خانه » همه » مذهبی » حجيت قول صحابه (1)

حجيت قول صحابه (1)

حجيت قول صحابه (1)

در اين مقاله تعريف صحابه، سبب پيدايش بحث عدالت صحابه از ديدگاه فريقين، ديدگاه‌هاي سه گانه اهل سنت و ديدگاه بيشتر آنان در تعريف صحابه و تفاوت‌هاي تشيع با عامه در اين خصوص، مورد بحث قرار خواهد گرفت. آن گاه, به ديدگاه فريقين در باره عدالت صحابه و استدلال اهل سنت در خصوص عدالت آنها از آيات قرآن و نقدهاي شيعه بر استدلال‌هاي

02fee7d5 e05a 4f5f bef3 d033e621c688 - حجيت قول صحابه (1)

sa461 - حجيت قول صحابه (1)
حجيت قول صحابه (1)

 

نويسنده: حسين تقي‌پور *

 

چکيده:
 

در اين مقاله تعريف صحابه، سبب پيدايش بحث عدالت صحابه از ديدگاه فريقين، ديدگاه‌هاي سه گانه اهل سنت و ديدگاه بيشتر آنان در تعريف صحابه و تفاوت‌هاي تشيع با عامه در اين خصوص، مورد بحث قرار خواهد گرفت. آن گاه, به ديدگاه فريقين در باره عدالت صحابه و استدلال اهل سنت در خصوص عدالت آنها از آيات قرآن و نقدهاي شيعه بر استدلال‌هاي آنان را مورد بررسي قرار خواهيم داد. در ادامه بحث عدالت، صحت و ضعف احاديث مرفوع و موقوف را از منظر اهل سنت و شيعه مورد بررسي قرار مي‌دهيم و موارد اتفاق و اختلاف آن را مشخص خواهيم نموده و در پايان، ديدگاه دو گروه در باره حجيت قول صحابه مشخص خواهد شد.
کليدواژه‌ها: صحابه، عدالت، حجيت، اهل سنّت، شيعه.

درآمد
 

حجت گفتار صحابه در حديث، فقه و تفسير و… به علت اين که حجم زيادي از احاديث و روايات از طريق صحابه به ما رسيده، داراي اهمت بسيار زيادي است؛ چرا که عدالت، به عنوان يکي از شرايط راوي، مورد اتفاق دانشمندان مذاهب اسلامي است.
جمعي از اهل سنت از احترام و اهميتي که قرآن براي «مهاجرين اولين» در آيه 100 سوره توبه قايل شده، چنين استفاده مي‌کنند که آنها تا پايان عمر مرتکب هيچ گونه خلافي نشده و بايد بدون چون و چرا همه آنها را عادل بشماريم. سپس اين موضوع را به همه صحابه به خاطر تمجيدي که قرآن از آنها در ماجراي بيعت رضوان و جاهاي ديگر کرده، تعميم داده‌اند و در عمل، صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسان‌هايي استثنايي شمرده و اجازه هرگونه نقد و بررسي در کارهايشان را از انديشمندان سلب نمودند. قايل شدن به اجتهاد جميع صحابه و توجيه عملکردها و خطاهاي آنان از طريق «خطاي در اجتهاد» چشم بستن بر واقعيت‌هاي تاريخي و ناديده گرفتن آنهاست. با اين ديدگاه، قول همه صحابه، بدون جرح و تعديل مورد قبول واقع مي‌شود.
اين مقاله مصونيت غير منطقي اصحاب را بررسي کرده و با کمک آيات و روايات اين نکته را اثبات مي‌کند که با توجه به احترام نسبت به صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله باور داشتن عصمت و عدالت همه صحابه درست نبوده، بلکه صحابه مانند ساير مسلمانان هستند؛ اگر به تکاليف شرعي خود عمل نمودند، براي آنان اجر و ثواب است و اگر از مسير شريعت پا را فراتر گذاشتند، مورد مؤاخذه و حتي عقاب قرار خواهند گرفت؛ زيرا قوانين شرعي و احکام الهي براي همه يکسان است و کسي از اين قوانين استثنا نشده است.

