بر اساس نص قرآن كريم و روايات بسيار متواتر و معتبر جن يكي از موجودات هستي است كه مستعد ترقي و رشد است.[1]درباره محل زندگي آنها نيز بايد بدانيم كه آنها براي زندگي جاي چندان مشخص و معيني را ندارند و مانند اقوام و قبايل بشر آنها نيز تيره و قبيله و عشيره دارند و از نظر اعتقادي هم طبق فرمايش علامه طباطبايي آنها يا كافرند و منكر خدا و يا شيعه هستند و در بين آنهاسني مذهب يافت نميشود، چون عده اي از آنها كه در واقعه ي غدير حاضر بودند هنوز هم هستند ؛زيرا از آنجا كه عمر آنها بسيار طولاني است، شاهدين از مسلمانان جن ماجراي غدير را به تمام نسلهاي بعد از خود منتقل نموده و آنها را آگاه كردهاند.[2]مرحوم آيت الله صائيني زنجاني ميفرمودند: آنها از لحاظ تمدن خيلي عقب مانده هستند و هيچ پيشرفت تمدني ندارند، زندگي بسيار ساده و ابتدايي دارند و از ابزار بشر هراسناك هستند و چندان در محل زندگي انسانها حاضر نميشوند، زندگي طايفهاي و قبيلگي دارند. در بخشهايي از اطراف شهرهاي نجف و كربلا و در بيابانهاي اطراف آن زندگي داشتهاند، در جزاير دور دست يا در صخرهها و جنگلها زندگي ميكنند و اصولاً در اماكني سكني ميگزينند كه دور از دسترس بشر و آزار آنها باشند و موجودات بسيارآسيب پذيري مي باشند.[3]امّا علت نامرئي بودن آنها به ماهيت جسمي و خلقت آنها مربوط است، چنان كه مرحوم علامه طباطبائي فرمودهاند، جنها ميتوانند به خاطر لطافت جسمي كوچك شوندو انبساط و انقباض داشته باشند، به قدري كوچك شوند كه توان عبور از شيارهاي ظريف را داشته باشند و به قدري بزرگ شوند كه با چشم قابل رؤيت باشند.[4] و مي توانند به اشكال مختلفي درآيند، چنان كه در ارشاد وگزارش شيخ مفيد نمونه ي آن را داريم. [5]در قرآن نيز آمده كه جنها در تسخير حضرت سليمان بودند.[6] و از نظر سرعت عمل نيز بسيار سريع العمل هستند، چنان كه در سوره نمل و سورههاي ديگر اين حقيقت منعكس شده است.[7]امّا درباره تقليد آنها از مجتهدين و دسترسي آنها به امام معصوم بايد بگوييم كه آنها از لحاظ شرايع به انبياي بشري تابع بودهاند و اين تبعيت بر اساس قرآن و روايت به بهترين شكل به اثبات رسيده، و بعد از پيامبر اكرم نيز تابع ائمه بودهاند (برطبق قضايايي كه درباره امام علي و ساير ائمه در روايات معتبر آمده است و نمونه آنها از شيخ مفيد نقل شد)[8] بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه در تقليد از مجتهدين نيز تابع بشرند و هر شرايطي كه براي انسان از لحاظ دسترسي به احكام شرع و امام معصوم وجود دارد در محيط زندگي اين موجودات نيز همين شرايط حاكم است، چون نامرئي بودن آنها و روشن نبودن هويت زندگي آنها هرگز نميتواند دليلي بر تقدم آنها به انسانها از لحاظ معنوي باشد، تا به وسيله آنها فرضاً بتوانند به امام معصوم دسترسي داشته باشند لذا شرايط غيبت و استتار امام معصوم براي تمام موجودات داراي عقل و شعور يكسان است. بنابراين آنها نيز مثل انسان از مجتهدين تقليد مينمايند و به حضور علما- اگر چه خود علما از حضورشان مطلع نباشند- رسيده و از آنها استفاده مينمايند، چون از آن حيث هيچ محدوديت و منعي براي آنها وجود ندارد. چنان كه در آيات قرآني هست كه آنها براي استماع كردن قرآن در محضر رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ حاضر ميشدند و غير از رسول خدا كسي متوجه حضور آنها نميشد.[9] امّا علت تبعيت جنّ از بشر به خاطر اين است كه انسان اشرف مخلوقات است و خليفة الله در زمين است و نظم و ترتيب عالم هستي بر اين اساس است كه سلسله مراتب بين موجودات حاكم باشد، بر اساس اراده و مشيت حضرت حق آفرينش از چنين ترتيبي برخوردار است كه موجودي برتر از موجودات ديگر باشد، مثلاً تمام موجودات بر اساس قرآن در تسخير بشر مي باشد؛ «الم تروا ان الله سخرلكم ما في السموات و ما في الارض»[10].
بر اساس اين آيه شريفه جن و تمام موجودات در خدمت بشرند، يعني بشر برتر از آنهاست كه خداوند همه آن چه در آسمانها و زمين است تحت اشراف و تسلط بشر قرار داده است.
اينكه زعفرجني واقعيت دارد و يا براي ياري امام حسين ـ عليه السّلام ـ به كربلا آمده است يا نه، به نظر ميرسد كه در منابع معتبر از چنين اسمي ياد نشده است، امّا در برخي از منابع آمده است كه وقتي امام از مدينه خارج ميشد، گروهي از مسلمانان جنّ به حضورش رسيدند و عرض كردند: ما شيعيان تو و فرمانبردار تو هستيم، اجازه بفرما كه همه دشمنان تو را به قتل برسانيم. امام در جواب آنها دعايشان كردند و فرمودند: آيا مگر اين آيه از قران را كه بر جدم رسول خدا نازل شده نخواندهايد: «اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بُروجٍ مشيده»[11].
فقط اين روايت در مورد اعلام آمادگي جنيان براي ياري امام حسين در خروج از مدينه در منابع آمده است، نه در كربلا، چنان كه در سؤال آمده و در بين عوام و شبيه خوانان شايع شده كه زعفر جني در كربلا به حضور امام رسيد و استيذان نصرت نمود و امام اجازه نداد.
اين جريان صحت تاريخي ندارد و بدون سند است. امّا استيذان جنّها در حين خروج از مدينه از راويان معتبري مثل شيخ مفيد و علامه مجلسي نقل شده است.[12] و متن روايت چنان مينمايد كه كاملا قابل اعتبار است، امّا در اين كه در رأس اين گروه جنيان چه كسي بوده است در اخبار مفيد و مجلسي نيامده است. جنيان بنابر فرمايش امام علي ـ عليه السّلام ـ حاكمي دارند،[13] احتمال ميرود كه حاكم آنها در عصر امام حسين ـ عليه السّلام ـ زعفر بوده باشد و نام حاكم و پادشاه آنها زعفر باشد. و هيچ بعيد نيست كه حضورشان در كربلا براي مشاهده صحنههاي نبرد صحت داشته باشد. چنان كه عزاداري آنها براي سالار شهيدان و نوحه خواني آنها در منابع معتبر آمده است.[14] بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه آنها ميتوانستند شاهد جنگ بين سپاه امام و عمر سعد باشند و امام هم به آنها اجازه ي دخالت نداده است، امّا عزاداري آنها كاملاً مورد قبول عقل و مورد تأييد نقل ميباشد. چون امام حسين ـ عليه السّلام ـ حجت خداوند بود و آنها او را ميشناختند و مسلمانان جن مطيع آن حضرت بودند و چون صحنه ي كربلا را احتمالاً ديدهاند و از نزديك شاهد مصائب اهل بيت بودند، لذا نوحه ي آنها از روضهخوانيهاي ما شيعيان جان سوزتر و به حقيقت نزديكتر است.
در اخبار و حكايتها شنيده ميشود كه آنها نيز در ماه محرم و صفر عزاداري كاملي براي امام حسين ـ عليه السّلام ـ برگزار مينمايند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير الميزان، نويسنده: علامه طباطبائي «تفسير سوره جن»
2. دانستني هايي درباره جن،نويسنده: ابو علي خدا كرمي زنجاني.
3. سيماي جن،نويسنده: حسين زاده.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبايي، محمدحسين، ترجمه الميزان، تفسير مورد جن، تهران، امير كبير، 1370، چاپ چهارم، ج20، ص 15/1.
[2] . طباطبايي، پاسخ به پرسشها، ص 221.
[3] . مجلسي، بحارالانوار، بيروت، ج 60، ص 22 و 91 و 128، و ج 30، ص 147.
[4] . طباطبايي، پاسخ به پرسشها، ص 128؛ نگاهي به قبض و بسط تئوريك شريعت علامه تهراني، ص 192.
[5] . مفيد، الارشاد، قم، جامعه مدرسين چاپ اول، 1413، ج1، ص 349 ـ 350.
[6] . نمل/17 و 39؛ و نساء/12.
[7] . نمل/17 و 39؛ و نساء/12.
[8] . مفيد، همان، ص349.
[9] . طباطبايي، الميزان، تفسير سوره جن، امير كبير، چاپ چهارم، 1370، ج20، ص185 ـ 190.
[10] . لقمان/20؛ آيا نميبينيد كه خداوند مسخر كرده است براي شما انسانهاو آن چه را كه در آسمانها و زمين است.
[11] . نساء/78.
[12] . مجلسي، بحار الانوار، تهران، اسلاميه، چاپ دوم، 69، ج44، ص330.
[13] . مفيد، همان، ج 1، ص350.
[14] . مجلسي، همان، ج45، ص235.