یک. حکومت دیکتاتورى
واژه استبداد گاه معادل «Autoarchy» به کار مى رود. در این کاربرد دو معناى «حکومت برخود» و «حکومت مطلقه» براى آن ذکر شده است. ر.ک: آقابخشى، على، فرهنگ علوم سیاسى، ص 24.
کاربرد دیگر آن برابر نهاده «Despotism» است. در تعریف «نظام دسپوتیستى و استبدادى» چنین آمده است: «نظامى است که در آن قدرت حاکمه و اختیارات نامحدود، به شخص ظالم و مستبدى مثل سلطان واگذار شده باشد».
از نظر عبدالرحمان کواکبى، استبداد عبارت است از تصرف کردن یک نفر یا جمعى در حقوق ملتى بدون ترس بازخواست.
در تعریف دیگر آمده است «هر نوع اقتدار که مشروعیتش و یا روش اعمال قدرت در آن مورد قبول همه مردم نباشد». همان، ص 89.
گاهى نیز استبداد، به معناى دیکتاتورى (Dictatorship) به کار مى رود و در تعریف آن گفته شده است: «حکومت مطلقه یک فرد یا گروه و یا طبقه، بدون اینکه ملازم رضایت مردم باشد … بعضى ویژگى هاى دیکتاتورى عبارت است از:
1. در کار نبودن هیچ قاعده و قانونى که بر اساس آن فرمانروا ناگزیر به پاسخگویى در برابر اعمالش باشد؛
2. کسب قدرت از طریق غیرقانونى؛
3. در کار نبودن حد مشخصى براى اعمال قدرت؛
4. نبودن هیچ قانونى براى جانشینى؛
5. اعمال قدرت از طریق وحشت و ترور و در جهت منافع یک گروه محدود؛
6. فرمانبردارى مردم از آن به علت ترس.» همان، ص 91.
فردمدارى، خودکامگى و اعمال قدرت، بر اساس خواست و اراده شخصى و تابعیت قانون از اراده و تمایلات شخص یا گروه حاکم، از ویژگى هاى بارز «حکومت هاى استبدادى» است. «لویى چهاردهم مدعى بود: دولت منم و قانون هاى دولت در سینه من است». بنیادهاى علم سیاست، ص 278.
دو. ویژگى هاى حکومت دینى:
1. در اسلام خودخواهى (Egoism)، نفس مدارى و قدرت طلبى، به شدت مطرود و مردود است. در منطق قرآن، کسى که بر اساس هواپرستى و خودخواهى، کسب و اعمال قدرت کند، طاغوت است و باید با او مبارزه کرد. نساء (4)، آیه 60.
«حکومت» در اسلام، نه طعمه که عهدى الهى است و صرفاً با انگیزه خداپسندانه و خیرخواهانه باید بار مسؤولیت آن را به دوش کشید. حضرت على(ع) در نامه اى به اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان مى نویسد:
«ان عملک لیس لک بطعمة ولکنه فى عنقک امانة»؛ نهج البلاغه، نامه 5. «فرماندارى براى تو نه نان و آب که امانتى بر گردن تو است».
بنابراین یکى از تفاوت هاى بنیادین حکومت دینى و نظام استبدادى، در خاستگاه آن است. حکومت استبدادى، خودمدارانه است و حکومت دینى خدامدارانه و خیرخواهانه.
2. تفاوت دیگر حکومت دینى و نظام استبدادى، در شرایط حاکم و کارگزاران است. حکومت دینى، نظامى شایسته سالار است و حکومت کسى را که فاقد حد نصاب لازم علمى و اخلاقى باشد نمى پذیرد؛ در حالى که رژیم هاى استبدادى اساساً مبتنى بر صلاحیت مدارى و شایسته سالارى نیست.
3. نظام دیکتاتورى، فاقد قانون بوده و یا در آن خواست و اراده حاکم بر قانون مقدم است؛ در حالى که حکومت دینى، حکومت «قانون» است و فلسفه اساسى آن اجراى قوانین الهى است که مبتنى بر مصالح واقعى انسان ها است.
4. حکومت استبدادى، مجالى براى مشارکت عمومى نمى گذارد و ساز و کارى براى کنترل قدرت در آن نیست؛ در حالى که حکومت دینى، عرصه وسیع مشارکت عمومى و دربردارنده قوى ترین روش هاى کنترل قدرت است. براى آگاهى بیشتر ر.ک: پاسخ پرسش 44.
بنابراین خودخواهى، خودکامگى، شخص مدارى، شخص پرستى، زورمدارى، قانون گریزى، مسؤولیت گریزى و بى اعتنایى به خواست و مشارکت ستیزى – که خصلت هاى اساسى رژیم هاى استبدادى است – با سرشت و ماهیت «حکومت دینى» سازگارى ندارد؛ بلکه اساساً یکى از فلسفه هاى مهم حکومت دینى، مبارزه با ظلم و استبداد است.
امیرالمؤمنین(ع) در چرایى اخذ قدرت به درگاه الهى، عرضه مى دارد: «خدایا! تو نیک مى دانى که ما نه در جست وجوى قدرتیم و نه خواهان بهره ورى از متاع دنیا؛ بلکه برآنیم که آموزه هاى دینت را به پا داریم و در دیار تو اصلاح کنیم، تا بندگان مظلومت ایمنى یابند و حدود کنار نهاده از دینت پا بر جا شوند …». «اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذى کان منّا منافسة فى سلطان و لا التماس شیئى من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک …»؛ نهج البلاغه، خطبه 131.