سبب پيدايش بحث
 

شايسته است که انگيزه و سبب پيدايش بحث قول صحابه و دلايل اعتقاد به عدالت همه صحابه به مثابه موضوعي که از يک جانب بر آن پافشاري شده و از سوي ديگر، محل نقد جدي قرار گرفته است، اشاره شود و نيز طبيعي به نظر مي‌رسد که به انگيزه خلق اين نظريه و سپس به دليل يا ادله‌اي که بر آن اقامه کرده‌اند، پرداخته شود.
ابن عرفه روايت کرده است که بيشتر احاديث و رواياتي که در فضايل صحابه وجود دارد، در روزگار بني‌اميه و به منظور نزديک شدن به آنها ساخته و پرداخته شده است. اين روايات به گونه‌اي مرتب گرديده که از هر صحابي يک الگو و پيشواي شايسته براي تمام مردم زمين ارائه نموده است و رگبار لعن و نفرين را براي هر کسي که يکي از صحابه را ناسزا گفته يا نسبت ناروايي به او بدهد، فرو مي‌بارد. (1) مهم‌ترين انگيزه‌اي که براي ايجاد اين بحث مطرح شده است، دو منشأ اصلي دارد:
1. انگيزه‌هاي عقيدتي : به دنبال جنگ صفين ـ که حکميت به سود معاويه انجاميد ـ خوارج، علي عليه السلام و معاويه و عمروعاص را فاسق شمردند. اهل‌حديث و بعدها اشعري‌ها بر اين باور شدند که مرتکبان گناه کبيره، بويژه اصحاب، نه کافرند و نه فاسق و اگر در ميان اصحاب اموري رخ داده است، ربطي به ما ندارد. از اين رو، گفته‌اند صحابه همگي عادل‌اند؛ چه کساني که مبتلا به فتنه شدند و چه غير آن. معتزله نيز گفته‌اند همه صحابه عادل‌اند، مگر کساني که با علي عليه السلام جنگيدند. (2)
2. انگيزه سياسي : در زمان حيات پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله چنين بحثي مطرح نبود که آيا صحابه، همگي عادل‌اند يا نه؟ با حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اهميت حديث چندان مشهود نبود، امّا پس از ايشان مردم نياز بيشتري به احاديث پيامبر جهت تفسير و توضيح قرآن احساس مي‌کردند؛ چرا که اصحاب با آن حضرت بودند و آنچه را که از وي مي‌شنيدند، عمل مي‌کردند. (3) در عصر امام علي عليه السلام معاويه و عمرو عاص به کمک برخي از عالمان درباري، براي اين که حاکميت خود را شرعي و قانوني جلوه دهند، چاره کار را در اين ديدند که در ميان مسلمانان اين انديشه را رواج دهند که ميان آن صحابه‌اي که از کودکي در دامان پيامبر صلي الله عليه و آله بزرگ شده و در همه صحنه‌هاي خطير بوده، با آن صحابه‌اي که تنها لحظه‌اي آن حضرت را درک کرده، هيچ فرقي نباشد. در اين صورت، فضيلت افرادي مانند معاويه ـ که پس از فتح مکه تا رحلت پيامبر در محضر ايشان بودند ـ بيشتر از صحابي است که آن حضرت را فقط ديده‌اند. اين نقشه آنان نيز مانند ساير مکر و حيله‌هايشان در قالب قانون جلوه‌گر شد. (4)

مفهوم صحابه
 

تعريف لغوي صحابه
 

صحابه به فتح، جمع صاحب و جمع فاعل بر وزن فَعاله است. (5) صحابه جمع صاحب، صحب، صحبان، صحبه و صحاب است؛ به معناي هر چيزي که ملازم ديگري باشد؛ (6) چه آن ملازم حيوان، انسان، مکان يا زمان باشد و فرقي نمي‌کند که اين مصاحبت و همراهي با جسم و تن باشد، يا با عنايت و توجه. ولي در اصطلاح به کسي گفته مي‌شود که همراهي‌اش با ديگري بسيار است. (7) بر نزديکي نيز دلالت مي‌کند و هر چيزي که با ديگري سازگار باشد. (8) صحابه همان اصحاب است. (9)

مفهوم اصطلاحي صحابه
 

تعاريف دانشمندان اهل سنت از صحابه گوناگون است که مي‌توان دو شرط ديدن و همراهي را وجه غالب تعاريف دانست:

الف) ديدن
 

1. ديدن تنها: ابن صلاح مي‌گويد؛ «هر مسلماني که رسول خدا را ببيند». (10) سمعاني صحابي را توسعه داده و حتي کسي را که يک بار هم پيامبر را ديده، صحابي مي‌شمارد. (11)
2. ديدن در زمان بلوغ؛ محمد ابن عمر واقدي معتقد است هر کس پيامبر خدا را در حال بلوغ ديده و امر دين را بفهمد و بدان راضي باشد، صحابي پيامبر است؛ اگر چه ساعاتي از روز او را درک کرده باشد. (12) اين تعريف غيرجامع است؛ بعضي از صحابه در حال بلوغْ پيامبر را درک نکرده، ولي از ايشان روايت کرده‌اند؛ مانند ابن عباس و امام حسن و امام حسين عليه السلام (13) در ضمن مقيدکردن به بلوغ نادر است. (14) بعضي نيز اين شرط را نمي‌پذيرند. (15)
3. مصاحبت همراه با ديدن؛ گفته شده مسلماني که با پيامبر مصاحبت داشته يا او را ببيند. (16) احمد بن حنبل نيز در تعريفي مشابه مي‌گويد: هر کس يک سال يا يک ماه يا يک روز يا ساعتي مصاحب پيامبر باشد، صحابي محسوب مي‌شود. (17) همچنين صحابي به کسي گفته مي‌شود که صحبت کند، امّا کمتر از آنچه که بر آن صحبت اطلاق شود؛ چرا که کسي که مجالستش زياد باشد، فضل است. (18)
مي‌بينيم که اين گروه مصاحبت در حد ديدن را به عنوان ملاکي براي صحابه بودن مطرح مي‌کنند و همنشيني طولاني يک برتري بر ديگر صحابه مي‌دانند.

ب) همراهي
 

1. همراهي در جنگ با پيامبر؛ سعيد بن مسيب معتقد است صحابي کسي است يک يا دو سال با رسول خدا بوده و يا در يک يا دو جنگ با حضرت همکاري کرده‌ است. (19)
بدر الدين ابن جماعه بر اين کلام ايراد گرفته و اين قول را ضعيف دانسته، زيرا بر طبق اين تعريف، وائل بن حجر و امثال آنها صحابه نخواهند شد؛ در حالي که در صحابي بودنشان بحثي نيست. (20) عراقي نيز اسناد اين قول را به ابن مسيب صحيح ندانسته است. (21)
2. مصاحبت طولاني با پيامبر؛ ابن فورک مي‌گويد: همنشيني او با رسول خدا بايد زياد باشد و به اين امر معروف باشد. (22)
3. مصاحبت طولاني همراه با اخذ علم؛ برخي معتقدند صحابي کسي است که با پيامبر صحبت مي‌کند و صحبتش طولاني باشد و از او علم بگيرد. (23)
4. همنشيني طولاني همراه به قصد تبعيت از پيامبر؛ صحابي کسي است که به قصد پيروي از رسول خدا با او هم نشيني طولاني داشته باشد؛ اما کسي که بدون قصد تبعيت با پيامبر همنشيني کند يا مصاحبت طولاني نداشته باشد، مثل مهمانان آن حضرت صحابه محسوب نمي‌شود. (24) مقصود از صحابي کسي است که ملازم پيامبر بوده و آن گرامي را نصرت داده و از نوري که با او نازل شده است، پيروي کرده‌اند. (25)
5 . فقط هم عصر بودن؛ اين ديدگاه، ديدگاه شاذي است. بنا بر اين ديدگاه، صحابي کسي است که
هم‌عصر پيامبر باشد؛ اگر چه او را نديده باشد. پس اين تعريف شامل همه مسلمانان در عهد پيامبر مي‌شود. (26)
اما بهترين تعريفي که اهل تسنن قبول دارند، تعريف ابن حجر است که مي‌گويد صحابي کسي است که با وصف ايمان با پيامبر ملاقات کرده و مسلمان از دنيا رفته باشد؛ حال چه مجالست او با پيامبر طولاني باشد يا نباشد؛ خواه از حضرت روايتي نقل کرده باشد يا نکرده باشد؛ در غزوه‌اي با پيامبر شرکت کرده باشد يا نکرده باشد. (27)
بر اين تعريف، احمدحسين يعقوب نقدهايي وارد مي‌کند که قابل تأمل است. او مي‌گويد: اگر تعريف ابن حجر را بپذيريم، پس آنچه براي رسيدن به شرافت صحابي بودن مورد اعتماد است، عبارت است از:
الف) ملاقات با پيامبر صلي الله عليه و آله: چه اين ملاقات از راه مجالست باشد، چه از باب گفتگو و يا ديدن محض. پس هر کس پيامبر را ديد يا پيامبر او را ديده باشد، صحابي است؛ حتي اگر کودکي شير‌خوار بوده باشد؛ چون مشاهده به پيامبر منسوب است.
ب) ايمان به او و نبوت پيامبر: اگر قول ابن حجر را بپذيريم، بايد بر حقيقت ايمان تأکيد نموده و وجودش را ثابت کنيم و اين امري بيرون از قدرت و توان بشر است. پس ابن حجر بايد مي‌گفت کسي که ايمان دارد يا تظاهر به ايمان مي‌کند؛ زيرا عبد الله ابن ابي ـ که رهبر گروه منافقان بود ـ به اجماع امت جزو صحابه است. (28)
بنا بر اين، با تعاريف موجود از صحابه مي‌توان گفت که صحابي به کسي گفته مي‌شود که مصاحبت طولاني با پيامبر داشته و در ماجراهاي حساس و مهم همراه پيامبر بوده و در اوامر و نواهي مطيع ايشان بوده است و تا موقع مرگش متصف به آن اوصاف بوده باشد. بر همين اساس، صحابه مراتب گوناگوني در شأن و عظمت دارند. همين تعريف مقبول شيعه نيز هست. (29)

مفهوم عدالت
 

با توجه به اين که در بررسي حجيت قول صحابه ناگزيريم به بحث عدالت صحابه نيز بپردازيم، لذا در اين قسمت از بحث به مفهوم عدالت از ديدگاه فريقين پرداخته مي‌شود. هر اندازه اين موضوع دقيق‌تر واکاوي شود، نتيجه صحيح‌تري را مي‌توانيم در باره حجيت قول صحابه داشته باشيم. عدالت در لغت : عدالت مصدر از ريشه «ع د ل» بوده و مساوي با واژه عدل است؛ (30) به معناي قسط (31) و ضد جور و ستم. (32) و عادل کسي است که قول و فعل او مورد رضايت مردم باشد. (33)

ـ عدالت در ديدگاه اهل تسنن
 

از منظر اهل سنّت عادل کسي است که به انجام دادن واجبات و همچنين پرهيز کردن از محرمات شناخته شده باشد. عدالت را استقامت در دين، سلامت در مذهب و دوري از اسباب فسق و اموري مي‌دانند که اعضا و جوارح و قلب ازآن نهي شده است.(34) ابن مبارک عادل را کسي مي‌داند که داراي پنج صفت باشد: در نماز جماعت حضور يابد؛ از شراب‌خواري خودداري کند؛ در دينش لغزش و خرابي نباشد؛ دروغ نگويد؛ کم عقل نباشد. (35) عده‌اي نيز عدالت را عبارت از ترک محرمات؛ اجتناب از کباير و بعضي از صغاير و انجام واجبات مي‌دانند. (36) سيوطي عدالت را ملکه‌اي مي‌داند که مانع از انجام کبيره يا صغيره ـ که نشانه خفت نفس است ـ مي‌شود. (37)
مجموعه تعاريف فوق مي‌شود گفت که عدالت همان اجتناب از کباير و اصرار نکردن بر صغاير است با توجه به حسن ظاهر افراد کاشف و حاکي از عدالت دروني است و هيچ دلالتي بر اصالت عدالت ندارد. مقصود اهل سنّت از «عدالت صحابه» همان عدالت فقهي و اجتناب از کباير است که با انجام يک گناه، انسان از عدالت به اين معنا ساقط مي‌شود. از اين روست که بعضي از اين گروه، کوچک‌ترين نسبت گناه را به صحابه کفر مي‌دانند.

عدالت در ديدگاه تشيع
 

عدالت از منظر تشيع، در کليت آن، نزديک به ديدگاه اهل سنّت است. در تعريف عدالت بيشتر به همان ملکه يا حالت نفساني اشاره شده که باعث مي‌شود انسان هميشه تقوايى داشته باشد و مانع از ترک واجبات يا انجام محرمات شرعى است، و براى احراز آن، حسن ظاهر، کافى است. (38) همچنين به عدم اصرار بر صغاير نيز اشاره شده است. (39)
شيخ طوسي مي‌گويد نماز پشت سر فاسق ـ که مرتکب کباير (از جمله شرب خمر، زنا و…) مي‌شود ـ جايز نيست. (40) شهيد ثاني معناي عدالت را سالم بودن فرد از اسباب فسق گناهان کبيره و اصرار بر گناهان صغيره مي‌داند. (41) مامقاني نيز معتقد است عدالت ملکه‌اي است که انسان را بر انجام واجبات و ترک محرمات بر مي‌انگيزد و فاسق کسي است که گناهي را با اين اعتقاد که گناه است، انجام دهد؛ چون اگر با اعتقاد به اباحه چيزي آن را انجام دهد، از عدالت خارج نمي‌شود.(42) علامه طباطبايي در تعريفي مفصل‌تر مي‌گويد که عدالت فقهي هيأتي نفساني است که آدمي را از ارتکاب کارهايي که بر نظر عرف متشرع گناه کبيره است، باز مي‌دارد و امّا ملکه عدالت در اصطلاح ملکه، راسخ به حسب واقع است، نه به نظر عرف. اين معنايي که ما براي عدالت گفتيم، معنايي است که از مذاق و مذهب امامان عليه السلام، بنا بر رواياتي که از آن حضرات نقل شده، نيز استفاده مي‌شود. (43)با جمع‌بندي نظريات فوق، مي‌توان گفت که عدالت ملکه‌اي نفساني است که در درون فرد قرار دارد و او را از انجام کبيره و اصرار بر صغيره باز مي‌دارد.

پي نوشت ها :
 

*. كارشناس ارشد علوم قرآن
1. آراء علماء و المسلمين في التقيه و الصحابه و الصيانه القرآن الكريم، ص85.
2. تدريب الراوي، ج1، ص199.
3. صحابه در قرآن، ص82-277.
4. عدالت صحابه از ديدگاه تشيع و تسنن، ص6-32.
5. لسان العرب، ج7، ص286.
6. العين، ج3، ص124.
7. المفردات في غريب القرآن، ص275.
8. معجم المقاييس اللغه، ج3، ص335.
9. جمهره اللغه، ج1، ص280.
10. تدريب الراوي، ج2، ص209.
11. الاصابه، ج1، ص7؛ الفيه الحديث، ص343.
12. الكفايه في علم الروايه، ص5؛ الفيه الحديث، ص346.
13. الاصابه، ج1، ص8؛
14. الفيه الحديث، ص346.
15. تدريب الراوي، ج2، ص211؛ اسد الغابه، ج1، ص10-11.
16. صحيح البخاري، ج4، ص554.
17. اسد الغابه، ج1، ص10.
18. فتح المغيث، ج3، ص79؛ الاصابه، ج1، ص7.
19. الكفايه، ص69؛ اسد الغابه، ج1، ص10؛ تدريب الراوي، ج2، ص211.
20. اسد الغابه، ج1، ص10.
21. الفيه الحديث، ص346.
22. الاستيعاب، ج1، ص9؛الفيه الحديث، ج1،ص7؛ فتح المغيث، ج3، ص84.
23. الصحابه في القرآن و السنه و التاريخ، ص17.
24. الفيه الحديث، ص345.
25. الاصابه، ج1، ص19؛ تدريب الراوي، ج2، ص675.
26. الصحابه في القرآن و السنه و التاريخ، ص16.
27. الاصابه، ج1، ص4-8؛ الفيه الحديث، ص346.
28. نظريه عدالت صحابه و رهبري سياسي در اسلام، ص6-35.
29. الرعايه في علم الدرايه، ص339؛ الدرايه في مصطلح الحديث، ص120.
30. لسان العرب، ج11، ص431.
31. جمهره اللغه، ص663.
32. العين، ج2، ص39.
33. معجم المقاييس اللغه، ج4، ص246؛ العين، ج2، ص38.
34. الكفايه، ص81-101.
35. همان، ص79.
36. مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، ج23، ص110؛ فضائل الصحابه، ص360.
37. تدريب الراوي، ج1، ص199.
38. صراط النجاه (المحشي للشيخ الانصاري)، ص38؛ توضيح المسائل (المحشي للامام الخميني)، ج1، ص806.
39. سؤال و جواب (للسيد اليزدي)، ص366؛ جامع المسائل (للبهجه)، ج1، ص23؛ تحرير الوسيله، ج1، ص499.
40. الخلاف، ص120.
41. الرعايه في علم الدرايه، ص5-184.
42. تنقيح المقال، ج1، ص211.
43. الميزان، ج6، ص204-205.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 56

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد