در ابتدا لازم است به اين نكته اشاره شود كه عزير چه كسي بوده است؟ داستان عزير در آيه 259 از سوره بقره آمده است ايشان از جملة پيامبران الهي بوده و در تاريخ يهود موقعيت خاصي دارد تا آن جا كه بعضي اساس مليت و درخشش تاريخ يهود را به او نسبت مي دهند زيرا آنگاه كه وضع يهود به وسيلة «بخت النصر» پادشاه بابل، به كلي درهم ريخته شد، شهرهاي آنان به دست سربازان وي افتاد و معبد شان ويران و كتاب آن ها سوزانده شد، مردانشان به قتل رسيدند و زنان و كودكان شان اسير و به بابل انتقال يافتند و حدود يك قرن آنجا بودند تا اين كه «كورش» پادشاه ايران بابل را فتح كرد، عزير نزد او رفته و براي يهوديان شفاعت كرد، او موافقت كرد كه يهوديان به شهر هاي شان بازگردند و از نو «تورات» نوشته شود.
در چنين شرائطي عزير طبق آنچه از گفته هاي پيشينيان در خاطر داشت تورات را از نو نوشت و به همين دليل يهود او را يكي از نجات دهندگان آئين خويش مي دانند و به همين جهت در حد پسر بودن خدا براي او احترام قائل هستند و از قرآن كريم استفاده مي شود كه اين طرز تفكر در ميان گروهي از يهوديان كه در عصر پيامبر اسلام مي زيسته اند، وجود داشته به دليل آنكه در هيچ تاريخي نقل نشده كه آن ها با شنيدن اين آيه «يهود گفتند عزير پسر خداست»[1] اين نسبت را انکار و يا سرو صدا به راه انداخته باشند و اگر اطلاق كلمه «ابن الله» فقط به خاطر احترام بود حتما واكنشي از خود نشان مي دادند.[2]به هر حال داستان مرگ عزير به مدت صد سال و زنده شدن او، در قرآن كريم آمده و دليل بر قيامت و قدرت نمائي خداوند دانسته شده: عزير با مقداري آشاميدن و خوراكي در حالي كه بر مركبش سوار بود مسافرت دوري را آغاز كرد در بين راه به يك آبادي كه قرآن از آن به «روستاي خراب» تعبير نموده، گذرش افتاد و قرية مذكور نظرش را جلب كرد، لذا ايستاده و در سرنوشت آن به تفكر پرداخت كه چگونه اهلش نابود شده اند و استخوان هاي پوسيده آنها در پيش رويش ريخته است در چنين حالي با خود گفت«خدا چگونه اين ها را زنده مي كند؟».
و اين گفتار دو جهت داشته يكي تعجب از زنده شدن بعد از طول مدت و جهت دوم تعجب از چگونگي برگشتن اجزا به صورت اولش، لذا خدا مشكل را برايش از هر دو ناحيه روشن كرد امّا از جهت اوّل از اين راه روشن كرد كه خود او را بميرانيد و دوباره زنده كرد و اما از جهت دوم از اين راه كه استخوان هايي كه پيش رويش ريخته بود زنده كرد و اعضاء از هم پاشيده را بهم وصل كرد و تعجب عزير را بر طرف نمود و بيان كرد كه زنده شدن مردگان در روز قيامت نيز به همين آساني است.
همان طوري كه گفته شد سخن عزير در مورد زنده شدن مردگان از روي تعجب بود نه انكار و ترديد زيرا از تفسير آيه كه داستان عزير در آن نقل شد، و نيز روايات، بر مي آيد كه عزير پيامبر بوده و خدا با او سخن گفته است.[3]امّا اين كه عزير چند سال عمر كرده است؟ در برخي ازمنابع روائي ما اين گونه آمده است كه عالم نصراني از امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ سئوال كرد و گفت آن دو پسري كه در يك ساعت به دنيا آمدند و در يك ساعت از دنيا رفتند و در يك قبر دفن شدند چه كسي بودند؟ و چگونه وقتي از دنيا رفتند يكي ازآن دو صد و پنجاه سال و ديگري پنجاه سال در اين دنيا عمر كرده بود. امام ـ عليه السلام ـ در جواب فرمود آن دو عزير و عزره بودند كه با هم متولد شدند و سي سال عمر داشتند كه عزير را خدا ميراند و بعد از صد سال دوباره زنده اش كرد و بيست سال ديگر با هم عمر كردند و آن وقتي كه فوت نمودند عزير پنجاه سال داشت و عزره صد و پنجاه سال.[4]مطابق اين نقل برادر عزير صد سال بيشتراز عزير سن داشته زيرا آن صد سالي را كه عزير مرده بود برادرش زنده بوده است. البته در برخي از نقل ها گفته شده كه عزير بيست سال داشت كه خداوند او را به مدت صد سال ميراند و بعد از آن كه دوباره زنده شد سي سال ديگر عمر كرد و از دنيا رفت[5] به هر حال نتيجه يك چيز است.
بنابراين عزير پيامبر، برادري به اسم عزره يا عزيره داشته و در تحقيقي كه صورت گرفت معلوم شد تصريح شده به برادر عزير نه خواهر.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شرح اصول كافي، ج12، ملامحمد صالح مازندراني.
2ـ تاريخ دمشق، ج4، ص324، ابن عساكر.
3ـ بحار الانوار، ج73، ص52، علامه مجلسي.
پي نوشت ها:
[1]. توبه /30.
[2].مكارم شيرازي، ناصر، قصه هاي قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه, چاپ ششم، 1385ش، ص314 به بعد.
[3]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان.
[4]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق، ج14، ص377.
[5]. راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه الامام مهدي(عج)، ج1، ص292.