در پاسخ شما لازم است به چند مطلب اشاره كنيم:
ماهيت خودخواهي يا حبّ نفس
خودخواهي و حبّ نفس، از قويترين و اصيلترين تمايلات انساني است كه ميتواند زمينه ميل به رشد و كمال و يا سرچشمه تمام رذايل و مفاسد اخلاقي باشد؛ بنابراين حبّ ذات اگر در مسير صحيح خود قرار گيرد و از حدود معيّن تجاوز نكند موجب رشد شخصيت و شكفته شدن استعدادها ميشود و يكي از اركان سعادت مادي و معنوي انسان محسوب ميگردد. حبّ و علاقه به خويشتن، روح اميد و عشق به زندگي را در انسان تقويت ميكند و او را به جلب منافع و فراگرفتن دانش و كمالات نفساني واميدارد و سرانجام انسان را به اوج عزّت و سربلندي ميرساند.
حبّ نفس و خودخواهي عيب و نقص نيست؛ بلكه يكي از مواهب عظيم و از نعمتهاي گرانبهاي آفرينش است؛ امّا اگر تمايل برخورد از مسير اصلياش منحرف گردد و رنگ افراطي به خود بگيرد، به صورت بيماري خود پرستي بروز ميكند و در صورت اصطكاك منافع خود با ديگران، منافع ديگران را ناديده گرفته و سبب ضرر و زيان به ديگران را فراهم ميسازد. اين خودخواهي، انسان را از مسير تكامل و ترقي منحرف و از حقيقت متعالي خويش غافل ميکند و به ضد ارزشها گرايش مييابد، بهگونهاي كه تنها به خواستهها و آرزوهاي حيواني توجه مينمايد و خود را معيار خوبي و بدي، حق و باطل ميداند. حق و عدالتي را ميخواهد كه به نفع او و در مسير خواستههاي او باشد و اگر به ضرر او تمام شود خواستار چنين عدالتي نيست؛ بلكه به خود حق ميدهد كه با آن مبارزه نمايد، حتي احكام و قوانين دين را طبق دلخواه خود تأويل و توجيه مينمايد.
آثار و نشانههاي خودخواهي
1. خودمحوري و ناسپاسي
يكي از نشانههاي انسانهايي كه در دام خودخواهي گرفتار هستند اين است كه همه چيز و همه كس را براي خود ميخواهند و به غير خود اعتنايي ندارند. در جلسات تنها براي خود حق سخن گفتن قائلند و توقع دارند ديگران حرفهاي آنان را گوش كنند و رأي آنان را بپذيرند و همواره از هر كس توقع خدمت دارند بيآنكه خود به فكر خدمت به ديگران باشند و چون ديگران از خدمت به آنان كوتاهي نمايند كينه آنان را به دل گرفته و تمامي خدمات گذشته آنها را فراموش ميكنند؛ از اين رو، اين قبيل افراد نميتوانند دوستان خود را حفظ كنند؛ زيرا آنان به سبب توقعات نابجا، را از دست ميدهند. انسانهاي خودخواه اگر خدمتي در حق ديگران انجام دهند، هرگز آن را فراموش نكرده و همواره آن را به رُخ طرف مقابل ميكشند؛ امّا اگر ديگران خدمات بزرگي در حق آنان انجام دهند به زودي آن را فراموش ميكنند و در مقابل زحمات آنان قدردان نيستند، مگر اين كه اميد برخورداريهاي ديگر داشته و براي جلب منافع بيشتر در مقام قدرداني برآيند. اينان چون اميد تمتّع را از دست دهند همه آن خدمات را فراموش ميكنند قدر ناشناسي يكي از ويژگيهاي بارز آنها است.
انسانهاي وارسته هرگز خدمات خود را به رُخ طرف مقابل نميكشند و اگر كسي در حق آنان نيكي كند ولو اين نيكي ظاهراً بسيار كوچك و كم اهميّت باشد هرگز آن را فراموش نميكنند و در فرصتهاي مناسب وظيفه شناسي را به جا ميآورند.[1]2. چاپلوسي و تملّق
يكي ديگر از نشانههاي خودخواهي، اين است كه فرد مبتلا، چون نميتواند كرامت نفس و مناعت طبع و عزت انساني را درك نمايد و از سويي هواهاي نفساني و جلب منافع و لذايذ مادي و حيواني برايش مطلوب و پسنديده است، براي جلب منفعت، به ثناگويي بيجا و چاپلوسي و تملّق ميپردازد و بدين وسيله شخصيت انساني خود را تنزّل ميدهد.
3. شهرت طلبي
از ديگر نشانههاي خودخواهي، شهرت طلبي است كه گاهي ممكن است انسان را به كارهاي ناروا بكشاند؛ مثلاً جنايت كند يا مرتكب كارهاي جنون آميز شود تا در ميان مردم مشهور شود. مانند مسابقه بلندترين صدا، شنا درميان سرما و يخبندان، پرخوري و مسابقات پرش و… .[2]4. محروميت از آزاد انديشي
خودخواهي سبب ميشود در مواردي كه به نحوي پاي منافع و خواستههاي شخصي در ميان است فرد نتواند آزادانه و از روي حقّ و انصاف به داوري نشسته به درك حقيقت توفيق يابد؛ بلكه قضاوتهاي او در چنين مواردي اغلب متمايل به نتيجه است كه مورد خواست و علاقه اوست؛ مثلاً اگر بخواهد در يك مسئله مورد اختلاف بين يكي از بستگان خود با فردي بيگانه داوري كند يا در مسئله مالي كه پاي خودش در ميان است يا در خصوص كسي كه با او سابقه خصومت دارد قضاوت كند قضاوت آزاد و عاري از هرگونه حبّ و بغض بسيار مشكل است. و خودخواهي به انسان اجازه نميدهد چهرة حقيقت را آن چنان كه هست ببيند.
