طلسمات

خانه » همه » مذهبی » جوانان بهشتي (2)

جوانان بهشتي (2)

جوانان بهشتي (2)

نوجوان مثل هر روزگله گوسفندان را به صحرا آورده بود.گوسفندان مشغول خوردن علوفه بودند واو عرق ريزان،دست هايش را سايبان چشم خودکرده ومراقب گوسفندان بود.دوسوار به او نزديک شدندوسلام کردند.پيامبررا شناخت وپاسخ سلامش را داد .حضرت نگاهي به او کرد وفرمود:«پسرجان! ازاين گوسفندان کمي شير براي ما بدوش که

db0c9b8a 0480 4282 b998 be2ca57cca78 - جوانان بهشتي (2)

12847 - جوانان بهشتي (2)
جوانان بهشتي (2)

 

نويسنده:معصومه ميرغني

 

عبدالله بن مسعود
 

نوجوان مثل هر روزگله گوسفندان را به صحرا آورده بود.گوسفندان مشغول خوردن علوفه بودند واو عرق ريزان،دست هايش را سايبان چشم خودکرده ومراقب گوسفندان بود.دوسوار به او نزديک شدندوسلام کردند.پيامبررا شناخت وپاسخ سلامش را داد .حضرت نگاهي به او کرد وفرمود:«پسرجان! ازاين گوسفندان کمي شير براي ما بدوش که تشنگي را رفع وگلو را تر کنيم!»
چهره عتبه بن محيط صاحب گله گوسفندان جلوي چشم عبدالله آمد.نگاهي به حضرت وهمراهش کرد وگفت:نه!اين کار را نمي کنم؛چون گوسفندان ،ازآن من نيستند واين گله،پيش من امانت است.
رسول خدا به چهره عبدالله نگاه کرد ولبخند زد.
عبدالله بن مسعود بيست ساله بود که به دين اسلام گرويد.ازهمان ابتداي مسلماني اش،با قرآن مأنوس شد تا آنجا که پيامبر،اورا «معلم قرآن»کرد.ازديگرافتخارهاي او اين بود که درگروه نخستين مسلماناني قرار داشت که به حبشه هجرت کردند.
ازآن زمان که مسلمان شد،چوپاني را کنار گذاشت.روزها درخدمت پيامبر بود: درخانه،مسجد، ميان اصحاب وهر جاي ديگري که حضرت مي رفت، عبدالله از اوجدا نمي شد. هر وقت پيامبر مي خواست از خانه بيرون برود. عبدالله پيشاپيش او کفش هايش را جفت مي کرد وهنگام ورود حضرت به خانه،آنها را از پاي ايشان
درمي آورد.هر روز از اخلاق رسول خدا الگو مي گرفت.آن قدربه حضرت نزديک شده بود،که به او«رازدار» و «محرم راز پيامبر»مي گفتند.(1)
روزي عبدالله بن مسعود درمسجد نماز مي خواند.پيامبرنگاهش به اوبود. سلام نماز را داد ودست به دعا بلندکرد.حضرت لبخندي زد وفرمود:«طلب کن،به تو عطا مي شود!».
دعايش که تمام شد، شروع به خواندن قرآن کرد.سوزعجيب کلامش درمسجد پيچيد.رسول خدا روبه اصحابش فرمود:«هرکس مي خواهد از قرائت قرآن، همان گونه که نازل شده است لذت ببرد،به قرائت عبدالله گوش فرا دهد!»(2)
«تا به حال کسي حاضرنشده است قرآن را آشکارا وميان قريش بخواند.بايد کاري کرد.
-من اين کار را انجام خواهم داد.
-«نه عبدالله! تو را بسيا اذيت مي کنند.ما نمي خواهيم توشکنجه شوي».
-«خداوند مانع آزار واذيت آنها مي شود، او خود،ازمن حمايت مي کند».
اين راگفت وبه سوي قريش رفت.قريشيان اطراف کعبه دورهم نشسته بودند.عبدالله کنارمقام ابراهيم ايستاد وبا صداي بلند خواند:«بسم الله الرحمن الرحيم.الرحمن علم القران خلق الانسان علمه البيان…»(3) مشرکان به طرفش حمله ورشدند وبا مشت ،لگد وسنگ برسر وصورتش زدند.(4)
درجنگ بدر پيامبر به او وعمار يک شتر داد تا وسايل جنگي را به ميدان جنگ منتقل کنند.(5)وي مأمور اطلاعاتي پيامبر هم بود؛ مخفيانه تا نزديک سپاه دشمن مي رفت وگزارش مي داد.
پيامبروقتي خبرکشته شدن ابوجهل به دست عبدالله بن مسعود را شنيد،سجده شکر کرد.(6)
عبدالله بن مسعود حافظ ومفسر قرآن بود. روزي رسول خدا به او فرمود: «سوره نساء را براي من بخوان، بشنوم!» ابن مسعود شروع به خواندن کرد،تا رسيد به آيه:فکيف اذا جئنا من کل امه بشهيد وجئنا بک علي هولاء شهيداً؛حال آنها(مردم)چگونه خواهد بود،آن روز(قيامت) که براي هر امتي براعمالشان گواهي مي طلبيم وتو را گواه اين امت قرارخواهيم داد.» پيامبر وقتي اين آيه را شنيد،منقلب شدوچشمانش پرازاشک گرديد.(7)

پی نوشت ها :
 

1.احمد صدر حاج سيد جوادي وديگران، دايره المعارف تشيع، ج1، ص363.
2. همان، ص363.
3.نک: الرحمن: 1-4.
4.همان.
5. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج14، ص88.
6.همان، ص 117.
7. علي بن محمد بن عبدالکريم ابن اثير، اسد الغابه، ج 3،ص 258.
 

منبع:نشريه گلبرگ ،شماره 114.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد