خانه » همه » مذهبی » حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)

حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)

حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)

شخصي به نام حارث نزد امام علي(ع) (ع)آمد و گفت: آيا به من گمان مي بري که مي پندارم اصحاب جمل بر گمراهي بوده اند؟ علي (ع)فرمود:
إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه( همان، حکمت 262).

0a85555b a31c 4a80 944b 795fb8a07e95 - حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)

sa663 - حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)
حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه(2)

 

نويسنده:منصور پهلوان(1)

 

5. حق را بشناس تا پيروان آن را بشناسي
 

شخصي به نام حارث نزد امام علي(ع) (ع)آمد و گفت: آيا به من گمان مي بري که مي پندارم اصحاب جمل بر گمراهي بوده اند؟ علي (ع)فرمود:
إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه( همان، حکمت 262).
تو حق را نشناختي تا اهل آن را بشناسي، و باطل را نشناختي تا پيروان آن را بشناسي.
طه حسين، اديب و نويسنده معروف مصري، در کتاب علي و بنوه پس از نقل مضمون جملات فوق مي نويسد: من پس از وحي و کلام خداوند، جوابي پر جلال تر و شيواتر از اين جواب نديده و نمي شناسم.(2)

6. آسيب شناسي انحراف از حق
 

در نهج البلاغه به بعضي از عوامل انحراف از حق اشاره شده است. به عنوان نمونه، در خطبه اي حب و بغض افراطي را از عوامل انحراف از حق برخوانده است:
سيهلک في صنفان محبٌ مفرطٌ يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غيرالحق( خطبه 127، سطر 6).
دو گروه درباره ي من به هلاکت مي رسند. يک گروه دوست داراني که در دوستي من زياده روي مي کنند، اين دوستي آنان را به غير حق مي کشاند؛ و گروه ديگر دشمنان تندرو هستند که اين دشمني آنان را به غيرحق سوق مي دهد.
اين عبارات دلالت دارد که دوستي و دشمني افراطي از عوامل منحرف کننده انسان از حق و حقيقت است.
يکي ديگر از عوامل انحراف از حق، آميختگي حق با باطل است. امام علي(ع) در اين باره فرموده است:
فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لکن يوخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فيمزجان( همان، خطبه 50، سطر 2)
اگر باطل از آميختگي با حق خلاص مي شد، بر جويندگان نهان نمي ماند؛ و اگر حق از پوشش باطل رها مي شد، زبان دشمنان از آن منقطع مي گرديد. وليکن بخشي از اين و بخشي از آن را مي گيرند و آنها را با يکديگر در مي آميزند.
براين اساس حق و باطل همواره به گونه اي ناخالص و محض مشاهده نمي شوند و رنگ پديده ها الزاماً سياه يا سپيد نيست. بنابراين حق و باطل در هر انديشه اي قابل بررسي و شناسايي است.
در نهج البلاغه به عوامل ديگري که موجب انحراف از حق مي گردد اشاره شده است.

7. حق بر من گران نيست
 

علي (ع)نحوه سخن گفتن ديگران را با خود، که اميرالمؤمنين است، آموزش مي دهد؛ و در ضمن آن مي فرمايد:
لا تظنوا بي استثقالاً في حقً قيل لي ( خطبه 216، سطر 2)
و مپنداريد که اگر حق را به من بگويند، بر من گران خواهد بود.
فإنه من استثقل الحق أن يقال له او العدل ان يعرض عليه کان العمل بهما اثقل عليه( همان)
زيرا اگر کسي از کلام حق که به او گفته شود يا عدلي که بر او عرضه شود، استثقال کند و آن را گران شمارد، عمل کردن به آنها براي او دشوارتر خواهد بود.
و در ادامه امر مي کند که هيچ گاه از گفتن حق باز نايستيد:
فلا تکفوا عن مقالة بحق(همان).