امام خميني ـ رضوان الله عليه ـ در اين زمينه ميفرمايد: «سه نظر در عالم هست: يك نظري كه از روي حبّ، موجودات را مطالعه ميكند و يك نظري كه از راه بغض نظر ميكند و يك نظر ثالث كه حبّ و بغض در آن نيست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصي است كه آزاد نيستند. بزرگترين گرفتاري بشر و ما ها، اين گرفتاري است كه خودمان داريم و از ناحيه خود ما هست. كسي كه از روي حبّ نفس به مردم و اشيايي نظر ميكند و يا از راه دشمني و بغض نظر ميكند. اين نميتواند آزاد باشد و درنظر دادن گرفتار است… انسان گمان ميكند كه من خودم هر چه ميگويم از روي آزادي و بينظري است؛ لكن اگر كسي يك همچون ادّعايي كرد، اين را نپذيريد. نميتواند اين انسان، موجود آزاد از هواهاي نفساني و از حبّ نفس كه منشأ همه گرفتاريهاست، باشد. مدّعي آزادي از اين امور زياد است، لكن واقعيت كم است. ممكن است بسياري از اشخاص حتي خودشان هم توجه نداشته باشند به اينكه بنده خودشان هستند، نه بنده خدا. خودشان هم خودشان را مبرّا و منزه ميدانند و اين همان حبّ نفسي است كه انسان دارد و تا انسان با مجاهدتها و تبعيّت از تعليمات انبياء از اين گرفتاري و عبوديّت نفس، خارج نشود، نه خودش اصلاح ميشود و نه ميتواند احكام و رأيهايي را كه ميدهد صحيح و مطابق با واقع باشد».[3]
درمان خودخواهي
اسلام در مبارزة همه جانبه و عملي با خودخواهي، اصولي را مورد توجه قرار داده است كه در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم.
1. تشخيص بيماري
در درمان بيماريهاي جسماني، ركن اساسي تشخيص بيماري است. در معالجه و درمان بيماريهاي روحي و رواني نيز بايد ريشه و منشأ بيماري كشف شود؛ در اين باره امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «طُوبي لِمَنْ شَغُلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاس»؛ خوشا به حال كسي كه قبل از پرداختن به عيوب ديگران در برطرف كردن عيوب خود كوشا باشد.[4]2. احساس وابستگي به خدا
بهترين راه نجات از خودخواهي اين است كه انسان باور كند كه در وجودش نوعي وابستگي به خداوند قرار دارد و آنچه او را به راهي جز راه حق ميكشاند خود واقعي نيست؛ به عبارتي سرچشمه اصلي خودخواهي، عدم شناخت خويشتن است؛ چرا كه اگر انسان خود را به خوبي بشناسد كوچكي خود را در برابر عظمت پروردگار، و ناچيز بودن اعمالش را در برابر مسؤوليتهاي سنگين كه برعهده دارد و نعمتهاي عظيمي را كه خداوند به او بخشيده بداند، هرگز گام در مسير خودخواهي نخواهد گذاشت. خودخواهي و حبّ ذات، مايه عقب ماندگي است؛ زيرا رمز تكامل، اعتراف به تقصير و قبول وجود نقصها و ضعفهاست.
به همين دليل اولياي خدا هميشه به تقصير و قبول وجود نقصها و ضعفها معترف بودند. آنان هميشه به تقصير خود در برابر وظايف الهي معترف بودند و مردم را از خودخواهي و بزرگ شمردن اعمال خويش، نهي ميكردند.
3. تعادل در آرزوها
اسلام با ارائه دستورهاي بيشماري، در تمام زمينهها حدود مناسب براي هر گرايش را تعيين فرموده است؛ بهطوري كه اگر اين مرزها رعايت شود سهم هر آرزويي ادا شده و از هر گونه افراط و تفريط جلوگيري به عمل ميآيد.
التزام به احكام شرعي در تمام زمينهها يك راه حل عملي براي ايجاد تعادل در بين اميال گوناگون و جلوگيري از رشد بيرويّه خودخواهي در انسان است.[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. خود و ناخود، اكبري، محمود، چاپ اول، قم، مؤسسه فرهنگي سماء، 1381.
2. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس)، اميني، ابراهيم، چاپ اول، قم، شفق، 1372.
3. استقامت، صدر، رضا، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1377.
پي نوشت ها:
[1] . اكبري، محمود، خود و ناخود، قم، مؤسسه فرهنگي سماء، چ اول، 1381، ص 91.
[2] . همان، ص 93.
[3]. امام خميني؛ صحيفه نور؛ قم: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ج14، ص 8-9.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 1، ص 199.
[5] . همان، ص 94ـ95.