معصوم – علیهالسلام – در زمینه رسمیت داشتن تصوف در اسلام نیز وارد نشده است، به استناد احادیثی جعلی اسلامیت تصوف را ثابت نمودهاند. پس با این توجه باید پذیرفت گروه صوفیه از زمان پیدایش اسلام از جمله جاعلان حدیث بودهاند و تا زمان ما ناشران احادیث جعلی به شمار میروند.
استفاده از حدیثهای ساختگی
در ارتباط با تصوف
از آن زمان که صوفیه بر اثر اظهار اعتقادات صوفیانه و برگزاری مراسم ذکر و… به وسیله مسلمانان نزد امام صادق – علیهالسلام – مورد سؤال قرار گرفتند. مشایخ صوفیه جهت مشروعیت دادن به اعمال و آرای خود از جهات گوناگون، نظر نامساعد فقهاء و محدثان و متکلمان را متوجه اهل تصوف نمود. از این زمان اندیشه تطبیق دادن تمامی امور مربوط به تصوف با آیات و احادیث در صوفیه پیدا شده آنان را وادار به اسلامیسازی تصوف کرد. در پی این اقدام اولیه مشایخی که هنوز فاقد خرقه و خانقاه بودند و از مساجد برای آدابگوئی و برگزاری مراسم ذکر و سماع استفاده مینمودند. ابوطالب مکی، ابونصر سراج، کلابازی، ابوسعید خرگوشی، ابوعبدالرحمان سُلمی، ابوالقاسم قشیری، غزالی با این هدف به تألیف کتابهای جامع و اصلی تصوف پرداختند و کوشیدند آداب و اخلاق و آراء و آموزههای خود را با کتاب و سنت تطبیق دهند. ولی این اقدام ماهرانه، حل معضل نمینمود زیرا براساس برخی سخنان صوفیان اولیه، میتوان استنباط کرد اهل تصوف با اشتغال به حدیث که نقش مهمّتر را از اسلامیسازی تصوف به عهده داشت دارای نظر مساعدی نبودند، بل آن را از امور دنیوی میشمردند، چنانکه ابوسلیمان دارانی کتابت حدیث را در کنار ترویج و طلب معاش، تن دادن به دنیا تلقی میکرد. (46)
حتی نوشتهاند: رابعه عَدَویه فتنهانگیزی حدیث را شدیدتر از فتنهی مال و فرزند میشمرد (47) این برخورد با مسأله حدیث ادامه داشت تا قرن چهارم هجری که صوفیه در جهت بقاء خود نه فقط عقیدهی ضد حدیثی خویش را پنهان داشتند بل از حدیث بیشترین استفاده را کرده حتی برای رسمیت دینی دادن به انفعال، افکار، مراسمهای ذکر و سماع، چلهنشینی و ریاضتهای صوفیانه از احادیث جعلی و ساختگی رائج در جامعه اسلامی آن روز خود استفاده کرده بعضاً به تبعیت از جاعلان حدیث، اقوال مشایخ صوفیه سلف را به نام حدث نبوی رواج میدادند.
از این اقدام به بعد صوفیان سعی داشتند حتی بدون دلیل و جهتی تعلق خاطر خود را به هر نوعِ ممکن نسبت به حدیث اظهار و ابراز دارند جنید بغدادی میگفت: «همه راهها بر خلق بسته است مگر پیروی از رسول خدا و سنت وی» (48) و اینکه اظهار میداشت: «علم ما آمیخته با حدیث رسول خداست» (49) یا اینکه در شرعیسازی وجد و سماع سهلبن عبدالله میگفته است: «هر وجدی که شاهدی از کتاب و سنت بر آن اقامه نشود باطل است». (50)
در اقدامات بعدی که برای اسلامی نمودن تصوف صورت گرفت سعی نمودند، صوفیان بزرگ و سرشناس را که دارای شاگردان و طرفدارانی شده بودند در زمرهی روات حدیث مطرح کنند چنانکه بایزید بسطامی (51) معروف کرخی (52) و ابراهیم ادهم (53) را به عنوان روات حدیث مطرح نمودند. آنچه بسیار حائز اهمیت میباشد جهاتی است که باید در بحثِ استفادهی صوفیه از احادیث مورد توجه قرار گیرد.
1 – استفاده صوفیه از احادیث جعلی به لحاظهائی که در پی میآوریم.
2 – ترمیم احادیث، تا حدیث به صورت دلخواه درآید یا نقل معنای احادیث با سبک و سلیقهی شخصی که منجر به حدیثسازی میشود.
3 – گشادهدستی فراوان در آنچه که هر دار و دستهای حدیث تلقی میکردند، صوفیه به عهد یا به سهو مورد استفاده قرار میداده است.
4 – همانطور که بررسی رسائل صوفیه ثابت میکند آنها در نقل حدیث بسیار اهل مسامحه بودهاند چنانکه ابوطالب مکی در نحوهی استفاده خود از احادیث در قیاس با شیوهی مرسوم نزد محدثان و فقهاء اظهار داشته: «ضبط الفاظ احادیث در این زمینه برایش اهمیتی نداشته – به همین سبب – از روش نقل به معنی استفاده نموده است» (54) مهمتر از سفیان ثوری دشمن سرسخت شیعه دلیل میآوردکه سختگیری در نقل الفاظِ حدیث نشانهی خودنمایی تلقی شده است (55) چرا این نظر شخصی خود را به صورت یک اصل در جامعه اسلامی درمیآورد، به لحاظ اینکه برای برقراری فرقهگرائی و مسلکسازی، احادیث جعلی بهترین پشتوانه محسوب میشوند.
عجیبتر اینکه در نقد شیوهی فقهاء و محدثان اظهار داشته: «همچنان که گاهی احادیثی با اسناد صحیح و محتوای ضعیف، روایت شده ممکن است احادیث صحیحی هم با اسناد ضعیف آمده باشد، زیرا ما بر همه احادیث احاطه نداریم» و اینکه معتقد است «مجهول بودن راوی نمیتواند باعث کنار گذاشتن حدیث منقول از او گردد» (56) باید دانست آنچه را ابوطالب مکی درست برخلاف ضابطه علمی جهت استفاده از احادیث، این نظر را وضع کرده، مبانی آن را استوار نموده، مورد استقبال مشایخ صوفیه نیز قرار گرفته آن را دنبال کردهاند. به همین دلیل سنت از نظر صوفیه تا دورهی شافعی مفهوم وسیعی داشت که بیشتر مأثورات رسیده از گذشته را از جمله احادیث رسول خدا را در بر میگرفت (57) بر این اساس سنت از نظر صوفیه نه تنها قرآن و حدیث پیامبر اکرم، بلکه اقوال زهاد و مشایخ صوفیه و مأثورات یهودی و مسیحی خاصه آنچه را میشناختند در بر میگرفت (58) برمبنای این نظر باید قبول کرد طرز تلقی صوفیه از سنت از جمله دلائل استشهاد گسترده آنان به مأثورات یهودی و مسیحی و به طور کلی اسرائیلیات دانست.
این جهات و موارد یا لحاظهای دیگر موجبِ نقد و طعن حضرات فقهاء و محدثان در حق صوفیه بوده است که هنوز هم بر اثر اصرار دستاندرکاران تصوف تشکیلاتی ادامه دارد. به هر روی اختلاف محدثان و فقهاء با صوفیه نسبت به احادیث، در طرز تلقی آنان از احادیث، تنها به روششناسی رد و قبول احادیث محدود نمیشد، بلکه به نحوه برداشت آنها از احادیث بر میگشت. و به این اشاره نمودهاند که صوفیه از همان آغاز تطبیق دادن داشتههای تصوف با آیات و احادیث، حتی از احادیث مورد قبول محدّثان و فقهاء برداشتهای ویژهای داشتهاند، که مطابق سلیقه و نوع استفاده آنان از احادیث بوده است.
و این اِعمال نظر و سلیقه در نقل احادیث آنقدر مُسلم تاریخ بوده که در کتابهای اصلی تصوف، فصولی به این استنباطات ویژه اختصاص داده شده است (59) و همین برداشتهای سلیقهای سبب شده است که فقها و محدثان آنان را طعن و حتی تکفیر کنند. برای نمونه حدیث خدا آدم را بر صورت خود (صورته) آفرید (60) که اهل سنت آن را با همین صورت و لفظ پذیرفتهاند (61) مایه و پایهی پارهای از اساسیترین معارف صوفیه در باب تجلی الهی و آفرینش و مسأله امانت الهی شده است (62) به این معنا که در تحلیل و برداشت خود از این حدیث، ضمیر «ه» در «صورته» را به خدا بر میگردانند (63) که برخی از فقهاء و محدثان اهل سنت با برگرداندن ضمیر به خود آدم، به نقد این دیدگاه پرداختهاند. (64)
این حدیث در متون روائی شیعه (65) به واسطه علی امیرالمؤمنین، امام باقر و امام رضا – علیهمالسلام – از حضرت ختمی مرتبت – صلی الله علیه و آله و سلم – نقل شده است. لکن امام باقر – علیهالسلام – در توضیح آن فرمودهاند انسان صورتی است مُحدَث و مخلوق، و خدا این صورت را بر دیگر صورتها از باب تشریف برگزیده است. در این تفسیر کلام نبوی نیز ضمیر «ه» به خدا برگردانده شد، امّا نوع اضافهی آن اضافه تشریفی دانسته شده است و موارد زیاد دیگر. آنچه منظور است این مهمّ میباشد برخی از مشایخ صوفیه که مهارتی هم در علم حدیث داشتهاند کوشیدهاند با توجیهات خاصِ به خود، با احادیثی معتبر معارف و آداب و آئینهای خانقاهی را به تأئید احادیث برسانند به هر حال با توجه به آثار امثال عبدالرحمن سُلمی متوجه وضع حدیث به نفع صوفیه میشویم که ابنجوزی (66) و ابنتیمیه (67) بر او تاختهاند. این شیوه که صوفیه کوشیدهاند با هر چه نامش حدیث گذاشته شده تصوف را اسلامی کنند، مورد توجه این طایفه قرار گرفته است. در صورتی که در متون اصلی روائی شیعه و سنی نیامده است برای نمونه «اللّهُمَّ ارِنا الاشیاء کماهی» که در منافعی مانند جامعالاسرار و منبعالانوار سید حیدر آملی آمده (68) لکن در هیچ یک از منابع حدیثی معتبر شیعی و اهل سنت دیده نمیشود. بعضی احادیث هم مانند «موتوا قَبلَ اَنْ تَموتوا» در متون روائی اهل سنت (69)
فاقد اعتبار ولی در برخی متون متأخر شیعی نظیر شرح ملامحمد صالح مازندرانی بر اصول کافی (70) و بحارالانوار مجلسی (71) حدیث تلقی شده است. و ما نیز برای اینکه متوجه این مهمّ شدیم، به منع از نوشتن حدیث در حدود یک قرن و نیم اشاره مینمائیم که «زمینه مساعدی را برای دروغ و جعل به وجود آورد، راه علمای یهودی و راهبان مسیحی برای بدعتها و حرفهای پوچ و افسانهها و داستانهای مجوسی را به عنوان حدیث وارد دین کردن، به امید گول زدن مسلمانان ساده» (72) و بیشترین سهم استفاده از جعلیات به فرقههائی اختصاص داده شد که وظیفه بل مأموریت فعالیت در شیعه داشته و دارند. برای این که به اندازهی توانِ سلیقهای خود از سر وظیفه و احساس مسئولیت کاری کرده باشیم احادیث مورد استناد صوفیه را جهت اسلامیسازی تصوف، به حضرات فقهاء و محدثان ارائه دادیم چنانکه غزالی مورد قبول و ستایش صوفیان بر آن عقیده است: «احادیث را باید مجتهدان و فقیهان تفسیر کنند» (73) که «مجتهدان و مراجع، عالیترین مقام در حدیثشناسی به شمار میروند [باید] منظور شوند، نه اقطاب درس ناخوانده و غیرفقیه» (74) یا باسوادی که در حدّ این مقام باشند نیستند «و اگر هم به علوم مربوط به احادیث آشنا باشند در کار اظهارنظری که بر ضرر ایشان باشد منصف نیستند» (75)
مواضع بهرهگیری صوفیه از احادیث
قبل از شروع به اینکه صوفیه در چه مواقع یا مواضعی احادیث را مورد استفاده قرار دادهاند توجه به این نکته که نویسندهای آن را فهم کرده، کارساز میباشد. آقای دکتر نصرتالله فروهر آنجا که درباره استفاده صوفیه از قرآن تحقیقی دارد، بعد از اشاره به چند آیه که مورد استفاده صوفیه قرار گرفته اظهار میدارد: «اما همهی این آیهها دلیل بر این نیست که صوفیان، نخست به قرآن نگریسته و آیاتی یافته، تصوف و طریقت خویش را بر مبنای آن پایه ریختهاند. بلکه باید گفت صوفیان در سیر سلوک خود وقتی قرآن را خواندهاند آیاتی یافتهاند که از اصول اعتقادی تصوف آنها مطلبی داشته و از آنها دفاع کرده است» (76) تردیدی نیست در استفاده از جعل حدیث این موضوع مراعات شد.
اگر در گذشتههای دور مشاهیر دینی غیرشیعی سعی داشتهاند امویان و عباسیان را از ننگ وضع و جعل حدیث مبرا سازند، نقش این دو طائفهی مکار و جانی را در استخدام امثال وهببن منبه و کعبالاحبار در مخلوطسازی اسرائیلیات و مسیحیات با احادیث را انکار نمایند، در دورهی اخیر شخصیتهای سرشناس مذهبی غیر شیعی مانند محمود الوریه امویان و عباسیان را یگانه عامل جعل روایات دانسته (77) معتقد است روایات صحابه باید مورد نقادی و سنجش قرار گیرند زیرا نمیتوان از عدالت و وثاقت همه صحابه دفاع کرد (78) همچنین رشید رضا مصری نیز نه فقط به وجود روایات جعلی و اسرائیلیات تأکید میکند بلکه راویانی چون وهببن منبه و کعبالاحبار را مورد انتقاد قرار داده روایات آنان را ساختگی میداند (79) و اینکه محققانی صاحبنظرِ حدیث پژوه در تحقیق پیرامون جریانهای حدیثی معاصرِ اهل سنت جریان صوفیه را که در غرب جهان اسلام، حضورِ چشمگیری دارد، در کنار چهار جریان «قرآنیون»، «نوگرایان»، «سَلَفیها» و «جریان غالب» به عنوان جریانی مستقل مورد توجه و بحث قرار دادهاند که فعلاً ما را در این جایگاه از تحقیق و پژوهش با پیگیری چنین پژوهشهای مفید و ضروری کاری نیست، لکن اشاره به این مهمّ که در متون صوفیه روایات به سه منظور مورد استفاده قرار میگیرد، مقدمهای مفید برای نوع برخورد صوفیه با احادیث و جهت بهرهگیری آنان میباشد.
صوفیه در سه جایگاه و برای سه منظورِ حائز اهمیت و قابل اعتناء زیر به احادیث استدلال و استناد کردهاند:
1 – اثبات اسلامیت تصوف
2 – رد مخالفتها با چنین ادعائی
3 – بیان معارف تصوف علمی که مباحث منازل و مقامات تصوف سلوکی را تشکیل میدهد.
که هر کدام از این سه را با احادیثی شرح و توضیح داده و میدهند، تا مسلمانی تصوف را به اثبات رسانند، مهمّتر احادیثی که فقط در متون صوفیه مورد استفاده و استناد قرار گرفته و میگیرد پاسخی به مخالفتها نیز میدهند. که چون اصالت احادیث ثابت نشده است فاقد ارزش و اعتبار میباشد. پس احادیثی که در این دو قسمت مورد استدلال قرار گرفته، به لحاظ اینکه اسلامیت تصوف را ثابت میکند نسبت به احادیثی که در تائید و شرح مبانی و معارف تصوف علمی آورده میشود تفاوت دارند، زیرا احادیثی که مسلمانی تصوف را بیان میکند نه فقط در متون روائی در زمره احادیث موضوعه است، بلکه با روایاتی نیز معارض میباشد، جالب توجه اینکه به این مهمّ اشاره کردهاند از لحاظ متن با قواعد دینی سازش ندارند یا به جهت مضامین از سنخ کلام معصوم نیست مانند «التصوف اربعه…» که به علی بن ابیطالب – سلامالله علیهما – نسبت دادهاند، و باید به لحاظهائی مورد تحقیق و بررسی قرار داد. و چه بسا فرقهسازان از نقل به معنا (80) کردن احادیث – ولو بیغرض – حدیثی فراهم آورده، در حالی که حدیث محسوب نمیشود، مهمّتر مورد استناد و استدلال اسلامیت موضوعی نظیر تصوف هم قرار گرفته باشد. (81) یا راوی حدیث مورد اعتماد نبوده، مهمّتر اینکه به جعل یا تدلیس در حدیث هم شهرت داشته باشد. یا مانند ابن ابیجمهور احسائی مؤلف «عوالی اللئالی» به بیدقتی در نقل احادیث محکوم بوده و یا مانند سید حیدر آملی که معروف است جهت ایجاد حکومتی دینی که در رأس آن قرار گیرد به بدنامی تشیعسازی تصوف یا تلفیق بین تصوف و تشیع شهرت دارد. به هر روی چون متأخرین صوفیه تشکیلاتی که بیشترین همت را در تطبیق فرقههای رائج صوفیه با تشیع به کار انداختهاند، و متقابلاً تصوفشناسان غیر صوفی به استدلالها و استنادهای آنان پیرامون اسلامیت تصوف اعتماد نکردهاند، دلائل اسلامی یا تشیعسازی تصوف را مورد بررسی و تحقیق قرار داده با نتائج مطلوب و حائز اهمیتی که ارائه نمودهاند مدعیان اسلامیت تصوف را دچار مشکلات مهمّ کمرشکن غیرقابل جبران کردهاند.
صوفیه بدون اینکه تمایلی به چنین جدلی داشته باشند ناچاراً در دفاع از ادعای مسلمانی تصوف به احادیثی استدلال نمودهاند تا در مقابل ابطال شناسنامه مسلمانیِ تصوف، کاری کرده باشند. محمدحسن گنابادی از جمله رؤسای فرقه نعمة اللهی در جواب اعتراض کنندهای که به حدیثی استناد کرده مینویسد: «حدیث الصوفیه کلهم من مخالفینا و طریقتهم…» را به دلیل مغایر با حدیث «التصوف مشتق من…» و حدیث «من ارادان یجلس مع الله…» (82) بیاعتبار دانسته است. یا فرزندش سلطان حسین تابنده مینویسد: «اخبار ذم تصوف را به واسطه تعارض با اخبار مدح یا باید ساقط بدانیم یا هر دو را ساقط دانیم یا قانون تعارض را اعمال کنیم». (83) البته این کوشش صوفیانه رؤساء شاخهای از فرقه نعمةاللهیه در فرقههای دیگر دیده نشده حتی بعضی از وابستگان به فرقه ذهبیه اغتشاشیه احادیث استدلالی پدر و پسر گنابادی را جعلی و ساختگی دانستهاند که به آرای آنان نیز اشاره میکنیم.
چگونه راوی احادیث ساختگی نشویم
آنچه را پژوهشگرانِ حدیثشناس یا محدثان شیعه و سنی از گذشتههای دور پیرامون موقعیت «حدیث» ارائه دادهاند، در شناخت حدیث قابل توجه و اعتناء بوده، میتواند علت ادامه بازگو کردن احادیث ساختگی را بیان دارد. زیرا توجه به تحقیقات صورت گرفته نشان دهندهی این واقعیت است که همه صاحبان تألیف پیرامون نقش حدیث، در بیان آنچه مربوط به زندگی فردی و اجتماعی، دینی و غیر مذهبی انسان میشود دو راه را در پیش گرفتهاند: برخی فقط به بررسی مشکلاتی که حدیث را در میان گرفته و نیز تحولاتی که در تدوین و تضنیف آن گذشته و پارهای مسائل دیگر در همین زمینه بسنده کرده، رخدادهای نخستین دورههای تاریخ اسلام و تأثیر آن برحدیث و محدثان را نادیده انگاشتهاند. و برخی دیگر در پژوهشهای خود شیوهای علمی در پیش گرفته، به مسأله حدیث و محدّثان از زاویه تاریخ اسلام و سیاست حاکمان، فرقهسازانِ وابسته به صاحبان قدرت نگریستهاند؛ این گروه تا حدی در پژوهشها و نتیجهگیریهای خود موفق بودهاند. البته در این مسیر بیشترین ظلم بر شیعه مظلوم رفته است؛ زیرا مانند سایر موارد که قلم در دست شیعهستیزان است، مسئولیت تجاوز از سنت رسولالله و دروغپردازی در سنت را با بیمه کردن دیگران متوجه شیعه نمودهاند. در صورتی که اگر این گروه از مؤلفانِ مارکدار اوضاع و شرایط سخت و رخدادهای وحشتآفرینی را که از آغاز عهد اموری تا عصر عباسی، ایوبی، ترکها و دیگر اعصار به عمد نادیده نمیگرفتند، مسلماً نتیجهای غیر از این ارائه میدادند در معنا معلوم میشد دروغپردازی در حدیث نتیجه مجموعه عواملی است که نخستین نشانههای آن در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا دستکم در زمانی نزدیک به وفات آن حضرت و قبل از پیدایش احزاب و فرقههای به ظاهر مذهبی بروز کرده است.
و میپذیرفتند از پس این دوران بوده که جعلیات توسط دار و دستههای سیاسی کودتاچی و فرقهساز رواج داده شده، و به هنگام نیاز نیز از نوساخته شده است؛ مانند صوفیه ایران که اصرار بر شیعهسازی تصوف تشکیلاتی رائج در ایران دارند و مؤسسات و دفاتر انتشاراتی که دین و تشیع را سرمایه تجارت خود نموده، مأمور به انتشار دفترچههای یادداشتی هستند که چنین مقصودی را تأمین کند. این منتشر شدهها که نه واقعیت تصوف فرقهای را بیان میکند، و نه عقیده شیعه را نسبت به این پدیدهی جنجالی در اسلام به تصویر میکشد، و نه سنی بودن اتصالدهندگان شجرههای متصوفه را پنهان میدارد، اهدافی را دنبال میکند که رؤسای فرقهدار صوفیه به لحاظ آن در خارج از ایران تحتالحمایه قرار گرفتهاند.
به هر روی برای اینکه غیر متخصصی گرفتار نشر احادیث جعلی نشود، میباید نزد استادان فن حدیث تلمذ نموده، طی مراتب علمی این فن بسیار حساس و مشکل را طرد کرده، سپس سره از ناسره حدیث را به دست آورد. ولی چون این برای همگان امکانپذیر نیست، توجه به اموری که به طور فشرده به آنها اشاره میشود میتواند تا حدودی رفع نیاز نموده، کارساز باشد. در این صورت آنچه میباید در بیان احادیث مورد توجه قرار گیرد، صحت همه جانبه احادیث است که مفاخر شیعه به آن توجه دادهاند. (84) که اگر این مهمّ در کنار سبکشناسی حدیث مورد توجه قرار گیرد، بدون تردید نه فقط شخص، گرفتار جعل حدیث نمیشود، بلکه احادیث جعلی را شناسائی مینماید.
نخست رجالشناسی در حدیث است که از مباحث بسیار حساس و با اهمیت میباشد. و باید در ارتباط با حدیثشناسی مورد توجه قرار گیرد، چون شناخت راویان و اطمینان یافتن از میزان وثاقت و صلاحیت آنها در تشخیص حدیث صحیح از ضعیف ضروری است، به لحاظ فهمِ همین موقعیتی که رجالشناسی در جداسازی احادیث صحیحالصدور با جعلی همراه داشت، اندکی بعد از تدوین حدیث، دانشوران متخصص به تأسیس قواعد و اصول رجالشناسی همت نمودند. کتابهای زیادی در زمینه این فن تدوین کرده، خدمتی شایستهی سپاس و قدردانی از خویش به یادگار گذاشتند. علاوه محدثان شیعی احادیثی را صحیحالصدور دانستهاند که به طریق صحیح یعنی توسط رجال مورد وثوق و امامی مذهب روایت شده، سلسله سند آن تا معصوم متصل و معتبر باشد.
توجه به اختلاف حدیث نیز از جمله مباحث ضروری در فن حدیثشناسی است که نمیتوان بدون اعتنا به آن در فراگیری دانش علمالحدیث به کمال تشخیص سره از ناسره نائل آمد. زیرا شناخت احادیثی که با هم در ظاهر یا در واقع متعارض میباشند، همانطور که در استنباط احکام فقهی لازم و ضروری است، برای جداسازی احادیثی که منافقان با دروغپردازی رواج دادهاند یا بر اثر تقیه از مخالفان به طور تمام و کمال بیان نشده است و یا ائمه طاهرین به لحاظ اختلاف مراتب علمی و فکری راویان به مقدار استعداد هر یک از آنها فرمودهای داشتهاند، ضروری است تا گرفتار مطالب خلاف واقع و باطل به صورت احادیث نشویم.
به همین اعتبار حدیثشناسان برخلاف آن عده که حدیث حَسَن (85) و موثق (86) را حجت میدانند و در استنباط احکام مورد عمل قرار میدهند فقط به حدیثی استدلال و استناد میکنند که به طرق متعدد و معتبر رسیده باشد. (87) و متقابلاً توجه دادهاند احادیثی که از طریق عامه روایت شده، مشابهی از طریق شیعه ندارد – مانند احادیثی که تصوف را تائید میکند – از درجه اعتبار ساقط و فاقد حجّیّت است. البته این نه به لحاظ دشمنی و عداوتی است که بین دو گروه بر سر زبانها است، بل به جهت بیدقتی عامه به مهماتی پیرامون نقل حدیث است. برای نمونه: همانطور که اگر راویان حدیث در زمره دشمنان سرسخت خاندان پیغمبر باشند مورد اعتماد آنان هستند؛ چنانکه در کتاب صحیح بخاری از عمران بن حطان هوادار سرسخت ابنملجم مرادی روایت بسیار آمده است، همچنین از عروةبن الزبیر پسر زبیربن العوام که از دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب – سلام الله علیهما – بوده، برای خوشایندی معاویه جعل حدیث مینموده. یا جریر بن عثمان که هر بار به مسجد میرفت تا هفتاد بار حضرت امیرالمؤمنین را دشنام نمیداد بیرون نمیآمد. (88) و متقابلاً از کسانی نیز که اندک گرایش به تشیع داشتهاند حدیث نقل نکرده، روایت آنها را باطل و مردود میشمارند.
فهم صحیح از حدیث
از جمله موضوعاتی که در ارتباط با حدیث باید مانند رجالشناسی در نقل احادیث مراعات شود و متأسفانه صوفیه به عمد یا به سهو – قضاوت با منصف است – نسبت به آن بیتفاوت بودهاند مسأله فهم صحیح حدیث است که در استدلال به حدیث نقش اصلی را به عهده دارد. و چه زیاد دیده شده و میشود که به لحاظ عدم فهم صحیح از حدیث یا دشمنی با فردی که به حدیث دربارهی عملکرد او استدلال میکنند در هر دو صورت باطل را حق پنداشته و بعضاً ترویج و یاری کردهاند. چنان که اَحنَف بن قیس (89) رئیس بنیتمیم از سرداران شجاع و سیاستمداران بزرگ عصر خویش که در حِلم و خویشتنداری به او مَثل زدهاند میگوید: «برای یاری پسر عم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون شدم، که ابوبکره (90)، مرا دید و گفت: «ای احنف، بازگرد که من از رسول خدا شنیدم میفرمود: هرگاه دو مسلمان شمشیر بر یکدیگر بکشند، قاتل و مقتول در آتش خواهند بود» پرسیدم: «ای رسول خدا، حالِ قاتل که معلوم است، اما مقتول چرا؟» فرمود «او نیز میخواست هماورد خود را بکُشد» (91) این برخورد و نصیحت را اگر دشمنی ندانیم نمونهای از فهم غلط حدیث میباشد که سعید حوی نیز دربارهی این حدیث و برداشت ابوبکره میگوید: «همراهی با علی بن ابیطالب در پیکار درست و به حق بود، لیکن ابوبکره به ناروا این حدیث را به موردی که علی در آن پیکار کرد؛ یعنی پیکار با سرکشان تعمیم داد. بیگمان این تعمیم و استنباط نادرست است.» (92)
در صورتی که اگر ابوبکره یا هر کس دیگر با چنین افکار و استدلالهائی با توجه به احادیث نبوی نسبت به عملکرد علی امیرالمؤمنین – علیهالسلام – قضاوت میکرد چنین اعتراضی را به «احنف» نمینمود زیرا رسول خدا – که جانم فدای نان مبارکش باد – فرموده بودند: «حرب علیِّ حرب الله و سلم علی سلم الله» جنگ علی، جنگ خداست و صلح علی صلح خداست».
یا اینکه فرمودهاند: «حزب علی حزب الله، و حزب اعدائه حزب الشیطان» «حزب علی حزب خداست، و حزب دشمنان او، حزب شیطان.»
یا اینکه فرمودهاند: «علی مع الحقّ و الحقّ معه، لایفترقان حتی یردا علَی الحوض» «علی با حق است و حق با علی است، این دو از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.» (93)
اینگونه احادیث صحیحالصدور نشان دهنده این است که هر نوع اعتراض به علی امیرالمؤمنین اگر بر اثر دشمنی با آن بزرگوار نباشد، دلیل کجفهمی از احادیثی است که بر علیه آن حضرت مورد استدلال قرار میگیرد. گاهی نیز بدون استدلال به حدیث نبوی انسان گرفتار استنباط غلط شده از صراط وظیفه مسلمانی منحرف میشود مانند حسن بصری که عیناً مانند ابوبکره با چنین ترفند موذیانهای خویش را از یاری دادن به عی بن ابیطالب – سلامالله علیهما – در ماجرای فتنه جمله معاف کرده وقتی حضرت دربارهی اسراف در مصرف آب وضویش تذکر میدهند به طور اعتراضآمیز جواب میدهد: دیروز بود خون کسانی که شهادت به توحید پروردگار داده و معتقد به رسالت خاتمالنبیین بودند را ریختی. حضرت میفرمایند: تو که شاهد این جریان بودی چرا برخلاف ما از آن مردم (اهل جمل) طرفداری و مساعدت نکردی؟
حسن بصری با شیطنتی مخصوص به خود کلام ابوبکر را به کار گرفته میگوید: غسل کردن حنوط به بدنم مالیدم، اسلحهی جنگ را همراه خود برداشتم معتقد بودم که تخلف کردن از همراهی امالمؤمنین عایشه با کفر برابر است [دقت کنید میگوید تخلف از همراهی عایشه با کفر برابر است.] راه خود را به سوی لشکرگاه بصره پیش گرفتم به نزدیکی حُربیه [نام محلی در بصره] رسیدم آوازی شنیدم که ای حسن مراجعت کن! قاتلا و مقتول هر دو در آتش جهنم خواهند بود و من با این حال وحشت و اضطراب به منزل خود برگشتم.
حضرت میفرمایند: این سخن درست است ولی آیا میدانی آن آواز که بود؟ آن آواز برادر تو ابلیس بود و سخن او نیز درست و صحیح است زیرا که قاتل و مقتول از اهل بصره و از اصحاب عایشه هر کدام باشد داخل آتش خواهد بود. (94)
به هر روی فهم حدیث از جمله وسائل مهمّ تشخیص صحت و سقم حدیث میباشد و میتوان به آن حدیث جعلی را شناسائی کرد. همین نتیجهگیری، مانع گرفتاری و ضلالت و گمراهی شدن بوده که علی امیرالمؤمنین – علیهالسلام – سفارش نمودهاند: «هرگاه حدیثی شنیدید، در آن از سر تأمل و رعایت بنگرید، نه صرفاً برای بازگویی. زیرا که بازگویان حدیث فراوان هستند و رعایت کنندگان آن کم هستند» (95) هم چنین فرمودهاند: «هرگاه دو دعوت اختلاف داشتند، بیگمان یکی از آن دو، گمراهانه است» (96)
چنان که ابوبکر خود با فهم حدیث و استدلال به حدیث دیگری از رسول خدا در جمل که میخواست به نفع و طرفداری عایشه شرکت کند منصرف شد میگوید: «در ماجرای جنگ جمل حدیثی از رسول خدا به خاطرم آمد که خداوند مرا بدان حفظ کرد. شنیدم هنگامی که به رسول خدا خبر دادند ایرانیان دختر کسری را به پادشاهی برگزیدهاند، فرمود: «هرگاه مردمی که کار خویش را به دست زنی بسپارند، رستگار نمیشوند.» (97) هنگامی که عایشه به بصره پا گذاشت، این حدیث را به یاد آوردم و خداوند مرا بدین طریق حفظ کرد. (98)
با آنچه از نظر گذشت به اهمیت فهم حدیث پی میبریم حتی اگر فهم حدیث از طریق صحیح با عناوین افرادی که مورد قضاوت انسان قرار میگیرند مطابق نبود نباید در اظهار عقیده و نتیجهگیری تعجیل کرد زیرا حارث بن حوط لیثی نزد امیرمؤمنان رفت و گفت: «ای امیرمؤمنان، گمان نمیکنم که طلحه، زبیر و عایشه، جز بر جاده حق باشند» در حقیقت حارث فریفتهی عناوین این کسان بود و امام او را از این برداشت ناصواب دور کرد و آنان را جدای از عناوینی که داشتند معرفی کرد و معیاری برای شناخت حق از باطل به این شرح به او فرمود: «ای حارث، تو به پایین خود نگریستی و از فراز سرت غافل ماندی. حق و باطل به وسیلهی افراد شناخته نمیشود. لیکن حق را از طریق پیروان آن و باطل را از طریق دوری کنندگان از آن بشناس.» (99) غزالی در «المنقذ من الضلال» تألیف خود این کلام علی امیرالمؤمنین – علیهالسلام – را ملاک قرار داده مینویسد: «خردمند کسی است که به سرور خردمندان علی – کرم الله وجهه – اقتدا کند که فرمود: «حق با افراد شناخته نمیشود، حق را بشناس تا اهلش را بشناسی».
امّا روش ما
علم حدیث با اینکه اکنون مانند گذشته دشوارترین علوم نقلی نیست، ولی برای شناختن حدیث نیاز مبرم به علوم ادبیه و تاریخ رجال حدیث و معرفت تاریخ حیات و وفات و مذهب یکایک راویان داشته و دارد. تنها تفاوت عصر حاضر با گذشتههای دور در این است که به روزگار ما برای شناختن مقارنات و فروق و موافقات و علل احادیث از لحاظ سند و متن نیاز به سیر در شهرها و کشورها نداریم؛ زیرا مراکز مهمّ حدیثشناسی مانند دارالحدیث ایران که از اثرات انقلاب شکوهمند اسلامی ایران است. با استغنای همه جانبه این معضل را برطرف ساخته است. به طوری که با یک تلفن از هر کجای دنیا میتوان انواع سند یک حدیث و صحیحالصدور یا ضعیف بودن آن را از متخصصان زبده در حوزه علمیه مقدسه قم جویا شد. با این حال ما بنای کار خویش را در شناخت احادیثی که صوفیه برای اسلامیسازی تصوف مورد استناد قرار دادهاند، به سبک خاص خودمان که رجوع مستقیم به روات مجتهد است تعقیب میکنیم. تا از تهمت اِعمال سلیقه در امان باشیم. مهمّتر اینکه بنابر وظیفه، برای فهم این معضل، به روات احادیث، یگانه نهادِ مشروع دوران غیبت رجوع کرده باشیم.
در بحث قرآن و سنت به نقش کلیدی حدیث در فهم کتابالله عزیز اشاره کردیم و در این جایگاه با آنچه علامهی مفسر آیت الله جوادی آملی به سبک واضح و روشن پیرامون حدیث و قرآن بیان داشتهاند، سبک و روش خود را دنبال میکنیم. ایشان بعد از آنکه به استناد حدیث شریف ثقلین، به این توجه میدهند، اهل بیت طهارت – علیهمالسلام – به عنوان یکی از ثقلِ حدیث ثقلین، حجتهای خدا و مثل قرآناند؛ تذکر میدهند سیره و سنت و نیز گفتار و کردار آنان حجت است، سپس توضیح دادهاند: برای دریافت و فهم سیره، سنّت، قول و فعل اهل بیت عصمت – علیهمالسلام – نیز باید به روایات مراجعه کرد. (100) در معنا پس از مشخص شدن خطوط کلّی قرآن کریم، مرحلهی بعدی تمسک به روایات پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان است که کاری تخصصی است. و برای غیر اهل تخصص و فهم، غیر ممکن است نه دشوار، پس اگر کسی تصور کند قرآن و رأی معصوم – علیهالسلام – را در حالی که دانش تخصصی آن را دارا نیست، بدون رجوع به متخصص آن میفهمد، اشتباه کرده است؛ زیرا نه فقط دیدگاه و رأی اسلام نیست، بلکه تصوری جاهلانه و غیرعقلائی میباشد. در این صورت همانطور که نمیتوان به اعتبار «حسبنا کتابالله» (101) در صراط مستقیم قرآن قدم برداشت، بل به اعتبارِ «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً» (102) لزوم تمام شدن قرآن کریم با روایات تفهیم میشود، چنان که علی امیرالمؤمنین – علیهالسلام – میفرماید: «فَأیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أنّی تُؤفَکُونَ…» الی آخر «کجا میروید؟ و رو به کدام جهت میکنید؟ در حالی که پرچمهای حق برپاست و نشانههای آن آشکار و چراغهای هدایت نصب گردیده است! چگونه سرگردان هستید؟ و چگونه کوردل شده و گمراه میگردید در حالی که عترت پیامبر در بین شما هستند، آنها دستگیرههای محکم حق، پرچمهای دین و زبانهای صدق و راستی میباشند، آنها را در بهترین جایگاههایی که قرآن مقرّر فرموده قرار دهید، و همچون تشنگان برای سیراب شدن، به سرچشمه زلال آنها هجوم آورید (103) و هم فرمودهاند: «هُمْ عیْشُ العِلْمِ وَ مَوْتُ الجَهْلِ…» الی آخر. دانش بدانها زنده و نادانی و جهل به وسیلهی آنها مرده است… «بِهِمْ عادَ الحَقَّ فی نِصابِهِ، وَ انْزَاحَ الباطِلُ عَنْ مَقامِهِ» به واسطه آنان حق در جای خود قرار داده شده و باطل از جای خود کنده شد و زبان آن [باطل] از بیخ بیرون آمد. (104)
برای غیر متخصص فرمان رجوع به روات مجتهد مانند تمسک به روایات معتبر است.
در این صورت آنسان که شریعت تنها به کتاب خدا استوار نمیشود، به سنت تنها نیز استواری نمییابد. برای غیر اهل فن نیز رجوع به روات احادیث مجتهد مانند رجوع به حدیث در فهم قرآن است. در معنا همانطور که هر یک از قرآن و حدیث در طول تاریخ حیات خود تکمیل کننده و کاشف اسرار و پیچیدگیهای دیگری بوده است، اگر سنت نبود عالمان دینی در استنباط احکام از مجملات قرآن کریم آگاهی نمییافتند. برای غیر اهل فن و متخصص اگر روات مجتهد نبودند، بسیاری از اسرار و پیچیدگیهای قرآن و حدیث نیز قابل فهم نبود؛ نه فقط پی به وظیفه خود نمیبردیم چه بسا به ضلالت و گمراهی گرفتار میشدیم.
پس همانطور که بسیاری از حوادث وجود دارد که قرآن کریم به نام و نشان آنها تصریح نکرده، بیان آن، به پیامبر واگذاشته شده است، چه بسیاری از مهمات دورههای بعد از عصر امامت که در لسان امام از آن به عنوان و تعبیر حوادث واقعه تعبیر شده است، وجود دارد که باید غیر عالم متخصص برای فهمِ وظیفه مسلمانی در قبال آن از روات مجتهد استفاده کند. و چه بسا دیده شده حتی کسانی که برای خود مرتبهای از مراتب دانش دینی قائل هستند، به تصور اینکه دریافت ایشان از معارف عالی اسلامی مطابق واقع است، اظهاراتی خیالی داشته، نتیجه جنجالی میشود که پیرامون «وحی» بر سر زبانها افتاد. در این صورت اگر پیامبر اکرم قرآن و عترت را لازم و ملزوم یکدیگر قرار دادند تا مسلمانان به ضلالت و گمراهی کشیده نشوند، حضرت امام قائم غائب موجود موعود نیز در فرمانی، رجوع به روات مجتهد دوران غیبت کبری را که نواب عامه میباشند، یگانه وسیله فهم تمامی آنچه مربوط به مسلمانی است، برای غیر اهل فن که قادر به فهم آن از قرآن و سنت نیستند معین فرموده، امت را به ایشان ارجاع دادهاند.
ما به مناسبت این موقعیت خاص عالمان متخصص در فهم آنچه به مسلمانی مربوط میشود، احادیثی را که مورد استناد صوفیه قرار گرفته است به روات مجتهد که در تمامی علوم لازمه حدیثشناسی متخصصاند، ارائه داده، اظهارنظر ایشان را در مقام عالیترین شخصیتهای علمی اسلامی نصبالعین قرار میدهیم.
احادیث مورد استناد صوفیه
صوفیه برای اثبات ادعای «تصوف و عرفان ریشه در قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین دارد» (105) و اینکه «واژه تصوف و صوفی از همان صدر اسلام مستعمل بوده» (106) بدون ارائه آیه یا آیاتی که ادعای ریشه قرآنی تصوف را ثابت کند، احادیثی را مورد استناد قرار داده تا مدعی شوند «تصوف در افعال و احوال پیامبر اکرم و آیات و اخبار معصومین ظهور یافته است». (107) به آیاتی که مدعی شدهاند اشاره نکرده، لکن احادیثی را که ذیلاً آورده میشود دلیل ادعای خود ارائه دادهاند:
1 – قال رسول الله: مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَجْلِسَ مَعَ اللهِ فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهل التَصَوُّفِ (108) ترجمه کردهاند: «حضرت رسول فرموده: هرکه را خوش میآید که همنشین خدا باشد با اهل تصوف بنشیند». (109)
2 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لا تَطْعَنُوا علی اَهْلَ التَّصَوُّف وَ الخِرَقِ فَاِنَّ اَخْلاقَهُمْ اَخْلاقُ الاَنْبِیاءِ وَ لِباسَهُمْ لِباسُ الاَنْبِیاء (110) ترجمه کردهاند: «حضرت رسول فرمود: طعن مکنید و عیب منمائید بر اهل صوفیه و خرقهپوشان پس به درستی که اخلاق و اوصاف ایشان اوصاف و اخلاق انبیاء است و لباس ایشان لباس انبیاء است».
