طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حقيقت جاه و علاقه به آن

حقيقت جاه و علاقه به آن

حقيقت جاه و علاقه به آن

عالمان اخلاق حقيقت جاه را«تسخير قلوب مردم و مالك شدن دلهاي آنان» دانسته اند.(2) چنان كه برخورداري ازمال و ثروت عامل تسخيراموال و مالكيت آنها است، برخورداري از جاه نيز مالك شدن وتسلط بر دلهاي مردم است.

11bb336a dfc2 41d8 af0a 0725ab0eb6ba - حقيقت جاه و علاقه به آن

0022222 - حقيقت جاه و علاقه به آن
حقيقت جاه و علاقه به آن

 

نو یسنده :سید جواد ورعی

 

عالمان اخلاق حقيقت جاه را«تسخير قلوب مردم و مالك شدن دلهاي آنان» دانسته اند.(2) چنان كه برخورداري ازمال و ثروت عامل تسخيراموال و مالكيت آنها است، برخورداري از جاه نيز مالك شدن وتسلط بر دلهاي مردم است.
اگر جاه ذاتاً مذموم باشد،قاعدتاً به اين دليل است كه لغزشگاه خطرناكي است و بيشتر انسانها با رسيدن به قله آن سقوط مي كنند و موجب فساد مي شوند.(3) طبعاً جاه طلبي نيز زشت و ناپسند خواهد بود؛چون انسان به دنبال چيزي است كه ذاتاً زشت وناپسند است.
اما به نظر مي رسد كه جاه به خودي خود نه مذموم است ونه ممدوح، نه زشت است نه زيبا، نه خوب است، نه بد، بلكه از يكسو به انگيزه و هدفي بستگي دارد كه انسان از رسيدن به جاه و محبوبيت دارد و از سوي ديگر به چگونگي استفاده ازاين فرصت و نعمت. دراين فرض،جاه طلبي ذاتاً مذموم و ناپسند نخواهد بود،بلکه بستگي دارد که شخص جاه طلب از رسيدن به آن چه هدف و انگيزه اي را دنبال مي كند و ازجاه و محبوبيت خود در نزد مردم درچه مسيري استفاده مي كند.
– آيا به شهرت در ميان مردم علاقمند است؟
– آيا محترم بودن و محبوبيت بودن درميان مردم را دوست دارد؟
– آيا قصدش آن است كه از اين راه به مقام و موقعيت اجتماعي برسد؟
– آيا به تفوق و برتري و تسلط و نفوذ در ديگران علاقمند است؟
به نظر مي رسد كه جاه طلبي با هدفي كه در رديف چهارم تصوير نموديم، زشت وناپسند است. برتري و سلطه بر ديگران وتحت نفوذ گرفتن آنان هيچ توجيه عقلي و شرعي ندارد. خداوند انسانها را برابر آفريده و هيچ انساني حق ندارد برانسانهاي ديگر تسلط يابد و اراده خود را بر آنان تحميل كند. البته انسان در زندگي اجتماعي با انسانهاي ديگر رابطه دارد، با آنان تعامل و همكاري مي كند، اما مجاز به تسلط بر آنان نيست. گرچه ازديدگاه برخي از انديشمندان «روح استخدام» در هر انساني وجود دارد و همين ويژگي،‌آدمي را به زندگي اجتماعي سوق داده است، اما به منظور ايجاد تعادل در زندگي جمعي قانون و ضابطه معين مي شود و شرايع الهي نيز به دنبال كنترل همين خصلت در آدمي برآمده اند.(4)
به هر تقدير اگر هدف از رسيدن به جاه ومحبوبيت نزد مردم «رياست و اعمال قدرت برديگران» باشد،نمي تواند ويژگي مثبتي باشد و طلب جاه به اين معنا زشت و ناپسند است.
اگرطلب جاه براي «كسب شهرت و محبوبيت در ميان مردم» باشد يا هدف، «رسيدن به مقام و موقعيت اجتماعي» باشد(معاني اول تا سوم) ذاتاً نمي تواند ناپسند باشد. برخي از انسانها از شهرت و محبوبيت خود در ميان مردم در جهت مثبت استفاده مي كنند و برخي در جهت منفي، مثل اينكه برخي از ثروتمندان از مال و ثروت خود در جهت مثبت بهره برداري مي كنند و برخي در جهت منفي. «شهرت و محبوبيت در اجتماع» چه بسا يكي از نعمتهاي الهي باشد كه اگرآدمي به درستي از آن بهره بگيرد،منشا خدمات مي شود.از پاره اي آيات قرآن اين حقيقت استفاده مي شود، آنجا كه خداوند به پيامبرش منت نهاده، مي فرمايد:
(و رفعنا لك ذكرك)؛(5) و آوازه تو را بلند ساختيم.
چنانكه به مومنان وعده مي دهد:
(ان الذين آمنوا وعملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا)؛(6) مسلماً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتي براي آنان در دلها قرار مي دهد.
ابراهيم(ع) از خداوند سبحان مي خواهدكه دلهاي مردم را متوجه هاجر و فرزندش اسماعيل گرداند:
(فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم)(7)
حضرت عيسي(ع) را نيز در دنيا و آخرت آبرومند توصيف مي كند:
(وجيهاً في الدنيا و الآخره)(8)
در زيارت معروف «امين الله» كه از بهترين و معتبرترين زيارتها شمرده شده، يكي از درخواستهاي زائر معصوم از خداوند سبحان «محبوبيت در زمين و آسمان» است:
«محبوبه في ارضك و سمائك»(9)
بديهي است كه كسي كه از خداوند سبحان محبوبيت در ميان زمينيان و آسمانيان را طلب مي كند، قصدش شهرت و محبوبيت مثبت است.
شاهدش آن است كه اولاً، اين محبوبيت را از خدا درخواست مي كند.
ثانياً محبوبيت زمين وآسمان، هردو را مي خواهد. چه كسي نزد فرشتگان الهي محبوبيت پيدا مي كند؟ آنكه با خدا رابطه بيشتري داشته باشد. اين نصوص، همگي نشانگر آن است كه«جاه و محبوبيت وشهرت» از نعمتهاي خداوندي است.
سيد جمال الدين اسدآبادي با نگاهي مثبت به اين مقوله معتقد بود كه:
حب صيت و ميل و خواهش نام آوري، موجب آن است كه هر انساني غايت سعي و نهايت جد واجتهاد خود را در منافع عموميه به كاربرد و اين صفت دعوت مي كند افراد بشر را براينكه صرف فكر نموده از براي خلق، علوم نافعه و صناعات عجيبه را اختراع كنند، چون كه نيكنامي به غير از خدمت مردم دستياب نخواهد شد.
اين حب صيت است كه نفوس را از شرارتها و تعدي ها و ظلم ها منع مي كند و همه اين كتب نافعه و مولفات مفيده و اختراعات و غريبه و اشعار رائقه و آداب فاضله آثار همين خواهش نام آوري است، اما نبايد اين ميل را به سبب سوء استعمال به جايي رسانيد كه نفس انسانيه راضي شود، بدين كه از راههاي حيله و غدر و مكرو دروغ و رياكاري استحصال صيت و اكتساب نيكنامي نمايد،بي آنكه حقيقتاً فعلي كه قابل نام آوري است، از او سرزده باشد.(10)
انسان دوست دارد كه در ميان مردم به نيكنامي شهرت يابد و مردم او را دوست بدارند. اين خواسته فطري به خودي خود منشا آثار مثبتي است، به شرط آنكه شهرت و محبوبيت با مكروحيله به دست نيايد وانسان درحفظ و حراست از نام نيك خود كه استحقاقش را داشته است، بكوشد و اعمالي كه او را از ديده مردم ساقط كند، مرتكب نشود، كه دراين صورت، علاوه بر سقوط خود به اعتماد جامعه نيز لطمه وارد مي كند.
چه بسيار انسانهايي كه عمري به نيك نامي زندگي كردند، اما با ارتكاب عملي ناشايست آبروي خود را بردند و ديد مردم را نسبت به نيكنامان جامعه مساله دار نمودند و باعث سلب اعتماد مردم از آنان شدند. اگر علم سبب نيكنامي انسان است. با لغزش يك عالم اعتماد عمومي به عالمان كاهش پيدا مي كند.اگرثروت مشروع و استفاده مثبت از آن عامل نيكنامي ومحبوبيت است، با لغزش يك صاحب ثروت، ثروتمندان خيّر نيز لكه دار مي شوند.اگرخدمت به مردم در مسند و موقعيت اجتماعي عامل نيكنامي و محبوبيت است، با خيانت يك مسئول و صاحب منصب مردم نسبت به دولت مردان بدبين مي شوند و البته اين عوارض،خسارت كمي نيست.
اعتماد عمومي به دانشمندان، متخصصان، صاحب نظران، پزشكان، صنعتگران و دولت مردان سرمايه ارزشمندي است كه با لغزش و خطاي عالمي معروف، متخصصي مشهور، پزشك و صنعتگري شناخته شده و مسئول و دولتمردي محبوب خدشه دار مي شود و باز گرداندن آبرو و حيثيت صنفي و جلب دوباره اعتماد مردم هزينه و فرصت زيادي طلب مي كند.
نتيجه آنكه، جاه و محبوبيت مردمي به خودي خود زشت و نكوهيده نيست و حسن و قبح آن به هدف و انگيزه اي دارد كه شخص طالب آن دنبال مي كند، اما مساله «علاقه و حب جاه» مطلب درخور توجه ديگري است كه نيازمند دقت و تامل است.
علاقه به جاه و محبوبيت
خداوند سبحان نعمتهايش را براي استفاده انسان آفريده است. بنابراين، بهره برداري از نعمتها براي بندگي بهتر و بيشتر خدا است و نه تنها نكوهيده نيست، بلكه لازمه حيات دنيوي و زندگي در اين جهان است، اما اگر انسان به آنها دل ببندد و بدانها وابسته و علاقمند شود، بطوري كه او را از انجام وظايف بندگي باز دارد، زشت و ناپسند است. اگر زن و
فرزند و مال و ثروت از نعمتهاي دنيا به شمار مي روند، علاقه و دلبستگي به آنها نبايد به حدي باشد كه انسان را به ارتكاب گناه يا ترك واجب واداركند. جاه، محبوبيت، شهرت، مقام و موقعيت نيز از همين قبيل است. اگر علاقه به شهرت و محبوبيت نزد مردم به حدي باشد كه انسان براي كسب يا حفظ آن، ارزشهاي اخلاقي را زيرپا نهد و براي جلب توجه و پسند مردم به هر كاري تن بدهد، بديهي است كه چنين علاقه اي ناپسند و خار راه سير تكاملي انسان است. نكوهش دنيا و نعمتهاي آن مثل مال وثروت، جاه و شهرت و مقام و رياست در متون ديني به همين معنا است.
رسول خدا(ص) در توصيف محبت به مال و جاه فرمودند:
«حب المال و الجاه ينبتان النفاق كما ينبت الماء البقل الانّه يحوج الي الامراء و مراعاتهم و مرائاتهم»؛(11) چنانكه آب سبزه را مي روياند؛زيرا چنين فردي به سلاطين و مراعات حال آنان و نفاق و دورويي نياز پيدا مي كند.
علاقه و محبت انسان به مال و جاه موجب مي شود كه براي حفظ آنها و از دست ندادنشان با صاحب منصبان مراوده داشته و حال آنان را مراعات كندو به ورطه دورويي و نفاق بيفتد. چه بسا براي حفظ آن دو مجبور باشد حق را زير پا نهد، در برابر ظلم و بيداد سلاطين سكوت نمايد، چپاولگري و تجاوز آنان به حقوق مردم را ناديده بگيرد و خلاصه با آنان مماشات كند؛ چرا كه در غير اين صورت، مال و جاه خود را از دست خواهد داد و حاكمان و دولتمردان به خاطر حق گويي و ايستادگي در برابر ظلم و بي عدالتي،اموالشان را به غارت ببرند و آبرويشان را در جامعه بريزند و با انواع تهمتها آنان را از صحنه خارج كنند. از اين نمونه ها در تاريخ بقدري وجود دارد كه فرصت و مجال اشاره به آنها نيست. تنها به يك نمونه كه در كلمات حضرت امام مطرح شده است، اشاره مي شود.