8. تفاوت در صفوف باطل
 

از موضوعات مهمي که در نهج البلاغه مورد تأکيد واقع شده است تفاوت در صفوف باطل است. برخي گروه ها به واسطه پيروي از هواهاي نفساني پيرامون باطل گرد مي آيند؛ اما برخي ديگر طالب حق اند، و به دليل سختي و دشواري راه، امر بر آنان مشتبه شده و به باطل مي گرايند. تفاوت اين دو گروه بسياراست. علي در نهج البلاغه فرموده است:
لا تقتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه( خطبه 61)
پس از من خوارج را نکشيد، زيرا آن کس که خواهان حق است، اما خطا مي کند، مانند کسي نيست که خواستار باطل است و بدان مي رسد.
سيدرضي در شرح کلام اخير مي گويد: مقصود از کساني که خواستار باطل اند، معاويه و اصحاب اويند. دراين کلام گران قدر بين خوارج و اصحاب صفين، که هر دو بر باطل اند، فرق نهاده و خوارج بر معاويه و اصحاب او ترجيح داده شده اند. او خوارج را پس از خود سزاوار قتل نمي داند.

9. حق در دل باطل
 

از شگفتي هاي کلام اميرالمؤمنين(ع) در امر حق و باطل، يکي هم اين تعبيراست که مي فرمايد: من از دل باطل، حق را بيرون مي آورم! در نهج البلاغه آمده است:
و ايم الله لابقرن الباطل حتي اخرج الحق من خاصرته( خطبه 104)
به خدا سوگند من باطل را مي شکافتم تا آن که حق را از پهلوي آن بيرون بياورم.
و هنگامي که براي کارزار با اهل بصره بيرون مي آمد، فرمود:
فلانقبن فلابقرن الباطل حتي يخرج الحق من جنبه( خطبه 33)
به يقين باطل را مي شکافم، تا حق از پهلوي آن خارج شود.
گرچه به نظر مي رسد بيرون آمدن حق از دل باطل، يک تعبير ديالکتيکي است، اما ظاهراً مقصود اين است که حق، مانند خورشيد، درخشان و نمايان است و کسي را ياراي انکار آن نيست. اما گاهي براي مقابله با حق آن را مموه و مشوه جلوه مي دهند. به عبارت ديگر آن را با لايه اي از باطل مي پوشانند، و حق را باطل جلوه مي دهند؛ اين، همان تعبير قرآن کريم است که مي فرمايد:
لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون( آل عمران، آيه 71)
چرا حق را با باطل مي پوشانيد و حق را کتمان مي کنيد.
علي نيز مي فرمايد پوسته باطل را مي شکافم و حق محض و خالص را از دل آن بيرون مي کشم. اين از تعابير شگفت انگيز نهج البلاغه است.

10. زمامداران حق
 

در نهج البلاغه عترت پيامبراکرم(ص)به عنوان زمامداران حق معرفي شده اند.
چنان که مي فرمايد:
بينکم عتره نبيکم و هم ازمة الحق( خطبه 87؛ سطر14)
عترت پيامبر شما در ميان شماست و آنان زمامداران حق اند.(3)
همچنين عترت و خاندان پيامبر اکرم به عنوان بهترين عترت ها معرفي شده است:
عترته خيرالعتر و اسرته خيرالاسر( خطبه 94، سطر 5)
عترت پيامبراکرم(ص) بهترين عترت ها و خاندان او بهترين خاندان ها هستند.
و از حيث آن که اهل بيت پيامبراکرم(ص) زمامداران حق اند، فرموده است:
انظروا اهل بيت نبيکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن يخرجوکم من هدي و لن يعيدوکم في رديً فإن لبدوا فالبدوا و إن نهضوا ( خطبه 97، سطر12)
به اهل بيت پيامبرتان بنگريد و ملازم سمت آنان باشيد و از آنان پيروي کنيد که شما را از هدايت بيرون نمي برند و شما را به گمراهي باز نمي گردانند. اگر نشستند شما هم بنشينيد و اگر قيام کردند شما نيز قيام کنيد.
در نهج البلاغه از عترت پيامبراکرم(ص) و اهل بيت او به اعزاز ياد شده و پيروي از آنان – که زمامداران حق اند- توصيه شده است.

11. ديده ها و شنيده ها
 

آن چه که انسان مي شنود ممکن است حق يا باطل باشد، اما آنچه که مي بينيد به يقين حق است و باطل نيست. امام علي(ع) در کلامي فرموده است:
انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع( خطبه 181، سطر 2)؛
بين حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله است.
و چون معناي اين سخن را از او پرسيدند، انگشتانش را جمع کرد و بين گوش و چشمش قرار داد و فرمود:
الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت(همان)
باطل آن است که بگويي شنيدم، و حق آن است که بگويي ديدم.
اين کلام دلالت دارد که در مسموعات و منقولات بايد تحقيق و تبيين کرد، چنان که در قرآن کريم آمده است:
ان جاءکم فاسقٌ بنبإ فتبينوا(حجرات/6)
اگر فاسقي براي شما خبري آورد، آن را نپذيريد و در صحت و سقم آن تحقيق کنيد.
واژه « تبين» درآيه ديگري هم آمده است که در آن « رؤيت» عامل حصول يقين بر شمرده شده است. آن آيه اين است:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق( فصلت/53)
به زودي آيات خود را درآفاق و نفوس به رؤيتشان مي رسانيم تا براي آنها تبيين شود که او حق است.

12. حقوق الهي
 

در نهج البلاغه تنها از حقوق بشر سخن به ميان نيامده است، بلکه از حقوق الهي نيز گفتگو شده است و درکلامي دارندگان معرفت الهي هم طراز شهيدان معرفي شده اند. امام(ع) فرمود:
إنه من مات منکم علي فراشه و هو علي معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيداً و وقع اجره علي الله( خطبه 190، سطر18)
کسي از شما، که در بستر خود بميرد و حق پروردگار و رسول و اهل بيتش را بشناسد، شهيد از دنيا رفته است و اجر و پاداش او بر خداوند است.
حقوق الهي، حقوقي است که به ازاي آن، تکاليفي براي انسان مقرر مي گردد. بسياري از اين تکاليف براي حفظ حقوق و کرامت انساني مقرر گرديده است. چنان که علي (ع)در خطبه اي فرموده است:
من واجب حقوق الله علي العباد النصيحه بمبلغ جهدهم و التعاون علي اقامه الحق بينهم( خطبه 216، سطر 14)
از حقوق واجب الهي بر بندگانش اين است که آنان، به قدر توانشان خيرخواهي کنند و براي برپاداشتن حق در بين خودشان به يکديگر ياري رسانند.
ملاحظه مي شود که همين حقوق الهي نيز در راستاي خيرخواهي در امور اجتماعي و تعاون براي برقراري حق و عدالت تعريف شده است. آري، اگر کسي حقوق خداوند و اولياي او را بشناسد و آنها را مراعات کند، داراي مقامي رفيع، هم رديف مقام شهيدان خواهد بود.
يکي ديگر از حقوق الهي، داشتن تقوا و عدم پيروي از هوا و هوس است.او در مواضع گوناگون بدين حق الهي اشاره فرموده است، از جمله:
اوصيکم- عبادالله- بتقوي الله فانها حق الله عليکم( خطبه 191، سطر 5)
اي بندگان خدا! شما را به تقواي الهي سفارش مي کنم، که آن حق الهي بر شماست.

13. حقوق برابر در حکومت علي(ع)
 

حقوق شهروندي همه ي آحاد مردم در حکومت علي (ع)برابر است و هيچ فردي بر فرد ديگر حقوقي افزون ندارد. او به سهل بن حنيف انصاري کارگزار خود در مدينه مي نويسد:
ان الناس عندنا في الحق اسوة( نامه 70، سطر 3)
همه مردم در نزد ما و در آئين حکومت ما حقوق برابر دارند.
ابن منظور مي نويسد:
و القوم اسوة في هذا الامر اي حالهم فيه واحدة( لسان العرب).
ابن ابي الحديد در معناي « اسوه» همين معني را ذکر کرده و مي نويسد:
يقول قد عرفوا اني لا اقسم الا بالسويه و اني لا انفل قوماً علي قوم و لا اعطي علي الاحساب و الانساب کما فعل غيري( ابن ابي الحديد، ج 4، ص 230).
امام مي فرمايد: آنان مي دانند که من بيت المال را جز به سويه بخش نمي کنم و قومي را بر قوم ديگر برتري نمي دهم؛ و بر اساس حسب و نسب، آن گونه که ديگران عمل کردند، مالي را عطا نمي کنم.

14. حقوق مردم
 

در نهج البلاغه از حقوق مردم فراوان سخن به ميان آمده و به رعايت آن توصيه شده است. برخي از آن موارد چنين است:
پيش از آنکه شخص به درگاه الهي رفته و استغفار کند، بايد حقوق تضييع شده مردم را تأديه کند:
ان تؤدي الي المخلوقين حقوقهم( حکمت 417)
اين که حقوق مخلوقين را بپردازي.
امام مسلمين نمي تواند فردي رشوه گير باشد، زيرا در آن صورت حقوق مردم پايمال مي شود:
و لا المرتشي في الحکم فيذهب بالحقوق( خطبه 131، سطر7)
والي نبايد رشوه گير در داوري باشد، زيرا در آن صورت حقوق را از بين مي برد.
با اخلاص و توحيد حقوق مسلمين تضمين مي گردد.
و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين ( خطبه 167، سطر 3)
خداوند با اخلاص و توحيد، که از جمله فرائض است، حقوق مسلمين را تضمين کرده است.
مردم برادران ديني والي و ياران او در استيفاي حقوق اند.
فإنهم الاخوان في الدين و الاعوان علي استخراج الحقوق( نامه 26، سطر 3)
زيرا آنان برادران ديني و ياوران بر استخراج حقوق اند.
15. متاع کفر و دين بي مشتري نيست
در موضوع حق و باطل فرموده است:
حقٌ و باطلٌ و لکل اهلٌ فلئن امر الباطل لقديماً فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شيءٌ فاقبل( خطبه 16، سطر 6)
حقي است و باطلي و براي هريک اهلي، اگر باطل افزون شود(4)، جاي تعجب نيست، از دير زمان چنين بوده است؛ و اگر حق اندک شود، چه بسا افزوده شوند و کم اتفاق مي افتد که چيزي برود و ديگر بار بازآيد.

نتايج
 

1- حق از اساسي ترين مفاهيم کلمات امام علي (ع)در نهج البلاغه است.
2- حکم مطابق با واقع را حق نامند و از حيث کثرت مصاديق مي توان آن را با « وجود» مقايسه کرد.
3- حق از زواياي مختلف در نهج البلاغه وارسي شده است. اوصاف حق، ميزان شناسايي حق مداران، حقوق دوجانبه، آميختگي حق و باطل، تفاوت در صفوف باطل، جايگاه حق در دل باطل و اوصاف زمامداران حق، از مهم ترين عناوين اين موضوع در نهج البلاغه است.
4- برخي از عوامل انحراف از حق، با عنوان آسيب شناسي انحراف از حق در نهج البلاغه، بيان شده است.
5- جايگاه علي(ع) در حق مداري، جايگاهي ممتاز است و احاديثي همچون « علي مع الحق و الحق مع علي» با توجه به اين جايگاه قابل تبيين است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-استاد دانشگاه تهران pahlevan@ut.ac.ir
2. عبارت کتاب علي و بنوه چنين است:« انک لملبوس عليک ان الحق و الباطل لا يعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله.( سيري در نهج البلاغه 35) چنان که ملاحظه مي شود طه حسين مضمون کلمات امام علي(ع) را نقل کرده است و نه عين آن را. بر اين اساس حق و باطل همواره به گونه خالص و محض مشاهده نمي شود، و رنگ پديده ها الزاماً سپيد يا سياه نيست. عناصر حق و باطل در هر انديشه اي قابل بررسي و شناسايي است.
3-ازمه الحق به معني زمامداران حق است. يقال: هو زمام قومه اي مقدمهم و صاحب امرهم، و هو زمام الامر اي به يقوم الامر. متأسفانه در بعضي ترجمه هاي نهج البلاغه ازمه الحق به زمام هاي حق ترجمه شده که به معني لگام هاي حق است. رجوع کنيد : ترجمه محمد دشتي(المعجم 73) ترجمه زير نظر ناصر مکارم( ترجمه گويا 902/1).
4-امر بالاطل يعني باطل افزون شد. در لغت آمده است:
امر کفرح امراً و امره کثر و تم فهو امر( القاموس المحيط، 365) و در شرح ابن ميثم پس از آنکه مي نويسد: امر الباطل بکسر الميم: کثر( 893/1) در تفسير کلام مي نويسد: اردف لذلک بما يشبه الاعتذار لنفسه و لاهل الحق في قلته و ذم و توبيخ لاهل الباطل علي کثره الباطل و قله الحق في ذلک الوقت ليس بديعا حتي اجهد نفسي في الانکار علي اهله.(203/1) متأسفانه بعضي از مترجمين نهج البلاغه عبارت ( امر الباطل) را نادرست ترجمه کرده اند. براي نمونه رجوع کنيد: فولادوند/37: اگر پيروان باطل سروري يابند؛ ترجمه زير نظر مکارم شيرازي 85/1: اگر باطل حکومت کند؛ محمد دشتي کاظم محمدي/10: اگر باطل حکومت کند؛ سيدجعفر شهيدي/17: اگر باطل پيروز شود.
 

منابع:
– قرآن کريم
– نهج البلاغه، شرح محمد عبده، بيروت: دارالمعرفه، بي تا
– احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضي نورالله تستري، تعليقات شهاب الدين حسيني مرعشي، قم، 140 ق.
– الامامة و السياسة، ابن قتيبه دينوري(م 276) مطبعة المصطفي البابي الاحلبي، مصر.
– تاريخ بغداد، خطيب بغدادي(م 463)، مطبعة السعادة، مصر.
– تاريخ دمشق، ابن عساکر( م 571) مطبعة الترقي، دمشق.
– ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظر ناصر مکارم شيرازي، سه مجلد مطبوعاتي هدف، قم، 1367 ش.
– التعريفات، علي بن محمد جرجاني(740-816)، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1368ش.
– تنبيه الغافلين و تذکرة العارفين، مولي فتح الله کاشاني، متوفاي 988 ق، تصحيح و توضيح منصور پهلوان، سه مجلد، 1364 ش.
– سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، 1376ش.
– شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة الله مشهور به ابن ابي الحديد، چهار مجلد دار احياء التراث العربي، بيروت.
– شرح فارسي قاموس فيروزآبادي، محمد يحيي بن محمد شفيع قزويني، چاپ سنگي، قطع رحلي، تهران، عهد ناصري.
– فرهنگ واژگان نهج البلاغه، منصور پهلوان، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1387ش.
– القاموس المحيط، محمد بن يعقوب فيروزآبادي( م 817)، موسسه الرسالة، بيروت، 1426ق.
– لسان العرب، محمد بن مکرم، افست از چاپ مصر، قم، 1363ش.
– المستدرک علي الصحيحين، حاکم ابوعبدالله محمد نيشابوري(م 405)، طبع حيدرآباد دکن.
– المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکريم، محمد فؤاد عبدالباقي، مطبعة دار الکتاب المصرية، 1364ق.
– المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه به ضميمه و ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتي و سيدکاظم محمدي، مؤسسه اميرالمومنين، قم، 1375ش.
-معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس بن زکريا( م 395)، تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، افست از چاپ مصر، قم: دارالکتب العلميه، بي تا.
– المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد معروف به راغب اصفهاني متوفاي 502، تحقيق و ضبط محمد سيد کيلاني ماچستير من کلية آداب جامعة القاهرة. دارالمعرفه للطباعة و النشر، بيروت، بي تا.
نشريه النهج، شماره 29.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد