حکايت ها و لطيفه هاي اخلاقي – تربيتي
مي رود از سينه ها در سينه ها
حکايت ها و لطيفه هاي اخلاقي – تربيتي
رازداري
« از شخصي پرسيدند: اسرار خود را با چه کسي مي گويي؟ جواب داد: چون سينه ديگران، انبار اسرار من نيست، تا به حال سر خود را به کسي نگفته ام ». (1)
دوستي
« بزرگي فرموده است: تنهايي، بهتر از همنشين بد است و به هيچ حال، شايسته نيست که با نادان دوستي کرد و گفته اند که طبع از طبع مي دزدد؛ زيرا خداوند انسان را چنان آفريده که توانايي پذيرش خلق و خوي هاي گوناگون را داراست.» (2)
مي رود از سينه ها در سينه ها
از ره پنهان صلاح و کينه ها
(مولوي )
دوستي با عاقل
«بزرگي در کلامي زيبا گفته است: نگاه کردن به روي عاقل و با وي دوستي کردن، طاعت و عبادت است ». (3)
فايده هاي خردگرايي
«حکيمي گويد: خرد، معاون و ياريگر انسان، در هنگام سختي و دشواري است و هرکس از خرد کمک بگيرد، به آرزوي خود مي رسد و هرکس با خرد مشورت کند، هرگز پشيمان نمي شود ». (4)
ترس، تنها از خدا
«عارفي گويد: شبي در بيابان مي رفتم، تنها بودم و شبي تاريک بود. ناگاه سياهي پيش من آمد. ترسيدم، به او گفتم: تو پري اي يا آدمي اي ؟گفت: تو بگو، مسلماني يا کافري؟ گفتم: مسلمانم. گفت: مسلمان به جز خدا از چيز ديگري نمي ترسد ! » (5)
احترام به قرآن
«شيخ محمد تقي آملي مي گويد: زمستان بود و در منزل کرسي گذاشته بوديم. مي خواستم قرآن بخوانم. قرآن را آوردم و با خود گفتم: در زير کرسي اگر پايم را دراز کنم، اشکالي ندارد. پايم را دراز کردم و قرآن خواندم. فردا که در درس سير و سلوک ميرزا علي قاضي شرکت کردم، در اولين حرفي که به من زد، فرمود: آقا شيخ محمدتقي ! زير کرسي هم بايد در محضر قرآن پايمان را دراز نکنيم.»(6)
بينش توحيدي
«پادشاهي به دانشمندي گفت: مرا به نزديکان خود سفارش کن. مرد دانشمند در پاسخ گفت: شرمنده ام که سفارش بنده خدا را به غير خدا کنم.» (7)
تهجد (شب زنده داري )
«نوشته اند که عارفي همواره به شب زنده داري مي پرداخت و تا به هنگام سحر، به راز ونياز با خالق بي همتا مشغول بود. شخصي از وي پرسيد که تو مردي خداشناس هستي و دلت همواره بيدار است، پس چرا رنج بي خوابي را هم تحمل مي کني و جسم خود را رنج مي دهي؟ عارف گفت: شايسته نيست که هر شب، خداوند بلندمرتبه از آسمان نزد ما بيايد و ما در خواب باشيم.
هنگام شب درهاي آسمان باز مي شود و خداوند به بندگانش ندا مي دهد که بياييد و آمرزش بخواهيد و مرا بخوانيد تا خواسته هاي شما را برآورده سازم. با اين حال، آيا درست است که من در خواب باشم و از فيض ديدار حق غافل بمانم؟» (8)
پندپذيري
«وزيري با خدم و حشم خود از راهي مي گذشت. شکوه و جلال او به اندازه اي بود که همه مردم از ديدن او شگفت زده شده بودند و به يکديگر مي گفتند که اين کيست ؟ عجب عظمت و شکوهي دارد !
زني در ميان جمع حاضر بود، گفت: چه قدر مي گوييد اين کيست ؟ او مردي است که از درگاه خدا رانده شده و فريب مال و جاه دنيا را خورده است. سخن زن به گوش وزير رسيد و از آنجا که دلي بيدار و پندپذير داشت، بر او اثر کرد و پس از آن، ترک مقام و منصب کرد و به زيارت کعبه شتافت و به عرفان روي آورد.» (9)
اميد
«بزرگي در بياباني دل نشين گويد: اميد، رفيق مونس است. اگر سرانجامي نيز نداشته باشد، تو را سرگرم مي دارد.»(10)
رفتار بحق
«عارفي در بياني نغز گويد: براي روزي که در آن، جز به حق داوري نشود، به حق رفتار کن.»(11)
موعظه
«بزرگي گفته است: زکات رأي درست، اندرز دادن به ديگران است » (12)
فقر، مرگ، بيماري
«يکي از عارفان گويد: فقر را براي فروتني در برابر خدا، مرگ را براي اشتياق به سوي خدا و بيماري را براي کفاره گناهان دوست دارم.» (13)
دوست و برادر واقعي
« انديشمندي گفته است: دوست تو آن است که به تو راست گويد، نه آنکه تو را تصديق کند و برادرت، کسي است که – براي اصلاحت – ترا سرزنش کند، نه آنکه براي تو عذرتراشي کند.» (14)
پرهيز از سخنادن ناروا
«بزرگي گويد: ارزش سکوت را به سخن بي قدر مبر.»(15)
انديشه را از هر که باشد، بشنوديد
«حکيمي گفته است: رأي بزرگ را حقير مداريد، اگر چه از کودک خردسال واقع شود، زيرا در گران بها از قيمت خود نيفتد، هر چند کودک غواص از دريا آورده باشد.» (16)
عبادت و لذت مناجات
«امام صادق عليه السلام فرمود: من حاجتي داشتم، وضو ساختم و مشغول نماز شدم تا خدا را براي آن حاجت بخوانم. آن قدر لذت مناجات و راز ونياز با خداي متعال مرا متوجه خود کرد که حاجتم را از ياد بردم.» (17)
ذکر و ياد خدا
«گويند علامه اميني مدت سه شب در حرم امام رضا عليه السلام بود و هر شب، هزار رکعت نماز مي خواند. به او گفتند: شما خسته نمي شويد ؟ فرمود: مگر ماهي از شنا کردن خسته مي شود که من از نماز خسته شوم ؟»(18)
پىنوشتها:
1- منوچهر کريم زاده، همه حق دارند، تهران، انتشارات طرح نو، 1378،چ 2، ص 276.
2- علي اکبر احمدي داراني، اندرز حاکمانه، تهران، اهل قلم، 1381، چ 1، ص 27.
3- همان.
4- همان، ص 16.
5- عطار نيشابوري، تذکره الاوليا، به کوشش: رينولو نيکلسون، تهران، نشر منوچهري، 1375، چ 3، ص 311.
6- حسين ديلمي، حکايت و حکمت، انتشارات حرم، ص 156.
7- محمدرضا اکبري، لطيفه هاي آموزنده تاريخ، تهران، پيام عترت، 1378،چ 3، ص 137.
8- علي اکبر احمدي داراني و مرتضي رشد اشجردي، زنجيره زرين، تهران، اهل قلم، 1381، چ 1، ص 93.
9- همان، ص 100.
10- شيخ بهايي، کشکول، ترجمه: عزيزالله کاسب، تهران، انتشارات گلي، صص 355 و 356.
11- همان، ص 548.
12- همان، ص 620.
13- حکايت و حکمت، ص، 30.
14- کشکول، ص 614.
15- همان، ص 594.
16- پيام انقلاب، ش 105.
17- شهيد عبدالحسين دستغيب، بهشت جاودان (تفسير سوره الرحمن )، ص 214، به نقل از: حکايت و حکمت، ص 100.
18- حکايت و حکمت، ص 138.
منبع: ماهنامه طوبي 24
/خ