حجيت قول صحابه (2)
حجيت قول صحابه (2)
بررسي عدالت صحابه
بررسي عدالت صحابه از آن جهت حايز اهميت است که اهل سنّت معمولاً پس از پذيرفتن و اثبات تقريبي همه صحابه قول آنان را به جهت عادل بودنشان معتبر دانستهاند و رواياتشان را بدون فحص و بررسي قبول ميکنند. همچنين در ادامه بايد بررسي نمود که عدالت برخي از صحابه از منظر شيعه چه تأثيري بر حيت قول صحابه خواهد داشت؟
عدالت صحابه از ديدگاه اهل تسنّن
در بسياري از کتب، به اهل تسنن نسبت دادهاند که آنها معتقدند همه صحابه، بدون استثنا، عادلاند. اين در حالي است که در بين آنان افرادي پيدا ميشود که قايل به عدالت برخي از صحابه باشند. اکنون در ادامه بحث به ديدگاههاي موجود بين اهل سنّت در باره عدالت صحابه ميپردازيم.
1. عصمت همه صحابه
معروف است که اهل سنت به عدالت صحابه و بلکه تابعان معتقدند. از اين رو، در بعضي از سخنان اهل سنت، علاوه بر عدالت، به عصمت آنها گاهي به عنوان يک نظريه و گاهي به عنوان يک احتمال پذيرفته شده، مينگرند. همانگونه که در تعريف آنان از عدالت بررسي کرديم، بعضي از آنان کوچکترين نسبت گناهي را به صحابه کفر ميدانند.(1) لازم به ذکر است که برخي از اهل سنّت، عصمت را حتَي در انبيا نيز نپذيرفتهاند و قهراً به طريق اولي در مورد صحابه نيز نخواهند پذيرفت، ولي به هر حال گاهي مسأله عصمت نيز اين گونه مطرح ميکنند:
نخست، هميشه اهل سنّت در فقه و بلکه در عقايد به اقوال و عمل صحابه استناد ميکنند. دليل آن است که مراد آنان از عدالت بايد چيزي فراتر از معناي مصطلح امروزي عدالت باشد، زيرا قول و فعل يک شخص عادل نميتواند مدرک حکم باشد؛ مگر اين که علاوه بر عدالت، خطا و نسيان و هيچ گونه لغزشي نيز نداشته باشد.
دوم، اهل سنّت به آيه 100 سوره توبه، و 18 سوره فتح استدلال کرده و رضايت خدا از انسان را دليل عدالت وي تلقي مينمايند؛ امّا اگر اين استدلال مطلق باشد، به معناي عصمت آن شخص است، نه صرف عدالت او.
سوم، معتقدند همه صحابه عادلاند و جرح در آنان راه نمييابد؛ چون خدا و رسولش آنان را تزکيه و تعديل نمودند. (2) اين، اعتقاد به عصمت آنهاست؛ زيرا صحابه را عِدل قرآن، بلکه بالاتر از آن قرار دادهاند که قرآن را تخصيص ميزند، و گرنه قرآن ـ که سند قطعي و منبع اصلي و اولي اسلام است ـ با غير عصمت قطعي تخصيص ميخورد. از اين نوع سخنان در بيان کلمات اهل سنّت بسيار ديده ميشود: همه صحابه عادل بوده و اولياي و اصفيا الهي بهترين بعد از انبيا الهي بودهاند. (3)
براي صحابه ويژگي خاصي است و آن اين که از عدالت هيچ يک از آنان سؤال نميشود و اين امري در نزد بيشتر علما به خاطر اطلاق عادل در قرآن و سنّت مسلم است و در ادامه براي اثبات مدعاي خود به آياتي از قرآن کريم استناد ميجويد؛ از جمله آيات (سوره فتح، آيه 29؛ سوره حشر، آيه 98؛ سوره انفال، سوره آيه 74؛ سوره فتح، آيه 18؛ سوره توبه، آيه 118؛ سوره توبه، آيه 100؛ سوره بقره، سوره آيه 143) و در سنّت نيز به رواياتي از قبيل «لا سبوا اصحابي» و…، غيره اشاره ميکند. (4)
عدالت صحابه، با تعديل و تزکيه خداوند و خبر از طهارتشان و برگزيدن آنها در آياتي مانند 100، سوره توبه؛ 18 سوره فتح و… ثابت شده و معلوم است و احاديث مشهور بسياري که همگي بر تعديل آنها اشاره دارد. (5)
ابوزرعه از قول عبد الله ابن يزيد (م 264ق) ميگويد: وقتي کسي را ديدي که يکي از صحابه را جرح ميکند، بدان که او زنديق است؛ چون قرآن و پيامبر حقاند و واسطه وصول اينها براي ما صحابه است. کساني که صحابه را جرح ميکنند، در واقع ميخواهند کتاب و سنت را باطل کنند. از اين رو، خود اينان سزاوار جرح و زنديق بودن هستند. (6)
ابن اثير، بعد از بيان قول امت اسلامي(اهل سنت) در باره عدالت همه صحابه ميگويد: صحابه در همه چيز، مگر جرح و تعدبل با ساير راويان مشترکاند. پس همه آنان عادلاند و جرح در آنان راهي ندارد؛ زيرا خداوند آنها را تزکيه و تعديل نموده است و مشهود است و نيازي به توضيح نيست و در اين نظر فقط تعداد کمي از بدعت گذاران مخالفت ورزيدهاند. (7)
همه صحابه عادلاند؛ چه در فتنهها داخل شده باشند يا نه؟ (8) عدالت آنان با تعديل و ثناي الهي در قرآن روشن و ثابت است و اين اعتقاد ماست؛ مگر اين که به طريق قطعي ثابت شود که يکي از آنها آگاهانه مرتکب فسق شدهاند؛ در حالي که چنين چيزي اثبات نشده است. (9)
2) عدالت همه صحابه
عدهاي از علماي اهل سنت به عدالت همه صحابه معتقدند (10) و برآناند که با دلايل قرآني و روايي نظريه خود را به اثبات برسانند؛ براي نمونه به بيان بعضي نظرات و دلايل آنها برصدق گفتار خود ميپردازيم: همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. (11)
عدالت تمام آنها ثابت است. (12)
صحابي معصوم نيستند. (13) و همه آنها را عادلاند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند. (14) همچنين با استناد به آيه 143 سوره بقره صحابي را اين گونه تعريف ميشود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مبانياش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانياش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد. (15)
3) عدالت برخي صحابه و فسق برخي ديگر
گروهي از اهل سنّت نيز به فسق برخي و عدالت عدهاي ديگر از صحابه قايل شدهاند. در ميان اين افراد نيز اقوال گوناگوني وجود دارد که در جزئيات با هم اختلاف نظر دارند آراي آنان را ميتوان به چند دسته تقسيم کرد: گروه اول. عدالت به ملاک عدم دخول در فتنه، برخي از معتزله و در رأسشان عمرو بن عبيد معتقدند کساني که درفتنهها داخل نميشوند، عادلاند (16) و کساني را که با علي عليه السلام جنگيدند فاسق مينامند. (17) از نظر معتزله عايشه و طلحه و زبير و همه اهل عراق و شام فاسقاند؛ چون با علي عليه السلام جنگيدند. (18) آنان در شروع عادل بودند؛ پس از جنگها و خونريزيها بايد از عدالت آنان بحث کرد. (19) ابوحنيفه همه صحابه را عادل ميداند، جز چند نفر؛ ابوهريره و انس بن مالک و… . (20)
گروه دوم. کساني که تعداد صحابه مشکوک را محدود ميکنند و ميگويند صحابهاي که اسم آنها عبدالله است، يکصد و بيست نفرند که در عدالت آنها اختلاف است. (21)
گروه سوم. به ظاهر عقيدهاي معتدل و عاقلانه مانند شيعه دوازده امامي دارند. آمدي و ابن حاجب در لزوم بحث از عدالت صحابه گفتهاند که آنان نيز مطلقاً مانند غير صحابهاند. (22) فقط صحابي بودن براي هيچ کس عصمت نميآورد؛ در بين صحابه هم عادل و هم غيرعادل وجود دارد که گروهي از بزرگان اهل سنّت مثل تفتازاني، ابن عماد، شوکاني و از ايشان اشخاصي همچون محمد عبده و بعضي از شاگردان او و ديگر نويسندگان و دانشمندان معاصر به اين اعتقاد تصريح کردهاند. (23)
البته با اندک تأمّلي مشخص ميگردد که اين ديدگاه تعداد صحابه مشکوک را آن قدر اندک ميکند که تعداد بسيار محدودي از حيطه عدالت خارج ميگردند و اکثريت قريب به اتفاق صحابه را عادل ميدانند. پس ميتوان گفت که اين ديدگاه تقريباً با ديدگاه قبلي تطابق دارد.
جايگاه عدالت صحابه نزد شيعيان
مطرح شدن موضوع عدالت همه صحابه، جريحهدار کردن احساسات ديني شيعيان را به دنبال داشت. گر چه اين کار در دايرههاي فقهي غيرشيعي به انگيزه توسعه بخشيدن به دامنه روايات صورت گرفته بود، امّا از ديدگاه شيعه ـ که از ابتدا به شدت به مسائل سياسي حساس بود و معتقد بودند که اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله از طرف برخي از صحابه مورد ظلم و محروميت قرار گرفتهاند ـ به معناي محق دانستن اين اشخاص و نيز کساني بود که با امام علي عليه السلام جنگيده بودند و عمار ياسر را به شهادت رسانيده بودند. شيعيان اين ظلم و خطاکاري را دقيقاً در جهت مخالف با تأکيدات پيامبر صلي الله عليه و آله در زمان حيات خود، در باره حفظ جايگاه سياسي خويش ميدانستند.
از ديدگاه شيعه عدالت صحابه، همانند غير صحابه است و صرف مصاحبت با پيامبر در ثبوت عدالت کفايت نميکند. (24) شيعه در اين زمينه قايل به تفصيل است و ميگويد بايد تک تک صحابه را مورد بررسي قرار داد و رفتار و اعمال آنان را با قرآن و سنّت صحيح تطبيق داد؛ امّا اگر کسي که خلاف قرآن و سنّت در حقش ثابت شود عدالتش زير سؤال است؛ مانند مروان ابن حکم، بسر ابن ارطاه، مغيره ابن شعبه، وليد ابن عقبه و بعضي از بني اميه. (25) همچنان که حضرت علي عليه السلام برخي صحابه را مدح و برخي ديگر را ذم نمودند، بين صحابه بر اساس رفتارشان تفکيک قايل شدند. (26)
تاريخ نام و نشان دوازده هزار نفر را به عنوان صحابه پيامبر ضبط کرده است و هرگز نميتوان گفت همه آنها عادل و دادگر بودند، بلکه در ميان آنها چهرهاي گوناگون از مؤمن و منافق و پرهيزگار و آلوده و دادگر و ستمگر و … وجود داشت و مصاحبت چند روزه عاملي نبود که همه اين گروه را در صف متقيان و پرهيزگاران قرار دهد. (27)
پس هرگز صحابي بودن آفريننده مصونيت از گناه و پيراستگي نيست، بلکه اين گروه به سان ديگر گروهها از طبقات مختلف تشکيل يافته است و انديشه عدالت صحابه روپوشي است بر افعال و اعمال بسياري از زشتکاراني که در زمان پيامبر بودند، مخصوصاً آناني که در حق خاندان پيامبر جفا کردند.
پي نوشت ها :
*. كارشناس ارشد علوم قرآن
1. اسدالغابه، ج1، ص24؛ الاصابه، ج1، ص2.
2. اسدالغابه، ج1، ص24.
3. الجامع الحكام القرآن، ج8، ص276.
4. الاصابه، ج1، ص17.
5. الكفايه، ص99.
6. الاصابه، ج1، ص18؛ فتح المغيث، ج3، ص92.
7. اسدالغابه، ج1، ص25.
8. سخاوي، ج3، ص91، همان.
9. المستصفي في علم الاصول، ج1، ص138.
10. الباحث الحثيث، ج2، ص498.
11. الفيه الحديث، ص349؛ روح المعاني، ج6، ص140.
12. الاستيعاب، ج1، ص2.
13. روات التقات، ج1، ص34.
14. التفسير و المفسرون ذهبي، ج1، ص34.
15. ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص2.
16. فضائل الصحابه، ص52.
17. الفيه الحديث، ص349؛ الاحكام في اصول الاحكام، ج2، ص320.
18. المستصفي في علم الاصول، ج1، ص308.
19. الجامع الحكام القرآن، ج8، ص272؛ الاحكام في اصول الاحكام، ج2، ص320.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديث، ج4، ص226.
21. فتح المغيث، ج3، ص99.
22. الاحكام في اصول الاحكام، ج2، ص320؛ فتح المغيث، ج3، ص94.
23. الانوار، تلخيص سيد علي ميلاني، ص91.
24. الرعايه في علم الدرايه، ص343.
25. اعيان الشيعه، ج1، ص113؛ زبده البيان في احكام القرآن، ص400.
26. نهج البلاغه، خطبه17 و 19.
27. آراء علما و المسلمين في التقيه و الصحابه و الصيانه القرآن الكريم، ص48؛ منشور جاويد قرآن، ج3، ص383.
منبع: نشريه علوم حديث شماره 56