خانه » همه » مذهبی » حدیث لوح، در چه منابع روایی آمده است؟

حدیث لوح، در چه منابع روایی آمده است؟

منابع روایی شیعه، حدیثی نقل کرده‌اند که چون سخن از لوحی در آن وجود داشت؛ بدان حدیث لوح می‌گویند. مرحوم کلینی، سند این روایت را این‌گونه ذکر می‌کند: 
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى (بزرگ اصحاب شیعه در زمان خود بوده و ثقه است[1]) از  مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ (ثقه است[2]) از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ(ثقه است[3]) از حَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ (ثقه است[4]) و عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (ثقه است[5]) و هر دوی آنها از صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ (برخی او را ثقه دانسته‌اند؛[6] برخی در مورد او تردید کرده‌اند[7] و تنها ابن غضائری او را تضعیف کرده[8] که البته دیگران خود ابن غضائری را تضعیف کرده‌اند) از بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ (او را ضعیف دانسته‌اند[9]) از عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ (او را ضعیف دانسته‌اند[10]) از أَبِی بَصِیرٍ(ثقه است[11]) از امام صادق(ع).[12]
البته در برخی منابع دیگر سلسله سند دیگری برای این روایت ذکر شده که البته در عموم آنها به این دو راوی: «بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ از عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِم‏» ختم می‌شود[13] که نظر اهل رجال در مورد آنان گذشت.
در هر صورت تعداد منابعی که این روایت را نقل کرده‌اند، بسیار بوده و می‌توان روایت را از این جهت مشهور دانست.
متن روایت یاد شده از این قرار است:
امام صادق(ع) می‌فرماید: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: «من با تو کارى دارم، چه زمانی می‌توانم، تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟»
جابر گفت: هر وقت شما بخواهى!
پس روزى با او در خلوت نشستند و به او فرمود:« درباره لوحى که آن‌را در دست مادرم فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) دیده‌اى و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده».
جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که من در زمان حیات رسول خدا(ص) خدمت مادرت فاطمه(س) رفتم و به او در مورد ولادت حسین(ع) تبریک گفتم، در دستش لوح سبزى دیدم که گمان کردم از زمرّد است و مکتوبى سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود.
به ایشان عرض کردم: دختر پیامبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟
فرمود: «لوحى است که خدا آن‌را به رسولش(ص) اهدا فرموده، اسم پدرم، شوهرم، دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن‌را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده است».
جابر گوید: سپس مادرت فاطمه(س) آن‌را به من داد. من آن‌را خواندم و رونویسى کردم.
پدرم (امام باقر) به او گفتند: «اى جابر! آن‌را بر من عرضه می‌دارى؟»
گفت: آرى.
آن‌گاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحیفه‌اى بیرون آورد. پدرم فرمود: «اى جابر، تو در نوشته‌ات نگاه کن تا من برایت بخوانم»
جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کردند، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.
آن‌گاه جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که این‌گونه در آن لوح نوشته دیدم:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است براى محمد پیغمبر او، و نور و سفیر و دربان (واسطه میان خالق و مخلوق) و دلیل او، که روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. اى محمد! اسماء مرا بزرگ شمار و نعمت‌هاى مرا سپاس گزار و الطاف مرا انکار مدار. همانا منم خدایى که جز من شایسته پرستشى نیست، منم شکننده جباران و کمک کننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز،  همانا منم خدایى که جز من شایسته پرستشى نیست، هر کس جز فضل مرا امیدوار باشد [با این‌که خود را مستحق ثواب من داند] و از غیر عدالت من بترسد، [با این‌که کیفر مرا ستم انگارد] او را عذابى کنم که هیچ‌یک از جهانیان را نکرده باشم، پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما. من هیچ پیامبرى را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد، جز این‌که براى او وصى و جانشینى مقرر کردم. و من تو را بر پیامبران برترى دادم و وصى تو را بر اوصیاء دیگر، و ترا به دو شیرزاده و دو نوه‌ات حسن و حسین گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش، کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه‌دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم، او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالی‌تر است. کلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم. نخستین عترت او علی، سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است. و پسر او که مانند جد محمود خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است و جعفر است که شکّ ‏کنندگان درباره او هلاک می‌شوند، هر کس او را نپذیرد مرا نپذیرفته، سخن و وعده پابرجاى من است که: مقام جعفر را گرامى‏ دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسى است که در زمان او آشوبى سخت و گیج‌کننده فرا گیرد؛ زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامى سرشار سیر آب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکس یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است. پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیده‌ام موسى، واى بر دروغ‌بندان و منکرین على و دوست و یاور من و کسى که بارهاى سنگین نبوت را به دوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم او را مردى پلید و گردنکش می‌کشد و در شهرى که بنده صالح (ذو القرنین[14]) آن‌را ساخته است، نزدیک بدترین مخلوقم به خاک سپرده می‌شود، فرمان و وعده من ثابت شده که: او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم می‌باشد، هر بنده‌اى به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگى سزاوار دوزخ باشند بپذیرم و عاقبت کار پسرش على را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و امین وحى من است به سعادت رسانم. از او به‌وجود آورم دعوت‌کننده به‌سوى راهم و خزانه‌دار علمم حسن را و این رشته را به وجود پسر او «م ح م د» که رحمت براى جهانیان است کامل کنم، او کمال موسى و رونق عیسى و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى یک دیگر هدیه فرستند، چنان‌که سرهاى ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند، ایشان را بکشند و بسوزانند و آنها ترسان و بیمناک و هراسان باشند، زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقیقى منند. به‌وسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ایشانند، هدایت‏شدگان.
عبد الرحمن بن سالم گوید: ابو بصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشى، ترا کفایت کند، پس آن را از نااهلش پنهان دار».
 

[1]. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 353، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ ابن داود حلى، کتاب الرجال، ص 340، انتشارات دانشگاه تهران‏، 1383ق.
[2]. رجال نجاشی، ص  354؛ علامه حلى‏، خلاصة الاقوال، ص 157، قم‏، دار الذخائر، 1411ق.
[3]. شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 294، نجف، المکتبة المرتضویه، چاپ اول، بی‌تا.
[4]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن،‏ ص  61، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق؛ کتاب الرجال، ص 109.
[5]. رجال نجاشی، ص 261؛‌ خلاصة الاقوال، ص 100.
[6]. اختیار معرفة الرجال، ص  566.
[7]. رجال نجاشی، ص  198.
[8]. غضائری، احمد بن حسین، کتاب الضعفاء، ج 1، ص 70، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364ق.
[9]. فهرست أسماء مصنفی الشیعة، ص  109؛ خلاصة الاقوال، ص  207.
[10]. رجال ‏ابن‏ داود، ص  474؛ خلاصة الاقوال، ص  239.
[11]. رجال نجاشی، ص 441.
[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص: 527 – 528، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ 
[13]. ابن أبی زینب (نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 62 – 63، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، تهران، ج 1، ص 42 – 43، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 210 – 211، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، محقق، مصحح، تهرانی، عباد الله، ناصح، علی احمد، ص 143، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 308، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[14]. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 2، ص 299، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد