خانه » همه » مذهبی » حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)

حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)

حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)

يکي از شاخص ترين و کارآمدترين آموزه هاي عزت آفرين عاشورا، احياي روحيه ي شهادت طلبي در جامعه ي مسلمين بود. شهادت ارزشي است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضايش با امنيت خاطر به زندگي اجتماعي خود که جايگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و اين خواسته ي هر انسان کمال جو و طالب زندگي ابدي است.

5f14a942 5144 435f 9d2f 808b3696c36f - حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)

sa1674 - حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)
حماسه عاشورا و آموزه هاي عزت آفرين(2)

 

نويسنده: اسماعيل نساجي زواره

 

احياي روحيه ي شهادت طلبي
 

يکي از شاخص ترين و کارآمدترين آموزه هاي عزت آفرين عاشورا، احياي روحيه ي شهادت طلبي در جامعه ي مسلمين بود. شهادت ارزشي است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضايش با امنيت خاطر به زندگي اجتماعي خود که جايگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و اين خواسته ي هر انسان کمال جو و طالب زندگي ابدي است.
حضرت اباعبدالله (ع) با آگاهي به شهادت، راه کربلا را در پيش گرفت و ديگران را نيز به سوي اين راه هدايت نمود. وقتي ام سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتي کرد، فرمود: “مي دانم در چه ساعت و چه روزي توسط کدام شخص کشته مي شوم و از خاندان و يارانم کدام افراد کشته مي شوند.” (1)
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگي را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه ي آزادگي را نگاشت و بعد از عاشورا ارزش هاي اسلامي و انساني احيا گشت و آناني که از ترس جان خويش در مقابل عبيدالله بن زياد لباس ذلت پوشيدند و از ياري فرزند کوثر سرباز زدند، همه چيز را از دست دادند.

تقويت روح شجاعت
 

شجاعت يک نيروي قلبي و قوت روحي است که سبب مي شود انسان از بيان حق نترسد و هنگام نياز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکاري و جانبازي نهراسد. همه ي رشادت ها و حماسه آفريني هاي ميدان هاي جهاد، مديون دليري شجاعان بوده است. نهراسيدن از مرگ يکي از مظاهر آشکار شجاعت است و همين عامل، امام حسين (ع) و يارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسه اي ماندگار بيافريند.
وقتي حضرت سيدالشهدا (ع) از مکه به سمت کوفه حرکت مي کرد در طول راه کساني با وي برخورد مي کردند و با طرح اوضاع آشفته ي عراق و استيلاي ابن زياد بر مردم، او را از عواقب اين سفر بيم مي دادند.
اما شجاعت امام حسين (ع) اين سفر را حتمي ساخت و در برخورد با سپاه حر فرمود: “ليس شأني من يخاف الموت؛ (2) شأن و موقعيت من مانند موقعيت کسي نيست که از مرگ مي هراسد.
شجاعت عاشوراييان ريشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مي جنگيدند، از مرگ ترسي نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از اين رو لشکريان دشمن پيوسته از برابرشان مي گريختند و چون ياراي رزم فردي با اين شجاعان را نداشتند، به يک فرد هجوم مي بردند يا از دور ياران امام را سنگباران مي کردند.
در زيارت نامه هاي متعدد به شجاعت سالار شهيدان و يارانش اشاره شده است از قبيل: “بطل المسلمين”، “فرسان الهيجاء “و” ليوث الغابات “که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شيران بيشه ي شجاعت و… ستوده اند. (3)
عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرم همواره روحيه ي شهادت و ظلم ستيزي را در مردم تقويت مي کند. به تعبير حضرت امام (ره): ماه محرم حماسه و شجاعت و فداکاري آغاز شد. ماهي که خون بر شمشير پيروز شد. ماهي که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ي ستمکاران و حکومت هاي شيطاني زد. ماهي که به نسل ها در طول تاريخ، راه پيروزي بر سر نيزه را آموخت… (4)
با توجه به اين که مايه ي شهامت و شجاعت در متن قيام حسين (ع) و در عمل و گفتار شهداي کربلا موج مي زند، سزاوار است که اين محتوا براي مردم به ويژه جوانان پيش تر تشريح شود تا علاوه بر اشکي که بر مظلوميت شهداي کربلا و شهادت حسين بن علي (ع) مي ريزند، از شجاعت آنان نيز درس بگيرند. هم چنين يادآوري شجاعت روحي حضرت زينب (س) در مواجهه با مشکلات و نيز خطابه هاي آتشين آن حضرت درکوفه و دمشق در مقابل جباران زمان، بانوان ما را نيز شجاع و مقاوم بار مي آورد. (5)

صورت حماسي و روح عرفاني
 

انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالي است و در عين حال که داراي روح انعطاف پذير و لطيف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغيان طاغيان در وجودش موج مي زند. او در يک زمان و در يک مکان هم چهره ي حماسي دارد و هم روح عرفاني. اين دو روح هماهنگ در واقعه ي عاشورا کاملاً متجلي گرديده است. آميختن حماسه با عرفان ضرورتي است که بدون آن ماهيت قيام عاشورا دچار تحريف مي گردد. حماسه ي حضرت امام حسين (ع) را بايد در عرفان او جست و جو نمود. واقعه ي کربلا اگرچه صورتي حماسي دارد، اما روح آن عرفاني است که رهبر قيام پلي استوار ميان اين دو بنا نهاده است.
عاشورا به ما مي آموزد که لقاي الهي علت غايي عرفان حماسي است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل يکديگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبيدند تا او را در پيروزي بر دشمن کمک کنند، اما امام اين پيروزي و لقاء الله، ديدار پروردگارش را برگزيد، زيرا فيض الهي، حلاوت مؤانست با خويش را به اولياء اش چشانيده است. (6)

عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مي کند، نه تنها طلب وصل مي کند، بلکه درخواستي بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسيدن به مقام فنا و جذب است، مقامي که حاصلش تحقق حواس باطني است تا جايي که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مي کند.

آري ! چنين فنايي که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباخته اي دارد که از خانه ي نفس بيرون مي آيند و سالک راه حق مي گردند و به سوي خدا هجرت مي کنند و از هرگونه تعلقات وجودي و هر چه رنگ تعلق پذيرد، فاني مي شوند و ديگر چيزي از خود باقي نمي گذارند. بدين سان هجرت عارفان براي خدا در نهادشان است که از پرده هاي نفس هجرت کنند تا به دل رسند.
آن گاه در پرده هاي جان هجرت کنند تا به ديدار جانان برسند و اين درجه اي است که حق تعالي عارف را محو جمال خود مي سازد و عقل او را مستغرق درياي معرفت خويش مي کند تا جايي که عارف خود را به طور کلي نمي بيند و براي او مصائب و رفاه فرقي ندارد. هر چه هست و در هر حالي که هست جز رضاي خالق را نمي جويد.
حضرت سيدالشهدا (ع) در سخت ترين لحظات آن گاه که از بالاي اسب بر روي زمين قرار گرفت عرض کرد: “الهي ! صبراً علي قضائک مالي رب سواک و لا معبود غيرک “(7) و اين مقام از والاترين مراتب اخلاص و بندگي است. حضرت اباعبدالله (ع) با براق برق آساي معرفت و عبوديت در ژرفاي جان خويش سير کرد و در وادي عرفان حق به قرب قاب قوسين رسيد و از سوي ديگر با جهاد و شهادت به عميق ترين لايه هاي دروني و پاينده ي جامعه، سفينه اي آسمان پيما ساخت که براي سالکان و عاشقان تازه ترين وسيله ي وصول به مقصود است.

نفي راحت طلبي
 

از دستاوردهاي هميشگي نهضت عاشورا، اهميت حفظ دين است. در پرتو چنين تفکري است که هر چه با صيانت دين و آموزه هاي آن مغاير است بايد کنار زده شود.
يکي از آسيب هاي جامعه ي مسلمين که باعث شد حضرت علي (ع) خانه نشين شود و حسين (ع) ياري نشود و سرش بر سر نيزه قرار گيرد، اين بود که خواص به دنبال آسايش و راحتي رفتند و خود را اسير عاقبت طلبي کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا (س) غريبانه بر زمين ريخته شد، اما عاشورا اين حقيقت را به همگان باوراند که براي حفظ دين وارزش هاي آن بايد به مظاهر دنيوي پشت پا زد و از راحت طلبي گريزان بود و گرنه بايد به دليل عدم نصرت و حمايت دين خدا در هاله اي از پريشاني و پشيماني اشک ندامت ريخت. در سايه ي همين رويکرد بود که توابين اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهي خاندان پيامبر (ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنيوي و شهادت خواهي براي رضايت خداوند قرار دادند. (8)

عمل به تکليف
 

آخرين آموزه ي عزت آفرين نهضت خونين کربلا که در اين نوشتار بدان اشاره مي شود اين است که فرد مسلمان و مؤمن بايد در شرايط مختلف اجتماعي طبق تکليف عمل کند. امام حسين (ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبري را حق مسلم خويش مي دانست، ولي در نامه اي که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براي خود برگزيدند و ما به خاطر اين که خوش نداشتيم در ميان امت تفرقه ايجاد شود، به آن رضايت داديم، در حالي که ما خاندان پيامبر (ص) به خلافت و رهبري شايسته تر از کساني هستيم که آن را در اختيار گرفته اند.” (9)
همان حسين بن علي (ع) که يک لحظه هم حکومت يزيد را تحمل نکرد، ده سال در حکومت معاويه زيست و دست به قيام نزد، زيرا تکليف امام در اين دو دوره متفاوت بود.
تعبد يک مسلمان به حکم دين بسيار مقدس و ستودني است؛ زماني که مسلم بن عقيل (ع) در کوفه و در خاهه ي هاني بن عروه پنهان بود، روزي ابن زياد به عنوان عيادت به خانه ي هاني آمد. مسلم (ع) نقشه ي ترور ابن زياد را کشيده بود، ولي او براي اجراي برنامه از نهان گاه بيرون نيامد و ابن زياد از خانه بيرون رفت. وقتي پرسيدند چرا او را نکشتي؟ جواب داد: دو چيز سبب شد: يکي اينکه هاني خوش نداشت که در خانه ي او قتل انجام گيرد. ديگر آن که به ياد حديث پيامبر (ص) افتادم که فرمود: ايمان بازدارنده ي ترور است. (10)
وقتي امام حسين (ع) مي خواست از مکه به سوي کوفه برود، بعضي از اصحاب او را نصيحت مي کردند که رفتن به سمت عراق صلاح نيست، ولي آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مي دانم شما از روي خيرخواهي و محبت چنين مي گوييد، اما من تصميم خود را گرفته ام.” (11)
اين نشان دهنده ي آن است که امام خود را براي انجام تکاليف مهيا کرده بود. هنگامي که دو نفر از سوي والي مکه براي آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وي را از ادامه ي اين سفر بازدارند، حضرت فرمود: “در رويارويي راستين پيامبر (ص) را ديدم که مرا به انجام کاري فرمان داد ؛ بنابراين در پي آن خواهم رفت چه به زيانم باشد و چه به سودم!” (12)
اين همان تبعيت از تکليف است و احساس پيروزي در هر دو صورت امام حسين (ع) فرمود: “ارجو ان يکون خيراً ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ (13) اميدوارم آن چه خداوند براي ما اراده کرده است، خير باشد؛ چه کشته شويم و چه پيروز گرديم.”
وقتي نامه هاي پياپي مردم کوفه به سالار شهيدان رسيد، آن حضرت احساس تکليف کرد که برود هر چند مي دانست که مردم کوفه داراي چه روحياتي هستند، ولي آن دعوت نامه ها و اعلام حمايت ها تکليف آور بود. پس از برخورد امام حسين (ع) با سپاه حر که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبه اي به آنان فرمود: آمدنم براي عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پيش شما نيامدم مگر پس از آن که نامه هايتان رسيد که نزد ما بيا؛ زيرا پيشوايي نداريم. اگر بر سر پيمان و سخن خويش هستيد، آمده ام و اگر خوش نداريد و مي خواهيد، برمي گردم. (14)
اين تغيير نشان دهنده ي عمل به تکليف از سوي امام است. ياران او نيز همين گونه بودند و به خاطر تکليف الهي در راه ياري وي شهيد شدند. پيام عزت آفرين عاشورا “شناخت تکليف” و “عمل به تکليف” است از سوي همه ي مردم به ويژه کساني که موقعيت خاص و الگويي براي ديگران دارند. اگر همه ي پيروان حق در زمان حسين بن علي (ع) وظيفه ي خويش را مي دانستند و مثل شهداي کربلا با جانبازي و حمايت از امام خويش به وظيفه عمل مي کردند، مسير تاريخ به گونه اي ديگر ترسيم مي شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو ديگري بود. امروزه بايد شکل هاي مختلف وظيفه و تکليف را شناخت و پيروزي را در انجام وظيفه دانست. اگر ما امروزه وظيفه ي خويش را بشناسيم، مي توانيم به آرمان هاي مورد نظرمان جهت ترقي و تعالي جامعه ي اسلامي دست يابيم.

پي نوشت ها :
 

1.چهره ي خونين حسين، سيد عبدالرزاق مقرم، ص 58.
2.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 601، به نقل از مجله ي مبلغان، ش 39، ص 15.
3.مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، زيارت امام حسين (ع) در نيمه ي رجب، ص 966.
4.صحيفه ي نور، امام خميني (ره)، ج3، ص 225.
5.نک: پيام هاي عاشورا، ص 65-62.
6.موسوعه کلمات الامام الحسين(ع) ص 483.
7. همان، ص 510.
8.نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت (ع)، اصغر منتظر القائم، ص 311.
9. وقعة الطف، ابومخنف لوط بن يحيي، ج 4، ص 290.
10.تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج 4، ص 271.
11. همان، ص 288.
12.همان، ص 292.
13.اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 1، ص 597.
14. همان، ص 303 .
 

منبع: نشريه پاسدار اسلام، شماره 337.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد