خانه » همه » مذهبی » حجاب خودرائی، مایه‌ی حماقت عقل است

حجاب خودرائی، مایه‌ی حماقت عقل است

حجاب‌های عقل (6)

حجاب خودرائی، مایه‌ی حماقت عقل است

از مصادیق عُجب، عُجب به عقل و علم خویشتن است که در پی خود، استبداد به رأی را همراه می‌آورد. یعنی شخص، عقل و علم خود را در میان عالمان و عاقلان دیگر، برترین بپندارد و خویشتن را کامل و

31248 moshaver - حجاب خودرائی، مایه‌ی حماقت عقل است
31248 moshaver - حجاب خودرائی، مایه‌ی حماقت عقل است
نویسنده: امیرمسعود جهان‌بین
 
از مصادیق عُجب، عُجب به عقل و علم خویشتن است که در پی خود، استبداد به رأی را همراه می‌آورد. یعنی شخص، عقل و علم خود را در میان عالمان و عاقلان دیگر، برترین بپندارد و خویشتن را کامل و واصل به مراتب غایی عقل بداند. این شخص حاضر نیست در پیشگاه عالمان دیگر زانوی علمی بزند، زیرا که خود را بی‌نیاز می‌بیند. حال آنکه اندکی تأمل عاقلانه کافی است تا قُبح آن پندار و این رفتار مشخص گردد. نهایت درجه‌ی عقل، آن است که آدمی به جهل خویش اعتراف کند، یعنی متذکّر باشد که اگر هم بهره‌ای از علم و عقل دارد، این بهره‌مندی به خود او تعلق ندارد. انسان عاقل، با نگرش به خود و معلوماتش و مقایسه آن با جهان اطراف، به کوچکی خود و اندکیِ معلوماتش اذعان می‌کند. لذا فرموده‌اند:
«أَحْمَقُ النّاسِ مَنْ ظَنَّ أَنَّهُ أَعْقَلُ النّاسِ.» (1)
«بیشترین حماقت، از آنِ کسی است که بپندارد عاقل‌ترین مردم است.»
عاقل به علم خویش می‌نگرد، به غیر اختیاری بودن حصول آن متذکر می‌شود، آنگاه می‌یابد که در وادی علم هم جای خشنودی از خود نیست. اگر علمی دارد، آن را بدو عطا کرده‌اند. راه اعطای بیشتر علم و ترقّی در مدارج علم همچنان باز است. با دیده‌ی واقع‌بین، می‌توان عالم‌تر و عاقل‌تر از خود را یافت. بنابراین اکتفای به علم و عقل خویش مجاز نیست، بلکه مایه لغزش است:
«مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغنی بِعَقْلِهِ زَلَّ وَ مَنْ تَکَبَّرُ عَلَی النّاسِ ذَلَّ.» (2)
«هر کس شیفته و دلباخته نظر خود شود، گمراه می‌گردد. و کسی که احساس بی‌نیازی (از عقل دیگران) به واسطه‌ی عقلش بکند، می‌لغزد. و کسی که بر مردم تکبر ورزد، خوار می‌شود.»
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در کلامی دیگر فرموده‌اند:
«إِتَّهِمُوا عُقُولَکُمْ، فَإِنَّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها یَکُونُ الْخَطَأُ.» (3)
«عقل‌هایتان را متهم بدانید که از اعتماد به آن خطا سرچشمه می‌گیرد.»
عقل – بما هو عقل – نور است و ویژگی واقع‌نمایی دارد. عقل حجّت خداست، لذا معصوم از خطاست. اما می‌بینیم که امام (علیه السلام) در اینجا می‌فرمایند که عقل‌هایتان را متّهم کنید. این دو مطلب با یکدیگر تناقض ندارند. سخن فوق بدان معنا نیست که عقل را به صورت مطلق جائزالخطا بدانیم، بلکه فرموده‌اند: «إِتَّهِمُوا عُقُولَکُمْ»، یعنی عقل‌هایتان را – از آن جهت که عقل شماست و کامل نیست – جائزالخطا بدانید، زیرا وقتی آدمی به کمال علم و عقل نرسیده باشد، همواره نسبت به مصادیقی از معقولات و معلومات، جاهل است. گاه همین جهل، در تشخیص، لغزش پدید می‌آورد. لذا انسان عاقل، هرگز به عقل خود اکتفا نمی‌کند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرموده‌اند:
«غایَةُ العَقْلِ الإِعْتِرافُ بِالجَهْلِ.» (4)
«نهایت عقل، اعتراف به جهل است.»
نهایت درجه‌ی عقل، آن است که آدمی به جهل خویش اعتراف کند، یعنی متذکّر باشد که اگر هم بهره‌ای از علم و عقل دارد، این بهره‌مندی به خود او تعلق ندارد. او باید بداند که به خودی خود فقیر محض است و اگر در اوج دارا بودن علم و عقل، لحظه‌ای به حال خویش رها شود، به حضیض جهل فرو می‌غلطد و حتی اموری ساده را فراموش می‌کند. پس در هر آن و هر لحظه نباید به خود تکیه کند، بلکه در اوج عقلانیّت هم باید خود را ذاتاً جاهل بشمارد. عدم اعتراف به جهل، نوعی استکبار است که در صورت تحقّق، قوی‌ترین عالمان را بر زمین جهل می‌کوبد.
در توضیحی که آمد، اعتراف به جهلِ «ذاتی» مطرح شد. اعتراف به جهل، از جنبه‌ی دیگری هم قابل طرح است که آن را ذیل کلام لطیف دیگر مطرح می‌کنیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در ترسیم سیمای عاقل می‌فرمایند:
«العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ وَ لَمْ یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ.» (5)
«عاقل کسی است که رأی خویش را متهم گرداند و بدانچه نفس او برایش می‌آراید، اعتماد نکند.»
عاقل نباید متکی و مستبدّ به رأی خود باشد، بلکه باید همواره خود را به مشورت با دیگر عاقلان، نیازمند بداند. انسان عادی و معمولی – که حسابش از انسان الهی و معصوم جداست – می‌داند که هماره احتمال تأثّر از هوی و شهوت در او هست. لذا اتخاذ تصمیم غیر عاقلانه از او انتظار می‌رود. انسان عاقل محتاط، همواره احتمال می‌دهد که در مصادیق دچار اشتباه شود. لذا رجوع به مشاورانِ عاقل امین را لازم می‌یابد و خود را نیازمند دستگیری آنان می‌داند. البته از میان مشاوران، رأی کسانی به صواب نزدیک‌تر است که عقل بیشتری دارند. در این جا، بحث رأی و نظر و تشخیص شخصی مطرح است، نه علم. اگر انسان حقیقتاً به علم و در حالت خاص به کشف عقلی دست یافته باشد، وظیفه کاملاً روشن است و هیچ ابهام و تردیدی باقی نمی‌ماند، زیرا که عقل و علم، هر دو حجت‌اند و باید مبنای عمل قرار گیرند. اما نکته در این جاست که همان عجز و فقر ذاتی بشر، در بسیاری موارد چنین سربرمی‌آورد که وقتی انسان هنوز به علم حقیقی نرسیده، می‌پندارد که فهمیده است؛ غافل از اینکه نمی‌داند نتیجه‌ای که گرفته چقدر از علم و عقل برخاسته و تا چه حد، با جهل درآمیخته است. گاه انسان درباره امری به اشتباه، نظری قاطع می‌یابد؛ در حالی که این قاطعیّت ناشی از جهل مرکّب است نه علم. این خود، لازمه‌ی فقر ذاتی بشر در معرفتهای اوست.
البته این بحث، از نکات ظریف معرفت‌شناسی است که بدفهمی درباره آن، آدمی را به شکّاکیّت می‌افکند. ما شکّاکیّت را نفی می‌کنیم. در این تردید نداریم که اگر چیزی به عقل روشن گردد، عین واقع است. از سوی دیگر به حجّیّت عقل صددرصد قائلیم. اما کار عقل ادراک ماهیّت کلی فعل است. عاقل – مثلاً – می‌یابد که «ظلم به صورت کلی» قبیح است، و در این مسأله شک ندارد. اما تشخیص این نکته در همه‌ی موارد آسان نیست که کدامین فعل مصداق ظلم است. و گهگاه شناخت آن غامض می‌شود.

بیشتر بخوانید: خانواده ی مستبد، شاخص ها و راهکارها «1»

در اعتبار آن ادراک‌های کلّی، هرگز نمی‌توان خدشه کرد. ولی در مصادیق جزئی که در طیّ زندگانی فراروی انسان قرار می‌گیرد و او را به تصمیم فرامی‌خواند، گاه مسأله چندان روشن نیست. انسان با مجموعه‌ی دانسته‌های خود، درصدد کشف وظیفه بر می‌آید. در چنین مرحله‌ای است که نباید نسبت به رأی خود، استبداد به خرج دهد. یعنی در تشخیص مصداق و جستجوی وظیفه، باید همواره به عجز ذاتی خویش بنگرد و به کمبودهای خود در علم و معرفت اقرار کند تا راه را برای دریافت مشورت از دیگران باز بگذارد.
توجه شود که اساساً تعبیر «رأی» و «نظر»، در تشخیص موارد جزئی معنادار است. هیچ کس رأی و نظر دیگران را درباره‌ی حُسن یا قبح ظلم جویا نمی‌شود. رأی‌گیری درباره‌ی این ادراک‌های کلی بی‌معناست. نظر در جایی مطرح است که پای مصادیق در میان آید. انسان عاقل محتاط، همواره احتمال می‌دهد که در مصادیق دچار اشتباه شود. لذا رجوع به مشاورانِ عاقل امین را لازم می‌یابد و خود را نیازمند دستگیری آنان می‌داند. البته از میان مشاوران، رأی کسانی به صواب نزدیک‌تر است که عقل بیشتری دارند. امام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرموده‌اند:
«رَأْیُ الرَّجُلِ میزانُ عَقْلِهِ.» (6)
«رأی انسان، ترازوی عقل اوست.»
از این جاست که باب مشورت به روی انسان گشوده می‌شود و احتیاج بشر بدان محرز می‌گردد:
«حَقٌّ عَلَی العاقِلِ أّنْ یُضیفَ إلی رَأْیِهِ رَأْیَ الْعُقَلاءِ و یَضُمَّ إِلی عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَماءِ.» (7)
«وظیفه‌ی عاقل است که رأی عاقلان را به رأی خود بیفزاید و علوم حکیمان را به علم خود ضمیمه سازد.»
توجه کنیم که وظیفه‌ی مشورت برای هر عاقلی وجود دارد؛ در هر مرتبه‌ای که باشد. اما متأسفانه نوع کسانی که گرفتار استبداد به رأی هستند، استغناء به عقل خویش نیز دارند. یعنی خود را به واسطه عقل خود بی‌نیاز می‌پندارند. اما هرگز به این عیوب نفسانیِ خویش توجه ندارند، بلکه در ظاهر و در سخن گفتن ممکن است با حالتی متواضعانه خود را حقیر و احقر هم بخوانند ولی در قلبِ خود، چنان کبر و عُجب را جای داده باشند که نیازی به دانستن آرای دیگران در خود احساس نکنند. به همین دلیل حاضر به شنیدن نصیحت یا مشورت آنها هم نباشند. ولی وقتی انسان به نادانی‌های خویش متذکّر باشد و احتمال بروز خطا در نظر و رأی خویش را منتفی نداند، گرچه سالیانی را به تحصیل علم – حتی علم دین – گذرانده باشد، باز هم مشورت با عاقلان را ضروری می‌یابد.
اگر مشورت با شروط خاص و سفارش شده‌ی آن انجام شود، فوائد بسیاری دارد که مهم‌ترین آن، بهره‌مندی از نور عقل دیگران است:
«مَنْ شاوَرَ ذَوِی العُقُولِ اسْتَضاءَ بِأَنْوارِ العُقُولِ.» (8)
«هر کس با صاحبان عقل مشورت کند، از انوار عقل‌ها پرتو گیرد.»
نتیجه‌ی نهایی آن هم، رستگاری و رسیدن به صواب است:
«مَنْ شاوَرَ ذَوِی النُّهی و الأَلْبابِ، فازَ بِالنُّجْحِ و الصَّوابِ.» (9)
«کسی که با صاحبان خرد و عقل مشورت کند، به رستگاری و صواب دست می‌یابد.»
برای آگاهی بیشتر درباره‌ی مسأله‌ی مهم و ضروری مشورت، به کتاب شریف بحارالانوار، کتاب الایمان و الکفر، باب «المشورة و قبولها و من ینبغی استشارته و نصح المستشیر و النَّهی عن الاستبداد بالرأی» (10) رجوع کنید.

نمایش پی نوشت ها:
1. غررالحکم/ ح 1250.
2. کافی/ ج 8/ ص 19 ح 4 این جملات، فقراتی است از خطبه‌ی مشهور «وسیله»، از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که مضامین بلند معارف اهل البیت (علیهم‌السلام) را دربردارد.
3. غررالحکم/ ح 517.
4. همان/ ح 394.
5. همان/ ح 498.
6. غررالحکم/ ح 493.
7. همان/ ح 496.
8. غرر/ ح 10080.
9. غررالحکم/ ح 10081.
10. بحارالانوار/ ج 75/ صص 98-105.

منبع مقاله :
جهان‌بین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم نشانه‌های و حجاب‌های عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد