طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حوزه و تحول (1)

حوزه و تحول (1)

حوزه و تحول (1)

متن تقديمي ، با همكاري دفتر حضرت آيت الله مصباح يزدي از آثار ايشان تهيه شده و نتيجه نهايي به تاييد دفتر معظم له رسيده است
لطفا در خصوص ضرورت تحول در حوزه توضيحاتي بفرماييد:

9ed0f275 48f4 48e6 b0c3 6fe4f5a23564 - حوزه و تحول (1)

 

 

sa2886 - حوزه و تحول (1)
 


 

نويسنده:آيت الله مصباح يزدي

 

زمينه ها ، بايسته ها و ويژگي هاي تحول در حوزه هاي علميه
 

متن تقديمي ، با همكاري دفتر حضرت آيت الله مصباح يزدي از آثار ايشان تهيه شده و نتيجه نهايي به تاييد دفتر معظم له رسيده است
لطفا در خصوص ضرورت تحول در حوزه توضيحاتي بفرماييد:
ايجاد تحول در حوزه موجب به وجود آمدن يك دستگاه سازنده و زاينده اي خواهد شد كه به تدريج مي تواند بزرگاني همچون شيخ انصاري ، علامه طباطبايي و استاد مطهري رحمهم الله را تربيت كند.
حوزه بايد هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي تحولاتي را بپذيرد. از جمله، بايد در برنامه هاي درسي و تحقيقاتي تجديد نظرهايي انجام گيرد. برنامه اي تدوين شود تا علاوه بر اينكه از اتلاف وقت و هدر رفتن نيرو و امكانات جلوگيري شود، نيروهايي كارآمد و شايسته و متخصص تربيت شوند تا بتوانند به عنوان يك روحاني به ايفاي نقش خود بپردازند.

مناسب ترين طرح براي تحقيق تحول در حوزه بالاخص در زمينه آموزش كدام است؟
 

در زمينه تدوين برنامه اي جامع، در گذشته اينجانب به اتفاق بعضي از دوستان طرح جامعي فراهم كرديم كه اكنون بخش هايي از آن عملي شده و نيز شرايط براي طرح مجدد آن مناسب تر به نظر مي رسد.
بر اساس اين طرح دوران تحصيلي طلاب طي 15 سال زمانبندي شده است . اين 15 سال به سه دوره عمومي ، نيمه تخصصي و كاملا تخصصي تقسيم مي شود؛ هر كي از دروه هاي فوق پنج سال زمان مي برد.
دوره نخستين ، يك دوره عمومي است كه طي آن دروس ادبيات عرب، معاني و بيان، منطق ، فقه و اصول ، علوم قرآني ، تاريخ اسلام ، اخلاق و عقايد خوانده مي شوند. اينها حداقل معلوماتي است كه هر روحاني (در ساده ترين موقعيت ها) بايد دارا باشد.
پنج ساله دوم ، دوره نيمه تخصصي است و حداقل به سه دسته تقسيم مي شود: رشته وعظ و تبليغ ، رشته فقاهت و علوم نقلي، رشته علوم انساني و علوم عقلي ؛ در هر سه رشته دروس فقه و اصول ، فلسفه و تفسير قرآن وجود دارد، گر چه سطح و مقدار آنها در هر رشته متفاوت است . هر رشته نيز دروس اختصاصي ويژه اي خواهد داشت .
پنج ساله سوم كاملا تخصصي خواهد بود و هر يك از رشته هي سه گانه قبلي در اين دوره به چندين رشته كاملا تخصصي منشعب مي شود. بسته به عمق و گستردگي كار و وجود زمينه هاي لازم حتي مي توان بسياري از جزئيات را به عنوان يك رشته مطرح كرد و بدين طريق به پيشرفت هاي قابل توجهي دست يافت . مثلا كساني كه علوم نقلي و تعبدي مي خوانند عده اي در حديث متخصص مي شوند، عده اي در رجال ، عده اي در تفسير ، عده اي هم در فقه و اصول كه آن هم رشته ها و شاخه هايي دارد. عده اي براي قضاوت و عده اي براي تدريس تربيت مي شوند.
البته روشن است كه اجرا و تكميل اين طرح نياز به تشكيل شوراي برنامه ريزي و نظارت دارد تا با همكاري گروه هاي ديگري كه براي تدوين كتب درسي تشكيل مي شود، تدريجا مراحل مختلف اين طرح به آزمايش گذاشته شود و با استفاده از تجربه هاي عيني و نتايج به دست آمده همواره در جهت تكميل آن كوشش شود و نيز دوره هايي براي ارتقاي سطح دروس و كيفيت تدريس استاتيد در نظر گرفته شود و مهم تر از همه اينكه يك دوره انتقالي (از وضع موجود به وضع مطلوب) را سامان دهد.
در اين طرح علاوه بر اينكه در تمام رشته ها دوره اول و دوم فقه و اصول گنجانده شده ، در پنج ساله دوم رشته خاص فقاهت به عنوان يكي از سه رشته اصلي مشخص شده است و محصلان اين رشته عمده وقت خود را صرف فراگيري فقه و اصول و مقدمات لازم مي كنند. در اين پنج ساله متون درسي تدريس مي شود؛
متوني كه بر اساس اصول تعليم و تربيت با توجه به روش هاي پيشرفته و با اولويت دادن به مسايل مورد نظر نياز جامعه نگاشته مي شود.
ضمنا در اين دوره طلبه به روش تحقيق و نگارش آشنا مي شود و عملا به كارآموزي و تحقيق در فقه مي پردازد و خود را براي تحقيق در رشته تخصصي فقه در دروه پنج ساله سوم آماده مي كند. در دوره سوم رشته هاي مختلف فقه ايجاد مي شود و در رشته هاي گوناگون از عبادات ، معاملات ، حقوق و سياست اسلامي و… تخصص مي يابند.
با تخصصي شدن بخش هاي مختلف فقه زمينه براي تحقيقات عميق در هر رشته با استفاده از وسايل جديد و كتابخانه ها و مراكز علمي جهان فراهم مي شود. در اين برنامه ، فقها علاوه بر مهارت در رشته تخصصي خودشان ،با مباني علوم انساني ، علوم تجربي و رياضي مربوطه آشنا مي شوند كه تاثير مهمي در تعميق و توسعه فقه خواهد داشت . گذشته از اين در مسائل فقهي آگاهي هاي خاصي از علوم تجربي ، به خصوص براي موضوع شناسي در مسايل اجتماعي ، اطلاع از علوم مربوطه اعم از علوم تجربي و علوم اجتماعي ضرورت دارد. البته در گذشته بعضي از علوم ، مانند طب و هيات و رياضيات در حوزه ها تدريس مي شده و در ابوابي از فقه براي تشخيص موضوعات مورد استفاده قرار مي گرفته است . مثلا در باب قبل از علم هيات و در باب ارث از رياضيات استفاده مي شده است .

با توجه به اينكه فرموديد تحول حوزه يك ضرورت است، در اين راستا چه پيشنهادهايي درباره تقويت نظام آموزشي آن داريد؟
 

ايجاد تحول در روحانيت و نظام آموزشي حوزه ، كار مشكلي است ولي محال نيست . اين كار بايد با برنامه اي حساب شده انجام گيرد تا به موفقيت برسد. بنابراين ، بايد راه هاي عملي را بررسي كرده ، در بين آنها آن را كه از همه كم خطرتر ، مستقيم تر و پسنديده تر است انتخاب كرد. در اين صورت ، حتما به اين نتيجه خواهد رسيد، به خصوص اگر با اخلاص همراه باشد . به هر حال لازم است در اين زمينه بيشتر سرمايه گذاري شود.
روحانيت بايد از نظر كميت نيز رشد قابل توجهي داشته باشد تا بتواند ابتدا نيازهاي داخلي كشور را تأمين كند و سپس به ترويج اسلام در سراسر عالم بپردازد. كمبودهاي حوزه با وجود مديران دلسوز و آگاه به نيازهاي اسلام و جامعه اسلامي و اوضاع جهاني و جايگاه فرهنگ اسلام در مقابل فرهنگ هاي بيگانه رفع مي شود ؛ مديراني كه با همفكري و حسن نيت برنامه ريزي صحيحي براي نظام آموزشي حوزه انجام دهند و با جديت و همكاري صميمانه به اجرا گذارند. خوشبختانه وضعيت فرهنگي و اجتماعي طلاب براي ايجاد چنين تحولي مناسب است .
نظام علمي حوزه جوابگوي مسائل اجتماعي فعلي نيست .در اين زمينه اگر هيچ تقصيري هم نشده باشد دست كم قصور هست و بايد آن قصورها را رفع كرد؛ و گرنه در مقابل خداي متعال ، ائمه اطهار(ع) و شهداي عزيز پاسخي نخواهيم داشت . بعضي هنگام مواجهه با اين كمبودها و مشكلات و بي سرو ساماني حوزه را غير قابل اصلاح مي دانند و ترجيح مي دهند كه براي تحصيل به مراكزي بروند كه داراي استاد، كتاب و برنامه بهتري باشد تا از آينده روشني برخوردار شوند . اما آيا چنين نتيجه گيري صحيح است؟
اگر ما معتقديم كه بايد اسلام را شناخت و به ديگران شناساند و اين كار را بزرگ ترين مسووليت خود مي دانيم بايد هر قدر كه ميسر است در اين زمنيه تلاش كنيم . اسلام فقط به وسيله عالمان خوب شناخته خواهد شد . در جاي ديگري غير از حوزه هاي علميه چنين افرادي را نمي توان يافت . اگر كساني نيز در جاهاي ديگر با اسلام و علوم اسلامي آشنايي پيدا كرده اند نتيجه كوشش هاي همين افراد حوزوي است كه يا از كتاب ها يا از بيانات آنها بهره مند شده اند . بنابراين براي اينكه حوزه تقويت شود و بتواند وظيفه و رسالت خود را انجام دهد ، بايد اين كمبودها رفع شود.
حوزه علميه با وجود امتيازاتي كه بر ديگر نظام هاي آموزشي دارد ، داراي كمبود ها و نارسايي هايي نيز هست . وضع حوزه فعلا به گونه اي نيست كه بتواند رسالتي را كه بر عهده دارد به خوبي ايفا كند.
وقعيت زماني ما به شكلي است كه حركت هاي اجتماعي اي مثل پيشرفت مصنوعات بشري بسيار سرعت گرفته است . در گذشته هدايت و گمراهي افراد به كندي انجام مي شد اما امروز همان سان كه حرت وسايط نقليه سرعت پيدا كرده ، حركت هاي فكري و ذهني نيز سرعت گرفته است . همچنان كه در روايات مربوط به آخر الزمان نيز به اين مطلب اشاره شده است (1) ، در اين زمان افكار و عقايد به سرعت تغير مي كند.گاهي با القاي يك شبهه ، انسان دين خود را از دست مي دهد . پس در اين
زمان به اقتضاي افزون شدن مسووليت روحانيت بايد نظام آموشي حوزه متناسب با زمان باشد و به مشكلات بيشتر توجه شود.
روحانيت بايد خود را براي پاسخگويي به شبهات بيش از گذشته آماده كند. كندي حركت ها و تغييرات فرهنگي در گذشته موجب شده بود كه علما مشي علمي ثابت و آرامي داشته باشند. در واقع ، در گذشته فرهنگ ساكن ، آرام و كم حركت بود و به كندي تغيير و تبادل فرهنگي رخ مي داد . اين موضوع داراي نفع و ضررهايي بود: از جمله منافع آن ، اين بود كه مسلمانان كمتر دين و آيين خود را از دست مي دادند و از جمله ضررهاي آن ، اين بود كه كفار كمتر مسلمان مي شدند؛ ولي در مجموع ، چندان خطري مسلمانان را تهديد نمي كرد، بر خلاف امروز كه به راحتي دين آنها از بين مي رود و اين مصداق روشن روايت مذكور است .
بنابراين ، با توجه به سرعت تغيير مسائل فرهنگي ، شيوه سابق متناسب با اين زمان نيست و روحانيت با آن شيوه نمي تواند نقش خود را به درستي در جامعه ايفا كند.
محور دروس آموزشي حوزه «فقه» و «اصول» است كه با همان شيوه صدسال پيش در حوزه هاي علميه تدريس و تدرس مي شود. بديهي است كه دستاورد آن نيز متناسب با يك قرن پيش است . اگر بخواهيم متناسب با زمان و با شتاب آن حركت كنيم بايد در برنامه هاي درسي حوزه تجديد نظر كنيم و راه هاي نزديك تر و بهتري براي تحصيل بيابيم.
نيروهايي كه امروز براي تحصيل علوم ديني صرف مي شود و زمان زيادي را به خود اخصاص مي دهد با دستاورد اين تلاش ها تناسبي ندار د. بسياري از حوزيان با وجود آنكه بيش از 40-30 سال در بعضي رشته هاي تخصصي حوزه مانند فقه و اصول زحمت مي كشند ولي در همان بخش نيز قادر به پاسخگويي به نيازهاي جامعه نيستند. چه بسا ، اگر برنامه صحيحي براي آموزش در حوزه وجود داشته باشد با صرف وقتي كمتر بتوان دستاوردهاي بهتري به دست آورد.
همه درك مي كنند كه روحانيت بايد متحول و متكامل شود ، حتي اگر ممكن باشد بايد در اين زمينه انقلابي صورت بگيرد؛ دست كم بايد يك اصلاح تكاملي تدريجي ايجاد شده ، تحولات لازم به تدريج و بر اساس برنامه ريزي علما و فضلا ، حاصل شود.

موانع تحقق تحول در حوزه هاي علميه چيست؟
 

تعدد مراكزي كه كم و بيش در تصميم گيري هاي روحانيت مؤثرند يكي از مشكلات حوزه است كه مانع از اتخاذ يك خط مشي و تصميمي واحد براي تمام نظام حوزه مي شود. اين امر نه تنها كمكي به حل مشكلات نمي كند بلكه گاهي اين گونه اختلافات به صورت مانعي در راه حل اين مساله ظاهر مي شود و تصميمي كه از سوي مرجعي گرفته مي شود به راحتي از سوي ديگران نقض مي شود؛ اما همفكري و همكاري براي حل مشكلات به آساني انجام نمي گيرد. اين يكي از مشكلات اساسي روحانيت است كه به طور طبيعي در نظام حوزه وجود دارد و بايد به گونه اي برطرف شود تا راه براي برنامه ريزي هموار شود.
زماني كه براي اموختن دروس در حوزه صرف مي شود بيش از حد معقول است و مي توان همين معلومات را با صرف وقت كمتر به دست آورد. به عنوان مثال به گونه اي برنامه ريزي شود كه به جاي صرف وقت براي خواندن كتاب هاي متعدد ، چند كتاب با كيفيت خوب خوانده شود كه البته معناي اين سخن كاستن ازعمق مطالب نيست .
به طور كلي مي توان هر علمي را با پيمودن راه هاي كوتاه تر و به نحو بهتر آموخت . اين گونه نيست كه راه تحصيل علوم حوزوي نيز منحصر به آموختن كتاب هاي امثله ،انموذج ، سيوطي ، مغني و… باشد و پس از صرف چهار سال عمر ، طلبه نتواند يك مقاله عربي بنويسد يا به عربي سخن بگويد يا حتي يك صفحه عربي را بي غلط بخواند و به خوبي ترجمه كند. اگر بنامه صحيحي اجرا شود و ممكن است روحاني در مدت كوتاه تري بتواند هم عربي بخواند ، هم به زبان عربي بنويسد و هم بدان سخن بگويد . اگر به جاي تكرار قواعد
و نقل اقوال افرادي مثل اين عصفور و ابن جماعه بيشتر بر تمرين تكيه شود و قواعد لازم خوانده و عمل شود بهتر است . البته اين كارها و برنامه ها احتياج به زحمت دارد و به آساني قابل اجرا نيست .
وضع حركت علمي امروز دنيا با 20 يا 30 سال پيش بسيار تفاوتدارد. در آن زمان ، اگر مي خواستيم نظرات ملاصدرا را جست و جو كنيم بايد همه كتاب هاي او را زيرو رو و خلاصه برداري مي كرديم تا ببينيم در هر كتابي چه مطلبي نوشته است . متأسفانه در بسياري از موارد هنوز هم اين گونه عمل مي شود؛ ولي امروز كامپيوتر در زمان بسيار كوتاهي مي تواند همه اين اطلاعات را به ما بدهد .
براي ايجاد تحول فرهنگي لازم است يك سلسله كارها انجام گيرد: در خود حوزه بايد بحث شده ، مقالات و كتابهايي نوشته شود تا زمنيه فكري براي تحول فراهم شود. بسياري از افراد توجه ندارند و بر اساس حسن ظني كه به بزرگان حوزه دارند ، به شكل مغالطه آميز استدلال مي كنند: در حضور يكي از استادان حوزه مطرح شد كه خواندن كتاب شرح امثله چه سودي دارد و چه اصراري بر تدريس آن در حوزه هست . ايشان پاسخ داد كه امام (ره) فرموده اند: «بايد فقه سنتي را احيا كرد ، آيا شما مخالف فقه سنتي هستيد؟» واضح است كه اين سخن ربطي به فقه سنتي ندارد و استدلالي غلط است.
امكانات روحانيت در زمان حال بسيار است و زمينه فعاليت كافي نيز وجود دارد. مهم ترين نياز حوزه طرح ، برنامه و كار است . حوزه به مديران و مجرياني لايق نيازمند است تا ضمن ارائه طرح هاي مناسب ، در عمل نيز آنها را پياده كنند.
همان طور كه ما در گذشته (با همكاري بعضي دوستان) طرح جامعي براي تحصيل طلاب ارائه كرده و زمان تحصيلات حوزه را به 15 سال ـ سه تا پنج سال ـ زمانبندي كرديم كه البته احتياج به بررسي و تكميل دارد.

آيا متون درسي ،منابع فقه و آموزشي حوزه نيازمند بازنگري هستند؟
 

يكي از كارهايي كه انجام آن ضروري به نظر مي رسد تصحيح منابع فقهي است ؛ بدين معنا كه منابع فقه را مورد بررسي قرار دهيم و مثلا اول آياتي را كه درباره يك موضوع فقهي هستند مورد رسيدگي قرار دهيم ، سپس روايات را بررسي كنيم و مراقب باشيم كه در نقل آنها اشتباهي رخ نداده باشد.
در بدو ملاحظه روايات ، ممكن است تعارضاتي بين آنها به نظر برسد. متاسفانه كساني كه به صورت سطحي كار مي كنند، بهره چنداني از تحصيل و تدقيق ندارند و معمولا از يك زاويه به روايت نگاه مي كنند بيشتر دچار كج فهمي و انحراف مي شوند. اين انحراف كه از كم دقتي و سطحي نگري ناشي مي شود ، باعث دوري از حقايق اسلام و گاهي درج مطالب نادرست در معارف اسلامي مي شود. بنابراين يكي از مواردي كه بايد در حوزه علميه و ساير مراكز ديني رعايت شود توصيه طلاب و محققان به تحصيل خوب و دقت كافي در آيات ، روايات ، منابع و مآخذ علمي است ؛ به عبارت ديگر ، برخورد تخصصي با مطالب و دوري از سطحي نگري .
متاسفانه بسياري از رواياتي كه اكنون در كتب فقهي ما موجود هستند ، با وجود تصحيحاتي كه روي آنها انجام شده ، با مرجع و مصدر اصلي خود مطابقت ندارند و با يكديگر متفاوتند . با توجه به اينكه اين نوع اختلافات در اجتهاد و استنباط تأثير مي گذارند ، ضرورت دارد كه دست كم در فقه و اصول اين كار انجام شود.
نكته ديگري كه قابل توجه است ، درباره تنظيم كتب درسي و روش تدريس ، به خصوص درس
خارج است . متاسفانه روش معمول در حوزه ها موجب تلف شدن عمر طلاب مي شود و به ازاي آن نتيجه مطلوب به دست نمي آيد . پس بايد در اين موارد نيز سرمايه گذاري شود، همچنان كه بعضي از بزرگان در فكر انجام چنين كاري بوده اند و اگر امكانات براي ما فراهم شود بسيار مشتاقيم كه در انجام آن شريك باشيم و گامي مثبت برداريم تا ان شاءالله رشته هاي درسي حوزه ـ به خصوص فقاهت ـ به شكل صحيح تر و كامل تري تدريس و تدرس شود.
منابع فقهي ، آيات و روايات در دست ما ، بسيار غني و پربار هستند و اگر بتوانيم آنچه را در اين منابع غني نهفته است به دنيا عرضه كنيم كار عظيم و با ارزشي انجام داده ايم؛ زيرا در اين منابع مطالبي وجود دارد كه بسيار با ارزش و مورد نياز جامعه هستند و فقهاي ما نيز از نظر تحقيق و ظرافت ، ژرف نگري شگفت آوري كرده اند ؛ ولي با اين همه ما اكنون در وضعيتي هستيم كه نمي توانيم پاسخگوي همه نيازهاي زندگي بشريت باشيم . از اين رو بايد به گونه اي در اين منابع عظيم غور كنيم كه آنچه را بدان نياز است استخراج كرده ، در اختيار همه بگذاريم.
اكنون ما در زمينه فقاهت ـ مانند بسياري از رشته هاي ديگر ـ از لحاظ كمي و كيفي كمبود داريم: براي رفع نيازهاي روزافزون جامعه به تعداد كافي فقيه نداريم . طبق فتواي امام خميني قدس سره، قاضي هر شهري علاوه بر اجتهاد بايد اعمل آن شهر نيز باشد. بر طبق اين فتوا ، اكنون اكثر قضات دادگاه هاي كشور شرايط لازم براي قضاوت را ندارند.
اگر امروز به اين فتوا عمل نمي شود به دليل ضرورت است ؛ يعني از سوي مجتهد و مرجع تقليد ، به دليل نياز مبرم جامعه، اجازه داده شده است كه اين گونه افراد به قضاوت بپردازند. اين يك حكم ثانوي است وگرنه بر اساس حكم اولي ، قاضي بايد مجتهد و اعلم بلد خود باشد . با توجه به اين موارد ، وظيفه فقها بسيار بزرگ و مهم است . بايد آن قدر متجهد تربيت شود كه در هر دادگاه قاضي مجتهد قضاوت كند،گر چه كار فقها فقط در اين يك مورد خلاصه نمي شود و در ابعاد ديگر نيز بايد كار شود. بنابراين ، بايد دايره فقاهت در حوزه هاي علميه كما و كيفا تا حدي توسعه پيدا كند كه بتواند پاسخگوي نيازهاي زندگي بشر در همه ابعاد باشد .

با توجه به فرمايشات مقام معظم رهبري مبني بر لزوم توجه به علوم عقلي و فلسفي ، توضيحاتي بفرماييد.
 

مهم ترين شبهات و ترديدهايي كه دشمنان القا مي كنند ، همان شبهات مربوط به عقايد است . از آنجا كه مسائل عقيدتي عمدتا از طريق عقلي بايد تبيين شوند ، بنابراين لازم است در كنار فقيه و محدث و اصولي كساني به علوم عقلي بپردازند و دفاع از عقايد را به عهده گيرند. متخصص در علوم عقلي باشند تا بتوانند شبهاتي كه درباره خدا و ماوراي طبيعت و معاد و… مطرح مي شود پاسخ دهند تا نوبت برسد به اينكه قرآن كتاب آسماني و از طرف خداست . اگر كسي از اساس و ريشه منحرف شد و ايمان به خدا و نبوت و قيامت را از دست داد ديگر جا ندارد كه براي او تفسير قرآن و احكام عمليه گفته شود. از طرف ديگر وقتي شبهه اي در ذهن كسي وارد شد ، صرف اينكه تكفيرش كنيم مشكل حل نمي شود و اگر از پيامدهاي اجتماعي آن بترسد ، نهايت اين است كه فكرش را ابراز نكند اما در نهان دلش شبهه باقي است . پس بايد شبهات را درست شناخت و پاسخ داد. از سوي ديگر ، حوزه علميه كه مي خواهد پرچمدار ترويج اسلام و عقايد
اسلامي و مبارزه با انحراف عقيدتي باشد و فرهنگ اسلام وانقلاب را صادر كند ، بايد بتواند ايدئولوژي اسلام را در دنيا اثبات و تمام عقايد مخالف را ابطال كند.اين كار به وسيله روحانيان ، مردان فكر و تحصيلكردگان علوم ديني انجام مي گيرد. حوزه براي تربيت چنين افرادي كه مي خواهند با ديگر فيلسوفان مكاتب عالم دست و پنجه نرم كنند تا افكار آنها را ابطال كنند، چه برنامه اي تدارك ديده است تا بتوانند رسالت خود را به خوبي انجام دهد؟
بنابراين فقط با خواندن ادبيات عرب ، فقه و اصول ، قدرت پاسخگويي به نيازها حاصل نخواهد شد. اين بدان معنا نيست كه دروس فقه و اصول كم اهميت است، بلكه بايد در كنار دروس حوزه به دروس ديگر نيز توجه شود. گذشته از نيازهاي فقاهتي ، جامعه نيازهاي ديگري نيز دارد . در درجه اول هم نيازهايي است كه محور آنها عقايد اسلامي است . فقه اصطلاحي به فروع دين مربوط است .
پس براي تكميل برنامه هاي ، بايد مواد درسي ديگري دست كم براي گروه خاصي وجود داشته باشد و گرنه ما دچار سيلي از شكوك و شبهات مربوط به عقايد خواهيم شد كه پاسخگويي در بين روحانيت و حوزه هاي علميه ندارد . اگر سوال شود كه فلسفه تحليل زباني و پوزيتيويسم يعني چه و از چه مسائلي بحث مي كند، جز عده معدودي از آن اطلاع ندارند . با اين حال چگونه مي توان با انواع مكاتب فلسفي مبارزه كرد؟
از آنحا كه از يك سو اصلي ترين اعتقادات ما قبول مبدأ هستي است و از سوي ديگر وجود واجب الوجود اثبات نمي شود مگر از راه عقل، در مي يابيم كه در مرتبه نخست براي شناخت مسائلي كه تنها راه معرفت به آنها از طريق عقل است ، بايد به عقل مراجعه كرد؛ مانند مسائل مربوط به خداشناسي ، رد شبهات منكران خدا و افكار و تصورات غلط درباره خدا ، مانند اينكه خدا را عين طبيعت ، روح طبيعت ، قوانين رياضي عالم و امثال آن معرفي مي كنند.
علمي كه اين گونه مسائل عقلي در آن مطرح مي شود فلسفه نام دارد. بنابراين اولين علمي را كه بايد براي پاسخگويي به نيازهاي عقيدتي فرا گرفت فلسفه است . مراد از اين سخن آن است كه فلسفه نه بر حسب زمان بلكه بر حسب رتبه عقلي بر ساير علوم تقدم دارد؛ زيرا چه بسا آموزش را بايد از ادبيات شروع كرد. اما چون مرتبه خداشناسي مقدم است ، از نظر مرتبه و ترتيب منطقي تاكيد مي شود كه آموختن فلسفه تقدم دارد.
فلسفه پايه معلوماتي عقلي است ؛ هر چه را بخواهيم با عقل اثبات كنيم ـ مثل اصول اوليه اعتقادات ، توحيد ، نبوت ، صفات حق تعالي و معاد ـ ريشه فلسفي دارد.
شبهات اعقتادي كه از سوي مكاتب الحادي و التقاطي مطرح مي شود بايد با ادله عقلي پاسخ داده شود؛ زيرا در پاسخ ماده گرايان نمي توان با آيه قرآن يا روايت استدلال كرد. در بحث هاي آزاد ، در زمينه علوم انساني نيز به شاخه هايي از فلسفه نيازمنديم ؛ مثل فلسفه اخلاق ، فلسفه سياست و… . اگر به بعضي از مسائل كه با اعتقادات سرو كاردارد پاسخ لازم داده نشود ، اصل دين مردم به خطر مي افتد. تا وقتي مردم به خدا معتقد نباشند ، نوبت به اثبات حقانيت اسلام در برابر يهوديت و نصرانيت نمي رسد؛ همچنان كه تا اصل اسلام اثبات نشود ، نمي توان حقانيت تشيع را نسبت به ديگر فرق اثبات كرد.
فقه و اصول با وجود آنكه بسيار ارزشمند است و نيازهاي گوناگون فرهنگ اسلامي را تأمين مي كند ، با آنها نمي توان خدا را اثبات و شبهات الحادي را رد كرد. امروز در عالم ، مكتب هاي الحادي متعددي وجود دارد و فقط منحصر به مكتب ماركسيسم يا ماترياليسم نيست . بسياري از مكتب ها و فلسفه ها الحادي اند ، منكر دين هستند يا در مسائل اعتقادي شبهاتي دارند. امروز اين گونه مكاتب در دنيا بسيار رواج پيدا كرده اند و نمي توان بدان ها با «اصاله البرائه» ، «استصحاب قهقهرايي » و «تمسك به عام در شبهه مصداقيه» و امثال آن پاسخ داد.
ابتدا بحث در اين است كه آيا ماوراي حس چيزي وجود دارد يا نه. سپس بحث خواهد شد كه آيا خدايي وجود دارد يا ندارد. بسياري از كتاب هاي فلسفي ماترياليسم نه تنها به وجود خدا اعتراف نمي كنند، بلكه مي گويند :«اصلا غير از آنچه با حس درك مي شود ، هيچ چيز ديگري قابل اثبات نيست و بايد حداكثر درباره ماوراي حس سكوت كرد.» آنها به زعم خود با هزار و يك دليل اثبات مي كنند كه اصلا علم به ماوراي حس تعلق نمي گيرد. روحانيت در مقابل اين گونه عقايد به چه تمسك مي جويد ؟ به قرآن يا حديث ؟ آنها خدا را قبول ندارند ، تا چه رسد به كلام پيامبر او صلي الله عليه و آله .
امروز مردم بسياري از كشورها كه آنها را به عنوان مسيحي مي شناسيم ، در باطن ملحد و منكر خدا هستند. آنها به قول معروف «مسيحي شناسنامه اي» هستند و گرنه هيچ اعتقادي به خدا ندارند . به ظاهر در فلان كشور چند ميليون مسيحي وجود دارد ، ولي اگر بررسي شود هيچ يك از آنها اعتقادي به خدا ندارند.
امروزه شبهات الحادي به شكل وسيعي در دنيا گسترش پيدا كرده است . حتي در دانشگاه هايي كه از سوي كليسا اداره مي شود ، مطالبي را مطرح مي كنند كه لازمه آنها انكار وجود خدا و اديان و وحي و همه اصول اعتقادي ديني است . ما در چنين وضعيتي قرار داريم و با چنين مردم و چنان مكتب هايي مواجه هستيم .
البته ما در كشور خود ، بحمدالله از نعمت اسلام برخورداريم و اگر قبل از انقلاب نيز شبهاتي وجود داشت بسياري از آنها به بركت فرمايشات امام خميني قدس سره و ديگر بزرگان از اذهان جوانان ما زدوده شده است ؛ ولي با توجه به تبليغاتي كه دشمنان ما در خارج و داخل كشور مي كنند ، چه ضمانت بقايي براي اسلام و انقلاب وجود دارد؟
ر اين زمنيه ها بايد عقل را به كار گرفت تا با تفكر بيشتر و موشكفاي دقيقتر ، دقت تعقل را بالا ببريم. اين كاري ضروري است بلكه از آموختن فقه نيز واجب تر است ؛ چون مربوط به اصل عقيده است . و اين تلاش فكري همان چيزي است كه آن را «فلسفه» مي ناميم. اگر در علم كلام هم استدلال عقلي موجود است آن استدلال فلسفي است ؛ چون بر طبق تعريف ، فلسفه يعني اثبات مسائل از راه برهان عقلي . اثبات توحيد در آيه «لَو كانَ فيهِما آلِهَه اِلاَ اللهُ لَفَسَدَتا» هم به وسيله يك برهان عقلي است . پس در قرآن نيز فلسفه موجود است . خلاصه سخن آنكه براي اينكه قدرت فكري برتري داشته باشيم و بتوانيم در مقابل شبهاتي كه ديگران مطرح كرده اند پاسخ هاي مناسبي بدهيم بايد درس فلسفه بخوانيم .
برخورد متعصبانه نسبت به فلسفه سابقه زيادي دارد. در حوزه هاي علميه دو گرايش متضاد نسبت به علوم معقول وجود داشته است . عده اي به شدت از آن حمايت مي كرده اند كه البته در اقليت بوده اند ، گروهي نيز به سختي با آن مخالفت مي كرده اند و حتي طرفداران فلسفه را كافر مي دانسته اند كه متأسفانه اين گونه موضع گيري هاي سرسختانه تاكنون باعث ركود اين علم شده است .
اگر شيعيان در فقه و اصول از لحاظ كيفيت در دنيا پيشرفت كرده اند ، اين پيشرفت به مقدار زيادي مرهون بحث هاي آزادانه اي است كه در مسائل اين علوم در حوزه ها انجام مي گرفته و مي گيرد؛ يعني مسائل فقهي در حوزه علميه توسط استادان متعدد تدريس مي شود ، آن چنان كه هر كدام نظريات كاملا متفاوتي را بيان مي كنند. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري (ره) به طور همزمان هر دو مبحث نماز جمعه را تدريس مي كردند؛ اما يكي از آنها را واجب عيني مي دانست و ديگري با وجوب عيني آن مخالف بود. طلابي بودند كه در هر دو درس شركت مي كردند و از نطريات متفاوت هر دو استاد آگاه مي شدند ، دلايل آنها را مي شنيدند و قضاوت مي كردند.
درباره فلسفه نيز بايد چنين كاري صورت گيرد ، بايد مكاتب گوناگون فلسفي اعغم از مشائي ، اشراقي و مكاتب فلسفي موجود در دنيا در حوزه هاي علميه مطرح شوند؛ گر چه در بعضي از آنها گرايش هاي الحادي اي وجود داشته باشد كه دراين صورت بايد مورد نقادي عالمانه و محققانه قرار بگيرد.
براي پيشرفت فلسفه بايد بحث هاي فلسفي عمومي تر شود؛ آزادانه در اين مسائل بحث شود ، گرايشهاي تعصب آميز كنار گذاشته شوند و با انصاف، صراحت و شجاعت ، در مقام بحث ، مسائل گوناگون از ديدگاه هاي شرقي و غربي مطرح ، مقايسه ، تطبيق و نقادي شود تا بتوانيم فلسفه اسلامي را به عنوان بهترين فلسفه اي كه براي بشر وجود داشته و خواهد داشت ، مطرح كرده و عقايد مبتني بر آن را اثبات كنيم .
در دهه هاي اخير به همت عده اي از عملاي بزرگ ، حوزه هاي علميه مجددا رونقي پيدا كرد و نيروهايي جذب روحانيت شدند و فعاليت هايي كه قبلا در چهارچوب بيان احكام فقهي ، منبر ، موعظه و مسجد داري خلاصه مي شد به سوي مسائل عقيدتي نيز متوجه شد ؛ آن هم در شعاع جريان سياسي ؛زيرا احزابي شروع به فعاليت و رشد كردند كه فكر سياسي آنان مبتني بر ايدئولوژي ماركسيستي بود و همين امر ايجاب مي كرد كه مسائل عقيدتي اسلامي مطرح شود. از اين رو ، عده اي از علما به مسائل فكري و عقيدتي توجه بيشتري كردند. اگر اين هجوم فرهنگي از سوي علما و حوزه هاي علميه دفع نمي شد ، مفاسدي بيش از اين به دنبال مي داشت .
متأسفانه هميشه هجوم فرهنگي از سوي دشمن بوده است و ما فقط براي مقابله و دفع آن ، حركتي انفعالي انجام داده ايم . با اين حال جاي شكرش باقي است كه اين حركت در قم به وسيله مرحوم طباطبايي رحمه الله پيشنهاد و با همكاري امثال مرحوم شهيد مطهري رحمه الله انجام شد و به طرح مسائل عقلي كه در جهان غرب مطرح شده پرداخت و موجب شد كه طلاب جوان حوزه با مسائلي غير از فقه و اصول سنتي نيز آشنا شوند. به تدريج در اثر ارتباط با دانشگاه ها ، زمينه فعاليت فرهنگي وسعت يافت و معلم شد كه اگر وجود
مجتهد و فقيه جامع الشرايط براي پاسخگويي به نيازهاي فقهي ضرورت دارد ، وجود كساني كه بتوانند جوابگوي شبهات اعتقادي و ساير مسائل باشند نيز ضرورت دارد.
اكنون حركت فرهنگي در جامعه ما بحمدالله تحقق پيدا كرده است و روحانيان بايد آن را پيگيري كنند و همان گونه كه امثال مرحوم علامه طباطبايي و شهيد مطهري به اسفار و شفا اكتفا نكردند و نگفتند با وجود اسفار و شفا به چيز ديگري نياز نداريم؛ بلكه آستين ها را بالا زدند و مشكلات را مطابق زمان پاسخ دادند . اكنون نيز روحانيان نبايد فكر كنند كه هر چه مرحوم علامه طباطبايي و شهيد مطهري نوشته اند حرف آخر است . نه ، آنها نيز مانند بقيه انسان بودند بايد تلاش كرد تا علامه هاي ديگر ساخته شوند. خداوند علم را وقف يك نفر يا يك نسل نكرده است و به هر كسي به نسبت خود ، عقل ، فراست و هوش داده است . بايد كاري كرد كه هر روز نظرات بهتري و پخته تري ارائه دهيم ؛ به خصوص كه نيازها نو به نو مطرح مي شود . امروز مسائل جديدي مطرح مي شود كه در عصر مرحوم علامه طباطبايي مطرح نبوده است .
گروهي از روي خامي يا شايد خودخواهي فكر مي كنند كه با خواندن همين كتب فلسفه رايج به هر سؤالي كه مطرح شود مي توان پاسخ داد و ديگر نيازي به تحقيقات بيشتر نيست . خير ، چنين نيست ؛ مستشكلان نيز بشرند و از عقل برخوردارند. به فرض اينكه 99% از آنچه در كتاب هاي فلسفي غرب نوشته شده باطل باشد ولي دست كم يك درصد از آن مطالب صحيح است . به دليل وجود همان ها ارزش دارد كه انسان آن كتاب ها را مطالعه كند. اگر كسي بخواهد علم پيشرفت كند با تنبلي نمي تواند، بايد وقت گذاشت و تلاش كرد . صرف داشتن منابع غني كافي نيست ، ابزار و آمادگي ذهني لازم است .
در گذشته در ميان رشته هاي دانشگاهي ، رشته اي به نام طب وجود داشت و اگر كسي مي خواست در رشته طب تحصيل كند پس از گذراندن دوره عمومي ،سلسله دروسي مربوط به تمام مسائل طبي چشم ، گوش ،دست ، پا ، قلب ، كبد… و حتي بعضي از دروس مربوط به مسائل رواني را نيز مي آموخت . هر دانشجو با گذراندن يك دوره چند ساله مي توانست طبيب شود و همه امراض را معالجه كند. اما به تدريج ، با توسعه پيدا كردن دايره علوم ، اكنون بيش از 80 رشته تخصصي در پزشكي ايجاد شده است و در آينده قطعا رشته هاي جزئي تر و تخصصي تري نيز به وجود خواهد آمد. ديگر علوم نيز كمابيش همين وضع را دارند.
فلسفه نيز از اين قاعده مستنثنا نيست . رشته علوم عقلي شامل فلسفه ، كلام ، منطق ، عرفان ، فلسفه اخلاق ، فلسفه حقوق و فلسفه هايي مي شوند كه مباني علوم انساني را تشكيل مي دهند. همه اين علوم جزو علوم عقلي هستند.در آينده ممكن است دايره علوم عقلي وسعت پيدا كند و هر كدام از اين علوم به رشته هاي جزئي تر و تخصصي تر نيز تقسيم شود.
با توجه به گسترش فلسفه ، بايد نسبت به آموزش آن در حوزه اقدامات لازم صورت گيرد و علاوه بر تدريس علوم عقلي مختلف در يك دوره عمومي ، رشته هاي تخصصي متعددي در دوره هاي تكميلي و فوق تخصص داير شود.
منبع:خردنامه همشهري ش 65
ادامه دارد…


 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد