اشاره:
گاه ضربه يك جنگ رواني برندهتر و قويتر از هر نوع بمب و جنگ سختافزاري و نظامي است. اين نكتهاي اجتنابناپذير است كه براي نيل به مقصود سياسي، نظامي، اقتصادي، اجتماعي و يا هر نيت ديگر همواره بايد به جنگ رواني اهميت داد. اهميت اين مقوله بيش از يك بحث فرعي در استراتژيهاي مديريت استراتژيك در هر اقدام سياسي، نظامي و يا حتي فرهنگي و اجتماعي است.
چه بسيار نبردهايي كه به وسيله حربههاي رواني به پيروزي رسيدهاند و چه بسيار نيروهاي توانمند نظامي و سياسي كه به وسيله جنگ رواني شكست خوردهاند.
جامعه امروز ما نيز شاهد يكي از اين جنگهاي رواني قدرتمندي است كه توسط برخي قدرتهاي بزرگ در زمينه انرژي هستهاي هدايت ميشود. اين جنگ رواني نه تنها مقوله انرژي بلكه مقولات بسيار ديگري را نيز نشانه گرفته تا انرژي هستهاي فقط راهي براي تحت فشار گذاشتن كشور ايران و تسلط همهجانبه از طريق تسلط انرژي بر ايران استوار گردد. در اين مقاله كوشش شده است كه به اهميت جنگ رواني از منظر قرآن و سيره نبوي پرداخته شود تا تصوير اين بحث بر خوانندگان روشنتر گردد و از طرفي فراموش نشود كه بسياري از حربههاي دشمن حتي در اعماق تاريخ، جنگي رواني بوده كه به وسيله دشمنان اسلام طراحي گرديده و توسط رسانههاي مختلف هدايت شدهاند تا بتوانند به اهداف خود در زمينههاي گوناگون برسند.
تاريخ جنگ رواني از تاريخ حيات بشر جدا نيست، اما هميشه با اين عنوان به كار گرفته نشده است و مانند ساير مفاهيم، در بستر تاريخ و همراه با مقتضيات زمان و مكان، متحول بوده و سير تطور خود را تا به امروز پيموده است، به گونهاي كه در عصر حاضر، با استفاده از فنآوري، بر پيچيدگي آن افزوده شده است.
در تعريف جنگ رواني، آمده است: «استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن براي نفوذ در خصوصيات فكري دشمن، با توسل به شيوههايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي شود.»(1)
در قرآن كريم، آيات زيادي وجود دارد كه بيشتر آنها ناظر به جنگهاي صدر اسلام در عصر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ميباشد.بخشي از اين آيات در مقام پاسخگويي به جنگ رواني دشمن بوده و در صدد است كه آنها را خنثي كند، بخش ديگري از آيات، كه جنبه تعرضي دارد، ميخواهد روحيه طرف مقابل را تحت تاثير قرار داده، به تسليم وادارد، بخشي ديگر از آيات نيز در زماني كه مسلمانان احساسضعف و شكست ميكنند، درصدد تقويت روحيه آنان است.
با مطالعه سنت نيز ميتوان روايات متعددي را در اين زمينه ذكر كرد. از مهمترين روايات در اين باب، رواياتي است كه حاكي از جواز به كاربردن خدعه در جنگ است: «الحرب خدعه.»(2)
جنگ رواني از مصاديق بارز «خدعه» به معناي «مكر، حيله و فريب» است. (3)
در فقه اسلامي، خدعه در جنگ جايز است. علامه حلي در كتابهاي تذكره و منتهي بر اين مطلب، ادعاي اجماع نموده است. (4)
رواياتي كه علماي اسلام براي جواز خدعه در جنگ بدان استدلال نمودهاند، گوياي جواز جنگ رواني است.
پيامبراكرم(ص) با نقشي همه جانبه، كه در جنگها به كار گرفته بود، دگرگوني بزرگي در آيين نبردهاي جديد به وجود آورد.وي جنگ را به تمام جبههها كشاند و از هر سلاحي كه ميتوانستبهره گرفت، همچنان كه نبرد همه جانبه در تمام جبههها جريان داشت، «جنگ رواني» نيز با شدت مورد استفاده قرار ميگرفت. جنگهاي مسلحانه نتيجه عوامل نظامي، اقتصادي و رواني است و به همين دليل به «نبرد همه جانبه» تعبير ميشود. (5)
قرآن كريم به مسلمانان ماموريت داده است تا كليه نيروها و امكاناتي را كه ميتوان در راه جنگ و دفاع و رسيدن به قدرتي بازدارنده به خدمت درآورد، فراهم كنند: «و شما بر (مقابله) با آنها، هر چه در توان داريد، از آلات جنگي و اسبان تازه نفس و آماده، براي تهديد و ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم آوريد و بر ديگران كه شما بر دشمني آنان مطلع نيستيد و خدا به آنها آگاه است نيز مهيا باشيد و…» (انفال 8، 60) مرحوم طبرسي در اينباره مينويسد: «اطلاق آيه من قوه شامل انواع سلاحها، افراد آموزشديده، تاسيسات و آموزشگاههاي نظامي، استحكامات، وحدت صفوف و نيروها، تلاش و تكاپوي ملي، رشد و قدرت و استقلال اقتصادي، موضع برتر سياسي، استحكام باورهاي ايدئولوژيك و بالاخره، هر آنچه از پشتوانه مادي و معنوي كه ميتوان به خدمت جنگ درآورد، ميشود.»(6)
با توجه به گستره بحث «جنگ رواني در قرآن و سيره نبوي»، از ميان ابزارها و مكانيسمهاي جنگ رواني، در اين نوشتار، فقط موضوع «شايعه» مورد بررسي قرار ميگيرد.
تعريف شايعه
آنچه عموما «شايعه» ناميده ميشود، عبارت از شرح، پيشبيني و توصيف رخدادهايي است كه غالبا در قالب غيررسمي و تاييد نشده توسط منابع مسؤول شكل ميگيرد، ولي با اين وجود، از سوي بخش عظيمي از تودهها به طور جدي مورد قبول قرار ميگيرد.در مطالعه «شايعه» با دو تصور مختلف مواجه هستيم؛ برخي آن را يك پيام ميدانند كه از فردي به فرد ديگر انتقال مييابد، با اين ملاحظه كه فرد آغازين زنجيره انتقال، يك شاهد عيني است كه گزارش او با حقيقت مطابق بوده و تحريفها در فرايند انتقال صورت ميگيرد.عنصر اساسي و تحليل، همان گزارش، و مساله اصلي آن، بيان علت انتقال است.از آنجا كه حالت طبيعي ارتباطات، يك هنجار درست فرض ميشود، شايعه، يك حالت مرضي و نابهنجار به حساب ميآيد.برخي ديگر شايعه را ترسيم و نمايش مختصر يك واقعه تصور ميكنند كه در تعامل مردمي كه درگير حادثهاند، به طور فشرده بيان ميشود.در اين ديدگاه، عنصر تحليل، موقعيت و شرايط است و مساله اصلي معلوم كردن اين نكته است كه آن موضوع چگونه تفسير ميشود. (7)
آلپورت و پستمن در كتاب روانشناسي شايعه، «شايعه» را چنين تعريف ميكنند: «شايعه اصطلاحي است كه به يك انديشه واقعي معين و ارائه شده اطلاق ميگردد تا شنونده بدان باور يابد.شايد معمولا از فردي به فرد ديگر، از طريق كلمات شفاهي انتقال مييابد، بي آنكه نياز به دليل و مدركي داشته باشد.» (8)
در تعريف ديگري آمده است: «شايعه، ترويجخبري ساختگي است و واقعيت ندارد و بر پايه بزرگنمايي، رعبآفريني و يا تحريف استوار است، در بيان چنين خبري، جنبه كمرنگي از حقيقت و يا تفسيري خلاف واقع از خبري صحيح گنجانده شده است، هدف از پخش چنين خبري، تأثير نهادن بر افكار عمومي، ملي، جهاني و يا نوعي دستيابي به اهداف سياسي، نظامي و يا اقتصادي در قلمرو يك كشور يا جهان است.»(9)
شايعه ميتواند در زمينههاي گوناگوني مانند جنگ، شورشها و هيجانات، حوادث ناگوار، افزايش قيمتها، روابط سياسي و مسائل اقتصادي بروز نمايد و از آنجا كه داراي زمينهها و موضوعهاي خاصي است، توجه بدان موقتي است؛ در شرايط مساعد، ظهور ميكند و با فقدان شرايط از بين ميرود.شايعه لزوماً ساخته ذهن و خيال، دور از واقعيت و يا دروغ محض نيست، بلكه ميتواند در شكلگيري و انتشار، بعد كمرنگي از حقيقت را در خود داشته باشد.
در زبان قرآن، واژههايي كه به نوعي ميتوانند مفهوم شايعه (اخباري كه صحت و سقم آن به تاييد نرسيده است) را افاده كند، به چشم ميخورد. «خرص» ، «تقول» و «اختلاق» از اين نمونهها هستند. «خرص» ، گفتاري است بر اساس ظن و تخمين ساخته و پرداخته شود، خواه با واقعيت مطابق باشد يا خير. (10)
قرآن كريم ميفرمايد: «آنچه ميگويند از روي ناداني است و جز از روي خرص سخن نميگويند.» (زخرف: 20) در آيه ديگري ميفرمايد: «مرگ بر خراصون؛ آنان كه به غفلت در جهل فرو ماندهاند.» (ذاريات: 10- 11) از اين آيات برميآيد كه عنصر اساسي خرص، ظن و گمان و زمينه مشوب به ناآگاهي است و خرص لزوما خلاف واقع نيست، از اينرو، تفسير خرص به «كذب» درستبه نظر ميرسد.
كلمه «تقول» كه با لفظ «عليه» متعدي ميشود، به معناي نسبت دادن چيزي به كسي است، بدون هيچگونه استناد و دليل.قرآن كريم ميفرمايد: «و اگر پيامبر برخي سخنان را از خود بر ما ببندد…» (الحاقه: 44) اين واژهها نيز عبارت از بافتن سخنان و مطالبي است كه به تاييد نرسيده.
واژه «اختلاق» نيز معناي لفظ پيشين را دارد، در قرآن كريم آمده است: «ما در اين آخرين آئين، چنين سخني نشنيدهايم و اين جز بافته و پرداخته نيست.» (ص: 7) كلماتي نيز به فرايند شايعهپراكني و بعضاً به اهداف آن اشاره دارد، از آن جمله است: شيوع، اذاعه و ارجاف. «شيوع» و «اشاعه» به معناي پراكندن، گسترش و انتشار آمده است.از اينرو، ميگويند: «شاع الحديث و التسر و اشاعه صاحبه و رجل مشياع» (11) در قرآن كريم، در بيان ماجراي «افك» آمده است: «براي كساني كه دوست دارند درباره مؤمنان تهمت زنا شايع شود، در دنيا و آخرت، عذابي دردآور مهياست.» (نور: 19) واژه «اذاعه و ذيوع» به معناي ظهور و انتشار است.گويند: «رجل مذياع» ، يعني كسي كه راز را افشا ميكند و جمع آن «مذاييع» است.(12)
حضرت علي عليه السلام در وصف مؤمنان راه يافته ميفرمايد: «نه مفسدهجو هستند و نه فتنهانگيز، نه در پي اظهار و اشاعه (فحشا) هستند و نه مردمي سفيه و لغوگو.»(13)
لفظ «اذاعه» علاوه بر معناي «انتشار و پراكندن» ، بر «اظهار» نيز دلالت دارد.قرآن كريم ميفرمايد: «و چون خبري، چه ايمني و چه ترس، به آنها برسد، آن را درهمه جا اظهارميكنند.» (نساء: 83) واژه «ارجاف» نيز – چنانكه پيش از اين گفته شد – به معناي اشاعه باطل و اخبار دلهرهآور و نگرانكننده است.اين كلمه در اصل به معناي اضطراب است، به اين دليل، به دريا «رجاف» گويند، زيرا در لرزش و جنبش است. «ارجاف مردم به چيزي» به معناي پخش اخباري است كه موجب پريشاني و سراسيمگي شود.بنابراين، واژه ارجاف به هدف شايعهپراكني نيز اشاره دارد.
قرآن كريم در سوره نور، نحوه انتقال و انتشار شايعه را (در حديث افك) چنين تشريح ميكند: «آنگاه كه سخن را از دهان يكديگر ميگرفتيد و چيزي بر زبان ميرانديد كه درباره آن هيچ نميدانستيد، ميپنداشتيد كه كاري خرد و آسان است و حال آنكه نزد خدا كاري بزرگ بود.» (نور: 15) «تلقي» گرفتن سخني است كه ديگري گفته و تقييد آن به «السنه» براي دلالتبر آن است كه خبر مزبور بدون تحقيق و تدبر، زبان به زبان ميگردد.جمله «و تقولون بافواهكم» عطف بر جمله گذشته است و در حقيقت، تفسير آن محسوب ميشود. (14)
بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه «شايعه» خبري است كه زبان به زبان ميگردد و بدون هيچگونه تفحص و تحقيق و حصول يقين از صحتيا سقم آن، به صورت شفاهي ميان افراد انتشار مييابد و اگرچه به نظر خرد و آسان ميآيد، ولي ميتواند پيامدهاي گران و زيانباري براي جامعه داشته باشد.
پيشينه شايعه در اسلام
در تاريخ اسلام نيز آنجا كه ابهام و اهميت رخدادي قطعي بود، شايعات رواج و قوت ميگرفت.چون جنگ بدر با پيروزي مسلمانان خاتمه يافت، پيامبر اكرم(ص)، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه را از اثيل به مدينه فرستاد تا اين خبر را به مردم برسانند.آنها روز يكشنبه و در نيمروز به مدينه رسيدند و در دره عميق از هم جدا شدند.عبدالله در محله بالاي مدينه و زيد در محله پايين به خانه انصار سر ميزدند و ميگفتند: اي گروه انصار، شما را مژده باد به سلامت رسول خدا و كشته و اسيرشدن مشركان! عتبه و شيبه و پسران ربيعه و دو پسر حجاج، ابوجهل، ابوالبختري، زمعه بن اسود و اميه بن خلف كشته شدند و سهيل بن عمرو و گروه زيادي به اسارت درآمدند! بچهها از پي عبدالله بن رواحه حركت ميكردند و فرياد ميكشيدند: «ابوجهل بدكار كشته شد.»
زيد نيز چون به مصلي رسيد، پيام را ابلاغ كرد. مردم حرف زيد را باور نميكردند و ميگفتند زيد گريخته است.اين حرف مسلمانان را به خشم آورد و ترسيدند.مردي از منافقان به اسامه بن زيد گفت: پيامبر شما و همراهانش كشته شدهاند.مرد ديگري از منافقان به ابوالباب گفت: ياران شما چنان پراكنده شدهاند كه هرگز جمع نخواهند شد. بيشتر اصحاب محمد(ص) و خود او كشته شدهاند.نشانه قتل محمد، شتر اوست كه زيد بر آن سوار است و آن را ميشناسيم، زيد هم گريخته است و از ترس نميفهمد كه چه ميگويد.
اسامه پسر زيد ميگويد: نزد پدر آمده پرسيدم: اينكه ميگويي راست است؟ زيد گفت: آري، به خدا راست است، پسركم! از اينرو، اسامه نزد آن منافق برگشت و گفت: تو از كساني هستي كه نسبتبه پيامبر صلي الله عليه وآله و مسلمانان شايعهپراكني ميكنند.چون رسول خدا بيايد، گردنت را خواهد زد.منافق گفت: اين چيزي بود كه من از مردم شنيده بودم. (15)
در ماجراي مذاكرات صلح حديبيه، پيامبر(ص) نيز متقابلا نمايندگاني به سوي قريش فرستاد تا هدف آن حضرت را كه زيارت خانه خدا بود، بيپرده به سران شرك ابلاغ كنند.نخستخراش بن اميه خزاعي مامور ابلاغ پيام گرديد، اما آنان شتر او را پي كردند و نزديك بود او را بكشند كه با وساطتخويشان او، نجات يافت.بدينروي، پيامبر(ص)، كه جدا ميخواستند مشكل را از راه مذاكره و دگرگون ساختن افكار سران قريش حل كنند، براي بار دوم تصميم گرفتند كسي را به نمايندگي اعزام كنند كه دست او به خون قريش آلوده نباشد. اين ماموريت متوجه عمر بن خطاب شد، اما او به دلايل و بهانههايي از اين كار امتناع ورزيد و پيشنهاد كرد كه عثمان بن عفان اين كار را بر عهده گيرد.از اينرو، عثمان راهي مكه شد و در پناه ابان بن سعيد بن عاص وارد شهر گرديد.قريش به عثمان اجازه طواف كعبه دادند.اما از بازگشت عثمان جلوگيري كردند تا شايد در اين مدت، راه حلي پيدا كنند.بر اثر تاخير نماينده پيامبر، هيجان و اضطراب عجيبي در ميان مسلمانان پديد آمد و شايعه قتل عثمان به شدت در ميان طرفين در منطقه رواج يافت و منجر به موضعگيري نظامي پيامبر گرديد.از اينرو، شرايط مساعدي پديد آمد و شايعه مزبور قوت گرفت. ابهام و اهميت موضوع، دو عامل اساسي رواج و انتشار شايعه گرديد. (16) بنابراين، براي تكميل فرايند شايعه و انتشار آن در سطحي مطلوب، بايد انگيزههاي رواني به ايجاد و استمرار آن كمك نمايد. (17)
انواع شايعه
تلاشهاي زيادي از سوي پژوهشگران براي تقسيم شايعات صورت گرفته، اما به دليل آنكه روابط اجتماعي به هم پيوسته و انگيزههاي دروني جوامع متفاوت است، نميتوان تقسيمي فراگير به دست داد كه در همهجا نافذ و قابل انطباق باشد. بدينروي، زاويه نگرش به شايعات و تقسيم آنها، گاه از حيث موضوعي است كه شايعات درباره آن پرداخته ميشود و گاه به انگيزههايي است كه در وراي آن وجود دارد و گاهي نيز به عامل زمان و يا آثار و نتايج اجتماعي كه در مردم به جاي ميگذارد. بيساو، با توجه به عامل زمان، سعي كرده است شايعات را در سه دسته عمده تقسيمبندي كند:(18)
الف.شايعات خزنده: شايعاتي هستند كه به آرامي منتشر ميشوند و مردم آن را به طور پنهاني به يكديگر منتقل ميكنند و مطالبي كه در جامعه عليه مسؤولين آن، براي مشوه ساختن چهره نظام پخش ميگردند، از اينگونه شايعات هستند.
ب.شايعات تند و سريع (آتشين) : شايعاتي هستند كه چون آتش به خون ميزند.اين نوع شايعات در زماني كوتاه گروه وسيعي را تحت پوشش ميگيرند.آنچه درباره حوادث و فجايع و پيروزيها و شكستهاي بزرگ در زمان جنگ منتشر ميشوند، از اينگونه شايعات است.
ج.شايعات غوطهور (غواص) : اينگونه شايعات هرگاه شرايط را مساعد بيابند، قوت ميگيرند.در غير اينصورت، مستتر ميگردند تا بار ديگر موقعيت فراهم شود.اخبار و مطالبي كه در جنگها درباره آلودهسازي آبها، وحشيگري دشمن در برخورد با زنان و كودكان پخش ميشود، از اين نوع شايعات هستند.
علاوه بر اين، تقسيمهاي ديگري نيز براي شايعات وجود دارد: 1.شايعات توهمانگيز 2.شايعات رؤيايي 3.شايعات وحشت 4.شايعات نجوايي 5.شايعات معين 6.شايعات غير معين.
در سيره نبوي، شايعاتي از هر دسته را ميتوان يافت.نمونهاي از شايعات خزنده را در «حديث افك» مشاهده ميكنيم.اين شايعه براي جريحهدار ساختن نزاهت و طهارت اهلبيت عليهم السلام پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و به دست عوامل مرموز رواني (حزب نفاق) ساخته و پرداخته گرديد و به تدريج، موجي از هيجان و اضطراب را در جامعه اسلامي پديد آورد.اين جريان در بازگشت از جنگ «بني مصطلق» (مريسيع) در ماه شعبان سال ششم هجري روي داد آن وضعيت پر بيم و اضطراب با نزول آيات الهي به سر آمد و قرآن با قاطعيت كم نظيري با منافقان برخورد كرد. (19)
«كساني كه آن دروغ بزرگ را ساختهاند، گروهي همفكر و مرتبط از شمايند.مپنداريد كه شما را در آن شري بود.نه، خير شما در آن بود.هر مردي از آنها بدان اندازه از گناه كه مرتكب شده است، به كيفر ميرسد و از ميان آنها، آنكه بيشترين بهتان را بر عهده دارد، به عذابي بزرگ گرفتار شود.چرا هنگامي كه آن بهتان را شنيديد، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نيك نبردند و نگفتند كه اين تهمتي آشكار است؟ چرا چهار شاهد بر ادعاي خود نياوردند؟ پس اگر شاهداني نياوردهاند نزد خدا در زمره دروغ گويانند.اگر فضل و رحمتخدا در دنيا و آخرت ارزانيتان نميبود، به سزاي آن سخنان كه ميگفتيد، شما را عذابي بزرگ ميرسيد.آنگاه كه آن سخن را از دهان يكديگر ميگرفتيد و چيزي بر زبان ميرانديد كه درباره آن هيچ نميدانستيد، ميپنداشتيد كه كاري خرد و آسان است و حال آنكه نزد خدا كاري بزرگ بود.» (نور: 11- 15) از جمله شايعات تند و شديد كه در زماني كوتاه، گروه وسيعي را زير پوشش گرفت و انفعال و اضطراب فوري ايجاد كرد، شايعه قتل پيامبر (صلي الله عليه وآله) در نبرد احد بود. در اين نبرد، ابن قميئه ليثي به مصعب بن عمير پرچمدار سپاه اسلام، حمله آورد و پس از زد و خوردي شديد، او را به شهادت رساند و به گمان اينكه پيامبر را كشته است، فرياد برآورد: «پيامبر را كشتم!» (20)
اين خبر دروغ به سرعت ميان دو طرف درگير انتشار يافت و قريش يكصدا فرياد ميزدند: «محمد به قتل رسيده است!» در نتيجه، دشمن جرات يافت و لشكر قريش موج آسا به حركت درآمد.از سوي ديگر، روحيه مجاهدان مسلمان نيز به شدت تضعيف گرديد.حزب نفاق، كه در هر صحنه منتظر فرصت جهت تخريب و تضعيف است، به انتشار اين خبر دامن زده، گفتند: اگر او پيامبر بود، كشته نميشد.به آيين نخستخود (جاهليت) بازگرديد! تا آنجا كه برخي از مسلمانان به يكديگر گفتند: كاش در اينجا كسي بود كه ما او را نزد عبدالله بن ابي ميفرستاديم تا او از ابوسفيان برايمان امان بگيرد. انس بن نضر چون اين سخن را شنيد، با ناراحتي گفت: اگر محمد(ص) كشته شده است، خداي محمد(ص) كه كشته نشده، برخيزيد و در همان راهي كه محمد(ص) كشته شد، شما هم جنگ كنيد! سپس سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: بار خدايا، من از اين سخن ناهنجار اينان به درگاه تو پوزش ميطلبم و از آن بيزارم.آنگاه به ميدان آمد و مردانه جنگيد تا كشته شد.(21)
از سوي ديگر، اين شايعه چنان در گروهي از صحابه همچون عثمان و عمر مؤثر واقع شد كه فرار را ترجيح داده، بيدرنگ رو به هزيمت نهادند و تا سه روز معلوم نشد كه به كجا فرار كردهاند. انس چون بر عمر و طلحه بن عبيدالله گذشت، با ناراحتي پرسيد: براي چه اينجا نشستهايد؟ گفتند: رسول خدا كشته شد. انس گفت: پس از مرگ پيامبر زندگي را چه سود؟ …برخيزيد و به ميدان رويد تا شما هم چون او به شهادت رسيد.(22)
قرآن كريم ضمن آياتي، پرده از اين شايعه و آثار تخريبي آن برميدارد.(23)
نوع ديگر شايعات، شايعات غوطهور است كه از شيوه كر و فر پيروي ميكند و هر از چندي كه موقعيت مناسب ميباشد سربرميآورند و به تحريك و تخريب ميپردازند تا ارادهها را سست و دشمن را در ديده رزمندگان، بزرگ و شكستناپذير جلوه دهند. تاريخ غزوات پيامبر(ص) آكنده از اينگونه شايعات است كه غالبا به وسيله گروههاي سست عنصر حزب نفاق، به ويژه «مرجئون» در سطح صفوف رزم انتشار مييافت و تخم يأس و ترس را در دلها ميپراكند.در ذيل، نمونههايي از اين شايعات را ملاحظه ميكنيد:
جنگ بدر
– «منافقان و آنان كه در دل بيماري دارند، گفتند: اينان را دينشان فريفته است.»(24) (انفال: 49) – آنها كه در دل مرضي دارند، ميبيني كه به دوستي با آنان (يهود و نصارا) شتاب ميكنند و ميگويند: ميترسيم كه مبادا در گردش روزگار به ما آسيبي برسد.» (مائده: 52)
جنگ احد
– پيش از جنگ احد، عباس، عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، خبر تجهيز سپاه قريش را بيدرنگ به مدينه فرستاد و پيك او در قبا، نامه را به پيامبر داد.هنوز پيامبر به مدينه نيامده بود كه يهوديان و منافقان در مدينه شايع كردند كه خبر خوشي براي پيامبر نرسيده است: (25) «آنانكه از جنگ باز ايستادند و درباره برادران خود گفتند كه اگر سخن ما را شنيده بودند، كشته نميشدند.» (آل عمران: 168) «ميگفتند: اگر يقين داشتيم كه جنگي در ميگيرد، با شما ميآمديم» (آل عمران: 167)
جنگ احزاب
– «خدا و پيامبرش «جز فريب به ما وعدهاي ندادهاند.» (احزاب: 12) – «و گروهي از آنان گفتند: اي مردم يثرب، اينجا جاي ماندنتان نيست.بازگرديد و گروهي از آنها از پيامبر رخصت ميطلبيدند و ميگفتند: خانههاي ما را حفاظي نيست.خانههايشان بيحفاظ نبود، ميخواستند بگريزند. (احزاب: 13) – سلمان فارسي ميگويد: در جنگ احزاب، آنگاه كه مشغول حفر خندق بودم ناگهان با سنگي روبهرو شدم كه كار را بر من دشوار كرد؛ كلنگ در آن كارگر نبود.رسول خدا كه در آن نزديكي بود، پيش آمد و كلنگ را گرفت و به سنگ زد و برقي زد.از ضربه دوم و سوم نيز برقي جست و سپس سنگ شكست.سلمان پرسيد: يا رسولالله، اين برقها چه بود؟ فرمود: تو هم ديدي؟ گفتم: آري فرمود:
جرقه اول، كليد فتح يمن بود.جرقه دوم، كليد فتح شام و مغرب زمين، جرقه سوم، كليد فتح مشرق و ايران زمين بود كه خدا به من عنايت نمود» (26)
اي سلمان، اينها نشانه فتوحاتي است كه پس از من، خداوند براي شما خواهد گشود. شام فتح خواهد شد…و هيچ كس را ياراي ستيز با شما نخواهد بود.يمن نيز براي شما فتح خواهد شد و خاور هم براي شما گشوده خواهد گشت و خسروپرويز پس از فتح كشورش كشته خواهد شد.سلمان گويد: همه اينها را ديدم. (27)
پيامبر اين سخنان را هنگامي فرمود كه ميديد چه ترس و بيمي مسلمانان را فرا گرفته است.
جنگ تبوك
– «و اگر به تو مصيبتي رسد، ميگويند: ما چاره كار خويش پيش از اين انديشيدهايم.» (توبه: 50) – «و بعضي از ايشان پيامبر را ميآزارند و ميگويند: او به سخن هر كس گوش ميدهد (او گوش است)» (توبه: 61) – گفتند: «در هواي گرم به جنگ نرويد.» (توبه: 81) – عبدالله بن ابي، كه به همراه گروهي از منافقان از حركتخودداري كرد، گفت: محمد ميخواهد با اين سختي و در هواي گرم و سرزمين دور با روميان نبرد كند.آن هم با سپاهي كه تاكنون كسي مانندش را نديده است.گويي محمد جنگ با روميان را ساده پنداشته است.به خدا، گويا ميبينم كه فردا اصحاب محمد همگي به بند اسارت درآيند. (28)
– منافقان نيز به پيروي از سركرده خويش، همين شيوه را در پيش گرفتند و گفتند: ميپندارند جنگ با روميان مثل جنگ با ديگران است! به خدا قسم، فردا شما را به ريسمان، بسته خواهيم ديد.وديعه بن ثابت هم گفت: نميدانم چرا قرآنخوانان ما از همه شكم بارهتر و به هنگام جنگ ترسوترند! (29)
جنگ حنين
در آغاز جنگ حنين كه مسلمانان غافلگير شدند، به هزيمت رفتند.ظاهرا كار به زيان آنها مينمود.منافقان كفر و كينه دروني را آشكار ساختند.ابوسفيان گفت: اينان تا كرانه دريا عقب خواهند نشست.كلده بن حنبل به او گفت: دهانت را ببند، سروري قريش براي من از رياستبر «هوازن» بهتر است.سهيل بن عمرو گفت: محمد و يارانش اين شكست را چگونه جبران خواهند كرد؟ ! (30)
برخي نيز شايعات را براساس موضوع آنها طبقهبندي كردهاند.بر اين اساس، هرگروه از شايعات را، كه حول موضوع خاصي دور ميزند، در دستهاي جدا قرار ميدهند.موضوعات دامنه گستردهاي دارند و از مسائل جنسي و بيماري گرفته تا سياست، روابط خارجي و اقليتها را شامل ميشود.اين شيوه ميتواند فايده زيادي داشته باشد، زيرا تقريبا همه شايعات را شامل ميشود. (31)
در يك تقسيمبندي ديگر، انگيزههاي رواني محور قرار گرفتهاند.شايعاتي كه بر اين اساس دستهبندي ميشوند، بسته به انگيزهها باهم تقاوت دارند كه ميتوان آنها را در سه شاخه قرار داد:
1.شايعات رويايي كه آكنده از خيالات و آرزوها هستند
2.شايعات خيالي و موهوم كه در پي ايجاد ترس و وحشت و اضطراب هستند
3.شايعات تفرقهانگيز، كه ايجاد بدبيني متقابل در نيروها ميكنند. (32)
اهداف شايعات
اهداف شايعات در جنگ را ميتوان به طور كلي در چند مورد خلاصه كرد:
الف.گسيختگي و شكست رواني
ب.استتار اطلاعات
ج.تحقير منابع خبري
د.دستيابي به حقايق. (33)
بنابراين، انتشار شايعات در جنگ با توجه به چنين كاركردهايي، ميتواند نقش تعيين كنندهاي در جنگ ايفا نمايد.در سير غزوات پيامبراكرم صلي الله عليه وآله، گاه شاهد به كارگيري ماهرانه شايعات به عنوان ابزار جنگ رواني هستيم و اين ميرساند كه آن حضرت در چهارچوب خط مشي پايدار «دعوت – هدايت» و در پرتو حفظ موجوديت نظام و امنيت ملي، اساسا جنگ و ابزار كارآمد آن را استثنايي از اصل نيرنگ و فريب دانستهاند، زيرا: «ان الحرب خدعه» (34) بر اين پايه، از عواملي كه اتحاد احزاب مانند يهود بنيقريظه، مشركان مكه، قبايل غطفان و فزاره را در جنگ خندق متلاشي ساخت و به موقعيت تهديد كننده و بحراني خاتمه بخشيد، انتشار شايعاتي بود كه با مشورت و درايت پيامبر توسط نعيم ابن مسعود به اجرا درآمد.نعيم گويد: به پيامبر عرض كردم: اي رسول خدا، هر فرماني كه ميخواهي بده تا من بدان اقدام كنم، زيرا نه قوم من و نه هيچ كس ديگري از اسلام من اطلاع ندارند.پيامبر فرمودند: «تا آنجا كه بتواني ميان نيروهاي دشمن اختلاف و پراكندگي بينداز.» نعيم، كه سابقه دوستي با بنيقريظه داشت، به نزد آنها آمد و مورد استقبال قرار گرفت.به دنبال ماموريت موفقيتآميز نعيم بن مسعود از هم گسيختن صفوف دشمن، مدد الهي نيز فرود آمد.هوا به يكباره دگرگون شد.باد و توفاني شديد همراه با سرماي سخت وزيدن گرفت، ديگهاي غذا را برانداخت، خيمهها را از جا كند و آتشي برجا نگذارد.احزاب به ستوه آمدند و نميتوانستند تشخيص دهند كه به كدام طرف بايد بروند.بدينروي شتابان پا به گريز نهادند. (35)
پخش شايعات گاه چنان مؤثر ميافتد كه به فروپاشي كامل نيروهاي مقابل ميانجامد، تا جايي كه حتي حاضر ميشوند به عنوان ستون پنجم دشمن عمل كرده، نظام ارتش را مختل سازند.اين اقدامات ميتواند سير تحول جنگ را به كلي دگرگون سازد.معاويه پس از رويارويي نظامي با سپاه امام حسن عليه السلام اين سياست را اتخاذ كرد. او با سران سپاه امام علي مكاتبه كرد و آنان را تطميع نمود.به آنان نوشت: حسن بن علي با من صلح ميكند.او به عوامل جنگرواني نيز دستور داد تا اين شايعه را در همه جا پخش كنند، چون نيروهاي امام عليه السلام به فرماندهي عبيدالله بن عباس در منطقه مسكن و در برابر سپاه معاويه قرار گرفتند، معاويه شبانه به عبيدالله پيام فرستاد و گفت: حسن با من درباره صلح مراسله كرده و اختيار به من سپرده است.بدينگونه، او را تطميع كرد و به جانب خود متمايل ساخت.پس از عبيدالله، قيس بن سعد زمام فرماندهي را به دست گرفت و آنان را به صبر و ثبات فرا خواند.در اين هنگام، بسر بن ارطاه از سوي معاويه به سوي لشكر امام آمد و گفت: واي بر شما! اين فرمانده شماست كه دستبيعتبه ما داده و امام شما، حسن نيز با ما صلح كرده است.پس براي چه خود را به كشتن ميدهيد؟ سرانجام، چنان نيروهاي امام حسن عليه السلام تضعيف شدند كه بعضي از سران سپاه فرار كرده، به معاويه پيوستند و حتي گروهي اعلام آمادگي كردند امام مجتبي عليه السلام را در بند تحويل معاويه دهند و در چنين موقعيتبحراني، امام مجتبي مجبور شدند از در صلح درآيند. (36)
تأثير شايعات
بدون ترديد، شايعات با توجه به نوع آنها و انگيزههايي كه ميآفرينند، تأثير فراواني در روحيه شهروندان و رزمندگان ميگذارند.براي مثال، شايعه قريبالوقوع بودن صلح – چنانكه ذكر شد – روح سستي و عدم فداكاري را ميان نيروهاي رزمي ميپراكند و يا شايعاتي كه با انتشار خبر شكست، رعب و هراس ايجاد ميكنند، تحريك كننده بوده، روحيه شكستپذيري را دامن ميزنند و به لحاظ تاثير فوقالعاده شايعات درآشفته ساختن افكار عموميوفروپاشي نيروهاي رزمي، قرآن كريم هرجا سخن از شايعه به ميان ميآيد، با قاطعيت تمام با آن برخورد كرده و كيفري سختبرايآن مقرر ميدارد.پيش از اين به نمونههايي اشاره شد. (37)
به طور كلي، تاثيرات شايعه در جامعه بدين شرح است:
1.گسترش ناامني، ترس و اضطراب؛ 2.ايجاد تفرقه و رويارويي بين اقشار جامعه؛ 3. به خطر افتادن امنيت عمومي جامعه؛ 4.انحراف افكار عمومي، 5.مصروف شدن نيروي مردم براي انتقال و گسترش شايعه، هرچند ناخودآگاه باشد؛ 6.ايجاد بدبيني و سلب اعتماد مردم از مسؤولين؛ 7.حاكم شدن خستگي روحي، ياس و بيتفاوتي در جامعه؛ 8. نفوذ و حضور تدريجي دشمنان در جامعه به شكلي غيرمحسوس؛ 9.كاهش اعتماد مردم به وسايل ارتباط جمعي داخلي و نهادهاي رسمي؛ 10.برهم زدن تعادل حركتبه سمت مطلوب در زمينههاي گوناگون.
عوامل مؤثر در ترويج شايعه
عواملي كه در ترويج شايعه مؤثرند، به اختصار عبارتند از:
1.ميزان اهميت موضوع در جامعه
2.موقعيت و اوضاع و احوال مناسب
3.ابهام در خبر يا موضوع
4.اطلاعات و اخبار متناقض
5.شدت هيجانات و تشنجهاي عاطفي
6.خلا اطلاعات.
بدون شك اين سلاح خطرناك، در جايي كارگر خواهد افتاد كه اوضاع نفساني ايمان، تسليم و تقوا رو به ضعف گذارد.به اين لحاظ، ترفندهاي عوامل رواني حزب نفاق در ميان مسلمانان مدينه كه در معرض آموزشهاي تعالي آفرين و مستقيم پيامبر قرار داشتند و ايمان، تسليم و تقوا را بر رفتارهاي خويش حاكميتبخشيده بودند، نه تنها تأثير نداشت، بلكه نتيجه معكوس به دنبال داشت: «كساني كه منافقان و عوامل رواني دشمن (در جنگ بدر صغرا) به آنان گفتند: مشركان براي جنگ با شما گرد آمدهاند، از آنها بترسيد اما اين سخنان بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و چه نيكو ياوري است. (آل عمران: 173) در مقابل، شايعهسازي و تبليغات عوامل رواني حزب نفاق بر افرادي كه در آن پايه از ايمان و آگاهي نبودند، كاملا مؤثر بوده از اينرو، قبايل باديهنشين اطراف مدينه، مانند غفار، اشجع و اسلم، كه تحت تأثير تبليغات منافقان قرار گرفته بودند، دشواري راه و سختي سفر برايشان قابل تحمل نبود و گفتار پيامبر در آنان، تحركي ايجاد نميكرد.از اينرو، به حضور پيامبر آمدند و از شركت در جهاد پوزش طلبيدند: «گروهي از باديهنشينان پوزش طلب از شركت در جهاد نزد تو آمدند تا به آنان اذن داده شود.» (توبه: 90) در بررسي شايعه، بايد مواردي همچون علت انتشار شايعه، انگيزههايي كه تحليل شايعه توسط شايعات ديگر توجيه ميشود، قوانين حاكم بر ساختشايعه و نحوه انتشار آن مورد توجه قرار گيرد.بيترديد، پرداختن به هرگونه تجزيه و تحليل درباره شايعه، مستلزم آگاهي از اين مطالب و مبادي است تا با تطبيق آنها بر پديده شايعه، به يك ارزيابي درست دستيابيم.
قرآن كريم تجزيه و تحليل اخبار و گزارشهاي واصله از سوي منابع غير متعهد را يك اصل لازمالاجرا دانسته، پيش از حصول اطمينان از صحت و سقم گزارش، از دست زدن به هرگونه اقدام، موضعگيري و تلاش نهي نموده است.از اين اصل در قرآن كريم با واژه «تبين» و يك روايت «تثبت» تعبير شده است: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقي برايتان خبري آورد، تحقيق كنيد تا مبادا از روي ناداني به مردمي آسيب برسانيد، آنگاه از كاري كه كردهايد، پشيمان شويد.» (حجرات: 6) «فاسق» كسي را گويند كه طاعت و تعهدي نسبتبه حق ندارد و «نبا» خبر مهم و معتنابه را گويند و «تبين» نيز كه با «ابانه» و «استبانه» مترادف است، به معناي روشن ساختن و ايضاح است.از اينرو، امر به تبيين در واقع، نهي از ترتيب اثر دادن به گزارشهاي تاييد نشده و اقدام بر آن اساس است. (38)
مفسران درباره اين آيه گفتهاند كه اين آيه درباره وليد بن عقبه بن ابي معيط است كه از سوي پيامبر مامور جمعآوري ماليات (زكات) از قبيله «بنيمصطلق» گرديد. افراد قبيله وقتي از ورود نماينده پيامبر مطلع شدند، با خوشحالي به استقبال او شتافتند، ولي از آنجا كه ميان آنها و وليد در جاهليت، خصومتشديدي بود و يا بر اثر تصور غلط، كه آنها قصد كشتن او را دارند، از انجام ماموريتخودداري كرده به مدينه بازگشت و به پيامبر گزارش داد كه آنها از آيين اسلام برگشتهاند و از پرداخت زكات خودداري كردند و قصد داشتند خون او را بريزند.پيامبر سختخشمگين شدند و مسلمانان در آستانه اتخاذ تصميمي جدي بودند كه آيه مزبور نازل شد. (39)
بنابراين، براي جلوگيري از زيانهاي جبرانناپذير و خطرهاي بزرگ، اسلام دستور به تحقيق و تبيين داده است و تنها گزارش كساني را مورد اعتماد دانسته كه حالتخداترسي دروني آنان را به عدالتيا وثوق سوق داده باشد.از همين رو، برخي موضوعات، شهادت چهار و يا دو عامل – آن هم با شروطي خاص – براي اثبات صحت گزارش، لازم دانسته است تا از بروز هرگونه خطر احتمالي جلوگيري نمايد.
مقابله با شايعات
شايعات تاثير فراواني در روحيه ملي هر جامعهاي دارد و در هنگام جنگ به دليل زيانهاي بزرگي كه بر جبهه داخلي وارد ميآورند، اهميتبيشتري مييابند.
آشكار ساختن حقايق و گزارشهاي صحيح و هماهنگي دستگاههاي دولتي، مادام كه با آگاهي كافي از خطر و اهميتشايعات و انگيزههاي پشت پرده همراه نباشد و در محو شايعات مؤثر نخواهد بود. (40)
موارد ذيل براي مقابله با شايعات كارساز است:
1.ايمان و اعتماد به بيانيهها و گزارشهاي رسمي
2.ارائه حساب شده حقايق و واقعيتها در سطح وسيع براي پركردن خلا خبري، مشروط بر حذف جزئياتي كه ممكن است دشمن از آنها بهرهبرداري كند
3.اطمينان و اعتماد به فرماندهان و رهبران و مجموعه نظام حكومتي
4.ايجاد فرصتهاي كار، اشتغال و توليد، زيرا خستگي، كسالت و بيكاري، زمينه مناسبي براي تكوين، ترويج و پذيرش شايعات است.
5.كشف تبليغات دشمن و مبارزه با عوامل شايعهپراكن داخلي. (41)
پيشگيري
در تعاليم و آموزههاي ديني، راههاي گوناگوني براي پيشگيري مقابله و محو شايعات ارائه شده است كه در ذيل، به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف.تشكيك: پيش از اقدام به تجزيه و تحليل شايعه، بايد در حدي منطقي نسبتبه آن، موضع ترديد و شك در پيش گرفت، آن را جزمي و قطعي تلقي نكرد و به يكباره به قبول و نشر آن اقدام نكرد.قرآن كريم در پي انتشار «حديث افك» ميفرمايد: «چرا هنگامي كه آن بهتان را شنيديد، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نيك نبرديد و نگفتيدكه اينتهمتيآشكاراست؟» (نور: 12) بنابراين تشكيك به عنوان يك رفتار معقول، اولين گام در برخورد با هر شايعه و زمينهساز ورود به مدخل تحليل و تبيين است.
ب.سكوت: ابتداييترين شكل انتقال شايعه، دهان به دهان گشتن آن و سپس انتشار در سطح وسيع است. (43)
از اينرو، براي جلوگيري از فراگيرشدن شايعه در مقياسي دامنهدار، بايد آن را در نقطه آغاز سركوب و زنجيره انتقال آن را قطع كرد.
قرآن كريم در ادامه بيان «حديث افك» اين راه را پيشرو ميگذارد. «چرا آنگاه كه اين سخن را شنيديد، نگفتيد: ما را نشايد كه آن را باز گوييم» (نور: 16) اين آيه لحن توبيخآميز دارد و به آن دليل، مسلمانان را به اظهار اين گفته (اين تهمتي بزرگ است) فرا ميخواند كه از آگاهي يافتن از حقيقت امر، معذور و ناتوان نبودند. (44)
از اينجا، ميتوان نتيجه گرفت عامل مهمي كه موجب بروز و رفتار «تشكيك» و «سكوت» ميشود، حاكميتحالت نفساني «تقوا» بر روند پاسخدهي آدمي است.هسته اوليه تقوا، عبارت از پروا گرفتن از نفس كار زشت و پليدي است.آنگاه پروا گرفتن از آثار و عواقب سوءكار زشتبه ميان ميآيد.سرانجام، پاييدن خويشتن از خشم خدا، عذاب آخرت و آثار و عواقب شوم كار زشت و پليدي. (45)
انعطاف
يكي از اهداف دشمن از پخش شايعات تهاجمي، ايجاد دامي براي دستيابي به اخبار و اطلاعات خطير و تعيينكننده و استفاده از آنها در وارد ساختن ضربههاي مؤثر و كاري است.بدين منظور، از شايعاتي كه ميتواند سازمان نيروهاي رزمي را دستخوش هرج و مرج و آشفتگي سازد، انتشار و اشاعه خبر انهدام مركز فرماندهي و هدايت عمليات است كه از يك سو، به منظور فروپاشي روحيه رزمي و از سوي ديگر، براي دستيافتن به آخرين اطلاعات واقعي و از زبان طرف درگير صورت ميگيرد.اين شيوه در جنگ احد نقش داشت و دشمن شايع كرد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) كشته شد. اين شايعه به سرعتبين صفوف مسلمانان رخنه كرد و موقعيت را به سود دشمن تغيير داد.آنان از هر سو، رو به گريز نهادند.مردم از كنار پيامبر ميگذشتند و به آن حضرت توجهي نميكردند.پيامبر آنان را از پشتسر فرا ميخواند، آنها بدون اعتنا تا «مهراس» گريختند.چون پيامبر در دامنه كوه به ايشان رسيد، گرد او جمع شدند و يارياش كردند.كعب بن مالك گويد: «من كه در دامنه كوه بودم، اولين كسي بودم كه پيامبر را، با آنكه كلاهخود بر سر داشت، شناختم و فرياد كشيدم: اين رسول خداست كه زنده و سرپاست، ولي پيامبر دستخود را روي دهان خويش گذاشتند و به من اشاره نمودند كه ساكتباشم.سپس زره جنگي مرا كه زرد بود، خواستند آن را پوشيدند و جامه جنگي خود را بيرون آوردند و من پوشيدم. (46)
بنابراين، پيامبر بر آن بود كه دشمن را از نيل به هدف خويش – يعني اطلاع از زنده بودن پيامبر – ناكام گذارد.آيهاي كه در بحبوحه جنگ احد بر رسول گرامي خدا نازل شد، همين آهنگ را دارد: «جز اين نيست كه محمد پيامبري است كه پيش از او نيز پيامبراني ديگر بودهاند.آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به آيين نخستخود باز ميگرديد؟ هر كه بازگردد، هيچ زياني به خدا نخواهد رسانيد.خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» (آل عمران: 144) ملاحظه ميشود كه قرآن كريم با ظرافت تمام، واقعيتخبر (زنده بودن پيامبر) را به كلي پنهان داشته، هيچگونه اطلاعاتي در اين زمينه نميدهد، بلكه با انعطاف به مطلب ديگر و گشودن بحث در آن وادي، نهايت درايت را ايجاد زاويه انحرافي در برابر شايعه ميداند و ميفرمايد: محمد تنها فرستادهاي از سوي خدا براي ابلاغ پيام اوست. اگر به مرگ يا شهادت درگذرد، باز شما به آيين جاهليت رجوع ميكنيد؟ شما را نشايد كه ايمانتان را به حيات او گره زنيد، چه آنكه زمام امور به دستخدا و آيين او جاوادنه است.
حتي آنگاه كه مشركان صحنه جنگ را ترك گفته، آهنگ مكه داشتند، هنوز هم حقيقتبراي سپاه قريش در پرده ابهام بود.ابوسفيان پس از اظهار خوشحالي از اين پيروزي و وعده جنگ در سال بعد، پرسيد، اي عمر، تو را به دينتسوگند ميدهم كه راستبگويي، آيا محمد را كشتهايم؟ وي پاسخ داد: هرگز، او هم اكنون گفتار تو را ميشنود.ابوسفيان گفت: تو پيش من راستگوتر از ابن قميئهاي.ابن قميئه به او گفته بود كه پيامبر را كشته است. (47)
بدينسان، پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن كريم با كياست كامل مانع از اطلاع دشمن بر اسرار نظامي مسلمانان شدند.
در پايان، اشاره به سخن ويرجيل، شاعر رومي سده اول پيش از ميلاد در مورد شايعه و سرعت انتقال آن بجاست. وي ميگويد: «اي شايعه، هيچ شيطان ديگري از تو سريعتر و تندتر نيست، تو با هر حركتي كه به جلو ميروي و پيشرفت ميكني، قدرت ويران كننده و تخريبي بيشتري به دست ميآوري!» (48)
نویسنده: حسن فراهاني
پينوشتها:
1- جان ام كالينز، استراتژي بزرگ، كورش بابندي، تهران، دفتر مطالعات وزارت خارجه، 1370، ص 478
2- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 617، روايت 483، باب 12
3- قاموس المنجد، ماده خدع
4- محمدحسن نجفي، جواهرالكلام، چاپ 3، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1362، ج 21، ص 80
5- مصطفي طلاس، پيامبر و آئين نبرد، ترجمه حسن اكبري مرزناك، مؤسسه انتشارات بعثت، بيتا، ص 515 و 516
6- فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، به تصحيح رسولي محلاتي و يزدي طباطبايي، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، 1988، ج 4، ص 852- 853 و نيز طباطبايي، ج 9، ص 1149- 1175
7- david l. sill (ed), international encyclopedia of the social sciences (u.s.a, 1972), vol. 13, pp. 576-577.
8- the psychology of rumor (alport andpostman, new york, 1948), ix,x,xi.
9- مختار التهامي، الراي العام و الحرب النفسيه، مصر، دارالمعارف، 1967، ج 1، ص 102- 106
10- ر.ك.به: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، مصر، مطبعه الميمنيه، 1324 ه.
11- ر.ك.به: جارالله زمخشري، اساس البلاغه، تحقيق عبدالرحيم محمود، بيتا
12- ابن فارس، معجم مقائيس اللغه، تحقيقعبدالسلاممحمدهارون، دارالكتبالعلميه
13- نهجالبلاغه، خطبه 103
14- طباطبايي، تفسير الميزان، ج 15، ص 92
15- واقدي.ج 1، ص 114- 115
16- واقدي، پيشين، ج 2، ص 600- 603
17- صلاح نصر، الحرب النفسيه معركه الكلمه و المعتقد، قاهره، دارالقاهره، 1967، ج 1، ص 319- 320
18- جهت اطلاع بيشتر ر.ك.به:
s.a.bysow, geruchts, koiher, yiertejahrschrift fur sozideogie, 1928)
19- واقدي، پيشين، ج 2، ص 426- 436
20- واقدي، پيشين، ج 1، ص 232
21- طبرسي، پيشين، ج 2، ص 849
22- ابن هشام، سيره، ج 1، ص 88
23- ر.ك.به: آل عمران: 153- 155
24- ر.ك.به: جلالالدين سيوطي، الدر المنثور، ج 3، ص 91
25- واقدي، پيشين، ج 1، ص 204
26- ابن هشام، پيشين، ج 3، ص 230
27 الي 30- واقدي، پيشين، ج 2، ص 450/ج 3، ص 955- 966/ص 1003- 1004/ج 1، ص 910- 911
31- ج ا.اروينگ، روانشناسان كانادايي در سال 1943 شايعات مربوط به جنگ را به شش مورد تفكيك كرده است.
j. a: iruing, the psychological analysis of wartime rumor patterhs in canada, 1943, 3/40-44.
32- صلاح نصر، پيشين، ج 1، ص 325- 329
33- همان، ص 335- 337
34- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 33، ص 331، روايت 56، باب 22
35- جهت اطلاع بيشتر: واقدي، پيشين، ج 2، ص 480- 487
36- ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، بيروت، دارالكتب العربيه، 1967، ج16، ص42
37- ر.ك.به: احزاب: 60- 61 و نور 11- 20
38- محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، چاپ دوم، بيروت، مؤسسهالاعلميللمطبوعات، 1393 ق، ج 8، ص 311
39- طبرسي، پيشين، ج 9، ص 198
40- صلاح نصر، پيشين، ج 9، ص 399- 402
41- صلاح نصر، ج 1، ص 407- 408
42- محمدبن ادريس حصاص، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1400 ق، ج 5، ص 245
43- ر.ك.به: نور: 15
44- فخر رازي، التفسير الكبير، چاپ سوم، بيروت دارالاحياء التراث العربي، بيتا، ج 23، ص 181
45- جلالالدين فارسي، فلسفه انقلاب اسلامي، تهران، اميركبير، 1368، ص 41
46- همان، ص 42
47- واقدي، پيشين، ج 1، ص 293- 294
48- koehig fredrick, “rumer in the market place” aubm house (pubishing company, 1985),p.183.