طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حقيقت غايي در آيين بودا (2)

حقيقت غايي در آيين بودا (2)

حقيقت غايي در آيين بودا (2)

وقتي بودا پس از گذراندن دوران رياضت و نيز رسيدن به مرتبه ي بودايي، به طريقي كه مشهور است، وارد جمع پنج مرتاضي كه با او به رياضت مشغول بودند شد (26)، فرضيه ي رنج جهاني را در ذيل چهار حقيقت شريف ارائه كرد:

c034c60c ca9a 4850 8d29 2558bba63123 - حقيقت غايي در آيين بودا (2)

sa235 - حقيقت غايي در آيين بودا (2)
حقيقت غايي در آيين بودا (2)

 

نويسنده: سيد اکبر حسيني

 

آيين كهن بودا
 

آييني كه خود بودا آورده است (آيين كهن بودا ) و فرقه ي هينه يانه (20) (چرخ كوچک ) ويا تراوادا (21) بوديسم مدعي استمرار آن است و خود را ارتدكسي آن به شمار مي آورد، سه ركن مهم و اساسي دارد كه عبارت اند از :
1.دُوكه (زبان پالي) (22)؛ يعني فرضيه ي رنج جهاني؛
2.انيكه (23)؛ يعني ناپايداري اشيا؛
3.اَناتا (24)؛ يعني عدم جوهر ثابت.(25)
در اين مجال با بررسي اين سه اصل، ديدگاه اين فرقه را درباره ي حقيقت غايي و خدا بررسي مي كنيم.

الف. فرضيه ي رنج جهاني
 

وقتي بودا پس از گذراندن دوران رياضت و نيز رسيدن به مرتبه ي بودايي، به طريقي كه مشهور است، وارد جمع پنج مرتاضي كه با او به رياضت مشغول بودند شد (26)، فرضيه ي رنج جهاني را در ذيل چهار حقيقت شريف ارائه كرد:
1.هر چه رنگ و بوي هستي به خود بگيرد، سرتاسر، رنج است (حقيقت رنج). اين حقيقت، تمامي موجودات را در تمام سطوح در بر مي گيرد. لازم به ذكر است كه رنج ها سه نوع اند:
يک :رنج ذاتي؛ برخي امور، رنج ذاتي دارند؛ مانند : امور ناخوشايند، بيماري و مرگ و… .
دو :رنج سببي؛ برخي از مور، رنج ذاتي ندارند، اما موجب رنج هستند؛ مانند اموال دنيا كه تعلق و دل بستگي مي آورند و به دنبال اين تعلق و دل بستگي، از دست رفتن آنها‌، رنج آور است و در آدمي، دائماً هراس از دست دادن آنها وجود دارد.
سه :رنج هايي كه از منيّت انسان و اينكه انسان براي خود اصالت و هويتي قايل است، برانگيخته مي شوند. مثلاً شخص به خاطر دوست داشتنِ خود، از نوع رفتار ديگران با خود رنج مي كشد.
به اعتقاد بودا، هر چه در دنيا تحقق دارد، زير سايه ي اين سه نوع رنج است و دنيا اين سه را با خود به ارمغان مي آورد.
2.خاستگاه اين رنج، تولد و پيدايش است. اگر انسان متولد نشود، رنج نمي كشد (خاستگاه رنج). به ديگر سخن، آدمي اگر پاي در دايره ي هستي نگذارد، از اين رنج ها رهاست و مشكلي بدان جهت، به او نمي رسد.
هر چيزي خاستگاهي دارد و خاستگاه رنج‌، تشنگي است؛ يعني طلب و شهوت كه مايل به اينجا و آنجاست. هر چيزي كه در جهان عزيز و لذت آورست، تشنگي از آنجا پيدا مي شود؛ خاستگاه رنج آنجاست.(27)
3.ايستادنِ گردونه ي مرگ و حيات باعث رهايي از رنج خواهد بود. به عبارت ديگر، براي فرونشاندن اين رنج، لازم است كه اين چرخه ي تولد و مرگ هاي پي در پي و متوالي، متوقف شود (فرونشاندن رنج).
4.راه رهايي از اين رنج (راه فرونشاندن رنج)، هشت مرتبه دارد. اين هشت مرتبه به هشت راه رهايي بودا مشهورند:
اي رهروان، از دمه هاي مشروط، راه هشت گانه ي جليل را برترين دانسته اند؛ يعني شناخت درست (28)، انديشه ي درست (29)، گفتار درست (30)، كردار درست (31)، زيست درست (32)، كوشش درست (33)، آگاهي درست (34) و يک دلي درست.(35) آنان كه به راه هشت گانه ي جليل اعتماد دارند، و ثمره ي اعتماد به برترين، برترين است.(36)

ب. ناپايداري اشيا
 

اين عالم دائماً در حال تجديد و تغيير و عوض شدن است. مرگ و زندگي هميشه مي آيند و مي روند. در اين عالم، هيچ جوهر ثابتي وجود ندارد. امور خوشايند، پايدار نيستند و دائماً، لحظه به لحظه در حال پديد آمدن اند؛ حتي اموري كه گمان مي رود ثابت اند، در يک جريان و سيلان بي پايان قرار دارند. مي گويند در يک رودخانه نمي توان دو بار پا گذاشت. به اعتقاد بودا، آدمي بايد به اين حقيقت آگاه شود كه اشياي عالم در معرض ناپايداري و ناپايندگي هستند:
اي رهروان، بايد چنان زندگي كنيد كه ناپاكي را در تن ببينيد؛ بايد به ياد آوريد دم و باز دم را در درون تان؛ بايد چنان زندگي كنيد كه نپايندگي را در توده ها ببينيد… .(37)
به ديگر سخن، «در جهان مظاهر، هيچ لحظه ي ساكني نمي توان يافت كه در آن، امري به هستي بگرايد و استقرار يابد و سكون اختيار كند؛ چه به مجرد اينكه اين چيز را به مدد صورت و نامش درک كنيم، متوجه مي شويم كه آن چيز ديگر است و صورت ديگري يافته و خاصيت ديگري به دست آورده است. پس هر حادثه، حلقه اي ناپايدار در سلسله ي علل و اسباب است؛ بدان گونه كه معلول علت پيشين بوده است، خود علت معلول پسين خواهد بود و اين حلقه هاي پي در پي، زنجير سلسله ي اسباب جهان اند و همين استمرار لحظات متوالي است كه به اشيا پيوستگي ظاهري مي بخشد و چنين مي نمايد كه جوهر ثابتي در پس مظاهر ايستاده و پديده ها را به خود متصل كرده است».(38)
نتيجه ي اين اصل نكته ي مهمي است كه در آيين بوداي كهن و نيز تراوادا بوديسم به وضوح شكل مي گيرد و محوري ترين موضوع در الهيات بودايي مي شود. اين اصل، «عدم جوهر ثابت» است كه در ذيل بدان اشاره مي كنيم.

ج. عدم جوهر ثابت
 

هندوييسم، به ويژه هندوييسم مبتني بر اوپانيشادها، براي انسان يک وجود ثابت به نام «آتمن» قايل است و يک جوهر ثابت ديگر به نام «برهمن»، كه فهم اتحاد اين دو را مايه ي نجات از چرخه ي مرگ و زندگي بر مي شمرد. اما در بوديسم كهن، انسان آن حقيقت ثابت (آتمن) را ندارد؛ (39) و از آنجا كه آتمن كه جلوه اي از برهمن است ثابت نيست، برهمن نيز ثابت نيست.(40)
اكنون با توجه به اين سه اصل و سه محور كليدي در آيين بوداي كهن كه فرقه ي تراودا نيز بدان پايبند است، بحث خدا در اين نگرش از بوديسم، شكل خاصي به خود مي گيرد كه در پي بدان اشاره مي شود.

نتايج ديدگاه آيين كهن بودايي و تراوادا درباره ي اعتقاد به وجود خدا
 

وقتي سه اصل ياد شده را به همراه مسئله ي نيروانه كنار هم مي گذاريم، متوجه مي شويم كه نظر آيين كهن بودايي درباره ي وجود يا عدم خدا مبهم است؛ به گونه اي كه گروهي اين رويكرد را يک رويكرد الحادي كه قايل به وجود خدا نيست، مي دانند… با اين تفاسير، اين نظر قوي تر به نظر مي رسد؛ هر چند به اين نكته نيز مي توان اشاره كرد كه شايد بوديسم تراودا و آيين كهن بودايي، چندان در مقام ارائه ي يک ديدگاه مثبت و يا منفي درباره ي خدا نبوده است. در نظر اين آيين، خدايان به منزله ي مبدأ آفرينش، اهميت خاصي نداشتند. نويسنده ي كتاب اديان و مكتب هاي فلسفي هند، چنين نگرشي را در اين راه ارائه مي دهد:
بنا به اين تيره ي آيين بودايي، همه ي عناصر و واقعيت هاي جهان، گذرنده …و آني و برق آسا هستند. جوهر ثابت و حقيقت جاويدي وجود ندارد و نه مي توان در پس مظاهر يا در وجود انسان، خود يا حقيقت ثابتي يافت. اشيا متشكل از استمرار عناصرِ گذرنده و برق آسا و ناپايدارند كه به مجرد اينكه پديد مي آيند، فاني مي شوند. شخصيت ثابتي كه بيانديشد و احساس كند، وجود ندارد و ما فقط با يک سلسله تفكرات و احساسات مواجه هستيم. جهان، به منزله ي صحنه ي پيدايش و انهدام پديده هايي چند است كه گرد هم مي آيند و با هم مي آميزند و علت و معلول، يكديگر واقع مي شوند… هدف نهايي، رسيدن به نيروانه است و بحث درباره ي مبدأ و معاد و اصول جهان شناختي و غيره، بي فايده است.(41)

پی نوشت ها :
 

Hinayana.1
2.Theravada.
3.Dukka.
4.Annicca.
5.Anatta.
6.داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 145.
7.ر.ک: رابرت ا. هيوم، اديان زنده ي جهان، دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 108-114.
8.عسگر پاشائي، بودا : گزارش كانون پالي : بودا، آئين، ص 26.
9.اين راه مقدس هشت گانه به زبان پالي عبارت است:-samma ditthi.
10.samma sankappa.
11.samma vaca.
12.samma kammanta.
13.samma ajiva.
14.samma vajama.
15.samma sati.
16.samma samadhi.
17.چنين گويد او (ايتي و وتكّه)، ترجمه ع. پاشايي، ص 119.
18.همان، ص 111.
19.داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، پيشين، ص 147.
20.ر.ک: ريچارد و ديگران، اديان در جهان امروز (جهاد مذهبي)، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 330-331.
21.ر.ک: داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 148-149.
22.ر.ک: همان، ص 170.
 

منبع: فصلنامه علمي تخصصي معرفت اديان شماره 1

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد