خانه » همه » مذهبی » «حاج شیخ» چراغ راه بود

«حاج شیخ» چراغ راه بود

نکات کاربردی از سبک زندگی شیخ علی صفایی حائری به روایت حجت‌الاسلام سیدعباس لاجوردی

«حاج شیخ» چراغ راه بود

سابقه آشنایی حجت‌الاسلام سیدعباس لاجوردی با حجت‌الاسلام علی صفایی حائری به سال‌های نوجوانی‌اش در دهه 50 برمی‌گردد؛ سال‌هایی که دانش آموزی دبیرستانی بود و ذهن پرسؤالش در جست و جوی کسی بود که بتواند پاسخگوی

11192 - «حاج شیخ» چراغ راه بود
11192 - «حاج شیخ» چراغ راه بود

 

تهیه کننده: سعیده محبی

 

نکات کاربردی از سبک زندگی شیخ علی صفایی حائری به روایت حجت‌الاسلام سیدعباس لاجوردی

سابقه آشنایی حجت‌الاسلام سیدعباس لاجوردی با حجت‌الاسلام علی صفایی حائری به سال‌های نوجوانی‌اش در دهه 50 برمی‌گردد؛ سال‌هایی که دانش آموزی دبیرستانی بود و ذهن پرسؤالش در جست و جوی کسی بود که بتواند پاسخگوی شبهاتش باشد و جانش با یافتن استاد صفایی حائری که جوان بود و تشنه تربیت آرام گرفت. تا آنجا که این آشنایی و ارتباط منجر به تعیین مسیر زندگی‌اش برای تحصیل علوم دینی و طلبگی شد. حجت‌الاسلام لاجوردی که امروزه استاد حوزه علمیه قم و مدیر مؤسسه فرهنگی هنری لیله القدر است گفتنی‌های زیادی دارد از استادی که بعضاً با عبارت « حاج شیخ» خطابش می‌کند؛ گفتنی‌هایی که نسخه و الگویی کاربردی از سبک زندگی استاد صفایی حائری است.

مثل طبیبی برای دردمندان

استاد صفایی حائری یک سخنران و نویسنده نبود. یک مربی بود. کسی بود که می‌دانست چه می‌خواهد و شناختش نسبت به طرف مقابل شناخت نزدیکی بود و در حقیقت طبابت می‌کرد. یعنی خوب مسئله را درک می‌کرد و درد را می‌فهمید. تنها نسخه نمی‌داد و خودش کار می‌کرد. رفتار او مثل طبیبی بود که شما نزد او می‌روید و بیماری خود را برایش شرح می‌دهید و او هم گوش می‌دهد اما از جایی که خود تشخیص می‌دهد مداوا می‌کند. یک بار یکی از آقایان در جلسه‌ای که در منزل استاد برگزار شده بود، خطاب به ایشان گفت حاج آقا! شما این حرف را از کجای قرآن متوجه می‌شوید؟ ما هم قرآن را خوانده‌ایم ولی چیزی را که شما برداشت کردید ما برداشت نکردیم! حاج شیخ خندید و گفت عبایت را به من بده. او پرسید این کار چه ربطی به سؤال من دارد؟ استاد صفایی حائری در پاسخ گفت تا چیزی را که دوست داری انفاق نکنی متصدق نمی‌شوی و تا متصدق نشوی، محسن نمی‌شوی و اگر محسن نشوی از رضایت محسنین برخوردار نیستی. هر تعلقی محدودیت می‌آورد و محدودیت محرومیت. استاد با همین جمله و با ادبیات خاص خودش تحولی را در او ایجاد کرد. می‌گفت بارها به حرم حضرت معصومه (علیها السلام) مشرف شدم و بدون عبا برگشتم و آن را به کسی بخشیدم. یکی از خصلت‌های استاد صفایی حائری این بود که قبل از گفتن هر سخنی خود به آن عمل می‌کرد.

2- پیش از همه خود عمل می‌کرد

استاد کسی نبود که فقط منبر برود و کتاب بنویسد. درب خانه‌اش به روی همه باز بود. یکی از ویژگی‌های شاخص او این بود که آنچه ما درباره‌ی روش‌های تربیتی پیامبران و اهل بیت (علیهم السلام) می‌شنیدیم با عمل و نه در حرف نشان می‌داد و تفسیر می‌کرد و اجازه می‌داد افراد در برخورد با او راحت باشند. روش حاج شیخ روش بدیعی بود؛ روشی مستند به مشی ائمه و علماء خلف. استاد می‌گفت مردم باید راحت بتوانند درددلشان را بگویند. آقایی نمی‌خواهید بکنید. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خودش به اندازه کافی آقا هست. من بعد از طلبه شدن و بعد از پیروزی انقلاب همراه استاد زیاد به مشهد رفتم. نشستن، بلند شدن، نماز خواندن، گفت و گو و مناجات با خدای حاج آقا دقیقاً عمل به روایات بود. طوری عمل می‌کرد که شما شیرینی عمل بر اساس روایات را متوجه می‌شدید. مستحب است که آب را در شب نشسته بخوریم و در روز ایستاده. یک شب در حضور استاد ایستاده آب خوردم که گفت اگر در شب ایستاده آب خوردی آن را برگردان. این یک دستور دینی است که حالا باید بررسی کرد و فهمید اگر در شب ایستاده آب بخوریم چه تأثیری در سلامتی بدن دارد اما عمل به آن مصداق عمل کردن به تکالیف است. شاید خیلی‌ها استاد را یک روحانی روشنفکر به شمار می‌آورند اما در برخورد با او می‌دیدند که به دقیق‌ترین مسائل تکلیف و مستحب عمل می‌کرد. مرحوم صفایی حائری استاد من بود اما هیچوقت پیش نیامد که در ماشین جلو بنشیند و من عقب. یکی از خصلت‌های شاخص مرحوم صفایی حائری عمل به چیزی بود که می‌دانست و یافته بود و زندگی‌اش جدا از باورهایش نبود.

3- درب خانه‌اش به روی همه باز بود

استاد صفایی حائری دنبال جذب مخاطب نبود یکی از ویژگی‌های شاخص او همین بود. کسانی مخالفت می‌کردند و معتقد بودند باید به گونه‌ای دیگر عمل کرد چون دنبال حفظ موقعیت خود بودند. اما استاد معتقد بود مردم باید ببینند و انتخاب کنند. یکی از اعتراضاتی که نسبت به استاد بود این بود که می‌گفتند چگونه درب خانه‌اش را به روی همه باز می‌کند تا هر کسی با هر خط فکری و اعتقادی‌ای که دارد وارد شود؟! حاج آقا در جواب معترضین می‌گفت مردم می‌روند در حمام تا پاک و تمیز شوند من هم حمامی هستم! روحانی باید مردم را پاک کند و شفا ببخشد. اعتقادش این بود که روحانی مربی است و تنها مدرس نیست. مربی هم هست. معتقد بود انبیا و اولیا آمده‌اند تا انسان را تربیت کنند و ما هم براساس چنین ضرورتی طلبه شده‌ایم. در حشر و نشر و درس و بحث و رفت و آمد و مسافرت و حتی فوتبال بازی کردن و سر سفره این بعد تربیتی را برای روحانی قائل بود. گاهی با محبت و گاهی با خشونت می‌گفت ما حمامی و دلاک هستیم. باید چرک دیگران را بگیریم. باید بعضی وقت‌ها کیسه بکشید. نمی‌توانید با نشستن در اندرونی و بیرونی و دست بوس داشتن کار کنید. هیچوقت از مبانی و اصولش کوتاه نمی‌آمد. به او اعتراض می‌کردند که چم معنی دارد روحانی درب خانه‌اش 24 ساعته باز باشد و هر کسی بیاید و برود! می‌گفتند ندیده‌ایم آخوند اینجور باشد رسم آقایان این جور نیست. می‌گفت می‌خواهم ببینند اینجور هم می‌توان بود. شما هم باید اینجور باشید. مردم باید بیایند انس بگیرند. ملجا باشید، مرجع باشید، محل رجوع باشید، محل پناه باشید، بینش بدهید، باید رفت و آمد داشته باشید. می‌گفت من درب خانه‌ام را باز نگذاشتم که بخواهم مرید درست کنم. یکی می‌آید اینجا تا خستگی‌اش را در کند، یکی شبهه فکری دارد، یکی گرفتاری دارد و… . حاج آقا مشاور، عهده دار و مسئولیت پذیر بود.

4- دین جدیدی نیاورده بود

خاطرم هست یک بار به من گفت وقت داری برویم همدان. گفتم اتفاقی افتاده؟ گفت یکی از دوستان شهید شده و خانواده او خیلی برایشان مسئله شهادت بچه‌شان توجیه نیست. گفتم همین! یکی از رفقا گفت بابا! حاج آقا می‌خواهد برود آب و هوایی بخورد! رفتیم همدان و استاد نیم ساعت در خانه آن شهید حضور پیدا کرد و روایتی خواند. آنها خیلی خوشحال شدند که استاد فرزندشان از قم آمده به آنها سربزند. از خانه که بیرون آمدیم حاج آقا گفت برگردیم قم. دوستم گفت یعنی چه؟ این همه راه تا اینجا آمدیم حالا برگردیم! حاج آقا گفت من که به شما گفتم می‌خواهم بروم خانه یکی از دوستان حالا کارم تمام شده… برگردیم این گونه رفتارها و روش‌های تربیتی استاد باعث شده بود منتقدین به او گله کنند که دین جدیدی آورده. استاد صفایی حائری می‌گفت من دین جدیدی نیاورده‌ام. همان دین است. منتها شما عمل نکردید. از این جهت انتقادات فراوانی متوجه ایشان بود. ریشه این انتقادات به نگاه جدید حاج آقا به دین برمی‌گشت نه اینکه دین جدیدی آورده باشد. نگاه منسجم و فکری کارسازی نسبت به دین داشت تا دین مبنای زندگی ما قرار بگیرد. جامعیت و آموزش عملیاتی هم در نظام فکری و هم در مقام عمل از ویژگی‌های رفتاری استاد صفایی حائری بود. حاج آقا فقط طراح صرف نبود. هم طراحی می‌کرد و هم عملیاتی بود و نمونه ارائه می‌داد. می‌فرمود آنهایی که چراغ راه می‌شوند و می‌خواهند مردم راهشان را ببینند، سنگ خوردن از بچه‌ها را باید قبول کنند. حاج آقا این سنگ‌ها را با همه وجود می‌پذیرفت.

5- درگیر مشکلات دیگران می‌شد

یکی از انتقاداتی که به حاج آقا وارد می‌کردند این بود که درگیر مشکلات شخصی مردم و مخاطبانش می‌شد می‌گفتند به شما چه مربوط است که به زندگی و مشکلات مردم کار دارید و گاهی از آن به فضولی تعبیر می‌کردند استاد تعبیری داشت و می‌گفت فرض کنید فقیری جایی نشسته. اگر راحت از کنار او رد شدی و برایت مهم نبود، فردا از کنار خون امام حسین (علیه السلام) هم رد می‌شوی. حس مسئولیت و عهده داری حاج آقا زبانزد بود. کسانی که با او نزدیک بودند‌. این خصلت را عیناً در حاج آقا می‌دیدند.

6- حجم کار مهم نیست، جهت کار مهم است

تأکید استاد این بود: « مَن کانَ للهِ کانَ الله له». اگر کسی خودش، فکرش و هستی‌اش را برای خدا فدا کند، خدا خلاهایش را پر می‌کند. معتقد بود مهم نیست چه کاری انجام می‌دهی. مهم این است که برای خدا باشد. مهم حجم کار نیست بلکه جهت کار مهم است. به چنین کسی هستی را هم ببخشی دیگر به چشمش نمی‌آید. برای همین می‌گفت سعی‌ات را بکن، بقیه‌اش دیگر با اوست. دغدغه‌اش این بود که باور کنیم خدا وجود دارد و اوست که جهت می‌دهد. هم و غم حاج آقا این بود که ما را از شرک نجات دهد و این باور را داشته باشیم که او حضور دارد و در همه چیز جلوه کرده و خود را نشان می‌دهد و ما باید او را در همه چیز ببینیم.

7- با مردم حشر و نشر داشت

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به حدی با مردم حشر و نشر داشت که بعضی‌ها اعتراض می‌کردند و می‌گفتند این چه رسولی است؟! غذا می‌خورد و در بازار راه می‌رود! از جمله اعتراضات به مرحوم صفایی حائری این بود که چرا می‌رود فوتبال بازی می‌کند و در رودخانه همراه طلبه‌ها شنا می‌کند. می‌گفت برای طلبه‌ها که استخری نساخته‌ایم و هیچ تفریحی ندارند. حاج آقا از پدرش نقل می‌کرد که مرحوم حاج عبدالکریم حائری جلوی حرم با طلبه‌ها الک دولک بازی می‌کرد. به ایشان گفته بودند زشت است! گفته بود طلبه‌ها چه تفریحی دارند؟ الک دولک هم بازی نکنند؟!

8- اعتبارش را خرج تربیت دیگران می‌کرد

حاج آقا وقتی کسی مراجعه می‌کرد، کتابش را کنار می‌گذاشت و می‌گفت کتاب برای آدم سازی است و این کسی که آمده بر کتاب اولویت دارد. او خواب و خوراک، راحتی زن و بچه و اعتبار خود و دوستانش را خرج می‌کرد که یک جوان را نجات دهد. حتی برایش مهم نبود که نتیجه بگیرد. گاهی می‌گفتم حاج آقا! وقت تلف کردن است. می‌گفت ببین یک موقع گِل به دیوار می‌زنی، دیوار تحمل ندارد و گل می‌افتد اما اثرش می‌ماند. روزی ممکن است نتیجه بدهد. این روش باید احیا شود. ان شاء الله اگر روحانیت در سیستم آموزشی و در نگاه به شرح وظایف و نظام تشکیلاتی خودش این را بپذیرد که هدایت مردم آن هم به صورت تربیت نه فقط گفتاری و نه فقط نوشتاری و نه فقط اینکه فقط و اصول باشد بلکه اگر این را اصل قرار بدهیم طبیعتاً تحولی در نوع وظایفی که داریم و نوع کارکردی که در جامعه باید داشته باشیم ایجاد خواهد شد حاج آقا حتی در مسافرت‌ها برای ارتباطش وقت می‌گذاشت. من داشتم خانه می‌ساختم، به من گفت اتاقی را بگذار برای رفت و آمد خودت تا مزاحم زن و بچه‌ات نباشی. این طرز فکر، شئون زندگی روحانی و حتی معماری خانه‌اش را تغییر می‌دهد.
منبع مقاله :
نشریه همشهری آیه، دوره جدید، سال هفتم، آبان 1394

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد