در اینکه خالد بن ولید، در نبرد با مالک بن نویره و قبیله بنی جذیمه و برخی مأموریتهای دیگر، مرتکب جنایات بزرگی شد، تردیدی نیست؛ تا جایی که خلیفه دوم به شدت به او اعتراض کرد، او را دشمن خدا لقب داد و قسم یاد کرد که سنگسارش خواهد کرد … .[1]
درباره جنایات خالد در نبرد با بنی جذیمه و نیز مجازات نشدنش از طرف پیامبر(ص) باید گفت:
1. بخشیدن خون مقتول و یا قصاص قاتل، در اختیار ولیّ مقتول است و اگر او بخواهد قاتل را قصاص نماید، حاکم اسلامی وظیفه دارد که قاتل را قصاص و حکم اسلامی را اجرا نماید؛ اما اگر او بخواهد با گرفتن دیه، از کشتن و قصاص قاتل بگذرد، حکومت اسلامی نیز نظر او را محترم خواهد شمرد. (اگرچه حکومت در صورت صلاحدید، میتواند مستقلاً متخلف را به دلیل نقض قانون، مورد مجازاتی هرچند خفیفتر قرار دهد).
2. در قضیه بنی جذیمه نیز چنین بوده است؛ یعنی رسول خدا(ص)، بعد از اطلاع و آگاهی از بروز چنین حادثه تلخی، امیرمؤمنان علی(ع) را برای جبران خسارات وارده و نوعی پوزشطلبی به آن منطقه اعزام کرد و تمام خسارات؛ حتی قیمت کاسه آبخوری سگهای آن قبیله را نیز پرداخت نمود:
وقتی خبر به پیامبر(ص) رسید، دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! من از آنچه خالد انجام داده بیزارم». سپس علی(ع) را خواست و به او فرمود: «ای علی! بدانجا برو و حالشان را بپرس و روش جاهلیت را زیر پا بگذار».
علی(ع) با اموالی فراوان به طرف آن قبیله رفت، خونبها، خسارت اموال و حتی قیمت کاسههای سگان آنها را نیز پرداخت نمود و سپس از آنان پرسید: «آیا خونبها و یا مالی مانده که به شما نپرداخته باشم؟!» همگی گفتند: خیر. علی(ع) فرمود: «باقی مانده اموالی را که به همراه آورده بودم را نیز به خاطر رعایت احتیاط کامل از جانب پیامبر(ص) به شما میپردازم». سپس به مدینه بازگشت و آنچه انجام داده بود را به رسول خدا گزارش کرد. حضرتشان فرمود: «کار درست و زیبایی انجام دادی». سپس رو به قبله ایستاد، و دستها را بلند کرد … و سه بار فرمود: «خدایا من از آنچه خالد انجام داده بود، بیزارم!».[2]
3. خالد بن ولید فردی بود که قبل از مسلمانشدنش نیز جنایاتی مرتکب شده بود. شکست مسلمانان در نبرد احد و شهادت بسیاری از آنان مانند حمزه عموی پیامبر(ص) تا حد زیادی وابسته به تدبیر و نیرنگ خالد بود.
با این وجود، دین اسلام در شرایطی قرار داشت که برای توسعه و پیشرفت خود نیازمند عفو گذشت از سوابق افراد و نیز جذب و هضم افراد متنفذ جزیرة العرب در جامعه اسلامی بود. پیامبر(ص) بعد از فتح مکه حتی از مسلمانشدن اضطراری رئیس کافران مکه یعنی ابوسفیان و نیز همسر و فرزندش هند و معاویه استقبال کرد، چه رسد به خالد بن ولید که قبل از فتح مکه گرایش خود به اسلام را اعلام کرده بود.
حضرتشان برای پیشبرد اسلام نیازمند آن بودند که بزرگان قریش را با خود همراه کرده تا بتواند دعوت خود را هرچه زودتر به ثمر بنشاند. اگر پیامبر(ص) با افرادی؛ مانند ابوسفیان و خالد برخورد شدیدی میکرد، با توجه به نفوذی که آنان داشتند این احتمال وجود داشت که کنترل شهر مکه مجدداً به دست آنان بیافتد، و یا اینکه درگیریهایی در آن سرزمین بوجود آید که خسارتهای ناشی از آنها بیش از مصلحت مجازات این افراد متخلف باشد. درایت پیامبر(ص) بود که با گذشت و چشمپوشی از تخلفات آنان و حتی پرداخت غرامت کارهای ناپسندشان از بیت المال یا دارایی شخصی، از اختلاف دوباره مکه و مدینه جلوگیری کردند، شاید اگر پیامبر(ص) چنین گذشتی نکرده و از مجازات خالد – که دیگر شاکی شخصی نداشت – خودداری نمیفرمود، اسلامی که تازه در حال رشد و گسترش بود، از حرکت شتابان خویش باز میایستاد.
به بیان دیگر، در مورد خالد بن ولید، اینگونه نبود که پیامبر اسلام(ص) از اجرای عدالت درخواست شده از طرف شاکیان خصوصی خودداری ورزد و درخواست مظلومان را بیپاسخ گذارد، بلکه حضرتشان بعد از کسب رضایت کامل خسارتدیدگان، تنها از اعمال حق حکومتی مجازاتی که ناظر بر اخلال در نظم عمومی جامعه بود خودداری کرد تا نظم عمومی با خطر بزرگتری روبرو نگردد.
درباره جنایات خالد در نبرد با بنی جذیمه و نیز مجازات نشدنش از طرف پیامبر(ص) باید گفت:
1. بخشیدن خون مقتول و یا قصاص قاتل، در اختیار ولیّ مقتول است و اگر او بخواهد قاتل را قصاص نماید، حاکم اسلامی وظیفه دارد که قاتل را قصاص و حکم اسلامی را اجرا نماید؛ اما اگر او بخواهد با گرفتن دیه، از کشتن و قصاص قاتل بگذرد، حکومت اسلامی نیز نظر او را محترم خواهد شمرد. (اگرچه حکومت در صورت صلاحدید، میتواند مستقلاً متخلف را به دلیل نقض قانون، مورد مجازاتی هرچند خفیفتر قرار دهد).
2. در قضیه بنی جذیمه نیز چنین بوده است؛ یعنی رسول خدا(ص)، بعد از اطلاع و آگاهی از بروز چنین حادثه تلخی، امیرمؤمنان علی(ع) را برای جبران خسارات وارده و نوعی پوزشطلبی به آن منطقه اعزام کرد و تمام خسارات؛ حتی قیمت کاسه آبخوری سگهای آن قبیله را نیز پرداخت نمود:
وقتی خبر به پیامبر(ص) رسید، دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! من از آنچه خالد انجام داده بیزارم». سپس علی(ع) را خواست و به او فرمود: «ای علی! بدانجا برو و حالشان را بپرس و روش جاهلیت را زیر پا بگذار».
علی(ع) با اموالی فراوان به طرف آن قبیله رفت، خونبها، خسارت اموال و حتی قیمت کاسههای سگان آنها را نیز پرداخت نمود و سپس از آنان پرسید: «آیا خونبها و یا مالی مانده که به شما نپرداخته باشم؟!» همگی گفتند: خیر. علی(ع) فرمود: «باقی مانده اموالی را که به همراه آورده بودم را نیز به خاطر رعایت احتیاط کامل از جانب پیامبر(ص) به شما میپردازم». سپس به مدینه بازگشت و آنچه انجام داده بود را به رسول خدا گزارش کرد. حضرتشان فرمود: «کار درست و زیبایی انجام دادی». سپس رو به قبله ایستاد، و دستها را بلند کرد … و سه بار فرمود: «خدایا من از آنچه خالد انجام داده بود، بیزارم!».[2]
3. خالد بن ولید فردی بود که قبل از مسلمانشدنش نیز جنایاتی مرتکب شده بود. شکست مسلمانان در نبرد احد و شهادت بسیاری از آنان مانند حمزه عموی پیامبر(ص) تا حد زیادی وابسته به تدبیر و نیرنگ خالد بود.
با این وجود، دین اسلام در شرایطی قرار داشت که برای توسعه و پیشرفت خود نیازمند عفو گذشت از سوابق افراد و نیز جذب و هضم افراد متنفذ جزیرة العرب در جامعه اسلامی بود. پیامبر(ص) بعد از فتح مکه حتی از مسلمانشدن اضطراری رئیس کافران مکه یعنی ابوسفیان و نیز همسر و فرزندش هند و معاویه استقبال کرد، چه رسد به خالد بن ولید که قبل از فتح مکه گرایش خود به اسلام را اعلام کرده بود.
حضرتشان برای پیشبرد اسلام نیازمند آن بودند که بزرگان قریش را با خود همراه کرده تا بتواند دعوت خود را هرچه زودتر به ثمر بنشاند. اگر پیامبر(ص) با افرادی؛ مانند ابوسفیان و خالد برخورد شدیدی میکرد، با توجه به نفوذی که آنان داشتند این احتمال وجود داشت که کنترل شهر مکه مجدداً به دست آنان بیافتد، و یا اینکه درگیریهایی در آن سرزمین بوجود آید که خسارتهای ناشی از آنها بیش از مصلحت مجازات این افراد متخلف باشد. درایت پیامبر(ص) بود که با گذشت و چشمپوشی از تخلفات آنان و حتی پرداخت غرامت کارهای ناپسندشان از بیت المال یا دارایی شخصی، از اختلاف دوباره مکه و مدینه جلوگیری کردند، شاید اگر پیامبر(ص) چنین گذشتی نکرده و از مجازات خالد – که دیگر شاکی شخصی نداشت – خودداری نمیفرمود، اسلامی که تازه در حال رشد و گسترش بود، از حرکت شتابان خویش باز میایستاد.
به بیان دیگر، در مورد خالد بن ولید، اینگونه نبود که پیامبر اسلام(ص) از اجرای عدالت درخواست شده از طرف شاکیان خصوصی خودداری ورزد و درخواست مظلومان را بیپاسخ گذارد، بلکه حضرتشان بعد از کسب رضایت کامل خسارتدیدگان، تنها از اعمال حق حکومتی مجازاتی که ناظر بر اخلال در نظم عمومی جامعه بود خودداری کرد تا نظم عمومی با خطر بزرگتری روبرو نگردد.