در پاسخ به اين سئوال مناسب است ابتدا واژة فرهنگ را توضيح دهيم:
«فرهنگ» از مقولات سهل و ممتنع علوم اجتماعي است كه همه آن را حس ميكنند اما ارائه تعريفي دقيق از آن كاري بسيار دشوار است. مرحوم علامه «محمدتقي جعفري» با بررسي و كنكاش در تعاريف ارائه شده در دايرةالمعارفهاي فارسي و غيرفارسي، تعريف زير را به عنوان جامعترين تعريف از فرهنگ ارائه ميدهد:
«فرهنگ عبارتست از كيفيت يا شيوة بايسته براي آن دسته از فعاليتهاي حيات مادي و معنوي انسانها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شده آنان در حيات معقول تكاملي باشد.»[1] همچنين مي توان گفت ؛ فرهنگ مجموعه ى تعليم و تربيت و عقل و خرد و دانش و حكمت و هنر و معرفت يك انسان يا يك جامعه كه در رفتار و نحوه ى زندگى و شكل و حيات او تجلّى نموده، و در عمق جان او نفوذ مى كند، و همه اعمال و كردار او را از خود متأثر مى سازد، و در واقع، فرهنگ مجموعه ى بينش ها و گرايش ها و ارزش هاى يك ملت است با اين حال شرايط اقليمي، آب و هوا، منابع و ثروتهاي طبيعي، موقعيت جغرافيايي يا ژئوپليتيك، تاريخ، تركيب قوميت ها، جهانبينيها و مذهب از عواملي هستند كه باعث تكثر و تنوع فرهنگها ميشوند. از همين رو ميتوان فرهنگ را به «خاص» و «عام» تقسيم كرد. فرهنگ «خاص ناشي از بُعد نسبي فرهنگ است و مخصوص هر يك از اقوام و مللي است كه مستند به طرز فكر و احساسات خاص باشد»[2] اما فرهنگ عام «آن كيفيت شايسته براي پديدهها و فعاليتهاي حيات مادي و معنوي انسانهاست كه مخصوص هيچ قوم و نژادي نيست مانند فرهنگ علاقه به زيبائيها، احترام متقابل، حقشناسي، علم و معرفتجويي…»[3]از زاوية ديگر، فرهنگ را به «پيشرو» و «پيرو» ميتوان تقسيم كرد. «فرهنگ پيرو به آن قسم از نوع كيفيت و شيوه زندگي مادي و غيرمادي ميگويند كه هيچ اصل و قانون اثبات شده قبلي را مورد تبعيت قرار نميدهد بلكه صحت و مقبوليت خود را از تمايل و خواستههاي مردم ميگيرد.»[4] در حالي كه فرهنگ پيشرو «در محاصرة آن نمودها و فعاليتهايي كه تحت تأثير عوامل سيال زندگي و شرايط زودگذر محيط و اجتماع قرار ميگيرد، نميافتد زيرا عامل محرك اين فرهنگ، واقعيات مستمرّ طبيعت و ابعاد اصيل انساني است»[5].
در دو تقسيم فوق، فرهنگ پيشرو به فرهنگ عام و فرهنگ پيرو به خاص قرابت زيادي دارند. فرهنگ عام و پيشرو فرهنگي است كه در ذات و فطرت آدمي ريشه دارند و در هر شرايط و موقعيت سرزميني و آب و هوايي، نمود پيدا ميكنند. همين نوع فرهنگ مدّنظر اديان الهي بوده و عامل كمال و بقاي تمدنهاي مختلف است و چون اين فرهنگ از تأثيرات عوامل خارجي مصون است لذا قابليت جهان شمولي را دارد. اما فرهنگ خاص و پيرو فرهنگي نسبي هستند و با تغيير شرايط زمان و مكان، تغيير ميپذيرند.
همة ما ميدانيم كه مذهب اسلام داعية خاتميّت و جهانشمولي دارد لذا فرهنگسازي او نيز بايد جهاني باشد يعني بايد براي تمام زمينههاي زيستي و اجتماعي، فرهنگي قابل هضم و پذيرش داشته باشد. اين در حاليست كه فرهنگ «خاص» و «پيرو» هم نسبت به زمان و هم نسبت به مكان نسبياند. پس اسلام نسبت به اين نوع از فرهنگ نظريهاي تأسيسي ندارد ولي آنچه از سكوت اسلام و همچنين تأييد برخي از فرهنگهاي بومي و منطقهاي، نتيجه ميشود اين است كه فرهنگهايي كه مخالف با روح كلي فرهنگ عام مدّنظر اسلام و همچنين مخالف با احكام وقوانين موضوعة شرع و اجراي آن نباشد، مورد تأييد و امضاي شرع است. به اين ترتيب برخي از فرهنگهاي ملّي مانند مراسم عيد نوروز و سيزده فروردين در ايران و همچنين برخي از رسوم و عادات بومي و قبيلهاي كه در محدودة خاصتري مثل استانها و شهرستانها وجود دارد مانند مراسم نوروزخواني در نواحي شمال ايران يا مراسم طلب باران در نواحي تركمننشين ايران شرع با آن مخالفتي نداشته و مشروع است به اين ترتيب حفظ و يا گسترش برخي از آداب و رسوم وعادات و هر مؤلفة ديگري كه فرهنگ بومي و ملي را شكل ميدهد، اگر عناصر خلاف شرع در آن نباشد، بلامانع خواهد بود. از طرف ديگر برخي از ارزشهاي ملّي كه آميخته با مذهب است و مذهب رويكرد تأسيسي به آن دارد مانند فرهنگ ايثار، شهادت، شهامت، برادري، برابري و… حفظ، گسترش و صدور آنها ضروري و مورد تأكيد اسلام است. البته بايد توجه داشت كه خود مذهب يكي از مهمترين مؤلفههاي فرهنگساز در جوامع مختلف است. دين اسلام ضمن ابطال و نابودي فرهنگ عرب جاهلي، در سالهاي بعد از بعثت به تدريج دست به فرهنگسازي زد و لذا شاهد چرخش فرهنگي شديدي در عرب قبل و بعد از اسلام هستيم.[6]
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، انتشارات علمي فرهنگي، 1372.
پي نوشت ها:
[1]. جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1372، ص 2.
[2]. همان، ص 78.
[3]. همان، ص 78.
[4]. همان، ص 87.
[5]. همان، ص 93.
[6]. كاظمي، علياصغر، جهاني شدن فرهنگ و سياست، تهران، نشر قومس، 1380، ص262.