مدرس به دليل آنكه خود را به مال و جاه و شهرت و مقام و منصب وابسته نكرده بود و از هرگونه تعلق آزاد بود، مي توانست در برابر قلدر مستبدي مثل رضاخان پهلوي بايستد واز هيچ تهديدي نهراسد. به چيزي دلبسته نبود تا براي نگهداشتن آن با ظلم كنار بيايد.(12)
ازديدگاه امام، قدرت روحي مدرس كه به او جرات و جسارت ايستادگي در برابر استبداد رضاخاني را مي داد،بي اعتنايي اوبه مال و مقام و منصب بود.
ناگفته نماند كه در ميان علايق انسان، حب جاه بسيار شديدتر از حب مال و ثروت و زن و فرزند است.
چه بسيارافرادي كه براي حفظ جاه و شهرت و موقعيت خود همه ثروتشان را مصرف و زن و فرزند و رفيق را هم فدا مي كنند. شايد جمله منسوب به رسول خدا(ص) در بعضي از آثار اهل معرفت از همين واقعيت حكايت كند.
«آخر ما يخرج عن رووس الصدّيقين حب جاه»؛(13)واپسين چيزي كه از سرهاي صدّيقين خارج مي شود، محبت جاه و شهرت است.
عطارنيشابوري نيز به همين جمله استناد كرده و چنين سروده است:
پيمبرگفت كاخر وصف مستور
كه آن از مغزصديقان شود دور
بلاشك حب جاه وحب مال است
ترا اين جاه جستن بس وبال است(14)
علاقه به مقام و رياست
يكي ديگر از نعمتهاي الهي «قدرت» است. انسان بر اساس فطرت به دنبال قدرتمند شدن است و تا به منبع قدرت حقيقي و لايزال متصل نشود، آرام نمي گيرد.
اگر انسان از اين نعمت در جهت بندگي خدا استفاده كند، خوب و پسنديده و اگر در جهت طغيان و سركشي استفاده نمايد، زشت و ناپسند است. همانطور كه انسان مي تواند محبوبيت نزد مردم را از خدا بخواهد، مي تواند قدرت اجتماعي را نيز از خداوند تقاضا كند تا در پرتوي آن به دين و خلق خدا خدمت كند و حقوق ضعفا را از ستمگران بستاند سليمان بن داود(ع) كه از پيامبران جليل القدر الهي است، از خداوند طلب مي كند كه ملك و سلطنتي به او عطا كند كه تاكنون به احدي عطا نكرده است:
(رب اغفرلي وهب لي ملكاً لاحد من بعدي)(15)
بديهي است شخصيتي چون سليمان، تشنه قدرت و رياست نيست، بلكه او خواهان آن است كه در پرتوي قدرت و سلطنت به گسترش توحيد بپردازد، چنانكه از سيره او استفاده مي شود. استشهاد به سيره و سنت حضرت سليمان دركلمات حضرت امام فراوان مشاهده مي شود.
آنچه ناپسند است، علاقه و دلبستگي به مقام و رياست است، مانند دلبستگي به مال وثروت وجاه وشهرت، با اين تفاوت كه حب مقام و قدرت و رياست و به دنبال آن قدرت طلبي و رياست طلبي به مراتب خطرناكتر بوده و موجب سقوط انسان مي شود. اين علاقه كه معمولاً از همه علايق بيش تر و شديدتر است.باعث مي شود انسان همه ارزش ها و حتي علايق ديگر را زيرپا بگذارد و براي حفظ قدرت، همه عزيزانش را نيز قرباني كند. امام رضا (ع) در اين زمينه حديثي از حضرت سجاد(ع) نقل مي فرمايد:
هرگاه شخصي را ديديد كه راه و رسم نيكويي دارد و آشكارا عبادت مي كند و در حركات و سكناتش خضوع مي ورزد، تامل كنيد! مبادا شما را بفريبد. چه بسا فردي كه بخاطر ضعف و نيت وزبوني قلب، دنيا وارتكاب محرمات، او را عاجز و ناتوان مي سازد و دين را ابزار صيادي قرار مي دهد.چنين فردي همواره با ظاهرش مردم را فريب مي دهد و اگر بتواند مرتكب گناه شود،دريغ نمي ورزد و اگر ديديد كه نسبت به مال حرام،عفت مي ورزد، در قضاوت عجله نكنيد،مبادا شما را بفريبد؛ چرا كه شهوات افراد گوناگون است، چه بسا كساني كه به مال حرام چشم ندارند، حتي اگر فراوان باشد، ولي با زن زشت رو درآميزد و مرتكب گناه شود چه رسد به زيبارو؛و اگر ديديد شخصي از زن نامحرم چشم پوشيد، صبركنيد. مبادا شما را فريب دهد، مگر آنكه آنچه را با عقلش تدبير كرده، ملاحظه كنيد و رفتار او را در برابر احكام و فرامين عقلش ببينيد. چه بسيار افرادي كه از همه موارد ياد شده پرهيز مي كنند، ولي داراي عقل متين و استواري نيستند و بخاطر جهالت و ناداني، فسادشان بيش از صلاحشان است و اگر فردي را داراي عقل متين واستواريافتيد، تامل كنيد! مبادا فريب او را بخوريد مگر اينكه او را بيازماييد كه آيا هواي نفسش بر عقلش غلبه دارد يا عقلش بر هواي نفسش حاكم است و علاقه و محبت او به رياستهاي باطل و زهد وكناره گيري اش از آنها چگونه است؟ درميان مردم كساني هستند كه در دنيا وآخرت زيانكارند. دنيا را بخاطر دنيا ترك مي كنند ومي پندارند كه لذت رياست باطل برتر از لذت اموال و نعمتهاي حلال و مباح است، لذا اين نعمتهاي حلال را بخاطر رسيدن به قدرت ورياست ترك مي كنند، بطوريكه اگر به آنها گفته شوداز خدا بترس و پروا كن،كبرو غرور جاهلي آنها را به سمت گناه مي كشاند… جايگاه چنين كسي دوزخ است و بدجايگاهي است. چنين كسي حرام خدا را حلال و حلال او را حرام مي كند و همين كه رياستش آسيب نبيند، رياستي كه بخاطر آن نگون بخت شده، اهميتي نمي دهد كه دينش از دست برود.(16)
دانشمندان اسلامي اين حديث را ناظر به برترين مراتب عدالت دانسته اند كه بر مرجع تقليد لازم است.(17)
امام خميني با اشاره به اينكه قدرت «كمال» است، شرط برخورداري از آن را «تهذيب نفس» مي دانست و مي فرمود:
قدرت، اگر چنانچه به دست اشخاص غير مهذب برسد، خطر دارد. قدرت، خودش يك كمال است. خداي تبارك و تعالي قادر است، لكن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همين كمال را به فساد مي كشانند…
ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ جز به فكر اضافه كردن قدرت خودشان و پايمال كردن مظلومان هيچ فكري ندارند… قدرت اگر در دست انسان كامل باشد، كمال براي ملتها ايجاد مي كند.اگر قدرت در دست انبيا باشد، اوليا باشد، باعث مي شود كه سلامت در جهان تحقق پيدا كند. كمال در جهان تحقق پيدا بكند و چنانچه در دست زورمنداني باشد كه عاقل نيستند، مهذب نيستند، مصيبت بار مي آورد… قدرت در وقتي كمال است و مي تواند كه كمال خودش را بروز بدهد كه در دست دانشمند باشد، در دست عاقل باشد.(18)
حب نفس سرچشمه حب جاه و مقام
علاقه به ثروت، قدرت، شهرت و رياست همگي از علاقه انسان به دنيا نشات مي گيرد. محبت و علاقه انسان به دنيا يكي از موانع كمال آدمي است. هر چند دنيا و نعمتهاي آن براي استفاده انسان آفريده شده است، اما وابستگي و دلبستگي انسان به آنها سبب مي شود كه از هدف خلقتش فاصله بگيرد.
در متون ديني دنيا مورد سرزنش قرار گرفته و اهل مذمت نكوهش شده اند، ولي اين پرسش همواره فراروي انسان بوده است كه اگر دنيا سزاوار سرزنش است، چرا خداوند آن را آفريد؟ اگر دنيا و نعمتهاي آن براي استفاده انسان آفريده شده است، چرا بايد مورد نكوهش قرار گيرد؟ و اصولاً سرزنش دنيا چه معنا و مفهومي دارد؟
عالمان و محققان به اين پرسش اينطور پاسخ داده اند كه آنچه در متون ديني مورد نكوهش قرار گرفته، «علاقه و دلبستگي به دنيا و مظاهر آن» مانند ثروت، قدرت و رياست است، نه استفاده از نعمتهاي دنيا براي حركت در مسير تكاملي دنيا و مظاهر آن از مخلوقات خداوند است كه براي انسان ،آفريده شده است. بخش وسيعي از بيانات امام خميني در زمينه اخلاق و عرفان به مقوله «حب دنيا» اختصاص دارد. اينكه حب دنيا ريشه و اساس گناهان است «حب الدنيا راس كل خطيئه»(19) به چه معنا است؟
در حقيقت، دنيا و نعمتهاي آن يكي از بهترين آفريده هاي خدا است و محل زندگي، عبادت و بندگي انسان است. سرزنش دنيا ونعمتها و آفريده هاي خدا معنا ندارد. آنچه مورد سرزنش و نكوهش است، دلبستگي به دنيا است كه آثار و پيامدهاي خطرناكي در زندگي فردي و اجتماعي بشر دارد و پس از اين برخواهيم شمرد. امام خميني اين تفاوت را در آثار خود به خوبي تبيين كرده است:
دنياي مذموم در لسان اولياء همان علاقه و حب و توجه به آن است والا اصل عالم مُلك و مشهد شهادت كه يكي از مشاهد جمال جميل حق است و مهد تربيت اولياو عرفا و علما بالله است و دارالتكميل نفوس قدسيه بشريه و مزرع آخرت است، از اعزّ مشاهد و منازل است نزد اوليا واهل معرفت. چه بسا باشد كه كسي حظي از دنياي خارجي نداشته باشد و به واسطه حق و تعلق قلبش به آن از اهل دنيا باشد و ناسي حق و آخرت باشد و ديگري كه داراي ملك و سلطنت و جاه و مال است، چون سليمان بن داود(ع) اهل دنيا نباشد و رجل الهي و انسان لاهوتي باشد ومعلوم است كه در قبال دنيا و حصول آن، علاقه به آن مدخليت ندارد. چه بسا علاقه مندان تهي دست كه از دنيا جز فساد و نكبت آن را ندارند و بي علاقه هاي داراي ملك و حشمت كه جمع بين دنيا و آخرت نمودند و به سعادت دارين رسيدند و اشاره به اين نكته در احاديث شريفه شده، مثل قول السّجاد(ع):«الدّنيا دنياآن: دنيا بلاغ و دنيا ملعونه».(20).(21)
حب الدنيا راس كل خطيئه… حب دنيا گاهي وقتها انسان را به آنجا مي رساند كه اگر موحد هم هست، لكن اگر اعتقادش باشد كه خدا از او دنيا را گرفته، در قلبش كدورتي حاصل مي شود، يك بغضي حاصل مي شود…
خيال نكنيد كه اهل دنيا عبارت از آنهايند كه مثلاً كاخ دارند، ممكن است يك نفر خيلي هم كاخ داشته باشد، اهل دنيا نباشد، يك طلبه اي يك كتاب داشته باشد، اهل دنيا باشد، علاقه داشته باشد. ميزان علاقه است.(22)
حب نفس منشا حب دنيا
نكته مهم ديگر در كلمات حضرت امام، آن است كه ريشه علاقه به دنيا، حب نفس و علاقه به خود است. حب دنيا چيزي جز علاقه و عشق به خود نيست و همين علاقه موجب مي شود كه انسان هر آنچه را كه به او تعلق دارد، دوست بدارد. به عبارت ديگر، دنياي نكوهيده نفس آدمي و دلبستگيهاي او است. حب نفس سبب مي شود كه آدمي خود را محور عالم بداند.
علاقه به خود، «خودخواهي» را به دنبال دارد و به «خودپرستي» مي انجامد و ريشه همه مفاسد فردي و اجتماعي است. علاقه و محبت انسان به خودش باعث علاقه و دلبستگي او به دنيا و مظاهرآن مي شود.
در اين زمينه نيز امام، سخنان جالبي دارد كه غالباً در جمع مسئولان، دولت مردان و صاحب منصبان ايراد كرده اند در اينجا به چند نمونه اشاره مي كنيم:
سه نظر در عالم هست يك نظري كه از روي حب، مطالعه مي كند موجودات را يا بعض موجودات را، و يك نظري كه از راه بغض مي كند به همه چيز و يك نظر ثالثي كه حب و بغض در آن نيست و آزاد است…
بزرگترين گرفتاري بشر و ماها اين گرفتاري است كه خودمان داريم و از ناحيه خود ما هست».(23)
آنچه كه خطر براي هر انساني و هر متصدي امري هست، حب نفس است.
راس همه خطاهايي كه انسان مي كند، حب نفس است. هر بلايي سرانسان خودش مي آيد يا جامعه از دست قدرتمندان مي بيند، اين در اثر هواي نفس و خودخواهي است.(24)
آن بزرگوار به فرزندش سفارش مي كرد:
پسرم!… عالم ملك مورد نكوهش نيست. بلكه مظهرحق و مقام ربوبيت او است ومهبط ملائكه الله و مسجد و تربيتگاه انبيا و اوليا- عليهم السلام الله- است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شيفتگان محبوب حقيقي و حب به آن، اگر ناشي از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او- جل وعلا- باشد، مطلوب و موجب كمال است پس دنياي مذموم در خود تو است. همه مخالفت ها با خدا و ابتلا به معصيت ها و جنايت ها و خيانت ها از حب خود است، كه حب دنيا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشات مي گيرد.(25)
همچنين درديدار با رئيس جمهور و دبيركل حزب جمهوري اسلامي و اعضاي اين حزب با اشاره به منشا همه فسادها از ابتدا تاكنون كه«حب نفس» بوده و حب جاه و مقام و مال و همه انگيزه هاي شهواني از آن نشات مي گيرد، اساس كار پيامبران را مهارو سركوبي نفس مي دانستند.(26)
چنانكه با اشاره به وضعيت اسفناك دنيا وكشورهاي اسلامي خاطرنشان كردند:يك شعبه از اين و يك مظهري از اين حب نفس، حب رياست است، حب جاه است، حب غلبه است، از اول عالم تا حالا، از اين قدرتهاي جابر هر چه به مردم رسيده است، از اين حب اشتهار، رياست، حب قدرت و از اينها بوده است كه اساسش همان حب نفس است.(27)

پي‌نوشت‌ها:
 

-مومنون ،(23):14.
2-ر.ك:جامع السعادات، ج2، ص350؛المحجه البيضاء،ج6، ص115.
3- ر.ك: يادداشت هاي استاد، ج2، ص278-279.
4- ر.ك: الميزان،ج2، ص117.
5- انشراح(94): 4.
6- مريم(19):96.
7- ابراهيم(14):37.
8- آل عمران(3):45.
9- بحارالانوار، ج97، ص264،ح2.
10- مجموعه رسائل و مقالات، ص147.
11- بحارالانوار، ج72، ص205،ح12.
12- ر.ك: صحيفه امام، ج16، ص452.
13- اسرارالتوحيد، ج1،ص196، ج2،ص764.
14-الهي نامه.
15- ص(38): 35.
16- الاحتجاج، ج2، ص158-160.
17- ر.ك: وسائل الشيعه، ج8، ص318، سفينه النجاه، ج1، ص25-26.
18-صحيفه امام، ج18، ص206-207.
19- بحارالانوار، ج51، ص258.
20- الكافي، ج4، ص4، ح8.
21- سرالصلوه، ص31.
22- تفسيرسوره حمد، ص146-147.
23- صحيفه امام، ج14، ص8.
24- همان، ج13، ص194.
25- همان، ج16، ص213-214.
26- ر.ك:همان، ص162.
27- همان، ص458-459.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 12، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد