حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (1)
حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (1)
منبع : اختصاصي راسخون
چكيده
دراين تحقيق درپي آن هستيم كه اولاً با تعريف لغوي حلم وتعريف آن از منظر قرآن و روايات و بررسي تفاوت آن با صبر، عفو، رفق و كظم غيظ تصويري بهتر از اين واژه و فضيله نفساني داشته باشيم و در راستاي قاعده «تُعْرَفُ الأشياء بأضدادها» لازم ديديم كه درباره ملكات خبيثه در مقابل حلم از قبيل سَفَه وغضب مطالبي چند ازجمله تعريف، موارد بروز اين رذائل، راههاي كاهش و جلوگيري از اين اوصاف، علاج سفه و غضب و همچنين بردباري در هنگام خشم ارائه دهيم.دربخش بعدي به بيان آيات و روايات در مورد حلم پرداخته و ارزش حلم و بردباري را بيان مي نماييم تا اين بيان مُشوقي باشد براي عزم و اراده ايجاد و تقويت اين خُلق نيكو.در بخش ديگر به بيان نمونه هايي از حلم پيامبر(ص) و ائمه (ع) و برخي از علما براي تشويق و الگو برداري خواننده از سيره پيامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) وعلماء پرداختيم. در بخش بعد به بررسي رابطه حلم با علم از منظر روايات پرداخته بدين منظور كه در پرتو شناخت رابطه حلم با عقل وعلم، ارزش اين صفت بيشتر مشخص گردد. در قسمت ديگري از اين تحقيق به بيان دستاوردهاي بردباري از منظر آيات و روايات و نهايتاً به راهكارهايي جهت ايجاد اين صفت اخلاقي پرداخته ایم.درپايان براي تذكر اين نكته مهم كه حلم بي جا چه اثرات مخرّبي دارد به حلم مذموم وآفت بردباري اشاره شده است. ان شاءالله كه اين اثر اولاً براي شخص محقق وثانياً براي خوانندگان و مخاطبين داراي اثرات مفيد در زندگي شخصي و اجتماعي و ثمرات معنوي روحي و پاداش و أجر اُخروي باشد.
کلید واژه:حلم،بردباری،حلم مذموم،مراتب حلم،الگوهای حلم،حلم نبوی، حلم علی (ع)،سرچشمه های حلم،غضب،تمرین بردباری،کظم غیظ
ضرورت تزكيه وتهذيب (خودسازي)
الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد وآله الطاهرين المعصومين لا سيَّما بقیة الله في الأرضين حجة ابن الحسن المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و جعلنا من انصاره و شيعته.شك نيست كه همه خواهان نيكبختي وسعادتند و براي رسيدن به اين هدف بزرگ راهي جز تزكيه و تصفيه و تهذيب نفس، يعني كسب مكارم و فضايل و دوري از رذايل اخلاق، وجود ندارد، كه انبياي عظام و اولياي كرام (ع) بر اين طريقت رفته و طالبان حقيقت را به اين راه دعوت كرده اند.قرآن كريم بر اين مطلب تصريح و تأكيد دارد:« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»: به راستي رستگار شد آن كسي كه نفس خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد آن كس كه خود را آلوده كرد.(1) همچنين در جاي ديگري از قرآن مجيد فلسفه بعثت خاتم پيامبران (صلي الله وعليه وآله) را تعليم و تر بيت و تزكيه انسانها بر شمرده است آنجا كه مي فرمايد:« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الحِکمَةَ، وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ»: او خدايي است كه در ميان عرب اُمّي پيامبري ازخودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها و زشتيها منزه سازد….. (2)نيز شخص پيامبر اعظم(ص) درباره فلسفه بعثت خود فرمودند: « بُعِثْتُ لِمَكَارِمِ الْأَخْلَاق و مَحاسِنها »: من ازطرف خدا مبعوث شدم براي مكارم ومحاسن اخلاق(3)حضرت علي (ع) نيز براهميت تهذيب نفس تآكيد فرموده ورعايت آن را مايه خوشبختي انسان دانسته اند:« برفرض كه اميدي به بهشت و ثواب و بيمي از دوزخ وعقاب نداشته، باز شايسته آن بود كه ما در پي مكارم اخلاق باشيم، زيرا خوشبختي و سعادت را از اين طريق مي توان به دست آورد.»(4)نتيجه آنكه: مهمترين مسأله اي كه فراوان مورد توجه آئين مقدس اسلام قرار گرفته و در رسيدن به كمالات و فضايل انساني نقش اساسي دارد مسأله تزكيه نفس و پرورش روح است، كه به عنوان يك امر حياتي و ضروري مطرح مي باشد.حال با توجه به مطالبي كه پيرامون اهميت و تزكيه نفس از نظر قرآن و عترت ارائه شد بر آن شديم كه در اين راستا پيرامون يكي از فضائل اخلاقي يعني ” حلم” تحقيقي انجام دهيم. زيرا امام علي (ع) مي فرمايند:« دانش به نادان فايده ندهد و بردباري به غير بردبار سود ندهد.» بنابراين اگر در پي سود بردن از بردباري هستيم بايد انساني بردبار شويم و اين صفت را در خود ايجاد و تقويت كنيم. و در پرتو شناخت اين ملكه حسنه و اضداد آن وشناخت راههاي ايجاد وتقويت آن در خويش و همچنين شناخت ملكات خبيثه مقابل آن و پي بردن به راههاي مبارزه با آنها گامي درجهت متّصف شدن به اين صفت نيكو و خُلق حسنه برداشته و بالتبع و طبق فرمايش مولاي متقيان از منافع آن نيز بهره مند گرديم.همچنين به وظيفه ديني وانساني خود به عنوان يك مسلمان شيعي در جهت كسب كمالات انساني وتزكيه نفس از رذائل اخلاقي كه مقدمه سعادت وفلاح است جامه عمل پوشانده باشيم.
معناي لغوی حلم
لغت شناس برجسته قرآن،راغب،در كتاب مفردات چنين بيان داشته كه:« حلم به معناي خويشتن داراي به هنگام غضب است، و از آن جا كه اين حالت از عقل و خِرَد ناشي مي شود گاه به معناي عقل و خرد نيز به كار رفته است.» خداي تعالي در قرآن كريم مي فرمايد:« أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُم…» مفسران چنين گفته اند كه أحلام، در اين آيه يعني عقلهايشان فرمانشان مي دهد، معني “حِلم” درحقيقت علم و خِرَد نيست.ولي آنرا بعقل تفسير كرده اند زيرا حلم يكي از اسباب و لوازم عقل است. و فعل اين واژه – حَلُمَ، حَلَّمَهُ العقلُ و تَحَلَّمَ- است [ بردبار شد وعقل و خرد او را بردبار و شكيبا كرد]بنابر اين انسان داراي حلم كسي است كه در عين توانايي، در هيچ كاري شتاب نمي كند و در كيفر مجرمان شتاب زده نمي شود، روحي بزرگ دارد و بر خشم و احساسات خو مسلط است.چنان كه در روايت آمده شخصي از امام حسن مجتبي (ع) سؤال كرد: حلم چيست؟ فرمودند:« الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ»: فرو بردن خشم و تسلط بر خويشتن است.(5) و بر همين اساس حضرت علي (ع) فرمودند:« لا حِلمَ كالصَّبرِ و الصُمتِ»: هيچ حلمي مانند استقامت و سكوت نيست.(6) بنابراين استقامت و كنترل زبان، از شاخه هاي مهم حلم است، پس حلم مفهومي ضد عجز وتسليم نيز دارد.
وجه افتراق صبر وحلم:
تعريف صبر:
ضد صفت « جزع»، «صبر» است و آن عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن، و مضطرب نگشتن آن در بلايا و مصائب و مقاومت كردن با حوادث و شدائد، به نحوي كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگي و طمأنينه كه پيش از حدوث آن واقعه است زوال نپذيرد، پس زبان خود را از شكايت نگاهدارد و اعضاي خود را از حركت ناهنجار محافظت كند و اين صبر در شدائد است كه ضد آن جزع است. از براي صبر اقسام ديگري نيز هست. مثل: صبر در مَعارِك و جنگها كه شجاعت است و صبر در حال غضب، كه حلم است. و صبر در مشقت طاعت و عبادت و صبر مقتضيات شهوت و صبر بر زهد در دنيا و غير اينها. و ازاين ظاهر مي گردد كه اكثر اخلاق، داخل صبر است و از اين رو است كه چون از حضرت رسول (ص) از ايمان سؤال كردند فرمودند: « آن صبر است» و مطلق صبر، عبارت است از مقاومت كردن نفس با هوا و هوس خود و ثبات قوه عاقله، كه باعث دين است در مقابل قوه شهويه كه باعث هوا و هوس است.(7)
تفاوت حلم و صبر
در كتاب فروق اللغة،ابي هلال عسكري تفاوت صبر وحلم را اينگونه بيان فرموده:« بدان كه حلم، اهمال بتأخير عقاب مستحق است و حلم از جانب خداوند تعالي نسبت به گنهكاران در دنيا فعلي است مُنافي تعجيل درعقوبت از نعمت و عافيت و بدان كه حلم صحيح نيست مگر از كسي كه قادر بر عقوبت و امثال عقوبت مثلا تأديب بوسيله زدن باشد.و همچنين به كسي كه ترك ظلم مي كند حليم گفته نمي شود و تنها زماني گفته مي شود «حَلُمَ عَنهُ: از او درگذشت» كه عقابش را به تأخير اندازد و او را عفو كند و اگر چنانچه او را عقاب كند عادل باشد نه ظالم.بعضي گفته اند كه حلم ضد سَفَه است. به خاطر اينكه «سَفَه» يعني بي خردي و سبك سري و عجله و در حلم،بردباري و وقار و اهمال[مهلت دادن]مي باشد. و اما صبر: يعني حبس نفس در مصادفه با ناملايمات و صبر مرد حبس كردن نفس از اظهار جزع است، و جزع « بيان آنچه كه رسيده به آدمي از مصائب و ضررها و غم و اندوه مي باشد.و جايز نيست كه صبر به اين معنا، صفت براي خداوند تبارك وتعالي قرارگيرد؛ زيرا مصائب و ضررها به خداوند اصابت نمي كند ولي جايز است وصف حليم را به خداوند تبارك و تعالي نسبت داد».(8)در مورد خداوند در دعاي جوشن كبير مي خوانيم: « يا مَن هُوَ بمَن عَصاهُ حَليم» كه اين فراز خود به خوبي نشان دهنده تعريف مذكور درباره حلم مي باشد، و نكته اينكه اگر در جايي صفت « صبور وصّبار»(9) براي خداوند متعال آورده شده به اين معنايي كه ابي هلال فرموده نيست بلكه مد نظر آنجا غايت صبر است كه موجب عفو و حلم خدا در برابر عصيان بندگان است،يا مي توان به طور دقيقتر اين چنين گفت كه اگر كلمه حلم و صبر با هم در جايي آمدند آنگاه تفاوت بين اين دو كلمه لحاظ مي شود ولي اگر اين دو كلمه به تنهايي در كلامي ذكر شده باشند هر دو به معني حلم بكار رفته اند. وطبق قاعده « إذا اجتَمعا إفترقاء و إذا افتَرقا إجتمعا» عمل شده است. اما در ارزش صبر و اهميت آن همين بس كه مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايند:«بر شما باد به شكيبايي، كه شكيبايي، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايي چونان بدن بي سر ارزشي ندارد.»(10)
تفاوت حلم وعفو
برخي متكلمان حلم را عفو دانسته و حليم را« صاحب عفو» شمرده اند و آنرا به ” اِنعام” و نيز به “ترك انتقام” تفسير كرده اند. (11)امام فخر رازي با بیان نمودن وجه اشتراك حلم و عفو و نشان دادن وجه اختلاف آن دو، تفاوت حلم و عفو و فرق «حليم العَفُّوا،يعني بسيار بخشنده وبسيار عفو كننده»را باز نموده است.
الف) وجه اشتراك: حلم وعفو در امر« ترك انتقام وعقاب» مشتركند. بدين معنا « حليم و عَفُّوُ» آن كسي است كه آهنگ آن كند تا از گناهكاران سركش انتقام نگيرد و از او كِين نكشد.
ب) وجه اختلاف: حلم وعفو در امرنهان داشتن و آشكار ساختن آهنگ انتقام با يكديگر اختلاف دارند، بدين معنا كه «حليم» قصد و آهنگ خود را مبني بر ترك انتقام نهان مي دارد، اما «عَفُّو» آن را آشكار مي سازد.(12)
تفاوت حلم و رفق
در كتاب شريف بحار الانوار ذيل حديثي از پيامبر (ص) تفاوت اين دو واژه را علامه مجلسي(ره) بيان فرموده اند:
دربيان حلم و رفق،هرچند اين دو در معنا، معنايي نزديك هم دارند اما فرق كمي ميان آنهاست:حلم،ترك مكافات و جزاء از كسي است كه به تو ستم كرده يا خطايي نسبت به تو مرتكب شده و سكوت در مقابل كسي است كه به تو بد دهني وسفاهت كرده.
اما رفق،يعني لطف و شفقت و احسان به بندگان و عباد.
حلم وكظم غيظ:
قال علي (ع): « يَحتاجُ العلمُ إلي الحِلمِ و يَحتاجُ الحِلمُ إلي الكَظمِ».(13) و نيز فرمودند:« إنما الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ ».(14)اما در مورد جملة « كظم الغيظ» واژه “غيظ” در لغت به معني شدت خشم و حالت برافروختگي و هيجان فوق العاده روحي است كه بر اثر ناملايمات و گزندهاي روحي به انسان دست مي دهد، واژة ” كظم” در لغت به معني بستن سَرِ مَشكي است كه پر ازآب شده و به طور كنايه، در مورد كساني به كار مي رود كه ازخشم و غضب پرشده اند و نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندي نشان دهند. در اين هنگام حالت خويشتن داري همچون بند محكم، سَرِ مَشك غضب را مي بندد و از طغيان آن جلو گيري مي نمايد. بنابراين كظم غيظ و فرو نشاندن خشم از روشن ترين مصداق هاي حلم است و موجب جلوگيري از طغيان خشم وتندي نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهي خطرناك نجات مي بخشد.
مطالب ذیل برگرفته ازکتاب شریف معراج السّعاده در رابطه با کظم غیظ می باشد: بدان كه ضد غضب،« حلم » است كه عبارت است از اطمينان نفس، به حيثي كه قوه غضب به آساني او را حركت ندهد. و«كظم غيظ» كه عبارت است از فروبردن خشم و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نيست و ليكن آن نيز ضديّت با غضب دارد كه نمي گذارد آثار غضب ظهور نمايد. پس اين دو صفت شريفه«حلم وكظم غيظ» ضد غضبند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فا ضله اند. اما صفت حلم،پس آن اشرف كمالات نفسانيّه است بعد از صفت علم، بلكه علم را بدون حلم نفعي و اثري و شجرة دانايي را بي باغباني و بي بردباري ثمري نيست.و از اين رو حضرت رسول(ص) فرمودندكه: « خداوندا مرا به سبب علم، بي نيازكن و به صفت حلم، مرا زينت ده ».(15)همچنين آن حضرت (ص) در باب فضيلت علم و حلم چنين فرموده اند:« هيچ گاه چيزي به چيزي ديگر اضافه نشده كه بهتر و زيبنده تر از اضافه شدن بردباري به دانش باشد.»(16)و فرمودندكه:« خدا دوست دارد بنده حليم را و دشمن دارد فحش گوي بي مبالات را».(17)و فرمودندكه:« سه چيز است كه هر كه يكي از آنها را نداشته باشد هيچ عملي او را فايده نمي بخشد: يكي:تقوايي كه او را از معاصي باز دارد. دوم: حلمي كه زبان سُفَها را از او كوتاه كند. و سيّم: خُلق نيكي كه در ميان مردم زندگاني كند.»(18)و ازهمين باب از حضرت صادق (ع) مروي است:« بردباري كردن در برابر نادان،ياوران انسان را بر ضد او زياد مي كند.»(19) و باز حضرت رسول(ص) فرمودند:« هرگز خدا به جهالت و ناداني كسي را عزيزنكرد و هرگز با حلم وبردباري كسي را ذليل نكرد.»(20)و اما كظم غيظ،اگرچه فضيلت وشرافت آن بقدر حلم نباشد، ليكن هرگاه كسي برآن مداومت نمايد معتاد مي شود و صفت حلم از براي او به هم مي رسد. و از اين جهت حضرت پيغمبر (ص) فرمودندكه:« علم، به تعلّم هم مي رسد و حلم به تحلّم، كه كظم غيظ باشد.»(21)و نيز خداوند عظيم در كتاب كريم خود مدح فرموده است كساني را كه خشم خود را فرو مي برند:« الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين»(22)جمله ” كظم غيظ” كه به معني فرو نشاندن خشم است، در اين آيه به عنوان يكي از صفات پرهيزكاران بيان شده،آنها كساني هستند كه خشم خود را فرو مي برند.همچنين از حضرت ختمي مرتبت مروي است كه:« هيچ بنده اي جرعه اي نياشاميده كه اجـر آن بيشتر باشد از جرعه غيظي(خشمي) كه از براي خدا فرو برد.»(23)
وامام باقر (ع) فرمودندكه:« هيچ بنده اي خشم خود را فرو نبرد مگر اينكه خدا در دنيا وآخرت عزّت او را زياد مي كند.»(24) ومروي است كه « صبر كن بر دشمنانت به درستي كه كسي كه درحق تو معصيت خدا را كند هيچ مكافاتي بالاتر و بهتر از آن نيست كه تو اطاعت خدا را در حق او كني».(25) و نيز چه زيبا سروده شاعر در مورد فرو بردن خشم بوسيله حلم:
در خشم، روان خويش مي آزاري
در حـلم،وقارخود نگه مي داري
در خشم،اگر گمان نصرت داري
در حـلم، بود ثواب نيكــوكاري(26)
حلم در قرآن مجيد:
قرآن مجيد حلم را از اوصاف حضرت حق دانسته، و از پيامبران الهي به عنوان انسانهايي حليم ياد كرده، و اين همه براي اين است كه مردم از حضرت حق و انبياءالهي درس گرفته و به نور حلم و بردباري متصف شوندكه راه نجات، همرنگي با خدا و انبياء الهي است. ضمناً مي دانيم كه حليم يكي از اسماء الهي است كه به همراه اسماء و صفات ديگر،11 بار در قرآن آمده (6 مرتبه با اسم غفور،3 مرتبه با اسم عليم،یک مرتبه با شكور و يك مرتبه با غني). اين صفت 4 مرتبه هم درباره حضرت ابراهيم و اسماعيل و شعيب در قرآن تكرار شده است. ضمناً خود واژه ” حلم” در قرآن نيامده و در اغلب موارد به صورت حليم تكرار شده و در چند آيه هم « حُلُم و أحلام» كه از مشتقات ديگر آن است آمده و به معني خواب ديدن مي باشد. سوره بقره آيه 235: « وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ»: وبدانيد كه خداوند از نيات دروني شما آگاه است، پس از نيت هاي پليد وآلوده به خاطر خدا بپرهيزيد و آگاه باشيد كه در صورت تغيير حال و توبه، خداوند آمرزنده و بردبار و حليم و شكيبا است.
2) سوره بقره آيه 225 «لاَ يُؤَاخِدُكُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلكِن يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ»: خداوند از سوگندهاى لغو، شما را مؤاخذه نمى كند، ولى از آنچه در دل داريد – نيات ناپسند، حسد،كبر، عجب،ريا، حرص، طمع -شما را به مؤاخذه مى كشد، مگر آن كه توبه كنيد كه خداوند آمرزنده بردبار است.
3) سوره بقره آيه 263:« قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَة يَتْبَعُهَا أَذىً وَاللهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ»: فقير سائل را به زبان خوش و طلب آمرزش، از پيش خود برگردانيد بهتر از اين است كه به او كمك شود ولى آن كمك همراه با آزار روحى و قلبى و يا جسمى باشد. خداوند بر عصيان و بخل مردم بى نياز و بردبار است.
4) سوره آل عمران آيه 155:« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ »: همانا آنان كه از شما در جنگ احد به جنگ پشت كردند، و از ميدان جهاد گريختند، شيطان آنان را به سبب نافرمانى و بدكرداريهايشان به لغزش افكند و خدا از آنها درگذشت كه خداوند آمرزنده بردبار است.
5) سوره توبه آيه 114:« إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لاََوَّاهٌ حَلِيمٌ»ابراهيم شخصى بسيار ناله كننده و خدا ترس و بردبار بود.
6) سوره هود آيه 75:« إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ»:همانا ابراهيم بسيار بردبار و رئوف و ناله كننده و آمرزش طلب در حق خود و خلق خدا بود.
7) سوره هود آيه 87: « قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ»: قوم شعيب به شعيب گفتند: آيا نمازت وادارت مى كند كه ما را از پرستش معبودان پدرانمان و تصرف در اموالمان به دلخواه منع كنی ؟ اى شعيب تو مرد بسيار بردبار و رشيد و درستكار هستى.
8) سوره صافات آيه 101:« رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَم حَلِيم»:ابراهيم از پروردگار عالم درخواست فرزندى صالح و شايسته كرد و ما او را به فرزند بردبارى بشارت داديم.
نكته: براي اختصار ما به آيات ديگر اشاره مي كنيم:
9) نساء آيه 13، 10) مائده آيه 101، 11) حج آيه 59، 12) التغابن آيه 17، 13) الإسراء آيه 44، 14) الاحزاب آيه 51 15) فاطر آيه 41 در اين آيات دقت كرديد، كه مسئله حلم از چه ارزش والائى برخوردار است، حلم اخلاق حضرت حق و از اوصاف پسنديده انبياء الهى است.اگر حلم خدا در برابر مردم عاصى و كم ظرفيت نبود، اگر انبياء از حلم و بردبارى برخوردار نبودند، تمام گنهكاران به سرعت به عذاب دچار مى شدند و از عنايتى به عنوان توبه آثارى برجاى نمى ماند، و بسيارى از صالحان كه از نسل عاصيان گذشته بودند با معذب شدن عاصيان و از بين رفتن آنان بوجود نمى آمدند، كه حلم خدا و انبياء باعث شد بسيارى از عاصيان موفق به توبه شوند و صالحان روزگار هم به لباس حيات آراسته گردند.حلم مانع از مؤاخذه حق و نفرين انبياء در حق عاصيان بود، و اين عاصيان و سركشان بودند كه از بركت حلم موفق به جلب عفو و آمرزش گشته و علّت تحقّق نسل صالح شدند،درهمين رابطه مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايند:« چه بزرگ است بردباري خداوند تعالي بردشمنان و سركشان. وچه بزرگ است گذشتش ازبندگان.»(27) خداوند بزرگ در برابر گناه بسيار بزرگ فرزندان يعقوب حلم ورزيد،و يعقوب بزرگوار از نفرين در حق فرزندانش خودداررى كرد، و اين حلم حق و يعقوب باعث گشت كه فرزندان گنهكار يعقوب موفق به توبه شدند، و با زنده ماندنشان باعث بوجود آمدن نسل صالحى چون انبياء بعد از يعقوب گشتند. كه تمام انبياء بنى اسرائيل تا عيسى (ع) از نسل فرزندان حضرت يعقوب بوجود آمدند. و اين همه نتيجه حلم و بردبارى حق و حضرت يعقوب در باره ى آن گنهكاران بود.چه نيكوست كه ما هم در مقابل برخورد نامناسب پدر و مادر و زن و فرزند و اقوام ودوستان وتمامي مردمي كه با آنها سر وكار داريم؛دركوچه وخيابان و در ترافيك شهرهاي شلوغ، بازار، مدرسه وخلاصه هركجا،همانند حضرت باري تعالي و انبياء و اوصياء و ائمه اطهار (ع) حلم بورزيم و از خشم و غضب و عصبانيت خوددراى كنيم كه منافع حلم قابل ارزيابى و خسارتهاى غضب و خشم قابل اندازه گيرى نيست ؛ آنان كه از حلم و شكيبائى و صبر و حوصله برخوردارند، درونشان منّور به نور امنيّت و قلبشان متّصف به صفت آرامش و طمأنينه و از همه بالاتر تمام مصائب ارضى و سمائى و اجتماعى و خانوادگى براى آنان تحملّش ساده و آسان و راحت و سهل است.اينان به خاطر حلم و شكيبائى از ثوابى عظيم و اجرى بى نهايت از طرف حضرت حق برخوردارند و به حق كه محبوب خدا و انبياء و امامان بزرگوار هستند.
صلاي عشق جانان بي بلا نيست
زماني بي بلا بودن روا نيست
اگر صد تير بر جان تو آيد
چو تير از شصت او آيد خطا نيســت
از آنجا هرچه آيد راست آيد
تو كژ منگر كه كژديدن روا نيســت
بلا كش تا لقاي دوست بيني
كه مرد بي بلا مرد لقا نيسـت
ميان صد بلا خوش باش با او
كه در آن جايگه هرگز بلا نيسـت
دواي جــــــان مجـــــــو و تــــــن فــرو ده
كـــه درد عـشـــــق را هرگـــز دوا نيســـــت
حلم در روايات
الف) حلم در روايات اميرالمؤمنين (ع): وجود مقدس اميرالمؤمنين على (ع) را در اين زمينه گفتارهاى بسيار مهمى است كه دركتاب شريف «غرر الحكم » و«بحارالانوار » ج71 و77 نقل شده است: اَلْحِلْمُ سَجیَّةٌ فاضِلَةٌ. ؛بردبارى اخلاق برتر است.
2) اَلْحِلْمُ زينَةٌ.حلم و بردبارى زينت انسان است.
3) اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالْعَقْلُ حُسامٌ باتِرٌ فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلْقِكَ بِحِلْمِكَ وَقاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ.بردبارى پرده پوشاننده و عقل شمشير برّانى است، خلل اخلاقت را به بردبارى خود بپوشان، و هوای نفست را با قدرت عقل از ميان بردار.
4) اَلْحِلْمُ حِجابٌ مِنَ الاْفاتِ.
بردبارى و شكيبائى مانعى از آفات و بليات است.
5) اَلْحِلْمُ رَأسُ الرِّياسَةِ.
بردبارى سر آقائى و رياست است.
6) اَلْحِلْمُ عَشيرَةٌ.
بردبارى براى انسان قبيله است.
7) اَلْحِلْمُ نِظامُ أمْرِ الْمُؤْمِنِ.
شكيبائى نظام حيات مؤمن است.
8) لا عِزَّ اَنْفَعُ مِنَ الْحِلْمِ.
عزّتی سودمندتر از بردبارى نيست.
9) كَفى بِالْحِلْمِ ناصِراً.
حلم و بردبارى ياورى كافى است.
10) لا يَكُونُ الرَّجُلُ عابِداً حَتّى يَكُونَ حَليماً.
مرد بنده نيست مگر بردبار باشد.
11) وَجَدْتُ الْحِلْمَ وَالاِحْتِمالَ اَنْصَرَ لي مِنْ شُجْعانِ الرِّجالِ.
بردبارى و شكيبائى و تحمل پيش آمدها را براى خود يارى كننده تر از مردان شجاع ديدم.
12) سُئِلَ الاِْمامُ عَلِيٌّ (ع): عَنْ اَقْوى الْخَلْقِ، قالَ: الْحَليمٌ.
از امام على (ع) قوى ترين انسان را پرسيدند. فرمود: بردبار و شكيبا.
13) اِنَّمَا الْحِلْمُ كَظْمُ الغَيْظِ وَمِلْكُ النَّفْسِ.
بردبارى فرو خوردن خشم و مالكيت بر نفس است.
14) سُئِلَ (ع) عَنْ اَحْلَمِ النّاسِ فَقالَ: الَّذي لا يَغضَبُ.
از حضرت از بردبارترين مردم پرسيدند فرمود: كسى است كه خشمگين نمى شود.
حلم ازمنظر امام صادق (ع):
قالَ الصّادِقُ (ع):«اَلْحِلْمُ سِراجُ اللهِ يَسْتَضيءُ بِهِ صاحِبُهُ اِلى جِوارِهِ، وَلا يَكونُ حَليماً اِلاّ الْمُؤَيَّدُ بِاَنْوارِ
الْمَعْرِفَةِ وَالتَّوْحيدِ.»(28)امام صادق (ع) در اين روايت، از يكى از مهم ترين اوصاف پسنديده، و موارد حميده يعنى شكيبائى و بردبارى و حوصله و حلم سخن مى گويند.در ابتداى روايت مى فرمايند: شكيبائى و بردبارى چراغ پر فروغ الهى است، كه انسان در سايه نور آن چراغ به جوار رحمت حضرت حق راه پيدا مى كند و به سبب آن از فيوضات نامتناهى حضرت دوست مستفيض مى گردد.حلم و بردبارى، حوصله و شكيبائى براى كسى ميّسر نيست، مگر اينكه مؤيد به انوار معرفت و توحيد باشد.آرى، حقيت اين است كه اگر كسى آگاه به آيات قرآن، و عالم به اخلاق انبياء و ائمه و اوليا و بيناى نسبت به روايات باشد، و از طرفى در عرصه با عظمت توحيد يعنى پيوند قلبى و عملى با حضرت حق باشد و از آنجناب در مسئله اوصاف و صفات نفسى كسب نور كند، بدون ترديد به صفت پاك و پر ارزش بردبارى و حوصله متصف مى گردد، و از اين طريق از بسيارى از گناهان در امان مانده، و به كسب بسيارى از واقعيات و حقايق موفق خواهد گشت. انسان از زندگى كردن با ديگران چاره اى ندارد، چرا كه از ابتداى خلقتش مدنى الطبع و اجتماعى آفريده شده، و ادامه حيات در ظلمت و تنهائى براى او ميّسر نيست.انسان در زندگى خانوادگى و اجتماعى خويش بايد بداند كه همه آنان كه اطراف او هستند از علم و معرفت و امانت و صداقت و ظرفيت و حقيقت و ايمان و اسلام كامل و اخلاق پسنديده و اوصاف حميده برخوردار نيستند، و بخاطر اين كمبودها ممكن است در حق انسان مرتكب اشتباهاتى شوند، و انسان اگر در برابر اين حوادث كه معلول بى خبرى و بى معرفتى و كم ظرفيتى ديگران است از كوره در برود و بر كرسى خشم و غضب و عصبانيّت بنشيند بناچار دچار شر و ظلم و گناه و معصيت شده و از رحمت واسعه حق خود را محروم مى نمايد، اما اگر حلم و حوصله و شكيبائى و بردبارى پيشه سازد اوّلاً به طرف مقابل درس حق و حقيقت آموخته و ثانياً او را از كرده خود پشيمان ساخته و به راه فضيلت رهنمون مى گردد.حلم در وجود انسان منبع جاذبه براى جذب مردم بسوى حق است و اين واقعيتى است كه در انبياء و ائمه طاهرين (ع) تجلّى داشت و از اين راه بسيارى از مردم به حقيقت گرايش پيدا كرده و به ايمان و عمل آراسته شدند.آراسته بودن مؤمن به حلم، كه راه به دست آوردنش تمرين حوصله در برابر حوادث است، و دورى وى از غضب و خشم و از كوره در نرفتن از واجبات اخلاق اسلامى است.در اينجا لازم است به مسئله حلم وملکات مقابل آن از جمله سفه و غضب از ديدگاه آيات و روايات اشاره شود، باشد كه براى تمام مطالعه كنندگان سود دنيائى و آخرتى ببار آورد.
حلم وملكات مقابل آن (صفات رذيله ضدآن)
معني حلم و ضد آن سَفه:دراين قسمت براي فهم بهتر مفهوم حلم از قاعدة « تُعرَف الأشياء باضدادها» استفاده كرده و معناي حلم و يكي از اضداد آن يعني صفت رذيله سفه رابيان مي نماييم.« حلم از شعب اعتدال قوه غضب است. و آن عبارت از ملكه اي است كه نفس را به واسطة آن طمأنينه حاصل شود كه بزودي و بي موقع، قوه غضب او به هيجان در نيايد، و اگر بر خلاف ميل نفساني او چيزي رخ دهد و به او مكروه يا ناگواري رسد از حوصله بيرون نرود و گسيخته لجام نشود.»(29) در مقابل آن: « سفه به فتح فاء است از« سَفِهَ » از باب « عَلِمَ،يَعْلَمُ،…». يُقالُ: سَفِهَ الرجلُ ؛ أي عَدَم حِلْمُهْ و سَفَّهَ الجهلُ حِلْمَهُ ؛ أي أطاشَهُ و أخَفَّهُ طيش و خفت و سبكي در مقابل آن سكونت و بردباري است و آن ملكه اي است كه بواسطه آن نفس از حوصله بيرون رود و با ناملايمات سازگار نباشد»(30) و بدون ميزان و از روي جهالت افسار گسيخته شود و غضبش به جوش آيد و خوددار نباشد، و اين از شُعب افراط قوه غضب است.« و شايد سفاهت، در اصل، همان سبك مغزي و جهالت و خفت عقل باشد.»(31) « و چون كسي كه متمكن از حفظ قوة غضبيه نيست جاهل و سبك مغز و خفيف العقل است از خلاف حلم به سفاهت تعبير شده است، نه آنكه جوهراً معناي سفه ضد حلم باشد.»(32) به بيان ديگر مي توان در مورد حلم چنين گفت: حلم يعني آرامش نفس به كيفيتي كه غضب به زودي آن را متأثر نسازد و از امور خلاف خواستة خود به سرعت تأثير نپذيرد(دفع غضب) يا اينكه صبر و استقامت در برابر حوادث و امور محّرك خشم را حلم گويند. و اما سفاهت از منظر روايات و نكوهش از آن،كه تأمل در اين روايات سبب ايجاد انگيزه مي شود براي ترك سفاهت و ايجاد ضد آن يعني “حلم” در خويشتن.در كتاب شريف كافي احاديثي چند در باب سفاهت آورده شده كه در حد اين مقال مختصراً به تعدادي از آنها اشاره مي شود:
1) درحديثي از امام صادق (ع) آمده است كه سفاهت را از اخلاق اشخاص پست و لئيم برشمرده اند:
قال صادق (ع):« همانا سفاهت خُلق شخص پستي است كه بر هر زير دستي، گردن فرازي كند و براي هر بالا دستي زبوني كند.» (33)
2) ازحلبي از امام صادق (ع) مروي است:« سفاهت نكنيد، زيرا پيشوايان شما سفيه نيستند.و امام صادق (ع) فرمودند: هركس شخص سفيه را با سفاهت جواب و عوض دهد، آنچه بر سر او آيد براي خود پسنديده است چونكه به مانند او رفتار كرده است.»(34)
3) ونيز ازآن حضرت نقل شده كه فرمودند:« به راستي مغبوض ترين خلق خدا بنده اي است كه مردم از زبانش حذر كنند.»(35)منظور از شخصي كه مردم از زبانش حذر كنند در اين حديث همان فرد سفيه و بي خرد و بي تدبيري است كه درهنگام ناملايمات و درگيريها بدون تفكر وتعقل و خِرَد ورزي هرآنچه به زبانش جاري مي شود بيان كند.و نيز علي (ع) مي فرمايند:« سلاحُ الجُهّالِ السَّفه».(36)ونيز از آن حضرت مروي است:« إياكَ و السَّفْهَ فَإنَّهُ يُوحِشُ الرِّفاقَ»: ازبي خردي بپرهيز كه رفيقان را مي راند.(37)
حلم وغضب
قال علي بن الحسين (ع): « إنَّه لَيَحجُبَنِي الرَّجُل أن يُدرِكَه حِلمَه عِندَ غَضَبِه »: به درستي كه من خوشم مي آيد از مردي كه هنگام خشم، بردباريش او را دريابد.(38)قال علي (ع): « إذا غَلَبَ عَلَيكَ الغَضَب فَأغلَبَه بِالحِلمِ وَ الوَقارِ»: هنگاميكه خشم وغضب برتو چيره شد پس بوسيله حلم و وقار او را مغلوب ساز.(39) باتوجه به قاعده « تُعرفُ الاَشياءَ بِاضدادِها» براي اينكه درك بهتري ازحلم وجايگاه به كار گيري آن داشته باشيم دراين بخش به بررسي يكي ديگر از ملكات خبيثه كه درمقابل صفت حميده حلم قرار دارد يعني غضب مي پردازيم، و با روشن شدن مفهوم غضب،غضب مذموم وراههاي علاج اين صفت رذيله انشاء الله درصدد محو اين صفت رذيله مقابل حلم برآمده تا راه براي ايجاد و يا تقويت ملكه فاضله حلم هموارتر گردد، ان شاء الله.
الف)غضب در قرآن
كتاب خدا فرو خوردن خشم را از اوصاف محسنين و مردم با ايمان و علاقمندان به حضرت حق به حساب آورده است. قرآن مجيد فرو خوردن غضب را از اخلاق و اوصاف انبياء و اولياء و پاكان از عباد خدا دانسته است. قرآن مجيد رضايت ندارد مردم مؤمن در برخورد با يكديگر و بخصوص در برخورد با حوادث خشمگين شده از كوره در رفته و عصباني و غضبناك شوند. « بشتابيد بسوي آمرزش پروردگار خويش و به سوي بهشت كه پهنايش آسمانها و زمين است. بهشتي كه براي خود نگهداران آماده است.»(40)« آنان كه از مال خود انفاق مي كنند در وسعت و تنگدستي و خشم خود فرو نشانند. و از بدي مردم در گذرند و خدا دوستدار نيكو كاران است.»(41)درآيه شريفه 26 سوره فتح بنا بر تفسير بزرگان دين، از كفار بخاطر آتش خشم بي جايشان مذمت شده، و از رسول و مؤمنين بخاطر وقار و حلم و آرامششان توصيف شده است:« إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الحَمیَّةَ حَمیَّةَ الجاهِلیَّةَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً»، زيرا آنان كه كافر شدند آتش سنگين خشم وغضب در دل پروريدند، و خداوند در برابر آن نيروي دروني شيطاني كفار، قدرت آرامش بر رسول و مؤمنين نازل كرد.
ب)كلام ابن مسكويه در تعريف غضب
« غضب در حقيقت عبارت از حركتي است نفساني كه بواسطه آن جوشش در خون قلب حادث شده براي شهوت انتقام، پس وقتي كه اين حركت سخت شود آتش غضب را فروزان كند و بر افروخته نمايد. و متمكن كند جوشش خون قلب را در آن، و پركند شريانها و دماغ را از يك درد تاريك مضطربي كه بواسطه آن حال عقل بد و ناچيز شود و كار او ضعيف شود. و مَثَل انسان در اين هنگام، چنانچه حكما گويند، مَثَل غاري شود كه در او آتش افروزند و پرگردد ازشعله، و محبوس و مُخْتَنِق گردد درآن دود و اشتعال آتش، و بپا خيزد نفير آن و بلند شود نايره و صداي آن از شدت اشتعال؛ پس سخت شود علاج آن و مشكل گردد خاموش نمودن آن، و چنان شود كه هر چه بَر وي افكنند كه او را فرو نشانند، خود او نيز جزء آن شود و بر مادة آن افزايد و سبب ازدياد شود. پس، از اين سبب است كه انسان در اين حال كور شود از رشد و هدايت، و كر گردد از موعظه وپند، بلكه موعظه در اين حال موجب ازدياد غضب شود. و از براي شخص، راه چاره اي نيست.» در ادامه آورده است كه «…. و اما بقراط گويد كه من ازكشتي كه دچار بادها و طوفانهاي سخت شود و متلاطم كند آن را موجهاي دريا و بيندازد آن را در لُجّه هايي كه در آن كوه هاي دريايي است اميدوارترم از شخص غضبناك بر افروخته؛ زيرا كه كشتي را دراين حال ملاحان با لطايف الحيَل نجات دهند، و اما نفس وقتي آتش غضبش شعله ور گردد اميد حيله براي او نيست. زيراكه هرچه حيله به خرج بري، از قبيل موعظه و نصايح، و هرچه با او فروتني كني و زاري نمايي، بر شعله و مايه آن افزايد.»(42)
ج) آيا هرنوع غضبي مذموم است؟
مردم از نظر قوه غضب سه دسته اند:
اول: در افراط
دوم: درتفريط
سوم: در اعتدال
افراط: درخشم اين است كه اين صفت چنان بر آدمي چيره شود كه از اطاعت عقل و شرع بيرون رود و فكر و بصيرتي براي او باقي نماند.
تفريط: اين است كه اين قوه را فاقد باشد يا به قدري در او ضعيف شود كه در مواردي كه شرعاً و عقلاً غضب لازم است هيچ غضب نكند.
اعتدال: اين است كه غضب او به موقع و به جا با شد به طوري كه از حد شرع وعقل بيرون نرود، بلكه در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد.شكي نيست كه حد اعتدال آن (غضب) مذموم نيست و در حقيقت از غضب به شمار نمي آيد، بلكه از شجاعت به شمار مي رود.طرف تفريط آن نيز مذموم و نتيجه آن جبن و خواري است و بسا هست كه از غضب بدتر است. زيرا فاقد اين قوه، غيرت و حميت ندارد. و از آثارآن بي غيرتي، تحمل خواري، سازشكاري و مداهنه در امر به معروف و نهي از منكر است.(43)
د)ثمرات قوه غضبيه
امام خميني(قدس)دركتاب شريف شرح حديث جنود عقل و جهل دراين باره چنين مي نويسد:« بدان كه قوه غضبيه اگر در تحت تصرف عقل و شرع تربيت شود يكي از بزرگترين نعمتهاي الهي و بالاترين كمك كارها به راه سعادت است. با اين قوه شريفه انسان و حيوان حفظ بقاء خود و نوع خود كند و خود را از زوال و فنا نجات دهد.خداوند عالم اين قوه شريفه را در انسان، عَبَث و بيهوده خَلق نفرموده، آن را سرمايه سعادت دنيا و سرچشمه سعادتهاي آخرت مقرر داشته است.خداوند تبارك وتعالي در آيات شريفه قرآنيّه از مؤمنين به« أشِدَّا ءُ عَلي الكُفّار رُحَماءُ بَيْنَهُم» (مومنان نسبت به كفار سخت، ونسبت به خودشان مهربانند) (44)تعبير فرموده و مجاهدان درجنگها را بر خمودان تفضيل داده و از پافشاري در ميدان جنگها قدرداني فرموده است. تمام اينها در سايه قوه شريفه غضب انجام گيرد، و با خمودي و سستي آن، انسان ازتمامي اين فضائل محروم مي شود. و به ذلت و خواري تن در دهد و از انجام وظايف انساني و ديني باز نشيند.از اين جهت، اگر در كسي اين قوه خامد و خاموش باشد، بايد به معالجه آن پردازد تا نفس درحال اعتدال درآيد.
ه)بيان خطرات انحراف قوه غضبيه:
شكي نيست زياده روي و افراط درغضب كه بيشتر مردم به آن دچارند از رذائل اخلاقي و ذمائم اوصاف است. كه انسان را به هلاكت مي كشاند، و چه بسا كه مايه شقاوت دنيا وآخرت انسان گردد.انساني كه اين قوه در او از حد اعتدال خارج است و به حدافراط و غلبه مايل است چه بسا كه موجب هلاكت خود واقع شود، و دين و دنياي خود را به باد فنا دهد.امام صادق (ع) فرمودند: « پدرم (ع) مي فرمود: سخت تر از غضب چه چيز است؟ مرد غضب مي كند و مرتكب قتل نفس كه خدا حرام كرده مي شود، و زن پاكدامن رامتهم مي سازد.»(45)وفرمودند: « همانا مرد غضب مي كند وتا داخل دوزخ نشود هرگز راضي نگردد.»(46)ونيز فرمودند:« اَلغَضَبُ مِفتاحُ كُلِّ شَرِّ. »(47) دركافي شريف نيز از حضرت صادق (ع) حديث كند كه پيغمبر (ص) فرمود: « غضب فاسد كند ايمان را،آنچنان كه سركه فاسد كند عسل را.»(48)بنابراين خطر اين قوه از ساير قوا بيشتراست، زيرا كه اين قوه با سرعت برق گاهي كارهاي بسيار بزرگ خانمان سوز كند و به يك دقيقه انسان را از تمام هستي و سعادت دنيا وآخرت ساقط كند و از اين رذيله و ملكه خبيثه چه بسا شود كه فسادهاي ديگري بروز كند و مبدأ بسياري از اخلاق واعمال، بلكه عقايد باطل وخبيثه گردد و مانند رها شدن زبان به فحش و دشنام وآشكار ساختن بدي مسلمين و شماتت ايشان و فاش كردن اسرار وپرده دري و استهزاء آنان و سخنان زشتي كه عقلا از آنها شرم دارند و از لوازم آن پشيماني بعد از فرونشستن خشم، دشمني دوستان، شماتت دشمنان و استهزاء اراذل و اوباش و مكافات دنيوي وعقوبت اخروي است.اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: « خشم شديد نوعي ديوانگي است، زيرا صاحب آن پشيمان خواهد شد واگرپشيمان نشود ديوانگيش ريشه دار واستوار است.»(49) امام علي (ع) فرمودند: «بد همنشيني است خشم،عيبها رابرملا مي كند، بدي رانزديك مي آورد وخوبي را دور مي گرداند.»(50) و نيز حضرت فرمودند: « خشم، شر است، اگر از آن فرمان بري، ويران مي كند.»(51) و درجاي ديگري فرمودند: « خشم صاحب خود را نابود مي كند وعيبهايش را آشكار مي سازد.»(52) و باز از آن حضرت نقل شدكه: « شدت خشم نحوه سخن گفتن را تغيير مي دهد وريشه برهان و دليل را قطع مي كند و فهم را ازهم مي گسلد.»(53)از پيامبر خدا (ص) مروي است: « همانا دوزخ را دري است كه از آن وارد نشود مگر كسي كه از طريق معصيت خداي متعال خشم خود را فرو بنشاند.»(54) و از امام علي (ع) مروي است كه فرمودند: « خشم خردها راتباه مي گرداند و از راه صواب دور مي سازد.»(55)و بدا به حال انساني كه خشم گيرد ودرحال خشم وعصبانيت مرتكب معصيتي شود كه بواسطه آن مستوجب مكافات دنيوي وعقوبت اخروي مي گردد. پس بر انسان بيدار كه ايمان به عالم آخرت دارد لازم است كه با هر حيله و رياضتي است خود راعلاج كند و از اين رذيله خبيثه قلب را پاك وپاكيزه كند، زيرا كه اميرمومنان علي بن ابيطالب (ع) مي فرمايند: « تسلط داشتن برخشم و ميراندن خواهش نفس، در رأس فضايل جاي دارند.»(56) و نيز فرمودند: «هر كه برخشم خويش چيره شود بر شيطان پيروز شود و هر كه مقهور خشم خويش شود، شيطان بر او پيروز گردد.» (57)
و)طرق معالجه غضب (58)
بياني در امكان معالجه ملكات رذيله از جمله غضب:
خواهي كه جاودانت، باشد تصرف اينجا
از خويشتن جدا كن اين شهوت وغضب را(59)
علماي اخلاق در اين اختلاف دارند كه آيا مي توان غضب را به كلي از ميان برد يا نه. بعضي گفته اند: ریشه کن كردن غضب از دل غير ممكن است، زيرا غضب مقتضاي طبع آدمي است و آنچه ميسر است، شكستن شدت وحدت آن و تخفيف و تضعيف آن است.البته بايددر نظر داشت غضبي كه زايل كردن آن لازم است غضب افراطي ومذموم است، زيرا غضب متعادل كه به فرمان عقل و شرع است (اينك مورد بحث ما نيست)،بلكه از آثار شجاعت است واتّصاف به آن لازم، هرچند مسامحة به آن غضب گفته شود مانند قول اميرالمؤمنين (ع) درمورد پيامبركه فرمودند: «پيامبر خدا (ص) براي دنيا به خشم نمي آمد اما هرگاه حق او را به خشم مي آورد، هيچكس او را نمي شناخت و هيچ چيز نمي توانست جلوي خشم او رابگيرد تا انگاه كه انتقام حق را مي گرفت.»(60) و شكي نيست خشم وغضب رسول الله (ص) غضب مذموم نيست بلكه غضب ممدوح و مقتضي مقام نبوت وتوجيه شجاعت نبوي است. اما غضب مذموم را مي توان زايل كرد و اگر امكان نداشت لازم مي آيد كه در انبياء و اوصياء نيز وجود داشته باشد. كه اين مدعا بي شك باطل است. ونيز بايد دانست كه انسان مادامي كه در اين دنياست، بواسطه آن كه درتحت تغييطات و تصرفات واقع است، تبديل هر ملكه اي به ملكه اي ديگر مي تواند بكند. اين كه مي گويند« فلان خُلق فطري وجبلّي است وقابل تغيير نيست.» كلامي است بي اساس، وپايه علمي ندارد. اين مطلب علاوه بر آن كه برهاني است درفلسفه، وجداني نيزهست،شاهد بزرگش آن است كه درشريعت مطهره،تمام اخلاق فاسده مورد نهي واقع شده است وبراي علاج آنها دستور داده شده و تمام اخلاق حسنه مورد امر واقع شده و براي تحصيل آنها نيز دستور رسيده است.پس انسان مادامي كه حيات دنيوي را ازدست نداده، بايد قدر آن رابداند ودرتحصيل ملكات فاضله كوشش كند و باهر رياضتي است پس از قلع ملكات خبيثه از نفس درتحصيل مقابلات آنها جان فشاني كند وخوددار از آن نباشد. ونبايد به نداشتن اخلاق فاسده قانع شود، زيرا قلع ماده فساد مقدمه براي اصلاح وتكميل نفس وجايگزين شدن صفت حميده ي مقابل است. در همين رابطه آيت الله شُبَّر در كتاب شريف الاخلاق چنين نگاشته اند: « عواملي كه باعث تهيج غضب مي شوند عبارتند از:
1) تكبر 2) عُجب 3) شوخي 4) استهزاء 5) ذّل 6) عيب جويي 7) لجاج و مجادله 8) مخالفت 9) مكر و حيله10) شدت حرص برمال و جاه ، كه همگي از اخلاق پست و نكوهيده به حساب مي آيند. تا وقتي كه يكي از اين عوامل در وجود انسان باقي است، رهايي از غضب امري غير ممكن است، پس كسي كه در صدد دفع غضب است چاره اي جز ازاله و رفع اين عوامل به وسيله اضداد آنها ندارد. بنابراين سزاوار است كه:
1) كبر خود را با تواضع
2) عُجب را با شناخت نفس
3) فخر را با علم به اينكه فخر از رذائل است وافتخار هر كس به فضائل اوست.
4) شوخي و بيهودگي را با جديت در كسب فضائل و اخلاق حسنه
5) استهزاء را بوسيله گراميداشت نفس از آزار مردم و حفظ آن از مسخره شدن
6) عيب جويي را با دوري از گفتار زشت و حفظ نفس از جوابهاي نامناسب
7) حرص را با قناعت بر حدّي كه براي كسب عزت، استغناء و رهايي از ذلت، نياز ضروري است،
معالجه نمايد.رفع هريك از اين اخلاق ناپسند نياز به رياضت و تحمل مشقّت ها دارد.(61)
ز)راه هاي عِلاج(62) غضب
اول: زايل ساختن اسباب و عواملي كه باعث هيجان غضب مي شوند و انگيزه و اسباب غضب عبارتند از:
خود بيني، فخر، كبر، مكر، لِجاج، مِراع، مِزاح، استهزاء، عيب جويي، سرزنش و مهمتر از همه حبّ دنيا و با وجود آنها خلاصي از غضب ممكن نيست. قال علي (ع):« بدانيد اين دنيايي كه آرزومند آن شده ايد و بدان رغبت مي ورزيد و او شما را گاه به خشم مي آورد و گاه خشنود مي سازد، سراي هميشگي شما نيست.»(63)مسيح (ع) درپاسخ به سوال از ريشه خشم، فرمودند:«خود بزرگ بيني و گردن فرازي و حقير شمردن مردم».دوم: راه دوم علاج غضب اينكه زشتي و سر انجام بدِ غضب و آنچه را كه در شرع درمذمت آن وارد شده به ياد آورد.قال صادق (ع): « خشم، نابود كننده دل شخص حكيم است.»(64)سوم: اخبار و آثاري را كه در ستايش و پاداش دفع غضب رسيده متذكر شود و فوايد خشم نكردن را به نظر آورد. پيامبر اكرم (ص) فرمودند:«هركه جلوی خشم خود را بگيرد خداوند جلوی عذاب خود را از او بگيرد.»(65)چهارم: آنكه فوائد ضد غضب يعني حلم و فروخوردن غيظ و اخباري را كه در ستايش آنها وارد شده ـ چنانچه خواهد آمد ـ ملاحظه كند.وطبق فرمايش حضرت صادق (ع) كه فرمودند: «چنانچه بردبار نيستي خود را به بردباري وادار. »(66) عمل كند.
گربهر تو صبر وحلم باشد دشــوار
بـنماي به ظاهر كه حليـمي بسيار
چون هركه همانند گروهي گردد
كم كم خود از آن گروه آيد به شمار
پنجم: اينكه فكر را بر هر گفتار وكرداري كه از او سر مي زند مقدم دارد وخود را از صدور غضب محافظت كند.
امام حسن (ع) فرمودند: « انديشه جز به هنگام خشم شناخته نشود.»(67)
ششم: احتراز از مصاحبت ومعاشرت با كساني كه غضب بر آنان غالب است. در واقع اين مورد مصداق معكوس اين شعر معروف است:
كمال همنشين در من اثرکرد
وگرنه من همان خاكم كه هستم
هفتم: اينكه بداند كه هرچه واقع مي شود به قضا وقدر خداوند است، وهمه چيز مسخّر قبضه قدرت اوست. وچون اين را دانست توحيد بر وجودش غالبه مي كند وبرهيچ كس خشم نخواهد گرفت ونسبت به آنچه بر او وارد مي شود غيظ نخواهد نمود.
هشتم: آنكه كه متذكر باشد كه غضب از بيماري دل ونقصان عقل است، وباعث آن ضعف ونقص نفس است نه شجاعت وقوت نفس ولذا ديوانه زودتر از عاقل خشمگين مي شود ومريض زودتر از سالم از جا در مي رود و پير ناتوان زودتر از جوان غضبناك مي گردند وصاحب اخلاق به رذائل زشت زودتر از شخص بافضيلت به خشم مي آيد. واگر در آنچه گفتيم شك داري ديده بگشا و به احوال طبقات مردم بنگر، آنگاه كتابهاي سرگذشت و تاريخ را مطالعه كن و به داستانهاي گذشتگان گوش فرا ده، تا بداني كه حلم وعفو و فروخوردن خشم از صفات انبياء وحكماء وبزرگان و بخردان بوده و غضب خصلت جاهلان وبيخردان.
نهم: آنكه به ياد آور كه تسلط وقدرت خدا بر او بيشتر و شديدتر است از قدرت وي بر اين ضعيفي كه براو غضب كرده، و او درجنب قدرت قاهره خداوند بي نهايت ضعيف تر است از اين ضعف ناتوان. پس بايد بترسد وحذر كند از اينكه چنانچه غضب خود را بر او جاري سازد خداوندغضب خود را در دنيا وآخرت بر او جاري كند.پيامبر خدا (ص) به امير المؤمنين (ع) فرمودند: « ياعلي خشمگين مشو و هرگاه به خشم آمدي بنشين و درباره قدرتي كه پرودگار بر بندگان دارد وگذشتي كه از آنها مي كند بينديش.»(68)
دهم: اينكه متذّكر باشد كه ممكن است آن ضعيفي كه مورد خشم اوست روزي قوي شود و درصدد انتقام برآيد و زبان سرزنش وشماتت بگشايد و به جان و مال و اهل و عِرض(آبرو) او آسيب رساند.
يازدهم: بداند كه خدا دوست دارد كه بنده خشم نكند، وحبيب آنچه را كه محبوب مي خواهد البته اختيار مي كند، پس اگر بنده دوست دار خداست، شدت دوستي او به خدا بايد آتش خشم وي را فرو نشاند.
دوازدهم: اينكه زشتي صورت وحركات خود هنگام غضب را به نظر آورد، از اين راه كه چهره وحركات ديگران را درحال غضب يادآور شود.نكته اينكه بعضي از معالجات ياد شده مي تواند انگيزه ها واسباب غضب راقطع كند ومواد آن را ريشه كن سازد، به طوري كه ديگر خشم به هيجان نيايد، وبعضي ديگر از شدت آن مي كاهد يا به موقع صدور و هيجان، آن را فرو مي نشاند.از ديگر معالجات غضب اين است كه هنگام هيجان آن، از شر شيطان به خدا پناه ببرد، همانطور كه امام سجاد (ع) در دعاي هشتم صحيفه سجاديه از تندي غضب به خداوند تبارك وتعالي پناه برده اند.(69) و اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است بخوابد، و با آب سرد وضو گيرد يا غسل كند و اگر خشم او بركسي باشد كه بايكديگر قرابت رحم دارند دست به بدن او گذارد كه خشم آرام مي گيرد.پيامبر خدا (ص) فرمودند: « هر گاه يكي از شما خشمگين شد، اگر ايستاده است بنشيند وچنانچه خشمش برطرف نشد، دراز بكشد.»(70)ابو وائل القاص: نزد عرو بن محمد سعدي رفتيم و مردي با او سخن گفت وعصبانيش كرد. عروه برخاست و وضو گرفت وگفت: پدرم از جدم عطيه حديث كرد وگفت: پيامبر خدا (ص) فرمودند: « همانا خشم از شيطان است وشيطان از آتش آفريده شده است وآتش با آب خاموش مي شود. پس هر گاه فردي از شما خشمگين شد، وضو بگيرد.»
ادامه دارد
/ع