جوان بود و …
جوان بود و از راویان بزرگ حدیث تقلین؛ تلاش زیادی کرد تا همه بدانند که منظور از اهل بیت پیامبر، زنان و صحابه ایشان نیستند. به علی (ع) بسیار علاقه داشت. بارها گفت گه اهل بیت، آل علی (ع) هستند که صدقه بر آنها حرام است.1
جوان بود و …
جوان بود و از راویان بزرگ حدیث تقلین؛ تلاش زیادی کرد تا همه بدانند که منظور از اهل بیت پیامبر، زنان و صحابه ایشان نیستند. به علی (ع) بسیار علاقه داشت. بارها گفت گه اهل بیت، آل علی (ع) هستند که صدقه بر آنها حرام است.1
سورة «منافقون» در تصدیق راستگویی او نازل شد. این راست گویی در ماجری تبعیض قائل نشدن مهاجر و انصار بود. جریان از این قرار بود كه دو مرد از مهاجر و انصار بر سر چاه آبي با هم نزاع كردند و مرد انصاري به مرد مهاجر توهين كرد و آنها را جزوه خوارترين افرد شمرد. زيد با ديدن اين صحنه تاب نياورد و نزد پيامبر رفت و عرض كرد: «مردي از انصار، خود را از مهاجران برتر ميداند.» رسول مهرباني مثل هميشه گمان به خوبي برد و فرمود: «شايد اشتباه شنيدهاي؟» زيد سوگند ياد كرد كه چنين نيست.
فرد انصاري نزد پيامبر رفت و قسم خورد كه زيد دروغ گفته. عدهاي از انصار نيز در حمايت از او گفتند: «زيد جوان است و خام و حتماً اشتباه شنيده است.» و جريان خاتمه يافت. ولي خدا به صداقت زيد آگاهتر بود.2
با اينكه نوجوان بود، در تمام جنگهاي پيامبر شركت كرد. عاشق پيامبر و اهل بيتش بود. حتّي وقتي پير شد، بازهم از حمايت اين خانواده دست نكشيد.
وقتي سر مطهر سيدالشهدا(ع) را مقابل ابن زياد قرار دادند و او با چوب به دندانهاي سر مبارك ميزد، زيد ابن ارقم اعتراض كرد و گفت: «چوب خود را از اين لبها بردار. به خداي يگانه سوگند، من بارها ديدم كه رسول خدا (ص) با لبهاي مباركش اين لبها را بوسيد.» سپس براي اعتراض، مجلس را ترك كرد.3
برايش عذابآور بود. باورش نميشد. گرچه از بنياميه كمتر از اين توقع نبود.
او حسن و حسين را ديده بود كه روزي بر روي شانههاي پيامبر جا داشتند و مورد احترام همه بودند. حال باور نميكرد كه اين، سر حسين بن علي(ع) است كه بر سر ني قرن ميخواند.
او نتوانست رفتار وحشيانه بنياميه را با خاندان بر حق رسول خدا (ص) تاب آورد و در همان سال حادثة كربلا (سال 61) درگذشت.4 اين جوان صاحبنام زيد بن ارقم بود.
سورة «منافقون» در تصدیق راستگویی او نازل شد. این راست گویی در ماجری تبعیض قائل نشدن مهاجر و انصار بود. جریان از این قرار بود كه دو مرد از مهاجر و انصار بر سر چاه آبي با هم نزاع كردند و مرد انصاري به مرد مهاجر توهين كرد و آنها را جزوه خوارترين افرد شمرد. زيد با ديدن اين صحنه تاب نياورد و نزد پيامبر رفت و عرض كرد: «مردي از انصار، خود را از مهاجران برتر ميداند.» رسول مهرباني مثل هميشه گمان به خوبي برد و فرمود: «شايد اشتباه شنيدهاي؟» زيد سوگند ياد كرد كه چنين نيست.
فرد انصاري نزد پيامبر رفت و قسم خورد كه زيد دروغ گفته. عدهاي از انصار نيز در حمايت از او گفتند: «زيد جوان است و خام و حتماً اشتباه شنيده است.» و جريان خاتمه يافت. ولي خدا به صداقت زيد آگاهتر بود.2
با اينكه نوجوان بود، در تمام جنگهاي پيامبر شركت كرد. عاشق پيامبر و اهل بيتش بود. حتّي وقتي پير شد، بازهم از حمايت اين خانواده دست نكشيد.
وقتي سر مطهر سيدالشهدا(ع) را مقابل ابن زياد قرار دادند و او با چوب به دندانهاي سر مبارك ميزد، زيد ابن ارقم اعتراض كرد و گفت: «چوب خود را از اين لبها بردار. به خداي يگانه سوگند، من بارها ديدم كه رسول خدا (ص) با لبهاي مباركش اين لبها را بوسيد.» سپس براي اعتراض، مجلس را ترك كرد.3
برايش عذابآور بود. باورش نميشد. گرچه از بنياميه كمتر از اين توقع نبود.
او حسن و حسين را ديده بود كه روزي بر روي شانههاي پيامبر جا داشتند و مورد احترام همه بودند. حال باور نميكرد كه اين، سر حسين بن علي(ع) است كه بر سر ني قرن ميخواند.
او نتوانست رفتار وحشيانه بنياميه را با خاندان بر حق رسول خدا (ص) تاب آورد و در همان سال حادثة كربلا (سال 61) درگذشت.4 اين جوان صاحبنام زيد بن ارقم بود.
پينوشتها:
1.صحیح مسلم، باب فضایل اهل بیت، صص 1049، ح 2424.
2.رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد(ص)، ص 482.
3.بحارالانوار، ج 45، ص 116.
4.حر عاملي، اثبات الهداة، ج 5، ص 188.
منبع: www. mouood.org