حوزه علم محور
حوزه علم محور
بحثي پيرامون ضرورت پژوهش محور بودن حوزه
بخش نخست نوشتار به نسبت سنجي حوزه و تحول پرداخته است . در اين بخش پس از طرح بحثي مفهومي ، پاسخگويي به مباحث روز از جمله اصلي ترين كاركردهاي حوزه علميه دانسته شده است و بر اين نكته تاكيد شده كه رويكرد به مقوله تحول در حوزه هاي علميه بايد در مسير ارتقاي اين كار ويژه مهم حوزه ها باشد .
در بخش بعدي وظايف حوزه هاي علميه ، «تحولِ تكاملي» حوزه هاي عمليه ناظر بر وظايف حوزه تعريف شده است. همچنين ذيل توضيح اين نكته كه وظيفه اصلي حوزه تبيين ، اثبات و دفاع از دين است توجه داده شده كه دين در اين تعريف ، به هر دو حوزه «معرفت» و «جامعه ديني» اشعار و اشاره دارد.
بخش بعدي به روش هاي تحول در حوزه علميه ، عمدتا با اين رويكرد به علوم عقلي پرداخته است. در آنجا از جايگاه و اهميت اين گروه از مطالعات در حوزه ، ضمن ارائه دلايل و شواهد علمي ، دفاع شده است . همچنين ذيل بحثي مبسوط ، شيوه هايي جهت تحول در قالب نظام پيشنهادها ارائه شده است.
بخش هاي بعدي نوشتار، آسيب شناسي تحول در حوزه ها و ثابتات و متغيرات تحول در حوزه هاست.
حوزه و تحول
«تحول» در مقابل «ثبات» قرار مي گيرد و «تحول در حوزه» به وضعيتي اشاره دارد كه در مقابل ثبات ناسازگار با اقتضائات ناشي از نيازهاي فكري و دين شناختي زمانه قرار مي گيرد. به ديگر سخن ، رويكرد به مقوله تحول در حوزه ها به معناي توجه به مجموعه اي از فرايندهاست كه اعمال و مديريت آنها تحقق اهداف عاليه حوزه را در بستر زمان سبب مي شود.
در صدر اهداف حوزوي ، با توجه به قابليت ها و توانمندي هاي اين مجموعه بزرگ و اصالتمند دين پژوهي ، پاسخگويي به نيازهاي عصري و پرسش هاي عصري قرار مي گيرد.در واقع تحول مطلوب ، خود مولود فرايندي است كه در آن حوزه ، پس از درگيري با جريانات فكري زمانه، نسبت به آنها توجه لازم را مبذول داشته و به پاسخگويي علمي متناسب در ارتباط با آنها دست زده است .
طبعا اگر حوزه هاي علميه نسبت به جريانات فكري دنياي جديد بي تفاوت باقي بمانند و وجود و حضور اين گونه جريانات را ناديده انگارد ، از پس پاسخگويي به پرسش هاي انسان معاصر بر نخواهند آمد و در اين صورت دچار نوعي ثبات و ركود خواهند شد. بنابراين توانمندي در پاسخ يابي و پاسخ گويي به پرسش هاي عصر ، در فرايند ايجاد تحول در حوزه هاي علميه عميقا موثر است.
نكته مهمي كه در فهم مفهوم تحول بايد مد نظر قرار دهيم جهت تحول است : به طور طبيعي وقتي بحث از تحول در حوزه ها مطرح مي شود ، هدف دستيابي و تحقق سيري تكاملي و پيشروانه است و به هيچ عنوان نگاهي انحطاطي و منجر به رويكرد هاي واپس گروانه مراد نيست . به عنوان مثال ممكن است برخي از افراد به دنبال ايجاد تغييرات در مديريت ،آموزش ، پژوهش و تبليغ حوزه به گونه اي باشند كه حوزه به شرايط سال هاي دور بازگردد اما اين سبك از تحول عملا به معني عقبگرد و نوعي واپس گرايي است و به هيچ عنوان تحول مطلوب از آن استنباط نمي شود.
وظايف حوزه هاي علميه
«تحول تكاملي» حوزه هاي علميه ناظر به وظايف حوزه تعريف مي شود: وظايف حوزه را مي توان تبيين ، اثبات و دفاع از دين دانست . البته با توجه داشت كه دين در اين تعريف ، به هر دو حوزه «معرفت» و «جامعه ديني» اشعار و اشاره دارد. از اين رو علاوه بر تبيين ابعاد گوناگون دين در جامعه ، بايد زمينه اي جهت تحقق دين در جامعه نيز فراهم شود. حاصل آنكه حوزه ، هم به دنبال «تحول معرفتي» جامعه است و هم «تحول اجتماعي» جامعه را پيگيري مي كند؛ چه آنكه شأن و وظيفه اصلي حوزه در راستاي ماموريت انبيا و اولياي الهي و ائمه اطهار(ع) ، اقتضاي چنين رويكردي را دارد. به ديگر سخن ، همچنان كه ماموريت هاي انبيا نه تنها تبيين و ترويج معرفت ديني بلكه تاسيس و ساختن جامعه نمونه ديني نيز بود ، وظيفه حوزه هم در هر دو حوزه توليد و اشاعه معرفت ديني در سطح جامعه مصداق مي يابد. چنين رويكردي مشخصا در مقابل نگاه ناصحيح و غلطي قرار مي گيرد كه وظيفه حوزه را فقط «ارتقاي بينش ديني مردم» مي داند و نسبت به وظيفه بسيار مهم و خطير حوزه ها در «ارتقاي منشي و كنشي جامعه در راستاي دين» بي توجه باقي مي ماند.
پر واضح است كه دين حداقلي يا حداكثري تلقي شود؛ وظايف حوزه هم هم پاي با آن ، حداقلي يا حداكثري تعريف خواهد شد . به عنوان مثال اگر دين در ارتباط كامل با اجتماع و سياست تعريف شود ، حوزه لازم است در تدبير امور جامعه وارد عمل شود و با برنامه ريزي و تصميم گيري مناسب مسائل جامعه را حل و فصل كند و در مديريت جامعه وارد عمل شود تا بدين ترتيب جامعه اي ديني مطلوب به وجود آيد .(1)
با لحاظ آنچه آمد بايد و با توجه به رويكرد صحيح نسبت به كاركردهاي دين در جامعه ، بايد گفت كه بخشي از وظايف حوزه در خصوص نظام سازي است . اين بخش عمدتا در زمينه كنش هاي اجتماعي معنا پيدا مي كند. واقعيت آن است كه حوزه نمي تواند و نبايد اين ديدگاه را طرح كند كه دغدغه نظام سياسي ، فرهنگي و آموزشي كشور را ندارد ، زيرا اين ادعا مخالف اهداف و رسالت هاي ديني است و
به اين ترتيب با مباني حاكم بر انديشه حوزوي ، عميقا سر ناسازگاري و ناهمخواني دارد؛ چه آنكه هم چنان كه آمد، به همان اندازه كه براي دين قلمرو و متصور است ، براي حوزه وظيفه تعريف مي شود و به همان ميزان كه دين شموليت و پوشش دهي مي يابد ، گستره احتياجات جامعه به حوزه نيز گسترش و وسعت به خود مي بيند .
روش هاي تحول در حوزه هاي علميه
هر چند در خصوص روش هاي تحول در حوزه مي توان مباحث مختلفي را پيش كشيد ولي با توجه به آنكه علايق نگارنده ، عمدتا در علوم عقلي قرار مي گيرد آنچه ذيلا ارائه مي شود ، بيشتر به اين حوزه نظر دارد.
حوزه هاي علميه در عصر ما ، متناسب با اتفاقات فكري و فلسفي متعددي كه در جهان رخ داده است ، مسووليت هاي سنگيني را بر دوش گرفته اند و پذيرا شده اند . بي گمان بخش مهمي از اين مسووليت پذيري در گسترش و ارتقاي علوم عقلي و حكمي اسلامي مصداق پيدا مي كند. نگاهي به سه دهه اخير نشان مي دهد كه اين علوم خوشبختانه رشد و بالندگي مناسبي را پس از انقلاب شكوهمند اسلامي شاهد بوده اند و با توجه به مديريت ارزشمند رهبران حكيم ، تجارب ارزشمندي را در اين سه دهه از سر گذرانده اند. شكل گيري زنجيره اي از موسسه هاي علمي و تخصصي كه به شيوه هاي انتقادي سرگرم مطالعه و بررسي فلسفه و الهيات غرب هستند و تاكنون مجموعه اي از پژوهش هاي عالمانه را در حوزه هاي مختلف تحليلي ، انتقادي و توصيفي به چاپ رسانده اند، خود دليلي مشخص بر صحت اين مدعاست . نكته ديگر توانايي حوزه علميه در فايق آمدن بر دو فتنه و آشوب فلسفي عصر ماست:
يكم : موفقيت حكمت اسلامي در مقابله با انديشه هاي سوسياليستي و ماركسيستي.
متاسفانه انديشه هاي ماركسيستي در زمانه خود قادر به ايجاد رويكردهاي غير اصيل و التقاطي در ميان برخي از متدينان شده بود و در عمل ،هجمه اي سنگين را نسبت به رويكردهاي اسلامي سبب شده بود.
بزرگاني نظير مرحوم علامه طباطبايي (ره) و مرحوم استاد شهيد مطهري (ره) با رجوع به ميراث گرانسنگ اسلامي در حوزه هايي نظير فلسفه ، عرفان ، كلام و منطق اسلامي به تدارك نقدي موثر از اين جريان دست زدند و عملا زمانه خود را از انحرافي از اين دست نجات دادند.
دوم : موفقيت حكمت اسلامي در ارائه پاسخ به شبهات برآمده از فلسفه و الهيات عصر جديد.
اين گروه از شبهات ريشه در تجارب چهار قرن اخير غرب دارند و از دل مكاتبي نظير عقل گرايي ، مكتب انتقادي ، پوزيتويسم ، تجربه گرايي ، تحليل زباني و اگزيستانسياليسم سر برآورده اند. حوزه در پاسخگويي به اين گروه از شبهات نيز موفقيت هاي قابل توجهي را كسب كرده است ؛ چه آنكه اگر به اين تهاجم پاسخي عالمانه و در خور داده نمي شد ، پروتستانتيسمي در تشيع و حوزه هاي علميه به راه مي افتاد . چنين رويكردي مي توانست به تخريب سنت هاي عقلي اسلامي و جايگزيني رويكردهاي غربي بينجامد .
با اين همه و با وجود موفقيت هاي حاصل آمده در اين مسير، همچنان گام هاي مهم ديگري بايد برداشته شود و تلاش هاي تازه تري بايد تحقق يابد. ذيلا به برخي از اين موارد اشاره مي شود:
ـ لزوم دستيابي حوزه به نقشه جامع آموزشي ، پژوهشي و تبليغي در عرصه علوم عقلي. چنين نقشه اي نيازهاي حكمي جهان را ذيل رويكردي اسلامي طبقه بندي خواهد كرد.
ـ ايجاد تغييرات در ساختار علمي دانش هايي نظير «فلسفه» ، «كلام» و «عرفان اسلامي» با هدف ارتقاي قابليت هاي آنها در پاسخگويي به پرسش هاي جديد ذيل رويكرد و روشي اسلامي .
ـ تاسيس فلسفه هاي مضاف با لحاظ واقعيت هاي خارجي ، از يك سو و نيازهاي فردي و اجتماعي از سوي ديگر.
ـ توجه به جريان نفوذ انديشه هاي فلسفي وارداتي در اقشار مختلف جامعه و تاكيد بر اهميت بعد فرهنگي تلاش هاي در جريان توسط غربيان (در كنار لزوم توجه نسبت به ديگر ابعاد اين مساله).
با لحاظ آنچه آمد موسسات مطالعات علوم عقلي در حوزه و نيز مديريت حوزه علميه قم مي توانند وظايف زير را به دست گيرند.
مديريت علوم عقلي:
اين مديريت بايد به مباحث اصلي حوزه در عرصه مطالعات علوم عقلي نظر افكند و به برنامه ريزي جهت تربيت منابع انساني حوزوي بپردازد .
ـ ايجاد گروهي از تغييرات در فرايندهاي آموزشي
علوم عقلي
ارتقاي آموزش هاي حوزوي در عرصه هاي مرتبط با علوم عقلي نظير فلسفه ، كلام و منطق در هر دو عرصه شيوه و محتوا ، ذيل چنين رويكردي بايد مورد توجه قرار گيرد.
ـ برنامه ريزي جهت گسترش علوم عقلي در حوزه هاي شهرستان ذيل محوريت حوزه علميه قم
چنين رويكردي به مبارزه با جريان هاي ناسالم نظير بهائيت ، صوفي گري و شيطان پرستي و… مدد خواهد رساند.
ـ تاسيس و شكل بخشي به مدرسه اي عالي با هدف توسعه حكمت اسلامي
چنين مدرسه اي مي تواند به انجام فعاليت هايي نظير توسعه علوم عقلي ، نگارش كتب درسي جهت علوم عقلي ، انتشار مجلات تخصصي در باب حكمت اسلامي و تربيت انديشمندان جوان حوزوي جهت مبارزه با تهاجم غرب و شرق اقدام كند.
ـ برنامه ريزي جهت تربيت استاد و پژوهشگر حكمي .
چنين رويكردي به ارتقاي علوم عقلي اسلامي و معرفي انديشه هاي حكماي مسلمان با هدف تعامل با مراكز عقلي جهان كمك مي رساند.
ـ نظارت بر جريان ورود طلاب جوان به مباحث علوم انساني و دين پژوهي .
ذيل اين رويكرد بايد بر جريان حضور طلابي كه از تحصيلات فلسفي برخوردار نيستند ، در مباحث مرتبط با علوم انساني و دين پژوهي تطبيقي نظارت شود.
ـ جهت گيري كلي به سمت عقلانيت اسلامي با هدف ايجاد تمدن اسلامي و تمدن سازي.
هيچ يك از نسخه هاي برآمده از عقلانيت اشعري جبرگرا ، عقلانيت صوفيانه دنيا پرهيز از دنيا گريز و عقلانيت هاي مدرن و پسامدرن وحي به شكوفايي تمدن اسلامي مدد نمي رسانند و بر عكس، در مقابل آن سد ايجاد مي كنند.
راه صحيح ، توجه به عقلانيت است كه به ميراث فاخر گذشته نظر دارد و ذيل رويكردي قرآني و روايي ، به شكوفايي علوم عقلي مي پردازد . چنين رويكردي طبعا نه تنها خود از التقاط به دور خواهد بود بلكه در مقابل عقلانيت التقاطي قرار مي گيرد و تدارك گر نقدي برآمدمه از عقلانيت اسلامي در قبال رويكردهاي ناصحيحي از اين دست مي شود .
موانع و آسيب هاي تحول در حوزه هاي علميه
ذيل نگاهي آسيب شناسانه به مقوله تحول در حوزه هاي علميه ، مي توان آسيب هاي معرفت شناختي ، دين شناختي و مديريتي را معرفي و شناسايي كرد:
1 ـ آسيب معرفت شناختي:
در زمينه معرفت شناختي ممكن است حوزه ها تحت عنوان تحول ، گرفتار نوعي نسبي گرايي معرفتي شوند . در اين خصوص رهبر معظم انقلاب اين تعبير دقيق را پيش كشيدند كه منظور از اجتهاد ، بر هم زدن شيوه هاي اجتهاد نيست . اين در حالي است كه برخي ، از آنجا كه روش اجتهاد مرسوم حوزه ها را قبول ندارند ، مساله تحول را در ارتباط با حوزه هاي حساس و تعيين كننده اي از اين دست مطرح مي كنند . چنين رويكرد و نگرشي بسيار خطرناك است و بايد از آن به مثابه رويكردي كه ممكن است به نابودي نظام و تفكر حوزوي منجر شود ، ياد كرد.در واقع چنين برداشتي از تحول ، آسيب هاي بسياري را به دنبال خواهد داشت و از همان ابتدا بايد از آن پرهيز كرد.
2 ـ آسيب دين شناختي:
آُيب مهمي كه در زمينه دين شناختي ممكن است دامنگير حوزه ها شود ، انديشه سكولاريسم يا سكولاريزاسيون است . برخي بر اين باورند كه حوزه تنها بايد اقدام به صدور فتوا كند و وظايف آنها به انتشار رساله هاي علميه محدود و منحصر است . مطابق اين رويكرد ناصحيح و غلط ، حوزه ها نبايد در ساير امور جامعه دخالتي كنند.
اين ايده از اساس راه به بيراهه مي برد و مسيري اشتباه را پيشنهاد مي دهد . چنين رويكردي باعث بسط نگاهي حداقلي به دين خواهد شد و حوزه را كه متكفل تبين و اجراي دين حداكثري است ، در قلمروي وظايفي حداقلي محدود مي كند . پر واضح است كه اين امر نوعي نقض غرض خواهد بود و از اين رو هر گونه تحولي كه به تقويت چنين رويكردي بينجامد ، از اساس ناپذيرفتني است و بايد از آن به جد پرهيز شود.
3 ـ آسيب مديريتي :
آسيب مديريتي مهمي كه در كمين تحول گرايي نشسته است ، فقدان برخورداري از «مهندسي تحول» در رويكرد به مقوله تحول است . چه آنكه عدم وجود مهندسي تحول ، موجب خواهد شد كه تحول در حوزه ها فاقد يك نظام برنامه ريزي مشخص شكل بگيرد و دچار نوعي روزمرگي در تصميم گيري ها و تصميم سازي ها شود . چنين وضعيتي ، خطرات جدي اي را پيش روي آينده حوزه هاي علميه قرار مي دهد.
همچنين در كنار آنچه آمد، آسيب ديگر در مبحث مديريت تحول ، وجود مديريت هاي جزيره اي است كه به شيوه اي بي ارتباط با يكديگر قصد پيش راندن بحث تحول را كنند. چنين وضعيتي در مديريت، از يك سو ، خنثي سازي تلاش هاي صورت گرفته در حوزه ها را سبب مي شود و از سوي ديگر ، سردرگمي و آشفتگي در فرايندهاي مديريتي را سبب خواهد شد .
مشكل ديگر در اين زمينه ، عدم استفاده از رأي و نظر نخبگان ، متخصصان و افراد با تجربه حوزوي در مسير تحول است . چنين رويكردي باعث وارد آمدن آسيب هاي فراوان مي شود و در عمل فرايند تحول را ميان تهي و بي ارتباط با تجربه گرانسنگ انديشمندان حوزوي به پيش خواهند راند كه به هيچ وجه مطلوب نيست و چشم انداز مناسبي پيش روي آن قرار نمي گيرد . واقعيت آن است كه تحول صحيح نمي تواند فارغ از توجه جدي به نخبگان حوزوي صورت بگيرد.
استفاده از يافته هاي دانش مديريت نيز در زمينه تحول در حوزه ها امري لازم و ضروري است اما در اين مسير بايد توجه كرد كه اين دانش ، سبك ها و مباني گوناگوني دارد . تحول در حوزه هاي علميه نبايد گرفتار پارادايم هاي خاصي از علوم انساني كه مباني اسلامي ناسازگار شود . از اين جهت بايد گفت كه لازم است آن دسته از روش هاي مديريتي كه با مباني و اهداف ديني و معرفتي هماهنگي دارند ، در مديريت تحول بهره برگرفت .
ثابتات و متغيرات در تحول حوزه
طبعا تحول مطلوب با شناسايي ثابتات و متغيرات تحول ممكن است . به ديگر سخن جهت شكل بخشي به تحول صحيح ، بايد ابتدا بدانيم حوزه و قلمروي آن تا كجاست و چه عرصه هايي را در مي نوردد (متغيرات) و اجازه ورود به چه عرصه هايي را نمي يابد(ثابتات).
ذيلا به برخي از امهات ثابتات حوزه كه تحول شامل حال آنها نمي شود ، اشاره مي شود:
1 ـ يكي از اصلي ترين ثابتات حوزه كه نبايد در بحث تحول ناديده گرفته شود ، اصل اجتهاد است زيرا مساله تحول در حوزه ها بر اساس شيوه هاي اجتهاد معني پيدا مي كند.
2 ـ اصل ثابت ديگر در اين زمينه منابع اجتهادي فقه شيعه است كه عبارتند از قرآن ، سنت ، عقل و اجماع. به عنوان نمونه اگر اصالت قرآن در تبيين و استخراج احكام و دستورات ديني از بين رود ، فرايند اجتهاد به سمت لحاظ تاريخ مند گرايي و نسبي گرايي در فهم دين حركت مي كند. همچنان كه پيش تر نيز توضيح داده شد، اين مساله بسيار خطرناك است .
3 ـ سومين عنصر ثابت در مساله تحول ، هدف تحول در حوزه هاي علميه است . اين هدف نبايد هيچ گاه و به هيچ روي تغيير كند. هدف تحول ، هدايتگري جوامع بشري است و بايد همواره حوزه در اين مسير گام بردارد . هر چند بدون شك ، ابزارها ، مخاطبان ، نيازها و پرسش هاي زمانه همواره تغيير خواهد كرد كه حوزه ها مي توانند به تناسب تغييراتي را در اين زمينه ها پذيرا باشند.
سخن آخر
امروز و پس از گذشت بيش از 30 سال از پيروزي انقلاب اسلامي، تحت هدايت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري تحولات بسياري در حوزه علميه قم رخ داده است . حاصل آنكه وضع فعلي حوزه با شرايط پيشين آن تفاوت يافته است و پيشرفت هاي خوبي در حوزه هاي عمليه اتفاق افتاده است . با اين حال و با وجود موفقيت هاي حاصل آمده در مسير تحول ، بايد بر اين نكته نيز تاكيد كرد كه تا رسيدن به وضع مطلوب ، همچنان مسيري طولاني و راهي پر پيچ و خم در پيش است . بنابراين بايد با همت و تلاشي مضاعف ، مسير تحول در حوزه هاي علميه را با دقت و سرعتي بيشتر پيدا كرد و آن را پيمود. ذيل چنين رويكردي است كه حوزه ها به نحو كامل تر و مناسب تر به ماموريت و رسالت خود عمل خواهند كرد و در راه توليد و اشاعه معرفت ديني در سطح جامعه ، بيش از پيش كسب موفقيت خواهند كرد.
پينوشتها:
* مدير گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي
1 ـ براي مطالعه بيشتر در باب تعريف دين مراجعه كنيد به عبدالحسين خسروپناه ، انتظارات بشر از دين/ پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي/ 1380 (چاپ دوم)/ ص 50.
منبع:خردنامه همشهري ش 65
/ج