در پاسخ به سؤال فوق لازم است تا مطالبي را در ابتدا خاطرنشان كرد:
1. رفتار مسالمت آميز در دين اسلام كليت ندارد و بررسي متون ديني و سيره عملي پيشوايان معصوم به خوبي ثابت ميكند كه دين اسلام از دو صفت رحمت و غضب توأماً برخوردار بوده و همواره مسلمانان به استفادة بجا و مناسب از هر كدام توصيه شدهاند. نيز هر چند برخي عملكردهاي انسان در محدوده شخصي و در چارچوپ زندگي خصوصي وي قابل تعريف است، امّا بايد پذيرفت كه يك سلسله از افعال و رفتارهاي انسان نيز صرفاً محدود به همان فرد و دنيا و آخرت او نيست؛ بلكه تأثيرات روشني بر ديگران بر جاي نهاده و نفع و ضرري را متوجه جامعه و مردم خواهد ساخت كه قهراً در چنين مواردي وظيفه حكومت اسلامي اتخاذ شيوهاي مناسب براساس مصالح دين و مسلمين خواهد بود.
لذا شيوه برخورد اسلام با مخالفان را ميتوان در قالب دو رويكرد متفاوت بررسي نمود:
1. نرمش و مدارا: ترديدي نيست كه رويكرد اولية اسلام و سيرة عملي پيشوايان ديني در گام نخست، برخورد منطقي با مخالفان غيرمعاند و يا پيروان مذاهب مختلف بوده است. از افتخارات دين اسلام اين است كه همواره سعي نموده با پيروان عقايد، مذاهب و ديدگاههاي مخالف، ضمن رعايت اصل حُسن همجواري، به صورتي مستدل و منطقي برخورد نمايد و چنانچه مجادلهاي نيز بين آنان با مسلمانان بوجود ميآمد، به مسلمانان توصيه ميشد به نيكوترين و منطقيترين صورت ممكن با آنان برخورد نمايند: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ «با اهل كتاب جز به نيكوترين طريق، بحث و مجادله نكنيد.»[1]به همين خاطر روش برخورد اسلام با مخالفان مذهب، دعوت از آنان به محور قرار دادن اصول مشترك بود تا در حد امكان از جدال و منازعههاي بيمورد پرهيز گردد؛ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ»؛ «بگو اي اهل كتاب از آن كلمه كه بين ما و شما يكسان است پيروي كنيم و آن اين كه جز خداي يكتا هيچ كس را نپرستيم.»[2]2. شدت عمل و برخورد قاطعانه: روشن است كه همواره نميتوان در برابر دشمنان و مخالفان سياست نرمش و مدارا را در پيش گرفت. منطق اسلام در برخورد مداراگونه با مخالفان تا جايي است كه آنان نخواهند با سوء نيت، مصالح دين و مسلمين را به خطر اندازند. چون اگر رفتار مخالفان عاملي در گمراهي جامعه گردد و يا آنان درصدد نابودي اساس دين و اعتقاد مسلمين برآيند، در اين صورت اسلام نه تنها هيچ گونه مدارا و مسامحه را جايز نميداند بلكه ايستادگي و برخورد قاطع دربرابر توطئههاي دشمنان را بر مسلمانان فرض ميشناسد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ»؛ با پيشوايان كفر پيكار كنيد چرا كه آنها پيماني ندارند شايد (با شدت عمل از دشمني خويش) دست بردارند.»[3]اين نكته همان چيزي است كه در فلسفة ضرورت حكومت نيز جايگاه آن نمود بيشتري مييابد. زيرا عقلاي عالم اساسيترين دليل براي ضرورت تشكيل حكومت را براي آن ميدانند تا دستگاه حاكمهاي به نام دولت، به عنوان سدّي در برابر رفتار كساني قرار گيرد كه به زيان اجتماع و مصالح عمومي عمل ميكنند.
در زندگاني و دوران حكومت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نيز هر دو برخورد فوق به روشني مشاهده ميشود. ايشان تا جايي كه امكان داشت سعي داشتند با مخالفان از راه استدلال و مهرباني وارد شوند، چه بسا مخالفتها، دشمنيها، دشنامها و عملكردهاي جاهلانه برخي مخالفان را با سعه صدر تحمل ميكردند و سختيها و مرارتها را در راه حفظ و اعتلاي دين اسلام به جان ميخريدند، امّا آن گاه كه كيان اسلام و حكومت اسلامي را در خطر ميديدند، شمشير برميكشيدند و با مخالفان به جدال برميخاستند. در جنگ جمل برخي از مخالفان ايشان كساني بودند كه در عصر پيامبر از اصحاب نزديك آن حضرت به حساب ميآمدند، افرادي همچون طلحه و زبير سال ها در ركاب پيامبر شمشير زده بودند، امّا اين همه باعث نشد تا وقتي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان يك حاكم اسلامي و حافظ دين و مصالح مسلمين مخالفت و سركشي آن گروه را خطري براي مصلحت دين و مسلمين احساس كرد تنها به موعظه و استدلال در برابر آنان اكتفا نمايد بلكه پس از آن كه استدلال و برهان را براي رفع آن خطر كافي نديد با آنان به قتال برخاست و با قاطعيت آنان را سركوب نمود. سركوب غائله خوارج نيز نمونه ديگري از شدت عمل ايشان در برخورد با كساني بود كه احساس ميشد زبان منطق و استدلال در قبالشان كافي نيست. زيرا به اعتقاد آن حضرت حق الهي و مصلحت مسلمين بسيار فراتر از مطامع و مصالح شخصي بود مصلحتي كه گاه لازم بود براي حفظ آن، برخوردهاي قاطعانه و شديد نيز در پيش گرفت.
حاصل كلام آن كه منطق اسلام در برخورد با مخالفان، ضمن مذموم دانستن خشونت ابتدايي، اصل اوليه را تا جايي كه منافع دين و مسلمين در معرض خطر قرار نگرفته، برمدارا و پذيرش ديدگاههاي مختلف و مخالف ميشناسد لكن روشن است كه زبان مدارا و استدلال نيز هميشه نميتواند به عنوان راه كار ثابت و سياست مستمر توصيه گردد. زيرا چه بسا مدارا و تسامح در برابر مخالفان پيامدهاي ناخوشايندي همچون آشوب و بحرانهاي اجتماعي و سياسي را رقم زند. پيامدي كه قطعاً مصالح عموميِ جامعه اسلامي را تأمين نخواهد كرد. از اين رو ميتوان گفت كه منطق اسلام نه تنها با اصل خشونت و شدت عمل در برابر برخي افراد، مخالف نيست بلكه گاه دستگيري و حتي صادر كردن حكم اعدام را نيز تجويز مينمايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. روح الله حسينيان، ماجراهاي هاشم آغاجري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381.
2. مسعود رضايي، عباس سليمي نمين، پسداشت حقيقت «بازخواني خاطرات آيت الله منتظري»، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، 1381.
پي نوشت ها:
[1] . عنكبوت/46.
[2] . آل عمران/64.
[3] . توبه/12.