3 – قال امیرالمؤمنین (علیهالسلام): اَ التَّصَوُّفُ اَرْبَعَة اَحْرُفٍ تاءُ وَ صادُ وَ واوُ و فاءُ – التّاءُ تَرْکُ وَ تَوْبَةُ وَ تُقی – وَ الصّادُ صَبْرُ وَ صِدْقُ وَ صَفا – وَ الْواوُ، وِرْدُ وَ وُدّ وَ وَفاء وَ الْفاءُ فَرْدُ وَ فَقْرُ وَ فَناءُ (111) ترجمه کردهاند: حضرت فرمود: «تصوف چهار حرف است تاء و صاد و واو و فاء، تاء ترک دنیا و توبه و پرهیزکاری است، و صاد صبر و راستی و صفای دل است، و واو دوستی و توجه ره ورد و دعا و وفاء به عهد است، و فاء تنها بودن از خلق و فقر الیالله و نیستی و فانی شدن از انانیت است». (112)
این ساختههای بیاصل و اساس را سلطان حسین تابنده در رساله رفع شبهات (113) و علی تابنده در خورشید تابنده (114) و سید قطبالدین نیریزی ذهبی (115) آوردهاند.
البته ناگفته نماند ملاعلی گنابادی این مطلب را که ملاسلطان، سلطان حسین و علی تابنده به عنوان حدیث آوردهاند، او بدون اینکه برایش ادعای حدیثی کند به کار گرفته است. (116)
4 – امام صادق (علیهالسلام) فرمود: مَن عاشَ فی ظاهر الرّسول فهو سَنَی و مَنْ عاشَ فی باطن الرّسولِ فهو صوفی (117) ترجمه کردهاند: «از امام صادق که منبع طریقت بود از تصوف پرسیدند. فرمود: متابعت رسول سنت است و متابعت احوال او تصوف».
دو روش برای بررسی اصالت روایات
برای اینکه دچار اظهارنظرهای بیمورد و بعضاً دسیسههای ایادی فرقهداران، تصوف، مانند جنجالی که امثال شهرام پازوکی در مورد دفاع از استدلالهای بیربط، بل مغرضانه آقای ثبوت (118) – وابسته به فرقه گنابادیه – پیرامون تطهیر حسن بصری از ننگ مخالفت با ائمه طاهرین – علیهمالسلام – و ارتباطش با امویان نشویم و هر نوخواستهای به اعتبار اینکه خواندن و نوشتن میداند در اموری که حدّ او نیست مداخله نکند، بررسی صحیحالصدور بودن روایات مورد استناد صوفیه را به دو طریق انجام میدهیم:
طریق اول
را به اظهارنظر صوفیان محققِ منصفِ بیغرض اختصاص میدهیم که از جمله آنان آقای دکتر اسداله خاوری همشیرهزادهی مرحوم مجدالاشراف اول، وابسته به فرقهی ذهبیه میباشد، ایشان در تحقیق دقیق و محققانهای که پیرامون تاریخ تصوف فرقهای ذهبیه نمودهاند، در بخش بررسی پیرامون پیدایش تصوف و اولین صوفی، به این توجه میدهند «انتساب احادیث و اخباری که گویای نام تصوف و صوفی باشد به حضرت رسول اکرم و مولی الموالی علی – علیهالسلام – از مجعولات است و اعتقاد به اینکه این کلمه از مصطلحات دوران حیات آن دو شخصیت بارز عالم اسلام است مسلماً از موضوعات میباشد و سند صحیحی ندارد». (119) سپس شاهد مثالی تحت عنوان: «این سنخ اشتباهات را مورخین و تذکرهنویسان بسیار نمودهاند» آورده، مینویسند: «چنانکه عبارت منسوب به جنید بغدادی یا ابوعلی رودباری را که گفتهاند: الصوفی من لیس الصوف علی الصفا و جعل الدنیا تحت القفا را مرحوم حاج نایبالصدر (120) از قول شیخ مقداد بن عبدالله نقل کرده، به حضرت امیرالمؤمنین علی – علیهالسلام – نسبت داده است.» سپس اضافه میکند: «این اشتباه و نظائر آن سابقه دارد و در دوران اخیر زیاد به چشم میخورد، چنانکه در آثار نیمهی دوم دوران صفویه به بعد به این سنخ مطالب برخورد مینمائیم». در پی این تذکر و اظهارنظر قاطع برای آنکه نمونهای ارائه داده باشد مینویسد: «شیخ موذن خراسانی [بیست و نهمین قطب فرقه ذهبیه اغتشاشیه] در تحفه عباسی از کتاب عوالیاللئالی و ملااحمد دارابی [استاد روائی قطبالدین محمد، قطب 32 ذهبی] و همچنین شارح فصلالخطاب در میزان الصواب نوشتهاند: شیخ ابن ابیجمهور لحاوی که از اعاظم علمای شیعه است از امیرالمؤمنین روایت کرده است که فرمودهاند فیالمعنی تصوف فا نه ترک و تقی و صاد صدق و صفا و واوه و دو و وفا… هر سه مؤلف مذکور این حدیث را به سه صورت مختلف از یک مأخذ نقل کردهاند و حال آنکه اصل این حدیث و متن عوالی را علمای اخبار چندان معتبر و مورد اعتماد نمیدانند، چه این حدیث اساساً در کتب معتبر (اصول اربعه) نیامده است و اسناد او به حضرت مولی الموالی – علیهالسلام – با توجه به آنچه در بالا گذشت به نظر صحیح نمیآید». (121)
حاج شیخ عباسعلی کیوان قزوینی شیخ مورد تکریم و تعظیم فرقه گنابادی که در عصر سه تن از رؤساء این فرقه مقام شیخیت داشته و بعد بر اثر مسائلی که بیان داشته (122) با توبه و اظهار ندامت از فعالیتهائی که در حق فرقه گنابادیه آنان را ترک نموده در جواب سؤال کنندهای که جویا میشود اینکه شما تصوف را به حقیقی و مرسوم تقسیم کردهاید، منظورتان این است که تصوف حقیقی مستند به قرآن و احادیث میباشد؟ جواب میدهد: اولاً در قرآن به تصوف و صوفی اشاره نشده است و اگر احادیثی را هم نقل کردهاند، مانند آنچه ملاسلطان در بشارةالمؤمنین آورده است مستند نیست و اینکه من تصوف را به حقیقی و مرسوم تقسیم کردهام، تصوفی را که دارای قطب و آنچه را مربوط به او میشود حقیقی اسم گذاشتهام. و این به معنای آن نیست که اصالت قرآنی و حدیثی تصوف را پذیرفتهام. (123)
طریق دوم
بررسی موقعیت مأخذ و مسانیدی است که روایات مورد استناد صوفیه از آنها گرفته شده است و به گروه شیعه، سنی و صوفیه مربوط میشود. در مورد مسانید شیعی روایتِ «من سره ان یجلس…» که از دو کتاب «بشارةالمصطفی، لشیعة المرتضی» و «عوالی اللئالی» نقل کردهاند در مورد «بشارة المصطفی» جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ظریف که نسبت به این کتاب تحقیق داشتهاند میفرمودند: چنین حدیثی در آن نیست، در مورد همین حدیث و کتاب «عوالی اللئالی» دو بحث مطرح است، اصالت حدیثِ این کتاب که ما در جای دیگر همین بحث متذکر میشویم و اما دربارهی حدیث و عوالی اللئالی ایشان فرمودند: اگر فهرست روایات کتاب «عوالی» ملاحظه شود چنین حدیثی وجود ندارد. البته در کتب روائی دیگر شیعی نیز نقل نشده است. به عنوان مثال در معجم بحارالانوار نیز این احادیث دیده نمیشود.
در مورد حدیث «التصوف مشتق من الصوف» که از امیرالمؤمنین نقل شده است، در جلد چهارم صفحه 105 عوالی اللئالی ابن ابیجمهور احسائی دیده میشود ولی محقق مدقق متتبع حاج آقا مجتبی عراقی که اصالت احادیث این اثر را مورد بررسی قرار دادهاند مینویسند «مع الفحص الشدید لم اظفر علیه» یعنی: «با جستجوی زیاد این حدیث را جای دیگر نیافتم» (124) یعنی معلوم نیست مؤلف، این روایت را از کجا آورده است.
اظهارنظرها
پیرامون عوالی اللئالی
شناخت مؤلفین متون روائی که مانند کتاب «عوالی اللئالی» مورد استفاده قرار میگیرد از جمله مقدمات بسیار مهمّ، گرفتار نشدن به استناد آثار جعلی و ساختگی است.
در مورد کتاب عوالی اللئالی شهرت بیاعتباری آن تا حدی است که نیازی به بحث و تحقیق ندارد، مرحوم حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن نوری همدانی در جلسهای که بدیعالزمان فروزانفر جهت حل بعضی از معضلات فلسفه و عرفان شرفیاب حضور آیتالله العظمی حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی بوده، حضور داشتند، میگفتند: به مناسبتی فروزانفر به احادیث عوالی اللئالی نیز استناد کردند که حضرت آیتالله رفیعی فرمودند: به این کتاب اعتباری نیست؛ زیرا احادیث مرسل نیز در آن وجود دارد از جمله آنچه مربوط به صوفیه و مورد استناد شماست.
مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا حسن طباطبائی قمی به لحاظ مخالفت شدید با تصوف و دستور مجانی دادن کتابهای ردیه مورد سؤال قرار میگرفتند؛ یکی از دراویش گنابادی میگفت: در نامهای خطاب به ایشان نوشته بودم، لااقل کتابهائی نظیر عوالی اللئالی و جامعالاسرار را که حتی با نقل روایاتی مؤید تصوف است از دسترس عموم بردارید که مخالفتهای شما بیآبرو نشود. خواسته بودند برای دریافت جواب حضورشان برسم. خدمتشان رفتم، فرمودند: این کتابها نزد اهل علم مرتبهای ندارد، احادیث عوالی اللئالی که مورد استنادِ روسای شما قرار گرفته، مانند اصل کتاب سندیت ندارد. (125)
مرحوم آیتالله العظمی حاج سید ابراهیم میلانی نسبت به عوالی اللئالی معتقد بودند از آنچه متقدمان ما بیان فرمودهاند، استنباط میشود کتاب مستند قابل اعتمادی نیست، زیرا نویسندهی آن در نقل اخبار دقت نظر داشته، بدون توجه به سند روایات، مجموعهای تدوین نموده است. (126)
خوشبختانه اگر این مهمّ نزد علماء گذشته به ندرت مطرح میشد تا موقعیت امثال کتاب عوالی اللئالی بیان شود، به روزگار ما در اغلب مجامع علمی چنین حقیقتی مطرح شده است. آیتالله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی معتقدند: «در هیچ باب از مسائل دینی و علوم شرعیه به خبری که مستند آن، این دو کتاب «مجلی» و «عوالی اللئالی» باشد استناد نمیشود، مرسل و بدون روائی است». (127)
در دیداری که عدهای از اهل تحقیق و قلم با حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی داشتهاند (128) تا در مورد اصالت احادیث مورد استناد صوفیه راهنمائی شوند، مطالب جالبی افاضه میکنند و به ضعیف بودن عوالی اللئالی اشاره مینمایند که به طور کامل نقل خواهیم کرد.
عدهای از نویسندگان محقق در شرفیابی حضور حضرت آیتالله العظمی آقای حاج سید علی سیستانی در گزارشی مینویسند حضور ایشان دربارهی تصوف و تشیع بحث شد و اینکه ابن ابیجمهور [مؤلف عوالی اللئالی] قدری اینها را با هم در آمیخته است». (129) آیتالله سیستانی بعد از اینکه میفرماید «البته عرفان وسیله جذب به سوی همه ادیان است نه فقط دین اسلام» (130) – که این تذکر بسیار مهم و قابل فکر و اعتناء است، زیرا به تأثیرگذاری این پدیده در جامعه اشاره دارد که مخصوص به اسلام نیست، بل بت عیاری است که هر کجا به شکلی در میآید – یکی از حضار با شنیدن این نظریه حضرت آیتالله اشاره میکند «خوبی دیگر عرفان آن است که جلوی رشد وهابیها را میگیرد» ایشان میفرمایند: «این بدترین خوبی عرفان است که تصور کنیم کارش این است که جلوی نفوذ یک مذهبی را که ضد منطق و تفکر است میگیرد» سپس «به اینکه اینها چهارچوبه ندارد» – که بدترین تعریف از تصوف است – از اینکه در ایران این قبیل افکار رشد کرده، اظهار نگرانی میکنند (131) اما آنچه جالب میباشد اظهارنظری است که درباره ابن ابیجمهور کرده، فرمودهاند: «وی کتابش را به گونهای نوشته است تا نشان دهد اصول حدیثی در متون دیگران هم هست» (132) که این بدترین تعریف و معرفی «عوالی اللئالی» است. سپس «ضمن صحبتهایشان با یاد از کار ابن ابیجمهور اشاره میکنند که ما باید کتابهای قدما را تقویم تاریخی کنیم، یعنی فضای حاکم بر تألیف کتاب را بشناسیم» (133) که این نیز اشارهای دیگر پیرامون حرف و سخنهائی میباشد که نسبت به «عوالی» بین بزرگان شیعه بود.
آیت الله العظیمی ناصر مکارم شیرازی نیز پیرامون عوالی مینویسد: «کتابی است که مرحوم شیخ یوسف بحرانی از دانشمندان برجسته فقه و حدیث به گفته علامهی بزرگ شیخ انصاری معمولاً خردهگیری در سند احادیث نمیکند، در احادیث این کتاب اشکال کرده، دربارهی نویسندهی آن فرموده: «صاحب این کتاب را به سهلانگاری در نقل اخبار و ضبط کردن درست و نادرست نسبت دادهاند» سپس اضافه مینماید: محدث جزایری نیز در یکی از تألیفاتش گفته است: اصحاب ما از نقل و مباحثه در اطراف این کتاب خودداری میکردهاند. (134)
حضرت آیتالله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی بنابر اظهار دفتر معظمله معتقدند عوالی اللئالی از مصادر معتبر دینی نیست. (135)
حضرت آیتالله العظمی حسین بشیر نجفی معتقدند: «صاحب للئالی در کار خویش دچار اشتباه و سردرگمی است و کتاب او مردود و پذیرفته نشده است.» (136)
حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ جعفر سبحانی معتقدند: «روایات عوالیاللئالی همگی مرسل است، یعنی فاقد سند میباشد.» (137)
همچنین علامه نادرالوجود مجلسی (138) آیتالله العظمی مرعشی نجفی (139) و علامه خوئی شارح نهجالبلاغه (140) نیز چنین نظریاتی دارند.
سلطان حسین تابنده که مدعی تبعیت از مراجع عظام تقلید میباشد جهت اثبات اسلامیت تصوف به کتاب «عوالی اللئالی» که آرای مراجع عظام شیعه را در بیاعتباری آن از نظر گذراندید و باز ملاحظه میفرمائید. استناد میکند. (141)
و اما بررسی روایات مزبور از طریق مسانید اهل تسنن، به این اکتفا میکنیم که جلالالدین سیوطی شخصیت ثقه و مورد اعتماد عالمان سنی این احادیث را ساختگی و بیاعتبار دانسته، در زمره احادیث موضوعه آورده است. (142)
در نتیجه احادیثی که صوفیه به استناد کتب متقدمین اهل تصوف آوردهاند، اگر مستند به جوامع روائی شیعه و سنی نباشد فاقد حجّیّت است و به طور اجمال اشاره کردیم احادیث مورد استناد صوفیه در مسانید شیعه و سنی مردود و بیاعتبار است.
طریق سوم
بررسی علمی و تحقیقی احادیثی است که بسیار حائز اهمیت و قابل اعتناء بل تعیین کننده میباشد؛ زیرا تائید یا رد صحت احادیثی که صوفیه به آن استناد کردهاند. و ما این حل مهمّ تخصصی را حضور مبارک حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی برده در مجلسی صبورانه فرمودند: «این خبرههای فن فقهی، نکته (143) وجودشان همین است که صحیح و سقیم را از هم جدا کنند، حق و باطل را تمیز دهند» (144) با رجوع به عالیترین مقامات علمی اسلامی شیعه، یعنی دو طبقه عالی رتبه که حضرات مراجع عالیقدر تقلید و مدرسین، محدثین و مُسندنویسان برجسته میباشند تأمین کردهایم.
این همان اقدامی میباشد که غزالی نیز به آن توجه داده نوشته است: «احادیث را باید مجتهدان و فقیهان تفسیر کنند» (145) به تعبیر پژوهشگری از تبار نقادانِ نکتهسنج «در این زمینه باید نظریات مجتهدان و مراجع که عالیترین مقام در حدیثشناسی به شمار میروند منظور شود، نه اقطاب درس ناخوانده و غیر فقیه» (146) به همین اعتبار ما سؤال خود پیرامون احادیثی که مورد استناد صوفیه قرار گرفته است با عریضهای که ذیلاً نقل میشود به حضور عالیترین شخصیتهای علمی معاصر بردیم
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت…
با تقدیم سلام و عرض ارادت و عذرخواهی از تصدیع وقت شریف، آیا احادیثی که ذیلاً به عرض مبارک میرسد صحیحالصدور میباشند و مسانید آنها از کتب معتبر شیعه است؟
1 – معتقدند پیامبر اکرم فرموده: «من سره ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل تصوف» (بشارة المصطفی و عوالی اللئالی: 105/4)
2 – معتقدند علی امیرالمؤمنین فرمودهاند: «التصوف اربعة حرف تاء و وصاد و واو و فاء، التاء ترک و توبه و تقی، و الصاد صدق و صفاء و الواو ورد و وفاء و الفاء فرد و فقر و فنا» (عوالی اللئالی: 105/4)
3 – معتقدند امام صادق – علیهالسلام – فرمود: «من عاش فی ظاهر الرسول فهو سنی و من عاش باطل الرسول فهو صوفی» (حلیةالاولیاء: 20/1)
4 – معتقدند پیامبر اکرم فرمود: «لاتطعنوا علی اهل التصوف و الخرق فان اخلاقهم اخلاق الانبیاء و لباسهم لباس الانبیاء»
5 – معتقدند معصوم فرموده: «هر کس صدای اهل تصوف را بشنود و بر دعای ایشان ایمان نیاورد نامش در پیشگاه خداوند در زمرهی غافلان ثبت خواهد شد» (کشف المحجوب: 34)
6 – آوردهاند: از امام صادق – علیهالسلام – از تصوف پرسیدند فرمود: «متابعت رسول سنت است و متابعت احوال او تصوف» (مناقبالصوفیه: 31)
نظریه مراجع تقلید
پیرامون احادیث مورد استناد صوفیه
قبل از نقل آراء حضرات آیات عظام، مراجع عالیقدر جهان تشیع به این مهمّ توجه میدهیم، تقدم و تأخر آرای دریافت شده به استناد اسامی شریف آن ذوات مقدسه مراعات گردیده، در حقیقت گویای هیچگونه برتری مقام علمی اجتماعی ایشان نیست.
حضرت آیت الله بشیر حسین نجفی ساکن نجف اشرف که گنابادیان با استفتائی سعی داشتند تأییدیهای از ایشان بگیرند و نشد. دفترشان نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشتند:
در جواب حدیث «من سره ان…»
فرمودهاند: بسمه تعالی این روایت ثابت نشده است و صاحب عوالی اللئالی در کار خویش دچار اشتباه و سردرگمی است و کتاب او مردود و پذیرفته نشده است.
در جواب حدیث «التصوف اربعة حرف…»
مرقوم داشتهاند: بسمه تعالی مضمون این کلمات نقل شده صحیح است [یعنی تصوف را میتوان اینگونه تعریف کرد]، مگر اینکه نسبت دادن آن به [علی امیرالمؤمنین] – علیهالسلام – ثابت نشده است.
در جواب حدیث «قال من عاش فی ظاهر…»
مرقوم داشتهاند: بسمه تعالی «نسبت دادن آن به معصوم ثابت نشده است».
در جواب حدیث «لاتطعنوا علی اهل التصوف…»
مرقوم داشتهاند: بسمه تعالی «ثابت نشده است که آن [گفته] از جانب نبیاکرم باشد».
در جواب حدیث «کل من سمع صوت اهل التصوف…»
مرقوم داشتهاند: ثابت نشده است، بلکه از امام صادق – علیهالسلام – نقل شده است که دوری کنید از او که مدعی تصوف است و وصف کنید آنها را به زشتترین اوصاف». (147) مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج شیخ جعفر سبحانی تبریزی – مدظله – مرقوم داشتهاند: (148) بسمه تعالی مضمون روایات معارض دارد؛ زیرا در بسیاری از روایات از تصوف مذمت شده است. بنابراین نمیتوان به روایاتی که نوشتهاید اعتماد کرد،گذشته بر این روایات عوالی اللئالی همگی مرسل است، یعنی فاقد سند میباشد. و کتاب حلیةالاولیاء کتاب معتبری نیست، به این معنا که نمیتوان به همه مطالبش اعتماد کرد. شما میتوانید روایات ذم صوفیه را در سفینةالبحار ماده صاف مطالعه کنید. جعفر سبحانی
حضرت آیتالله حاج شیخ حسین مظاهری – مد ظله – مرقوم داشتهاند: (149) بسمه تعالی کلیه آنچه نوشتهاید، سند معتبر ندارد.
حضرت آیتالله حاج شیخ حسین وحید خراسانی – مد ظله العالی -: جمعی از دوستان اهل تحقیق و قلم روز جامعه 26 / مهر / 1387 ساعت پنج بعدازظهر حضورشان رسیده دربارهی میزان اصالت روایاتی که مورد استفاده صوفیه قرار گرفته است جویا شدند، حضرت ایشان بسیار دقیق مطالبی را بیان نمودهاند که قسمت مورد نیاز آن به صورت زیر است:
اولاً استناد به روایات خبره میخواهد، زیرا هرچه از پیغمبر و امام نقل شد که دلیل صحت ندارد.
الان شخصی از جائی خبری میآورد، شما به صرف اینکه او خبر آورده آن را نمیپذیرید، یعنی هیچ عاقلی تا خبر آورنده را نشناسد آن را نمیپذیرد تا یقین کند این مخبر مورد وثوق و اعتماد است. پس اگر کسی از فردی خبر آورد من تا تحقیق نکنم آن خبر دهنده چه کسی است. آیا شرائط اعتبار خبر در او جمع هست یا نه، خبر را نمیپذیرم. یعنی هیچ عاقلی ترتیب اثر نمیدهد. آن وقت خبر از پیامبر و امام معصوم را هر کسی بدهد ما میپذیریم؟ یا در مورد وثوق و اعتماد بودن او تحقیق میکنیم تا یقین شود؟ مسلماً تحقیق میکنیم.
این خبرههای فن یعنی فقها نکته (150) وجودشان همین است که صحیح و سقم را از هم جدا کنند، حق و باطل را تمیز بدهند.
مانند اینکه شما مریض هستید کسی میآید میگوید اگر این کار را بکنید خوب میشوید از آن طرف هم احتمال میدهید اگر آن کار را انجام دهید از بین میروید. آیا شما این کار را میکنید؟ یا به طبیب وارد حاذق کامل مراجعه میکنید، که آیا این دستور درست است یا نه. پس همهی آنچه که اینها [صوفیه] به اخبار استناد کردهاند ساقط میشود.» البته ادامه مطالب اشاره به موضوعات قابل توجهی است که باید در ارتباط با مسائل مهمّی مانند وسیله قرار دادن پیر و مرشد مورد استفاده قرار گیرید.
دفتر حضرت آیتالله حاج شیخ حسین نوری همدانی – مدظله – نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشتهاند: (151) این روایات صحت و اعتباری ندارد و از محتوای آنها به خوبی استفاده میشود که جعلی است. برای آگاهی از وضعیت تصوف به کتاب حدیقةالشیعه مراجعه نمائید. مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج شیخ خلیل مبشر کاشانی – مد ظله – جواب دادهاند: (152) بسمه تعالی اثری از روایات منقوله در کتب معتبرهی شیعه نیافتم و در کتاب بشارةالمصطفی لشیعه المرتضی روایتی [را] که نقل شد ندیدم. و روایاتی که از عوالی اللئالی نقل کردهاید، بعضاً موجود نیست و آنچه موجود بود مستند نبود و تحریف متن نمودند. و کلمه «صوف» را «تصوف» نقل کردند و آنچه موجود است دلالتی بر نفع فرقه صوفیه ندارد و جهت زیادتی اطلاع مؤمنینی که بدون تعصب دنبال حقیقت میباشند عرض میشود در کتب معتبره شیعه، نه تنها روایت صحیحالصدور که مؤید صوفیه باشد وجود ندارد، بلکه آنچه از حضرات معصومین – صلواتالله علیهم اجمعین – صادر شده بر ضد و علیه صوفیه و تصوف میباشد که مرحوم مقدس اردبیلی – رحمةالله تعالی – در کتاب «حدیقةالشیعه» آورده است، همانطور که در کتب معتبره دیگر نیز مسنداً نقل شده که مجال توضیح بیشتر نیست. قم المقدسه مبشر کاشانی
حضرت آیتالله حاج سید عباس مدرسی یزدی – مد ظله – (153) جواب مرقوم داشتهاند: بسمه تعالی راجع به صوفیه که روایات کثیری در ذم آنها رسیده (در سفینه ج 2 مادهّ صوف) مراجعه شود، علاوه بر کفر آنها از جهت عقیده که قائل به حلول و وحدت وجود (موجود) که کفر است. اما راجع به خرقه بدعت و حرام است و نسبت به حضرت امیرالمؤمنین – صلواتالله و سلامه علیه – و حضرت امام رضا – علیهالسلام – داده میشود از مجعولات و کذب محض است و اصلی ندارد و صاحب عوالی اللئالی او شخص محترمی است، لکن در این کتاب هر روایتی را ذکر کرده و نظر به اعتبار و وثاقت روایت نداشته و اعتبار به امثال این روایتها نیست. فقط تمسک به قرآن کریم نمائیم که مأمور شدهایم به تمسک به قرآن و اهل بیت پیغمبر – صلی الله علیه و آله و سلم- که آنها وسیله در درگاه الهی هستند و از چهارچوب شرع تجاوز ننمائیم که موجب هلاکت ابدی میشود. خدا همه مؤمنین را از شرّ اشرار محفوظ بدارد و از خواب غفلت بیدار نماید به یاد خداوند تبارک و تعالی. والسلام علیکم و رحمةالله.
عباس الحسینی المدرسی الیزدی مُهر
دفتر
دفتر حضرت آیتالله حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشت: (154) بسمه تعالی اکثر روایات نقل شده در کتابهای مزبور سند ندارند و یا اگر سند داشته باشند ضعیف میباشند. علاوه بر اینکه انتساب کتابهای مذکور به صاحبانشان مشکوک است و مضمون روایات نقل شده با روایات دیگر متعارض میباشند و روایات دیگر قویتر میباشند و آنها مقدمند.
مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج سید عزالدین حسینی زنجانی دام ظله در جواب مرقوم فرمودهاند: (155) بسم الله الرحمن الرحیم انشاالله به سلامت باشید همهی این مهملات که شما به اسم احادیث نقل کردید باطل و غلط است. تأسیس این فرقهها به عقیدهی من کید استعمار است که در هر عصر و زمان شیوع دارد. کتاب بسیار مهمّ محقق اردبیلی – رضوانالله علیه – [که] کتابی نفیس است، از [این] عالم ربانی و فقیه صمدانی بحمدالله موجود و طبع شده به اسم «حدیقةالشیعه» در دسترس است حتماً آن را بیابید و همه روایات وارده در مذمت این فرقه را مطالعه کنید. کتاب دیگر مهم هم از عالم بزرگوار دیگر به اسم «کنزالفوائد» است مطالعه کنید حق مطلب اداء شده [است] برای تبریک در این شب عید اضحی (156) یکی از آن روایات را نقل میکنم و به عنوان عیدی به شما تقدیم میکنم. یکی از مهمترین اصحاب امام هشتم علی بن موسیالرضا صلواتالله و سلامه علیه، موسوم به محمدبن اسماعیل بزنطی از آن بزرگوار – ارواحنا تراب مرقده الفداه – نقل میکند که فرمودند: «من ذکر عنده الصوفیه و لم یُنکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهدالکفار بین ید رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم- یعنی: هر کس که نزد او از صوفیه ذکر شود آنها را به زبان و قلب منکر نشود از ما – ائمه علیهمالسلام – نیست. و کسی که آنها را انکار کند مانند آن است که در رکاب رسول اکرم – صلیالله علیه و آله و سلم – جهاد نموده. و از این روایات کم نیست. باز تأکید دارم که آن کتاب گرانقدر [حدیقةالشیعه] را به دست آورده مطالعه نمائید.
اکابر علماء شیعه شهادت دادهاند که کتاب مزبور از محقق اردبیلی است. آنها [صوفیه] کتابی دارند که فردی به اسم نایبالصدر تألیف نموده [= طرائق الحقایق] و در این اواخر چاپ شده آن هم برای اضلال. محمد عزالدین الحسینی الزنجانی. مُهر
حضرت آیتالله حاج شیخ علی اصغر رحیمی آزاد – مد ظله – جواب مرقوم داشتهاند (157) بسمه تعالی همهی این احادیث از نظر کتب معتبر شیعه بیاعتبار میباشد؛ به همین وجه سندیت ندارد.
اقل علیاصغر رحیمی آزاد
مُهر
دفتر حضرت آیتالله فاضل مالکی – مد ظله – جواب زیر را ارسال داشتهاند: (158) بسمه تعالی این روایتها به طریق یا به صورت اصول ثابت نشده است و به ضرورت دینی اقامهی فرائض و ترک حرام از آنها [صوفیه] بینیاز شدیم و در حدود الهی مؤمن قدمی عقب و جلو نمیگذارد تا که بداند رضای خداوند یا غضب الهی در پی دارد و مضمون حدیث امام زینالعابدین – علیهالسلام – که به عبادت شخص و آه و ناله او توجه نکنید در شب باشد یا در روز، بلکه به صدق نیت و امانتداری او نگاه کنید.
حضرت آیتالله حاج شیخ قربانعلی محقق کابلی – مد ظله – مرقوم داشتهاند: (159) بسمه تعالی در فرض سؤال تمام احادیثی که ذکر شده از احادیث مجعوله میباشد و اعتباری ندارد. قربانعلی محقق کابلی
مهر
حضرت آیتالله حاج شیخ لطفالله صافی گلپایگانی – مد ظله العالی – دربارهی خبرِ «من سره ان یجلس» و «لاتطعنوا اهل التصوف» و «الاصوف اربعة احرف تاء» در جواب سؤال کنندهای مرقوم فرمودهاند: «اولاً هر سه خبر، بیاعتبار و در مجعول بودن آنها شکی نیست و در یک کتاب معتبر نقل نشده و کتبی که از آنها نقل شده مورد اعتماد و استناد نیست، و در هیچ باب از مسائل دینی و علوم شرعیّه به خبری که مستند آن، این کتاب «مجلی» و «عوالی اللئالی» باشد، استناد نمیشود و هر سه مرسل و بدون راوی است. ثانیاً متن و مضمون آنها بهترین دلیل بر مجعول بودن آنها است. امّا خبر اول، از این جهت مردود است که این اهل تصوفی که پیغمبر – صلیالله علیه و آله و سلم – به مجالست با آنها این همه ترغیب کرده، کیستند و در چه تاریخ و کتابی از وجود چنین فرقهای در عصر آن حضرت خبر دادهاند. اینها چه کسانی بودند و چه امتیازاتی بر دیگران داشتهاند؟ و غیر از راه و روش شخص پیغمبر – صلیالله علیه و آله و سلم – که همه را به آن میخواند، چه راه و مسلکی دیگر بوده است؟ این چه کلام مبهمی است که به آن حضرت نسبت میدهند؟ ممکن است گفته شود: اینها فقرا و مساکین اهل صفّه هستند که چون مجالست با فقرا و تهیدستان، مرغوب و محبوب و موجب فواید اخلاقی و اجتماعی است، و به عکس معاشرت با ثروتمندان، قلب را زنده میسازد، به مجالست به آنها تشویق شدهاند. ولی اشکال این است که به اهل صفّه، اهل تصوف گفته نمیشود تا این خبر، اشاره به آنها باشد. به هر حال جعلی بودن آن قابل تردید نیست.
اما خبر دوم [منظور لاتطعنوا اهل التصوف] این هم مثل خبر اول، نامفهوم است، این اهل تصوف چه کسانی بودهاند؟ آیا غیر از برنامههایی که همه مسلمانان به آن مأمور بودهاند مخصوص به وظایف معینی بودهاند؟ یا خودشان برنامههایی اختراع کرده و از مسلمانان جدایی گزیده و نهی «وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا» (160) را مخالفت کردهاند؟ آیا فقط گروهی پشمینهپوش و معتزل از دنیا بوده و مثل کفار مرتاض، و جوکیان هند بودهاند، و برخلاف ارشاد قرآن کریم که میفرماید «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَاللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» (161) حلال خدا را بر خود حرام میشمردند؟ علاوه بر این که اگر پشمینهپوشی لباس انبیاء باشد، به مجرد اینکه شخص اهل صوف باشد، آراسته به اخلاق انبیاء نمیشود؛ و این حدیث از کجا است؟ و در چه کتاب معبتری است؟ راوی و رجال سند آن چه کسانی هستند؟
اما حدیث سوم «التصوف اربعه احرف» مجعول و دروغ بودن آن از سرتاسر آن کاملاً معلوم است؛ مقام امیرالمؤمنین – علیهالسلام – صاحب آن خطبه بلیغه و استدلالات و احتجاجات و ارشادات بینظیر و معقول و منطقی، هرگز با این منظور بسیار عوامانه با مردم روبهرو نمیشود. زیرا در مقابل آن کسی [که تصوف را آن چنان به نفع صوفیه تعریف کرده] میگوید: «التصوف اربعة احرف؛ «التاء» تعب و تباب و تبار؛ «الصاد» صنم و صدع و صعب؛ و «واو» ویل و وزر و وهن؛ و «الفاء» فتنه و فساد و فسق.
انصافاً استدلال به اینگونه اخبار بیاعتبار برای فرقهسازی جای تعجب است؛ و عجیبتر آنکه کسی بخواهد این اخبار را با احادیث معتبری که در ذمّ و نکوهش از صوفیه در کتب معتبر رسیده و در تعارض قرار دهد و از باب تعادل و ترجیح سخن بگوید؛ و اینقدر نفهمد که مثل این اخبار اگر معارض هم نداشته باشد بیاعتبار است… (162)
اضافه بر احادیثی که قبلاً جواب دادهاند، ما به وسیله ارسال نامه جویا شدهایم دفترشان نظریه ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشته است: (163)
«بسم الله الرحمن الرحیم، این احادیث معتبر نیست و اعتماد بر آنها جایز نمیباشد و به احادیث و روایات که از حضرت رسول – صلیالله علیه و آله و سلم – و امیرالمؤمنین و سایر ائمه – علیهمالسلام – رسیده هیچ شباهتی ندارد، تصوف و صوفیگری انحراف است؛ جداً باید از آنها پرهیز شود». مُهر دفتر
دفتر حضرت آیتالله حاج سید محمد شاهرودی نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشته است: (164)
بسمه تعالی اولاً این روایات معتبر نیست، چون بعضی از طرق عامه نقل شده و بعضی از عوالی اللئالی و این کتاب را علماء و فقهاء قبول ندارند، و مؤلف آن را تضعیف میکنند، حتی صاحب حدائق که از محدثین است این کتاب را معتبر نمیداند. ثانیاً به کتاب سفینةالبحار محدّث قمی مادهی صوف مراجعه کنید که روایات بسیاری را در ذم صوفیه نقل فرموده، به طوری که از مجموع آن، علم به کذب این روایات مادحه پیدا میکنیم. ثالثاً ائمه معصومین – علیهمالسلام – با متصوفه مناظراتی داشتهاند که از آن بطلان مسلک آنها به خوبی روشن میشود. رابعاً متصوفه مذهب صحیحی ندارند، چون با سنّی سنی هستند و با شیعه شیعه، بلکه صلح کل میباشند، حتی با کافران و شیطان چنانکه بزرگ آنها گفته: شیطان سیدالموحدین است، چون راضی نشد برای غیر خدا سجده کند. خامساً اقطاب صوفیه کلماتی دارند که ظاهرش کفر است و لااقل عدّهای را گمراه میکنند، و هرگونه توجیه و تأویل این کلمات مانع از انحراف و ضلالت پیروان آنها نمیشود. مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج شیخ محمد رحمتی سیرجانی – مد ظله – مرقوم داشتهاند: (165) بسمه تعالی با سلام و دعای دوام سلامت و سیادت آن جناب کلاً این روایات جعلی است و نیز از ضعف سند متن آنها گواه کذب آنهاست. و عوالی اللئالی حتی صاحب حدائق – قدس سره روایت آن را قبول ندارد.
شیخ محمد رحمتی مُهر
دفتر حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی بهجت – مد ظله – نظر مبارک ایشان را به شرح ذیل ارسال داشته است: (166) بسمه تعالی مذکورات مسند نیست و تسبیب برای ایجاد فرقه در امّت اسلامیه جایز نمیباشد. مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی مجلسی – مد ظله – مرقوم داشتهاند: (167) بسمه تعالی مسانید مزبوره از کتب معتبره محسوب نمیشود و روایات وارده از مراسیل است که قابل اعتماد نخواهد بود. والسلام.
محمدتقی مجلسی
دفتر حضرت آیتالله حاج سید محمدتقی مدرسی نظریه ایشان را به وسیله پست الکترونیک به شرح ذیل اعلام داشت: بسمه تعالی روایات ذکر شده از موضوعات است، و علی الظاهر گروههای متصوفه خود واضع این گونه احادیثاند. دفتر
دفتر حضرت آیتالله حاج سید محمد سعید طباطبائی حکیم – مد ظله – در قم نظر ایشان را به شرح زیر ارسال داشته است: (168) بسمه تعالی السلام علیکم و رحمة الله و برکاته احادیثی که در فوق به آنها اشاره شده است خرافات ضعیف است و در برابر احادیث صحیح قرار گرفته است و شما میتوانید به کتاب حدیقةالشیعه مقدس اردبیلی رجوع نمائید که مفصلاً در آنجا بحث شده است. مُهر دفتر
دفتر حضرت آیتالله حاج شیخ محمدطاهر شبیری خاقانی در قم نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشته است: (169) بسمه تعالی مدارک و مسانید این اخبار و روایات صحیح نیست. روایت صحیح از امام دهم امام هادی – علیهالسلام – آمده است که فرمودهاند «الصوفیه کلهم مخالفینا و طریقتهم مخالفه بالطریقتنا». والسلام علیکم مُهر دفتر
دفتر آیتالله حاج سید محمدعلی علوی گرگانی نظر ایشان را به شرح زیر در اختیار گذاشته است: (170) بسمه تعالی اینگونه مسائل که جنبه رجالی دارد باید از اهل رجال پرسیده شود؛ همانند حضرت آیتالله العظمی شبیری زنجانی زید عزه مُهر دفتر
حضرت آیتالله حاج شیخ محمدعلی گرامی – مد ظله – جواب را به شرح زیر دادهاند: (171) بسمه تعالی هیچیک از کلمات مزبوره در کتابهای حدیثی معتبر نیامده است، فقط همان دو جمله عوالی اللئالی در همان عوالی ذکر شده که صاحب عوالی هم خیلی معتبر نیست و هم احادیث منقوله در عوالی مرسله است و اعتبار سندی ندارد. ضمناً منظور از تصوف در این کلمات صفای باطن و صوفی حقیقی است که علماء و فقهاء راستین که به روش اهل بیت عمل میکنند میباشند. شیخ انصاری، مرحوم بروجردی و اکثریت مراجع تقلید گذشته و احیاناً در حال. امضاء
دفتر حضرت آیتالله حاج سید موسی شبیری زنجانی مدظله العالی جواب را به شرح زیر مرحمت نمودهاند: (172)
باسمه تعالی 1 – کتبی چون عوالی اللئالی از مصادر معتبر دینی نیستند، روایتهایی که در مدح صوفیه و تصوف در مصادر صوفیه همچون حلیةالاولیاء و کشفالمحجوب و مناقب الصوفیه وارد شده، به هیچ وجه قال اعتماد نیستند؛ به ویژه با عنایت به اینکه متصوفه در نقل حدیث بسیار اهل مسامحه میباشند.
2 – آدرسهای ذکر شده اصلاً دقیق نیست و معلوم نیست که مدرک این آدرسها چیست؟ عبارت اول نه در بشارةالمصطفی آمده و نه در عوالی اللئالی. عبارت دوم در عوالی اللئالی با لفظ دیگری وارد شده است. 3 – برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی راه مطمئن، روش فقهاء عظام است و هر روشی که با آن ناسازگار باشد به بیراهه میانجامد. خداوند ما را از هواهای نفسانی حفظ نماید. مُهر دفتر
حضرت آیتالله ناصر مکارم شیرازی – مد ظله – چنین جواب مرقوم داشتهاند (173) باسمه تعالی روایات مذکور روایات جعلی است که هیچ اعتباری ندارد، علاوه روایات معارضه قوی در برابر آن نقل شده است. همیشه موفق باشد مُهر
حضرت آیتالله حاج شیخ یدالله دوزدوزانی – مد ظله – جواب دادهاند: (174) باسمه تعالی این روایات کلاً صحیح نمیباشد و در عین حال نظر شما را به نکات ذیل معطوف میدارد: 1 – اما روایت اول از کتاب بشارةالمصطفی نیست، بلکه از بشارةالمؤمنین میباشد که مؤلفش مجهولالحال و معتبر نمیباشد و علاوه در زمان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عنوان تصوف و صوفی وجود نداشته است تا حضرت برای مجالست اهل تصوف تشویقی فرمایند و اساساً این تفکر غلط است که کسی در فکر نشستن با خدا باشد؛ زیرا لازمه این فکر اعتقاد به جسم بودن خداست.
2 – و امّا کتاب عوالی اللئالی بینهایت ضعیف است که تمام علماء در کتابهای خود به آن تصریح فرمودهاند.
3 – و اما کتابهای دیگر که در سؤال آمده است هیچ کدام معتبر نمیباشد. در خاتمه از مؤمنین میخواهیم که وقت خود را در اینگونه مطالب فاسده و باطله صرف نکنند؛ زیرا که دستهای مرموز در پشت اینگونه جریانات در کار است که میخواهند اسلام را مخدوش جلوه دهند. یدالله دوزدوزانی
مهر
حضرت آیتالله حاج سید یوسف مدنی تبریزی – مد ظله العالی – در جواب مرقوم فرمودهاند: (175) باسمه تعالی به نظر حقیر احادیث مذکوره در سؤال صحیحالصدور نیست. السید یوسف المدنی
مُهر
نظرات حضرات آیات مدرسین برجسته تشیع
در این قسمت نظر بزرگانی از حدیثشناسان صاحبِ مُسند، مدرسان صاحبنظر و محققان خبیر که ذخیره علمی جهان تشیع که هم اکنون به تدریس علوم اسلامی در حوزه مقدسه قم، نجف و تهران به تربیت طلاب در مدارج عالی اشتغال دارند را جویا شده بذل محبت نمودهاند که عیناً ذیلاً آورده میشود:
حضرت آیتالله حاج سید مهدی خرسان دام ظلهالعالی (176) در جواب سؤال چنین فرمودند: «همهی اینها از نظر عقلی و روائی ناصحیح و دروغ است نه تنها هیچ سندیت ندارد بله با معیار عقل و سنت و قرآن نیز همخوانی ندارد. مثلاً کتاب حلیةالاولیاء که سند آوردهاند از امام صادق – علیهالسلام – روایت کردهاند هر مبتدی میتواند دروغ بودن آن را بفهمد زیرا این کتاب در سنه 400 نوشته شد در صورتی که امام صادق در سنه 100 میزیستهاند. مهمّتر هیچ سندی برای روایت نیاورده که از لحاظ روائی بدون توجه به کتاب حلیةالاولیاء و حدیث مورد بررسی قرار گیرد.
حضرت آیتالله حاج سید جعفر سیدان مدظلهالعالی حضوراً که سعادت دیدارشان نصیب جناب اخوی شده بود در جواب فرموده بودند: «تمامی روایات در استفتاء مردود و غلط است» و برای روشن شدن مطلب دو کتاب معرفی و دستور دادند از آنها استفاده شود.
حضرت آیتالله حکیم متأله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی مد ظله العالی فرمودهاند: (177)
این احادیث در کتب معتبر و جوامع شیعه نیست. صوفیه از این نوع روایات پیرامون اصالت اسلامی دادن به تصوف دارند اما اهل بیت – علیهمالسلام – تائید نکردهاند.
حضرت آیتالله حاج شیخ رضا استادی مد ظله العالی در جواب مزاحمتی که برای ایشان فراهم آوردم به شرح زیر مورد عنایتم قرار داده فرمودهاند (178): بسمه تعالی سلام علیکم
1 – عبارت «من سرّه…» در کتاب مناقب صوفیه است نه در عوالی اللئالی و بشارة المصطفی و کتاب مناقب صوفیه از کتابهای غیر معتبر و این قبیل عبارات ساختگی است.
2 – عبارت «التصوف اربعه…» در ص 105 جلد چهارم عوالی اللئالی نیست عبارت دیگری در آنجا هست. و این جمله هم در کتابهای معتبر دیده نشده و صحیح نیست.
3 – عبارت کتاب حلیةالاولیاء را ندیدم چون نداشتم اما مؤلف آن شیعه نیست و اگر چنین عبارتی در آن کتاب باشد معتبر نیست زیرا حدیث معتبر حدیثی است که سند صحیح داشته باشد و یا قرائنی بر صدور آن باشد که در این نقل نیست.
4 – عبارت «لاتطعنوا علی اهل التصوف…» که مدرکش را ننوشتهاید باید ساختگی و مجهول باشد.
5 – جمله «هر کس صدای اهل تصوف…» در کتاب کشفالمحجوب هست امّا آن کتاب هم از کتب اهل تسنن و بیاعتبار است. قم – رضا استادی موفق باشید.
محدث محقق حضرت آیتالله حاج سید علی حسینی میلانی – دام ظله – مؤلف آثار وزین تحقیقی بیشمار و کتاب محققانه «الرسائل العشر فی الاحادیث الموضوعة فی کتب السنة» که در زمره متخصصین احادیث «موضوعه» معاصر به شمار میروند. در جواب مرقوم فرمودهاند: (179) بسم الله و له الحمد السلام علیکم هیچیک از روایات مذکوره سند معتبر ندارد و بعضی اصلاً سند ندارد، چون همه فضلا میدانند روایات کتاب عوالیاللئالی مرسل میباشد. و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته – علی الحسینی المیلانی
حضرت آیتالله حاج سید احمد مددی مد ظله العالی در جواب مرقوم فرمودهاند: (180)
بسمه تعالی حدیث شماره 1 [من سره ان یجلس…] و شماره 2 [التصوف اربعة حرف…] کاملاً ضعیف، و اصولاً ارزش ذکر ندارد، مگر به عنوان آشنائی با احادیث مجعوله. و حدیث شماره 3 [لاتطعنوا علی…] بدون مصدر آوردهاند و حدیث شماره 4 [من عاش فی ظاهر الرسول…] در نسخهی بنده صفحه 28 آمده، صاحب کتاب ابونعیم آن را به صورت مرسل از امام صادق – علیهالسلام – نقل کرده که معلوم است ارزش علمی ندارد بالخصوص که از روایات اصحاب ما وارد نشده است. قمالمقدسه سید احمد مددی مُهر
علامه محدث محقق مدقق حاج شیخ عزیز الله عطاردی قوچانی که مُسند چهارده معصوم – علیهمالسلام – را تألیف نموده، قسمت اعظم آنها به چاپ رسیده است، در دیدار حضوری فرمودند: «صوفیگری با عرفان فرق دارد، عرفان یک امر باطنی است؛ اما صوفیها میگویند شما باید با ما بیعت کنید، و الا اعمالتان قبول نیست، که این درست نیست. بر سر اینگونه مسائلِ بسیار حساس و مهمّ همیشه بین متشرعه و متصوفه اختلافاتی بوده است. این کتاب [عوالی اللئالی و حلیةالاولیاء و مناقبالصوفیه] که این احادیث را از آن نقل کردهاند از نظر علماء و بزرگان شیعه به جز کتاب بشارةالمصطفی معتبر نیست. گرچه هرچه حدیث هم در آن آمده درست باشد و قابل قبول است و از کتب معتبر شیعه است، ولی باید در سند بعضی از احادیث تحقیق بشود. ما در مورد کتب اربعه یا مثلاً کافی هم همین مطلب را داریم، بعضی از احادیث را علماء از نظر سند یا متن مضطرب یا مجهول یا مخدوش میدانند، چون علماء این احایث را در این کتابها جمعآوری کردهاند و میگویند این احادیث را به امام نسبت دادهاند، نه اینکه تمام این احادیث از نظر سند معتبر است. باید در مورد سندش تحقیق بشود، خود من که مُسندنویس هستم این احادیث را جمعآوری کردم ولی این احادیث از نظر سند یکسان نیستند.
حلیةالاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی سنی است از بزرگان اهل تصوف هم بوده است، پس باید اینگونه احادیث را در کتابش بیاورد.
کشفالمحجوب تألیف علیبن عثمان هجویری سنی است که او نیز مانند ابونعیم چون اشتهار به تصوف دارد، باید احادیثی که آورده تحقیق شود.
عوالیاللئالی از ابن ابیجمهور احسائی است و از نظر بزرگان و علماء شیعه اخبارش معتبر نیست و جزء کتب معتبره نیست.
حضرت آیتالله حاج شیخ محمّد سند – دامت برکاته – صاحب اثر وزین استدلالی براساس آیات و روایات «الشهادة الثالثه» بذل محبت نموده، به واسطه حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ رضا رحیم خراسانی – دامن برکاته – مورد لطفمان قرار داده، در جواب سؤال ما مرقوم فرمودهاند: (181)
بسم الله الرحمن الرحیم، این احادیث نه تنها طریق صحیحی ندارد، بلکه از کتب معتبر هم نقل نشده است. و اما مضمون آنها بیشتر برای تائید فرقه صوفیه ساخته شده است. و حال آنکه روش دین الهی تائید منهاج و عمل و میزان کار است نه اشخاص، به جز معصومین – علیهمالسلام – چون آنها عین میزان هستند. و امّا سفارش به مکارم اخلاق و برنامههای روحی و تهذیب خواطر و احوال نفس و تأکید فراوان به تقوی و پرهیزکاری و دعوت به سوی رازهای معارف که با دلائل و براهین کتاب و سنت و فطرت و عقل ثابت شده است، چه بسیار به صورت متواتر در کتب حدیثی معتبری آمده است از قبیل کافی و کتب صدوق و وسائل الشیعه (کتاب العشرة و جهاد النفس و ابواب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و غیره) و برنامههای زیادی در آنها بیان شده است، و همچنین در آیات قرآن و روایاتِ در ذیل آنها که در تفسیر برهان و نورالثقلین آورده است. همچنین در معارف، اشارات و لطائف در آیات و روایات تفسیری بسیار ذکر شده است؛ بنابراین نباید راه را گم کنیم و از غیر وحی آسمانی به عنوان منبع استفاده کنیم و گفتههای ذهنهای محدود و تجربههای افراد غیر معصوم را نباید منبع اصلی قرار دهیم. محمد سند مُهر
حضرت آیتالله حاج شیخ محمد جعفری اراکی دام ظله از مدرسین درس خارج حوزه علمیه تهران شفاهاً در جواب سؤال به وسیله جناب ثقةالاسلام یداللهی فرمودهاند: «ضعیفٌ جداً و مضطربٌ جداً و مؤلفین آنها مدلس است».
حدیث «مضطرب»: حدیثی است که در سند یا متن تغایر – ناسازگاری – و اضطراب دارد.
حدیث «مدلس»: حدیثی است که راوی آن به گونهای حدیث را نقل کند که واقعیت حدیث مخفی بماند و متقابلاً در ظاهر حدیثی معتبر جلوه نماید.
حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی شریعتمداری دام ظله از مدرسین درس خارج حوزه علمیه تهران به یکی از شاگردان رجالی خود ارجاع دادند او اظهار داشت: «متن تمام این احادیث دارای تشویش و اضطراب است، سند آنها مرسل و ضعیف میباشد و مؤلفین آنها مهارت کافی در حدیثشناسی و نقل حدیث نداشتهاند، مخصوصاً مؤلف «عوالی اللئالی» که بعضاً «غوالی اللئالی» هم خوانده شده است که به فرمودهی شیخ اعظم [حاج شیخ مرتضی انصاری] از افراد مورد اتهام به شمار میآید.»
پینوشتها:
1. مستدرک حاکم: 105/1، سنن ابوداود حدیث: 3646
2. صحیح مسلم، کتاب البرّ، باب من لعنه النبی: 153/16
3. سورهی قلم، آیه 4
4. سورهی نجم، آیه 3
5. سوره آل عمران، آیه 159
6. سورهی شعرا: 214
7. سیره حلبی: 321/1، بحارالانوار: 164/18
8. کتاب الغدیر جامعترین منبع در بررسی این واقعه مهم تاریخ اسلام است.
9. کتاب المراجعات 356 خوشبختانه این کتاب توسط مؤسسه آیتالله العظیمی بروجردی – قدسالله روحه العزیز – زیر نظر نوادهی دختری ایشان حضرت آیةالله حاج سید جواد علوی بروجردی به فارسی برگردانیده شده است.
10. کتاب رجال کشی / چاپ دانشگاه مشهد: 224
11. همان مأخذ: 401
12. رجال کشی، ص 488، شماره حدیث 929
13. تدریبالراوی: 123 + علمالحدیث، شانهچی: 33
14. الاغالی از ابوالفرج اصفهانی: 146/3
15. فرهنگ فرق اسلامی از دکتر جواد مشکور: 212
16. ترجمه روضاتالجنات فی احوال العلماء و السادات: 260/3
17. توحید صدوق 126، 253، 293، 298، کشفالغمه: 388/2، احتجاج طبرسی: 335/2
18. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی: 288/2
19. انسابالاشراف: 95/3، رسائل جاحظ: 145
20. احتجاج طبرسی: 377/2
21. توحید مفضل: 8، الامتاع / ابوحیان: 20/2
22. توحید صدوق: 296، کافی: 96/1
23. توحید صدوق: 253، احتجاج طبرسی: 335/2
24. ترجمه روضاتالجنات فی احوال العلماء و السادات: 260/3
25. کتاب الموضوعات 20/1، احادیث امالمؤمنین عایشه: 327/2، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، از سید غلامرضا تهامی: 51/1، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی: 688/2، دائرةالمعارف تشیع: 300/1
26. درایةالحدیث، کاظم شانهچی: 125
27. ولایتنامه، آیتالله العظمی حاج سید ابراهیم میلانی: 148
28. علمالحدیث، مدیر شانهچی: 126
29. همبستگی ادیان و مذاهب اسلامی / ابراهیم جناتی: 281
30. نفحات الانس: 80
31. همان مأخذ: 60
32. امامشناسی: 189/5
33. پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان: 159
34. اعلام زرکلی: 104/3، انساب سمعانی: 517/1، تحفة الاحباء فی نوادر آثار الاصحاب / محدثه قمی: 188، ریحانة الارب: 373/1، ضبطالاعلام، احمد تیمور پاشاء: 52، الکنی و الالقاب: 133/2، معجمالمؤلفین، عمر رضا کحاله: 234/4، هدیةالعارفین، اسماءالمؤلفین و آثارالمصنفین، اسماعیل پاشاء بغدادی: 387/1
35. اصول کافی: 293/1 – 292
36. معجم رجال الحدیث / آیةالله خوئی: 158/9 به نقل از اصول کافی و رجال کشی، قاموس الرجال / شیخ محمدتقی شوشتری: 143/5
37. روضاتالجنات: 179/4 به نقل از صواعق ابن حجر
38. تنقیحالمقال: 38/36/2 چاپ قدیم
39. میزانالاعتدال ذهبی: 110/2 شرح حال او در طبقاتالکبری: 62/5 ش 2498؛ الجرح و التعدیل: 180/2؛ تاریخ کبیر بخاری: 81/4 ش 2140؛ تاریخ ابن معین: 186/2 ش 2309؛ تاریخ ابیزرعه: 555/1؛ تاریخ الاسلام ذهبی: 435/8
40. میزانالاعتدال: 110/2
41. تاریخالاسلام ذهبی: 435/8؛ میزانالاعتدال: 110/2؛ تهذیبالتهذیب: 254/2
42. شرح حال او در طبقات: 66/5 ش 2516؛ تاریخ ابن معین: 224/2 ش 1556؛ تاریخ کبیر بخاری: 28/7 ش 12؛ المعرفة و التاریخ: 16/2؛ الکنی و الاسماء دولابی: 243/2؛ الثقات ابنحبان: 268/5 ملاحظه شود.
43. ضعفاء الکبیر عقیلی: 223/2؛ میزانالاعتدال: 170/3؛ تهذیبالتهذیب: 255/4
44. رجال طوسی: 297 ش 281
45. میزانالاعتدال: 40/4 ش 8172
46. قوتالقلوب فی معاملةالمحبوب: 434/1
47. همان مأخذ ماقبل
48. طبقاتالصوفیه سُلمی: 145
49. اللمع فی التصوف: 13؛ عوارفالمعارف: 50
50. اللمع فی التصوف: 104؛ عوارفالمعارف: 51
51. طبقاتالصوفیه سُلمی: 60
52. همان مأخذ: 75 – 76
53. همان مأخذ: 13
54. قوتالقلوب: 484/1
55. همان مأخذ: 485/1
56. قوتالقلوب: 486/1
57. رویت ماه در آسمان، بررسی تاریخی مسئله لقاءالله در کلام و تصوف از دکتر نصرالله پورجوادی: 124 – 125
58. همان مأخذ ماقبل: 124
59. اللمع فی تصوف: 113 – 119؛ تهذیبالاسرار / خرگوشی: 205 – 207
60. مسند احمدبن حنبل: 244/2؛ صحیح بخاری: 125/7
61. شرح یحیی بن شرف نووی بر صحیح مسلم: 165/16
62. فتوحات مکیه: 641/2، 642 + 107/3؛ مرصادالعباد: 2 – 3
63. فتوحات مکیه: 106/1، 200
64. شرح نووی بر صحیح مسلم: 165/16 – 166 + 178/17؛ فتح الباری در شرح بخاری / ابن حجر: 260/6
65. کافی: 134/1؛ توحید صدوق / چاپ هاشم حسینی طهرانی: 103؛ 152 – 153
66. تلبیس ابلیس / چاپ بیروت: 226
67. مجموع الفتاوی / چاپ بیروت: ج 7، جزء 11 ص 226
68. ترجمه صفحه 386
69. کشف الخفاء / اسماعیل بن محمود عجلونی: 291/2
70. ج 2، ص 291
71. ج 69، ص 59
72. ترجمه اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایه / آیتالله سبحانی: 118
73. السنة النبویه بین اهل الفقه و الحدیث: 15 – 16، 24 – 25
74. نقد کتاب: 92/39
75. انسی عارفانه با قرآن: 121/1
76. کارنامهی تصوف: 80
77. اضواء علی السنة النبویه: 91
78. همان مأخذ: 312 – 332
79. تفسیر المنار: 141/3؛ مجله المنار: ح 614/27 – 615
80. البته عدهای نظیر پدر شیخ بهائی در «وصول الاخبار الی اصول الاخبار: 152» و شهید ثانی در کتاب خود «درایة الحدیث: 112» و فخرالدین طریحی در کتاب خود «جامعالمقال: 142» با قید شرائط، حواز به نقل معنایِ احادیث را دادهاند، که آن شرائط موجب میشد نقل به معنا با متن حدیثی تفاوتی نداشته باشد.
ولی علامه مجلسی میفرماید: «شکی نیست که نقل حدیث با الفاظ امام بهتر است؛ به ویژه در این دوران که اصطلاحات تغییر یافته و فاصله زمانی با معصوم بسیار است و قرائت هم از دست رفته (بحارالانوار: 164/2).
81. به لحاظ چنین استفادههائی حساس و استدلال یا استناد پیرامون موضوعاتی که اگر اسلامیت آنها ثابت شود اسلام تحریف میگردد امثال خطیب بغدادی گفتهاند: «بهتر آن است که حدیث با عین الفاظش نقل شود، زیرا این سالمترین راه است». (الکفایة فی علم الروایه، چاپ بیروت: 167)
82. نامههای صالح
83. رفع شبهات / چاپ انتشارات صالح: 60
84. بحارالانوار: 14/2؛ وسائلالشیعه: 43/18، عوالمالعلوم: 532/1
85. حَسَن، روایتی است که واجد تمام شرائط روایت صحیح است به استثنای آن که در میان سلسله راویان نسبت به یک، یا چند راوی در منابع رجالی تصریح به عدالت نشده و تنها به مدح و ستایش او اکتفا شده باشد (الوجیزة فی علم الدرایة: 5؛ مقیاسالهدایة: 160/1؛ البدایة فی علم الدرایة: 21)
86. موثق، روایتی است که به رغم برخورداری از اتصال سند به معصوم و نیز عدالت با وثاقِ راویان در تمام طبقات، یکی یا چند راوی آن، غیر امامی باشند (البدایه فی علم الدرایة: 23؛ مقیاس الهدایة: 168/1)
87. الذریعه الی اصول الشریعه: 528 دیده شود.
88. تهذیبالتهذیب: 238/21
89. احنفبن قیس تمیمی، ابوبَحر (3 قبل از هجرت) که برخی نام او را ضحاک و عدهای صَخر گفتهاند در بصره متولد شد و در خلافت عمر نزد او به مدینه رفت، یک سال در آن شهر بماند و سپس به بصره بازگشت وی در دوران خلافت عمر به فتح بخشی از خراسان گسیل و طبسین، هرات، مرو شاهجان و نیشابور را فتح کرد و یزدگرد ساسانی از برابر او گریخت. در جنگ جمل بیطرف ماند اما در صفین همراه امام علی (ع) بود. هنگامی که معاویه ظالمانه حکومت را غصب کرد احنف را بریاری امام سرزنش کرد و او پاسخی تند به او داد که معاویه با صبر و تحمل آن را نادیده گرفت و چون سبب این عمل را از معاویه پرسیدند گفت: این مردی است که اگر خشم گیرد صد هزار جنگاور با او به خشم آیند و نپرسند که چرا خشم گرفته است. وی مدتی حکومت خراسان را داشت و از دوستان مُصعببن زبیر بود. هنگامی که مصعب در کوفه بود به نزد او رفت و همانجا درگذشت. (اعلام رکلی: 276/1، تحفهالاحباء فی نوادر آثار الاصحاب: 32، ریحانةالادب: 83/1)
90. ابوبکره ثقفی، نفیع بن حارث (م 52/51)، برادر مادری زیاد بن ابیه پدرش حارث بن کَلدة و مادرش سمیه مادر زیاد بود. او بردهای در طایف بود و در محاصرهی طایف با طنابی آویخته به قرقره گریخت و به خدمت پیامبر آمد که او را به ابوبکرة مکنی ساخت و آزاد فرمود. او در جنگهای جمل و صفین کناره گرفت. در بصره درگذشت. (اعلام زرکلی: 44/8؛ سیرالنبلاء: 5/3؛ الکنی و الالقاب: 28/1)
91. صحیح مسلم: 18/11
92. الاساس فی السنة: 711/4
93. خصال صدوق: 496 ح 5، بشارةالمصطفی: 9، امالی صدوق: 149 ح 1 مجلس 20، بحارالانوار: 95/48 ح 11
94. ترجمه احتجاج طبرسی: 113/2 – 110.
95. نهجالبلاغه / حکمت: 28
96. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید: 449/5
97. صحیح بخاری: 228/4
98. جامع ترمذی: 528/4، مستدرک حاکم: 119/3، فتحالباری: 56/13
99. البیان و التبیین: 112/2، تاریخ یعقوبی: 152/2
100. شمسالوحی تبریزی: 130 – 131 دیده شود.
101. کتابهائی مانند الغدیر که پیرامون مسأله مهم غدیر و حوادث بعد از آن نوشته شده است به این مطلب پرداختهاند.
102. سورهی مائده آیه 3
103. نهجالبلاغه / خطبه 87
104. همان مأخذ: خطبه 239
105. کتاب خورشید تابنده: 16
106. همان مأخذ: 19
107. همان مأخذ: 17 – 18
108. بشارهالمؤمنین تألیف ملاسلطان گنابادی / چاپ سوم: 315
109. همان مأخذ ماقبل
110. بشارةالمؤمنین با مشخصاتی که آورده شد: 316
111. بشارةالمؤمنین با همان مشخصات ماقبل: 316 + تحفه عباسی در حاشیه سبعالمثانی: 19 که از جمله مسانید فرقه ذهبیه اغتشاشیه است.
112. ترجمه از سلطان حسین تابنده در «رفع شبهات»: 60 پاورقی ش 3
113. چاپ دوم / انتشارات صالح: 60
114. خورشید تابنده: 19، به نقل از حلیةالاولیاء: 20/1 و مناقبالصوفیه / قطبالدین اردشیر عبا
115. میزان الصواب در شرح فصلالخطاب: 43/1
116. صالحیه: 205
117. خورشید تابنده: پاورقی صفحه 16 و 17
118. اگر کتاب آقای ثبوت را مطالعه کردید حتماً مصاحبه اختصاصی جناب دکتر نصر الله حکمت که با انجمن اهل قلم داشتهاند و فاضل زبدهی دوستدار فضلا مدافع آرمانهای تشیع جناب اوجبی کاملاً از آن مطلع هستند را مطالعه کنید و کتاب سخنِ تلخ شیرین تألیف آقای علیرضا سعادت و کتاب حسن بصری پیر پیران اهل نفاق تألیف جناب محمدباقر نحوی که نقد نوشته آقای ثبوت میباشد را بخوانید. و دربارهی حسن بصری نیز به کتاب «حسن بصری چهره جنجالی تصوف» تألیف آقای مهدی عمادی مراجعه نمائید.
119. ذهبیه تصوف علمی – آثار ادبی: 43/1
120. همان مأخذ ماقبل: 43 – 44
121. همان مأخذ ماقبل: 43 – 44
122. کتابهای رازگشا، بهین سخن و استوار را که خوشبختانه تجدید چاپ گردیده مطالعه کنید.
123. نسخهای از این مجموعه سؤال و جواب را در کتابخانه مرحوم آقای احمد خوشنویس دیدم.
124. عوالی اللئالی / تصحیح آقای مجتبی عراقی: 105/4 پاورقی شماره 3
125. جُنگ من خواندی است / جعفر جعفری: 122
126. مقدمهای بر رجالشناسی: 146
127. معارف دین: 363/1
128. روز جمعه 26 / مهر / 1387 ساعت 5 بعدازظهر در بیت معظمله
129. مقالات تاریخی از رسول جعفریان، دفتر سیزدهم: 411
130. همان مأخذ ماقبل: 412
131. همان مأخذ ماقبل: 412
132. همان مأخذ: 411
133. همان مأخذ: 413
134. جلوهی حق: 42
135. به سند شماره 25 رجوع شود
136. به سند شماره 3 رجوع شود.
137. به سند شماره 4 رجوع شود.
138. مقدمه بحارالانوار / چاپ بیروت: 183
139. تعلیقه معظمله بر عوالی و مقدمه: 10
140. شرح نهجالبلاغه همو: 314/13
141. خورشید تابنده: 625، 666
142. للئالی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه / چاپ مصر: 142/2، 43، 42
143. یعنی: «مسئله دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به دست آید» در حقیقت حضرات فقهاء نکتهدان – نکتهشناسی میباشند که با فراست خوب و بد را تمیز میدهند. نظامی گنجوی نیز میسراید:
نکتهگیری به کار نکته شگفت *** بر حدیثی هزار نکته گرفت
144. قسمتی از فرمودههای ایشان که در قسمت نظریات مراجع آوردهایم.
145. السنة النبویة بین اهل الفقه و الحدیث: 15 – 16 و 24 – 25
146. نقد کتاب: 92/36
147. سند شماره 3
148. سند شماره 4
149. سند شماره 5
150. مسئله دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به دست آید.
در حقیقت حضرات فقهاء با خصوصیت نکتهسنج هستند که معنی: «شخص دقیق و باریکبین و تیزفهم و خوشذوق» میدهد.
151. سند شماره 6
152. سند شماره 7
153. سند شماره 9
154. سند شماره 10
155. سند شماره 11
156. نهم ذیحجه سال 1429 مطابق 19 / آذر 1387
157. سند شماره 12
158. سند شماره 13
159. سند شماره 14
160. سوره آل عمران: 105؛ یعنی: «شما مانند کسانی نباشید که پس از آنکه آیات و ادله روشن از جانب خدا برای هدایت آنها آمد باز راه تفرقه و اختلاف پیمودند»
161. سوره اعراف: 32؛ یعنی: «بگو ای بنیاسرائیل چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان خود آفرید حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع کرده است»
162. معارف دین: 363/1 تا 365
163. سند شماره 15
164. سند شماره 16
165. سند شماره 17
166. سند شماره 19
167. سند شماره 20
168. سند شماره 21
169. سند شماره 22
170. سند شماره 23
171. سند شماره 24
172. سند شماره 25
173. سند شماره 26
174. سند شماره 27
175. سند شماره 28
176. روز سه شنبه 1387/11/13 یکی از دوستان فاضل به اتفاق حجةالاسلام و المسلمین سید هاشم میلانی مسئول مکتبهالروضة الحیدریه خدمت ایشان رسیدند و احادیث را به عرض رساندند.
177. سند شماره 29
178. سند شماره 30
179. سند شماره 32
180. سند شماره 31
181. سند شماره 33
منبع مقاله : عفیفی، فرج الله؛ (1388)، صوفیان و حدیثسازی، تهران: راه نیکان، چاپ اول.
/ج