روايت فوق با اشكال مختلف و با قلم متفاوت در كتابهاي حديثي از معصوم نقل شده است:
مانند: «مَنْ آنسَ باللهِ استوحَشَ مِنَ الناس»؛[1] هر كس با خدا انس بگيرد، از مردم وحشت دارد.
«مَنْ استوحشَ مِنَ الناسِ أنسَ باللهِ سبحانَه»؛[2] كسي از مردم دوري گزيند، با خداي سبحان انس بگيرد.
«ثمرةٌ الاُنسِ بالله الإستيحاشُ مِنَ الناس»؛[3] ثمره انس با خدا، دوري گزيدن از مردم است.
واژة «انس» در بعضي از جوامع روايي به صورت ثلاثي مجرد (أنس) و در بعضي ديگر به صورت ثلاثي مزيد آمده است (آنس).[4]زندگي اجتماعي با همه اهميتش، نميتواند ارزش مطلق دانسته شود. در بعضي مواقع لازم است جامعهگريزي و هجرت از مردم را كه قرآن به چند نمونه از آن اشاره كرده است، انتخاب نمود. مانند :
1. داستان اصحاب كهف كه آن جوانان صالح از اجتماع و مردم فاسد زمانه خود كناره گيري نمودند و قرآن نيز از آنها ستايش كرده است.[5]2. كنارهگيري حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ از جامعه شرك آلود نمرودي.[6]3. رهبانيت اصحاب حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ به خاطر حفظ دين.[7]در قرآن به همان اندازه كه به محبت كردن به مردم اهميت داده شده است، به تبري از بعضي از انسانها و دور شدن از آنها نيز اهميت داده شده است، همانطور كه در كنار بحث صلح و مسالمت، از جهاد نيز بحث كرده است.[8] قرآن توصيه ميكند كه در برخي مواقع براي حفظ دين لازم است از اجتماع و مردم كنارهگيري كرد. به عنوان نمونه مي فرمايد : «حقاً كه ابراهيم و يارانش الگوي نيكو هستند براي شما، هنگامي كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه كه ميپرستيد بيزاريم.»[9].
روايت مورد سؤال در مقام توصيه اخلاقي است. زماني كه انسان به خدا نزديكتر شود؛ خود را از جاذبههاي دنيوي دور نگه ميدارد و دلبستگي را از تعلقات دنيوي ميرهاند. اگر در روايت فوق اين نكته مطرح شده است كه الفت و انس به خدا، سبب وحشت از مردم ميشود وحشت و ترس از خود مردم نيست، بلكه انسان با تقوا، از گناهان مردم وحشت دارد و دوست دارد از آنها دوري كند تا گناه، او را غافل و از رحمت خداوند دور نسازد.[10]
پي نوشت ها:
[1] . عبدالوهاب بن محمد تميمي، غرر الحكم و درر الكلم، شرح محمد خوانساري، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1366، ج5، ص232.
[2] . كتاب غرر الحکم، شرح رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1377، ج1، ص137.
[3] . همان.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه وفاء، 1404، ج75، ص377 و ج67، ص11.
[5] . كهف/16.
[6] مريم/48.
[7] . حديد/27.
[8] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، اخلاق در قرآن، قم، موسسه پژوهشي امام خميني، 1377، ج3، ص33ـ34.
[9] . ممتحنه، 4؛ ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، حيات حقيقي انسان در قرآن، انتشارات اسراء، 1382، چاپ اول، ج15، ص234.
[10] . تفسير روايت از حضرت آيت الله جوادي آملي، به صورت سؤال شفاهي.