حقيقت ايمان ورابطه آن باارزشهاي اخلاقي
حقيقت ايمان ورابطه آن باارزشهاي اخلاقي
كليدواژه: ايمان- ارزش – اخلاق- ارزش اخلاقي
الف) ايمان:
1)تعريف زبان شناختي ايمان
: ايمان(Faith) از باب «افعال» (آمّنّ، يُؤمِنُ، ايماناٌ) و از ماده اَمَنَ، به معناى ايمن گردانيدن است ، ولي درمعاني تصديق كردن كسي را و گرويدن به او و درانقياد او درآمدن ، باورداشتن و اعتماد كردن ، استعمال ميشود.
واما در اصطلاح، ايمان عبارت است از: باورداشت واعتماد اختياري به هر آنچه كه از طرف نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله آورده شده است. اقرار به لسان ، تصديق به دل و عمل با جوارح.
بنابر اين هركس شهادت دهد و عمل نكند ومعتقد هم نباشد منافق است ، هركس شهادت دهد و عمل نكند ولي معتقد باشد فاسق است، واگر كسي حتي شهادت هم ندهد كافر است.
ايمان امرى اختيارى است به دليل آن كه در آيات بسيار به آن، امر شده است و روشن است كه امر به چيزى از سوى حكيم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختيارى بودن آن چيز دارد و در اين آيه به اختيارى بودن آن تصريح شده است: «إن هذه تذكرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبيلا»
علامه طباطبايي در الميزان ايمان را به معناي اذعان وتصديق به چيزي و التزام به لوازم آن ميداند و مي فرمايد:ايمان به خدا در قرآن به معناي تصديق به يگانگي او و ارسال رسل و تصديق به روز جزا و تصديق به هر حكمي است كه فرستادگان او آورده اند البته تا اندازه اي با پيروي عملي نه اينكه هيچ پيروي نداشته باشد.
سيد مرتضى: ايمان تصديق قلبى است يعنى اگر كسى خدا و آنچه خداوند معرفت آن را لازم كرده، تصديق كند، مؤمن است و نيازى به اقرار زبانى نيست.«ذخيره في علم الكلام»
شيخ طوسى: ايمان فقط تصديق قلبى است و معرفت خداوند و اذعان نفسانى است به آنچه خداوند اقرار و اذعان به آنها را لازم كرده است و اقرار لسانى لازم نيست.« الاقتصاد فى الاعتقاد»
ابن ميثم بحرانى: ايمان، همان تصديق قلبى است به خداوند و آنچه پيامبر آورده است.« قواعد المرام فى علم الكلام»
علامه جعفرى: ايمان تصديق وجدانى فعّال است.« تكاپوگر انديشهها»
اما معتزله و خوارج جمله طاعات را چه علمي و چه عملي ايمان مي گويند و مي گويند كسي گناهي مرتكب شود از ايمان خارج شده و كافر است.
در بررسي ايمان در كلام مسيحيت بايد به نظرات دوچهره اصلي آنها يعني 1- توماس آكويناس ازكاتوليكها و2- پل تيليخ از پروتستانها پرداخت. آكويناس مي گويد: ايمان، عبارت است از «تصديق گزارههاى وحى شده و قبول قلبى آنها» از ديدگاه آكوئيناس، ايمان ماهيتى معرفتى دارد و در مراتب معرفتى ميان رأى يا گمان و علم يا دانش قرار گرفته است. «رأى» از نظر وى عبارت است از «اعتقاد بىشاهد و بىدليل»، ازاينرو احتمال خلاف آن مىرود. اما «دانش» عبارت است از «اعتقاد مبتنى بر شواهد كافى بر صدق»، ازاينرو يقينى است. در حالى كه ايمان مبتنى بر شواهد ناكافى و ناقص است چرا كه حضور خداوند چنان ملموس نيست كه بتوان دليلى قوى براى علم به وجود او پيدا كرد. اما از نظرگاه آكوئيناس در اينجا اراده و خواست آدمى دخالت مىكند و در اثر آن، عقل انسان چنان مؤكد و سخت به وجود خداوند و ديگر اصول دينى اعتقاد پيدا مىكند كه منجر به اطاعت محض او از خداوند مىشود. نتيجه آن كه از نظر آكوئيناس، ايمان كار عقل است و همان تصديق به حقيقت الوهى است اما تصديقى كه ريشه در خواست آدمى دارد. پس خواست و اراده ماست كه به كمك فقدان مدارك كافى آمده، نقص آنها را جبران مىكند. در واقع، آدمى با ديدن شواهد خاصى از قبيل معجزهها، با اين كه آنها را براى اعتقاد به وجود خداوند كافى نمىداند، تصميم به تصديق آن گرفته، دعوت خداوند را پاسخ مثبت مىدهد.
«پل تيليخ» ايمان را حالت دلبستگى نهايى آدمى و غايت قصواى او مي داند. ». به اعتقاد تيليخ، چيزى غايت قصوا است كه معنابخش زندگى ما باشد و واقعيت و هدف زندگى ما در گرو آن. در نظر او غايت قصوا فقط يك چيز است و آن وجود واجبالوجود است هر چند آدميان دلبستگىهايى دارند كه آنها را نهايى مىدانند، ولى به نظر تيليخ اين اشتباه بزرگى است كه آنچه حقيقتاً نيست، متعلّق دلبستگى نهايى قرار گيرد.
از نظر او، ايمان به دست آوردن چيزى نيست. ايمان تحصيل معرفتى كه وجود ندارد، نمىباشد. ايمان تنها توجه كردن و التفات به چيزى است كه آدمى خود دارد. ايمان، هوشيارى به ذات تعلقى و وابسته خود است نوعى وابستگى كه همه وجود آدمى را از آن وجود مطلق سرشار مىكند. ايمان، زدودن غفلت از چيزى است كه خود دارد
2-اقسام ايمان:
ايمان از دوراه حاصل مي شود لذا 2 قسم است:1-ايمان مستقر:كه از ادله يقينيه و بر مبناي اجتهاد و تحقيق حاصل مي شود. 2- ايمان مستودع كه ناشي از ظن و تقليد است.
خواجه عبدالله انصاري با باتقسيمي عارفانه مي فرمايد: ايمان 2 قسم است يكي از روي برهان ، يكي از روي عيان .برهان از راه استدلال است و عيان : يافت روز وصال؛ برهان استعمال دلايل عقول است و عيان رسيدن به درجات وصول.
3- حقيقت ايمان:
در صدر اسلام پندار اعراب اين بود كه اگر نزد رسول خدا صلوات الله عليه وآله گواهي دهند به يگانگي خدا وپيامبري رسول اكرم صلي الله عليه واله ، مؤمن شده اند . اما اين آيه نازل شد كه: (قّالّتِ الاعرابُ آمّنا قُلْ لّمْ تُؤْمِنوا وّلكنْ قولوا اّسْلّمْنا وّلّما يدخلِ الايمانُ في قلوبِكم…)
از اين آيه شريفه مشخص مي شود كه ايمان صرف اقرار لساني نيست بلكه چيزي فراتر از اعتقاد، اقرار زبانى و عمل صالح است و در حقيقت ايمان صرف اعتقاد قلبى و تسليم وانقياد در برابر مولا است وامور ديگر همچون اقرار به زبان و همچنين التزام عملى نسبت به احكام دين، شرط لازم آن و رعايت اخلاق دين، شرط كمال آن است.
روايات فراواني در اين مضمون وجوددارد، از جمله از حضرت رضا (ع) نقل نموده اند كه: «الايمان عقد بالقلب، لفظ باللسان، عمل بالجوارح، لايكون الايمان الا هكذا» ايمان پيوندى است قلبى، گفتارى است با زبان وعمل با اعضاء بدن است ايمان نيست مگر بدين صورت.
رسول گرامي اسلام، حقيقت ايمان را در 3 پديده به هم پيوسته ترسيم نموده اند: (الايمان معرفة بالقلب و قول بالسان و عمل بالاركان)
حضرت شاه ولايت امير مؤمنان علي عليه السلام در فرمايشي نوراني به تبيين حقيقت ايمان مي پردازد و مي فرمايد: (اصل الايمان التسليم لامر الله.) اين روايت اشاره به مقام رضا دارد كه بدون مجاهدت ومراقبت امكان پذير نيست.
اما آية الله مصباح آيات قرآن در اين زمينه را به 3 دسته تقسيم نموده اند وفرموده اند : دسته اي دلالت بر اين دارند كه ايمان به تنهايي كافي است ، دسته اي دلالت بر اين دارند كه عمل به تنهايي كافي است ، ودر دسته اي ديگر هم ايمان و عمل با هم ذكر شده اند كه در ادامه نمونه هايي از هر 3دسته آورده مي شود:
1-آياتي كه ايمان وعمل صالح را با هم ذكر ميكند مانند :
آ)« والذين آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا»
« ومن يعمل من الصالحات من ذكر او انثي وهو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة ولا يظلمون نقيرا»
آيه اول ايمان وعمل صالح را همراه با هم ذكر ميكند به عنوان دوبال ايمان ، ودر آيه دوم نخست روي انجام عمل صالح انگشت گذارده و سپس ايمان را به عنوان شرط آن ذكر مي كند.
ب)« ولو انهم آمنوا واتقوا لمثوبة من عند الله خير لو كانوا يعلمون »
در اين گونه از آيات تقوا منطبق بر عمل صالح است.
2-آياتي كه ايمان را به تنهايي شرط سعادت ودخول در بهشت مي شمارد:
« وعد الله المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها » اين آيه اطلاق دارد و اعم است از اينكه عمل صالحي انجام داده باشد يا نه.
3- آياتي كه در آنها صرفا روي كار خوب تكيه شده:
آ)« للذين احسنوا الحسني و زيادة و لا يرهق وجوههم قتر ولا ذلة اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون»
ظاهر آيه آن است كه هركس كار خوبي انجام دهد به پاداش ارزشمند آن مي رسد؛ ولي اين ظاهر قابل تاويل است به اين كه منظور آيه كار خوبي است كه همراه با ايمان باشد زيرا همانطور كه بعدا گفته مي شود ارزش كار اخلاقي در گرو نيت است و نيت مطلوب بدون ايمان به وجود نمي آيد.
ب)« ومن يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار »
در اين آيه نيز گرچه فقط روي اطاعت تكيه شده ولي بايد توجه داشت كه اطاعت از خدا ورسول خدا
به نوبه خود مبتني بر ايمان به خدا و رسول اوست .
در جمع ميان اين آيات علامه مصباح فرموده: آياتي كه به دنبال ايمان، عمل را ذكر مي كند ناظر به شرايط عادي هستند، به كساني كه ايمان دارند وشرايط عمل كردن به مقتضاي ايمان ، نظير: قدرت،فرصت،استطاعت و… نيز برايشان فراهم است وعمل هم ميكنند و آياتي كه فقط ايمان را مطرح مطرح كرده بدون اينكه از عمل سخني به ميان آورند ناظر مواردي اند كه ايمان از عمل تخلف پيدا مي كند و بدون عمل موجب سعادت انسان مي شود؛ كساني كه ايمان مي آورند ولي فرصت پيدا نمي كنند و عمرشان براي عمل كردن كفاف نمي دهد ؛ و يا فرصت پيدا مي كنند ولي قدرت ندارند يا در تقيه به سر مي برند.
بنابراين ترك عمل در صورتي مضر است كه شرايط و زمينه هاي انجام آن فراهم باشد؛ با اين حال انسان از انجام آن سرپيچي كند.
وقتي اين آيات را به آياتي نظير اين آيه شريفه « ان المؤمنون الذين آمنو بالله و رسوله ثم لم يرتابوا وجاهدوا باموالهم وانفسهم في سبيل الله اولئك هم الصادقون» و رواياتي كه در بالا ذكر شد ضميمه مي كنيم اين اصل مهم آشكار مي شود كه ايمان، عمل تنها يا اقرار لسانيِ تنها نيست بلكه طبق كلام درربار اميرالمؤمنين علي عليه السلام حقيقت ايمان تسليم شدن در برابر امر مولاست. حال اگر توفيق عمل به دست آمد كه هيچ ، اگر هم فرست نشد يا قدرت نبود و… ضرري به ايمان وارد نمي شود البته به شرط تسليم.
با بررسي متون روايي نيز به احاديث فراواني كه هر كدام به نوعي بر اين امر دلالت دارند برخورد مي كنيم، مانند اين فرمايش امام علي عليه السلام: « لا يصدق ايمان عبد حتي يكون بما في يد الله اوثق بما في يده » درجاي ديگر حضرت مي فرمايد: « من اعطي في الله ومنع في الله و احب في الله وابغض في الله فقد استكمل الايمان» ونيز مي فرمايد: « يستدل علي الايمان الرجل بلزوم الطاعة و التجلي بالورع والعفة و القناعة » احاديثي نيز وجود دارد كه ايمان را حب و بغض براي خدا مي داند مانند اين فرمايش امير مؤمنان(ع): «ايمان بنده كامل نمىشود، مگر آن كه دوست بدارد آنچه را كه خداوند دوست مىدارد و دشمن بدارد هر آنچه را كه خداوند دشمن مىدارد» كه منافاتي با ماذكر ندارند چرا كه حب وبغض براي خدا همان تسليم امر او بودن و انقياد كامل در برابر خداي متعال است.
اما در اين ضمينه اقوال ديگري نيز وجود دارد ، گروهي معتقدند: ايمان صرف اعتقاد قلبى است و عمل به جوارح و اقرار به زبان از شرايط آن است و نه جزء آن. ايشان به دو دليل استناد نموده اند.
اول اين كه، جايگاه ايمان قلب و جان آدمى است زيرا در قرآن كريم آمده است: «قالت الاعراب آمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم در قلب هاى ايشان ايمان نگاشته شده است وهرگز ايمان به قلب هاى ايشان راه نيافته است» . دليل دوم اين است كه قرآن كريم در 52 مورد بعد از ايمان عمل صالح را ذكر نموده است «الذين آمنوا و عملوا الصالحات» اين بدين معنا است كه عمل غير از ايمان است زيرا اگر جزء آن بود به لحاظ ادبى آوردن و تكرار آن صحيح نبود.
4-مقامات اهل ايمان:
ايمان حقيقتي است مشككه كه مراتب مختلفي در افراد داردكه اجمالا اشاره اي مي شود:
1. مقام تسليم:
يعنى، واگذارى تمام ساحتهاى وجودى خود، به اختيار خداوند.
2. مقام ابرار:
يعنى، گذشتن از آن چيزى كه به آن نيازمنديم و بخشيدن آن به ديگران.
3. مقام تقوا:
يعنى، خوف از خدا و كنارهگيرى از گناه، [البته به شرط اينكه] مقصود از آن ترس و اين كنارهگيرى خداوند باشد.
4. مقام اخلاص:
يعنى، انسان قلبش را مخصوص حق كند تا احدى جز مقلب القلوب در حرم دل او راه نيابد.
5-آثار ونشانه هاي ايمان:
ويژگى مؤمنان را مىتوان در دو ساحت فردى و اجتماعى ذيل شمارش كرد:
1- فردى: 1- توكل بر خدا (انفال) 2- هنگام ياد خدا قلبشان ترسان و لرزان (انفال/ 2، توبه/51 ) 3- محافظت بر اداء فرايض خصوصاً نماز (مؤمنون) 4- عفت و پاكدامنى (مؤمنون) 5- خشوع در نماز (مؤمنون) 6- رويگردانى از امور لغو و بيهوده (مؤمنون) 7- افزايش ايمان هنگام شنيدن آيات الهى (انفال/ 2)
2- اجتماعى 1- امر به معروف و نهى از منكر (توبه/ 71، آل عمران/ 114) 2- تأمين حوائج مادى ديگران (توبه/ 71، انفال) 3- تعاون و هميارى با برادران ايمانى (توبه) 4- تواضع با مردم (فرقان) 5- پيشى گرفتن در انجام امور خير (مؤمنون) 6- عدم طرح دوستى با كافران (مجادله/22) 7- كوشش در امانتدارى (مؤمنون/ 8) 8- وفاى به تعهدها و قراردادها (مؤمنون) 9- اطاعت از رسول خدا (ص) (انفال/ 1)
مرحوم علامه جعفرى مشخصههاى جالب و جامعى را براى فرد مؤمن برشمردهاند كه در زير اشاره مي شود:
1- تمام لحظات حيات خود را در حالت رؤيت خداوندى سپرى خواهد كرد.
2- اعمالش از روى اخلاص خواهد بود.
3- براى ابديت خود ذخائرى خواهد اندوخت.
4- از گناه، مكروهات و خيالات و اوهام بىاساس پرهيز خواهد كرد.
5- حيات خود را بيهوده تلف نخواهد كرد.
6- درخواهد يافت كه هر عملى در اين عالم، عكسالعملى دارد.
7- از آرزوهاى دور و دراز خود دست برخواهد داشت.
8- در برابر حوادث صبر و شكيبايى پيشه خواهد كرد.
مؤمن آن باشد كه اندر جزر و مد
كافر از ايمان او حسرت خورد
9- مىكوشد تا در ميان پرتگاهها و خارستانهاى راههاى انحرافى، صراط مستقيم را پيشه كند.
10- امكانات و لحظات عمر را غنيمت شمرده، نمىگذارد حوادث جبر نماى زندگى، حيات او را مختل سازد.
11- در هنگام ياد خدا دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد.
12- در تمامى امور بر خدا توكل مىكنند.
13- سخنى استوار و ثابت دارند.
14- نه ترسى دارند و نه اندوهگين مىشوند.
15- به آخرت يقين و باور دارند.
16- نماز را برپا مىدارند و از روزىاى كه خدا به آنها عطا فرموده انفاق مىكنند.
امام صادق (ع) در يك روايت 8 ويژگى براى مؤمن ذكر فرمودهاند:
1- به هنگام شدايد و سختىها سنگين و آرام،
2- در برابر گرفتاريها و آزمونهاى ناخوشآيند دنيا بردبار،
3- به هنگام وسعت روزى و آسايش سپاسگذار و شاكر،
4- به همان اندازه از روزى كه خداوند متعال به او ارزانى داشته قانع و راضى،
5- به دشمنان ستم و تجاوز ننمايد،
6- بارش را به دوش دوستان نيفكند و يا آنكه به خاطر عوالم دوستى بار گناه آنان را به دوش نكشد،
7- بدنش در طاعت از خداوند و خدمت به خلق، در رنج و سختى است،
8- مردم از ناحيه او در آسايش و آرامش خاطرند، در پايان فرمود: علم يار و همدم مؤمن، حلم و بردبارى وزير، راهبر و مشاور او، عقل و خرد فرمانرواى اعمال او. رفق و مدارا برادر و بازوى او و احسان و نيكوكارى پدر دلسوز و مهربان اوست.
متعلق ايمان:
در زمينه آنچه كه ايمان به آن تعلق مى گيرد نيز ميان عالمان و متكلمان اسلامى اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد را براى ايمان داشتن كافى مى دانند، ولى شيعه دو اصل عدل و امامت را نيز بر آن مى افزايد. از نظر شيعيان ايمان مرتبه بالاترى از اسلام است. انسان با اعتقاد به
سه اصل توحيد، نبوت و معاد، مسلمان مى شود و از كفر و الحاد نجات مى يابد ولى نجات كامل در گرو ايمان است و مؤمن واقعى به كسى اطلاق مى شود كه به دو اصل عدالت و امامت چهارده معصوم (ع) باور عميق و قلبى داشته باشد. باور داشتنى كه به محبت عميق و پيروى عملى از آنها بيانجامد.
امامت از ديدگاه شيعه ادامه همان وظايف نبوت است. پيامبر اكرم (ص) هم دين را تبيين مى نمود و هم با تشكيل حكومت، احكام و قوانين اجتماعى آن را در جامعه جارى مى ساخت. امام معصوم (ع) نيز همين دو وظيفه را پس از پيامبر بر عهده دارد. امام نيز موظف است دين را تفسير نموده و به عنوان حاكم اسلامى آن را در جامعه اجراء نمايد، بنابراين مقام امامت مقامى است كه در كنار نبوت مطرح است و ادامه همان است، از آن رو اگر كسى معتقد باشد كه اعتقاد به نبوت از اصول دين است، نمى تواند موضوع امامت را يك امر فرعى و از فروعات احكام فقهى قلمداد نمايد و اين اشتباهى بوده است كه اهل سنت مرتكب شده اند.
در اين زمينه افكار التقاطي فراواني وجود دارد ، در اين زمينه نيز آيةالله مصباح به ذكر نمونه اي اشاره مي نمايد و مي فرمايد: عده اي گفته اند : منظور از ايماني كه در قرآن روي آن تكيه شده ايمان به هدف است واگر از ايشان بپرسيد هدف چيست ؟ مي گويند برقراري جامعه بي طبقه و يا حتي آن را جامعه بي طبقه توحيدي مي نامند !
ايشان در ادامه بحثشان براي سد راه اين گونه تشكيكات شيطاني متعلق ايمان را از خود قرآن استخراج مي كنند كه در زير به قسمتي از اين آيات اشاره مي شود:
« ومن يؤمن بالله » در اين آيه متعلق ايمان الله ذكر شده بنابر اين ايمان به الله قطعا از مصاديق و متعلقات ايمان خواهد بود.
« من آمن بالله و باليوم الاخر » كه ايمان به يوم آخر نيز اضافه شده است.
در بعضي موارد ايمان به آنچه بر پيامبر اعظم نازل شده مطرح گرديده: « و آمنوا بما نزل علي محمد و هو الحق من ربهم»
در دو آيه ، غير از ايمان بالله ورسله چيزهاي ديگري نيز به عنوان متعلق ايمان ذكر شده : 1-« ولكن البر من آمن بالله واليوم الاخر والملائكة والكتاب والنبيين»
2-« آمن الرسول بما انزل اليه من ربه والمؤمنون كل آمن بالله وملاءكته و كتبه و رسله »
ب) ارزش اخلاقي:
1)ارزش:
ارزش (Value) اسم مصدر ارزيدن است،به معناي قيمت وبهاي شيء . مىگويند ارزش انسان به نيكىهاى اوست يا فلانى ارزش ندارد يعنى ثبات و دوام ندارد قيمت يا ارزش مترادف بها( ثمن) است.
جز اينكه بها ممكن است مساوى قيمت يا بيشتر يا كمتر از آن باشد. فرق ارزش و بها اين است كه آنچه در ازاى شىء داده مىشود بهاى آن است مانند مبلغ پولى كه عوض شىء داده مىشود. در حاليكه ارزش به آنچه تحت تأثير اعتبارات اقتصادى نفسانى اجتماعى اخلاقى و زيبائى مناسب و شايسته كوشش و توجه انسان است اطلاق مىشود.
لفظ ارزش از جهت عينى و خارجى به چيزى اطلاق مىشود كه موجب تمايز شىء از صفاتى است كه حدود ارزش آن شىء را تعيين مىكند. اگر ارزشمندى شىء به ذات خود آن باشد مثل حق و خير و زيبائى ارزش آن يك امر مطلق است و اگر شىء به موجب منظور خاصى ارزشمند شده باشد از قبيل مدارك تاريخى و وسايل آموزشى مثلا ارزش آن يك ارزش نسبى است.
ارزش به معناي مطلوبيت است هرچند به دليل تفاوت مصداق مطلوب در حوزه هاي مختلف، تعاريف متفاوت دارد ،به عنوان مثال در اقتصاد ارزش شىء عبارت است از مفيد بودن آن در رفع نيازها هر چه نياز به شىء بيشتر باشد ارزش آن بالاتر است و برعكس.
در حيطه اقتصاد آن چيزي ارزشمند است كه در كسب ثروت ودارايي نقش داشته باشد.هر چيزي كه نقش مؤثرتري در اين زمينه داشته باشد ارزشمندتر است ، بنابراين درجه مطلوبيت در همه يكسان نيست ولي كسب ثروت ودارايي در همه گذاره هاي اقتصادي وجود دارد لذا گفته شده مطلوب اصلي در اقتصاد ، دارايي است زيرا مطلوب بودن آن به چيز ديگري بستگي ندارد و( ارزش ذاتي) دارد، به خلاف مطلوب بودن فعاليت هاي اقتصادي، مثل استخراج معدن مس يا معدن طلا ،چرا كه اينها ارزشمنداند به دليل اينكه در كسب دارايي نقش دارد ودر ارزشمند بودن ، به چيز ديگر(دارايي) وابسته اند بنابراين( ارزش غيري) دارند.
استخراج طلا در كسب ثروت نقش مؤثرتري از استخراج مس دارد ، يعني داراي ارزشي خاص است كه اصطلاحاّ (ارزش جاي گزيني)خوانده ميشود، چراكه ارزش غيري آن بيشتر است.البته اين در صورتي است كه امكان انجام هردو،وجود نداشته باشد.
اما اگر استخراج مس ثروت اوليه مارا كاهش دهد ،داراي( ارزش منفي) است، اگر هيچ تاثيري در آن نداشته باشد، داراي (ارزش صفر) است.
اين دونوع تقسيم بندي ،باتوجه به ساير كاربردهاي ارزش ،تعميم داده ميشوند، بنابر به صورت كلي مي توان گفت:
الف) ارزش سه گونه است: 1) ذاتي: يعني ارزشي كه درآن موضوع به چيز ديگري وابسطه نيست.2)غيري: ارزشي كه در آن موضوع به چيز ديگري وابسطه است.3)جايگزيني:ارزشي كه نسبت به غير ارزشمندتر است و با آن قابل جمع هم نيست.
ب) ارزش سه درجه دارد: با ارزش(داراي ارزش مثبت)، ضد رازش(داراي ارزش منفي)،بي ارزش(صفر)
2)اخلاق:
اخلاق(Ethics) در لغت جمع خلق است و خلق به معنى عادت سجيه طبع مروت و دين است.
نزد قدما اخلاق عبارت است از ملكهاى كه طبق آن افعال انسانى بدون احتياج به فكر و محاسبه و با سهولت صادر شود. بنا بر اين صفات و حالاتى كه در نفس انسان راسخ نشده است صفات اخلاقى( جزء اخلاق) محسوب نمىگردد مانند خشم اهل حلم. و نيز صفاتى كه در ذهن راسخ شده باشد اما هميشه با درنگ و تأمل و سختى انجام شود مانند بخشندگى شخص بخيل صفات اخلاقى محسوب نمىگردد.
لفظ اخلاق گاهى به تمام صفات صادر شده از انسان خواه پسنديده خواه ناپسند اطلاق مىشود. مثلا مىگويند فلانى خوش اخلاق يا داراى اخلاق نيكوست. اگر اخلاق فقط به افعال پسنديده اطلاق شود به ادب دلالت مىكند زيرا ادب فقط به صفات پسنديده اطلاق مىگردد. مثلا اگر گفته شود ادب قاضى مقصود عملى است كه از قاضى انتظار مىرود كه آن را انجام دهد. به همين معنى است وقتى گفته مىشود آداب وزيران نويسندگان معلمان و دانش آموزان.
3)ارزش اخلاقي:
آنچه كه در ميان كارهاي اختياري ما ، از مطلوبيت برخوردار است، داراي ارزش اخلاقي(moral value)
مي باشد.
در جاي خود ثابت شده كه در بين همه امور اختياري، مطلوب اصلي و ذاتي ، كمال انسان است. يعني كمال اختياري، ارزش ذاتي اخلاقي دارد، ورفتارهاي اختياري، به نسبت تاثيرشان در دستيابي به كمال، ارزش غيري اخلاقي دارند.
ج)رابطه ايمان وارزشهاي اخلاقي:
از ديدگاه دين مبين اسلام، كاري انسان را به كمال مي رساند وارزشمند است كه به وسيله نيت به خدا مرتبط شود. اين نيت يا همان انگيزه انجام كار، مي تواند قرب به سوي خداي متعال باشد، يا ترس از عذاب خدا، يا شوق به جنت الهي. ميبينيم كه در همه اين نيات، كار اختياري انسان با خدا مربوط مي شود.
اما نكته اينجاست كه چنين نيتي را فقط كساني مي توانند داشته باشند كه ايمان به خدا وروز جزا داشته باشند، زيرا تا كسي ايمان به خدا نداشته باسد نمي توتند كاري را براي تقرب به او انجام دهد، تا كسي ايمان به يوم الاخر نداشته باشد نمي تواند به نعمات آن شوق و از عذاب آن ترس داشته باشد.
بنابراين، نيتي كه مقوم ارزشهاي اخلاقي است، تحقق آن مشروط به ايمان خواهد بود، اگر ايمان نباشد چنين نيتي تحقق نمي يابد، وكار بدون نيت نيز يا بي ارزش است يا داراي ارزش منفي است.
ارزش منفي در مورد كساني است كه كار را نه تنها براي خدا انجام نمي دهند بلكه براي خوشايند ديگران، يا براي فريب مردم و نفوذ در جبهه اسلام، مرتكب آن عمل ميشوند، انجام چنين عملي نه تنها آنها را به كمال انساني نزديك نمي كند، بلكه لحظه به لحظه از آن دور ميشوند.
همان طور كه در بخش اول اين نوشتار گفته شد، حقيقت ايمان تسليم محض امر الهي بودن است، لذا هرقدر كه درجه اين تسليم بيشتر باشد، ارزش عمل بيشتر خواهدبود و هر قدر كه درجه آن كمتر باشد، عمل از ارزش كمتري برخوردار است و اگر اصلا تسليم امر الهي، وجودنداشته باشد، خود دو نوع است:
ياتسليم امر شيطان انسي وجني است كه اين نوع عمل داراي ارزش منفي است واصطلاحاّ ضدارزش است، يا هيچ نوع تسليمي در عمل اونيست، اين نوع عمل ارزش صفر دارد، وبي ارزش خوانده مي شود.
افعال واوصاف اختياري انسان،اگر از سر تسليم امر الهي بود، انسان را متكامل مي كند ، وآن اوصافي كه قبلا براي مؤمنان ذكر شد نيز ، اين انسان به دست مي آورد.
منابع:
1-قرآن
2-الميزان
3-دائرة المعارف دهخدا
4-اخلاق نظامي
5-حكمت عملي يا اخلاق مرتضوي
6-اخلاق در قرآن ج1(آيةالله مصباح)
7-بنياد اخلاق
8-فرهنگ فلسفي
9-فرهنگ معارف اسلامي
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hamid62
/ج