خرافات خارج از دين است
خرافات، جمع خرافه، به معناي عادات و عقايدي است که بر خلاف عقل و منطق و علم باشد و با موازين شريعت سازگار نباشد. خرافات و اوهام، مانعي براي رشد خرد و انديشه ي انسان ها به حساب مي آيند و باعث دوري آنها
خرافات، جمع خرافه، به معناي عادات و عقايدي است که بر خلاف عقل و منطق و علم باشد و با موازين شريعت سازگار نباشد. خرافات و اوهام، مانعي براي رشد خرد و انديشه ي انسان ها به حساب مي آيند و باعث دوري آنها از مسير سعادت و کمال مي شوند. بسياري از ستمگران تاريخ براي تحکيم قدرتشان، از طريق ترويج خرافات بين مردم، اهداف خود را دنبال مي کردند، آنها مي دانستند تسلط بر مردمي که به جاي عقل، دنباله روي اوهام و خرافات هستند، آسان تر است. اما پيامبر اعظم (ص) با هدايت مردم، آنها را به سلاح ايمان و عقل و منطق تجهيز کرد تا خرافات را از معنويت، و اوهام را از واقعيات بازشناسند. دين اسلام، غل و زنجيرهاي خرافات و موهومات را از دست و پاي انديشه و عقل مردم برداشت. (1)
گزارش اين شماره از نشريه، به موضوع «خرافات» اختصاص دارد. مي خواهيم بدانيم اين موضوع تا چه حد، گريبانگير افراد جامعه ي اسلامي ماست؟ و اين که مرز بين معنويت و خرافات کجاست؟
چند دقيقه اي بود که از دور، نگاهش مي کردم؛ ولي ترديد داشتم که جلو بروم يا نه. پسرک ده يا دوازده ساله، با چشمان درشت روشنش ـ که هيچ تناسبي با چهره ي آفتاب سوخته و پوست قهوه اي رنگش نداشت ـ به عابراني که از جلوي پارک عبور مي کردند، چشم دوخته بود و از آنها مي خواست که فال هايش را بخرند. عاقبت، توجهش به سمت من جلب شد.
ـ خانم، فال مي خواي؟
با ترديد گفتم: باشه يکي بده.
ـ فال دويست توماني، خيلي بهتره! البته صد توماني و صد و پنجاه توماني هم داريم.
ـ يکي از همون فال هايي که مي گي بهتره رو بده.
خوش حال شد، پرنده اش را به پاکت هاي فال نزديک کرد و پرنده، يکي از فال ها را برداشت و پسرک، آن را گرفت و به من داد. در حال پرداختن پول فالم بودم که يک خانم مسن، با قيافه اي متين و موقر، به سمت ما آمد و از پسر، تقاضاي دو فال کرد. بعد از خريدن فال هايش مي خواست برود که از او پرسيدم: شما به فال اعتقاد داريد؟
گفت: «نه خيلي». گفتم: اگر نه، پس چرا دو پاکت فال خريديد؟
نگاه پرسشگر و چهره ي متعجبش را که ديدم، فهميدم که باز هم فراموش کرده ام خودم را معرفي کنم. قبل از اين که جواب سؤالم را بدهد، خودم را معرفي کردم و در مورد موضوع گزارشم توضيح دادم. بعد گفتم: شما فکر نمي کنيد فال هم نوعي خرافات باشد؟ گفت: «خانم خبرنگار، شما خودت هم که فال خريدي!».
کمي جا خوردم و گفتم: درست است. کنجکاو شده بودم که ببينم در اين فال ها چه چيزي نوشته که بعضي از مردم به آن علاقه دارند. گفت: «اگر حقيقتش را بخواهيد، من هم اعتقاد چنداني به اين چيزها ندارم و فکر مي کنم خرافات اند؛ ولي از شما چه پنهان، مشکلات زندگي، گاهي آن قدر آزار دهنده و غير قابل تحمل مي شوند که آدم براي رهايي از فشار عصبي ناشي از آنها، به اين خرافات روي مي آورد، به اميد اين که کلماتي اميد بخش در آنها بخواند و به آينده، اميدوارتر شود».
گفتم: چرا دو تا فال خريديد؟ گفت: «به نيت دو فرزندم. يک پسر و يک دخترم دارم که هر کدام، مشکلاتي دارند و خيالم از بابت هيچ کدامشان راحت نيست. اينها را خريدم تا شايد با خواندنشان دلخوشي پيدا کنم و بتوانم اين دلخوشي را به آنها هم منتقل کنم».
سپس ادامه داد: «من معلم بازنشسته هستم. هميشه سعي کرده ام شاگردانم و فرزندانم را به آينده اميدوار کنم؛ ولي گاهي خودم هم فکر مي کنم به آينده، هيچ اميدي نيست».
از خانم «ف» خداحافظي کردم و داخل پارک رفتم. روي نيمکتي نشستم، حالا فرصتي بود که فالم را بخوانم. نوشته بود: «زني بلند بالا و چشم سبز، توطئه اي خطرناک عليه تو کرده و بايد خيلي مواظب خودت باشي و در آخر، پيروزي از آن توست». به ناگاه، چهره ي عمه ام با آن چشمان سبز رنگش را مجسم کردم و از اين تصور که او عليه من توطئه کرده باشد، حسابي با خودم خنديدم. کمي دورتر از من، پسر جواني با تلفن همراهش مشغول صحبت کردن بود. حرف هايش که تمام شد، به سمت او رفتم و پس از توضيحات لازم، سؤالم را مطرح کردم.
علي باقر دوست، 21 ساله و دانشجوي رشته ي علوم سياسي در اين باره گفت: البته در زمان ما خرافات نسبت به گذشته، خيلي کم رنگ تر شده، ولي نمي توان گفت که از بين رفته است. خرافات، از زمان هاي بسيار قديم وجود داشته و هنوز هم هست. پيامبر اسلام (ص) با خرافات، به شدت مخالف بود و به طور غير مستقيم، با آن مبارزه مي کرد. پيامبر (ص) در اين مبارزه، از شيوه هاي خشن استفاده نمي کرد، بلکه با آگاهي دادن به مردم و بدون شوک وارد کردن بر آنها، اعتقادات خود را بيان مي کرد. به عنوان نمونه، زماني که مردم، دليل خورشيد گرفتگي را به فوت فرزند پيامبر (ص) نسبت دادند، ايشان اين موضوع را رد کرده و آن را خرافه دانستند و کسوف را امري طبيعي و از آيات الهي بيان کردند. وي، اسلام را ديني پيشرفته مي داند که اجراي صحيح دستورهاي آن، دوري از همه نوع خرافات و رسيدن به معنويتي خالص و سالم را به دنبال دارد.
کمي دورتر، روي نيمکتي زن و شوهر جواني نشسته بودند. کنارشان رفتم و بعد از معرفي خودم، نظر آنها را در مورد خرافات و اين که جامعه ي ما چه قدر درگير خرافات است پرسيدم.
آقاي وطن خواه، 27 ساله با تحصيلات حوزوي گفت: ابتدا بايد مرز بين خرافات و واقعيت را شناخت. برخي از انسان ها همه ي امور ماوراي طبيعت را خرافه مي دانند. حتي در غرب، افرادي هستند که دينداري و اعتقاد به زندگي پس از مرگ و وجود روح و خدا را خرافات مي دانند. اينها افراد علم زده اي هستند که به علم اندک بشر امروزي در علوم طبيعي، مغرور شده اند، در مقابل قدرت خدا، سرکش و طغيانگر شده، و آن را باور نمي کنند. در واقع، اينها هر گونه معنويتي را خرافات مي دانند، ولي از طرف ديگر بايد بپذيريم که برخي از دينداران هم از آن طرف بام افتاده اند و دين را با خرافات، مخلوط کرده اند. از آن جمله شايد بتوان از مداحي هاي افراطي اي که ائمه را موجوداتي فرا انساني و عجيب و غريب و افسانه اي معرفي مي کنند، نام برد که اينها همه خرافاتي هستند که در دين داخل شده اند.
همسر آقاي وطن خواه هم در اين باره مي گويد: به نظر من در جامعه ي ما هم مثل هر جامعه ي ديگري، افراد خرافاتي وجود دارند؛ ولي تعدادشان آن قدر زياد نيست که اين را يک معضل بدانيم.
او ادامه مي دهد: البته مسائل پذيرفته شده اي هم هستند که ممکن است کساني که خود را روشن فکر مي دانند، آنها را خرافات بدانند؛ ولي واقعيت دارند، مثلا چشم زخم و سحر و جادو واقعيت دارند؛ ولي بعضي ها ممکن است آن را خرافات بدانند، در حالي که من در زندگي شخصي خودم با چند نمونه از اين موارد، برخورد داشته ام و حقيقي بودن آنها به من اثبات شده است.
حرف هاي خانم آقاي وطن خواه مرا به ياد حرف هاي دوستم انداخت. ديروز، وقتي موضوع گزارش اين شماره از مجله را با يکي از دوستانم ـ که نام مستعارش فرشته محقق است ـ ، در ميان گذاشتم، او که خود از خبرنگاران جوان است در اين باره گفت: من انساني خرافاتي نيستم، ولي يک چيزهايي هم هستند که از دوران کودکي برايم تبديل به باورهايي شده که به آنها معتقدم. اگر چه ممکن است ديگران آنها را خرافات بدانند.
وقتي از او خواستم که بيشتر توضيح بدهد گفت: مثلا اين که هر وقت عطسه مي کنم، کاري که قرار است انجام دهم را به تأخير مي اندازم؛ چون به تجربه، به من ثابت شده است که هر وقت به اين موضوع اهميت نداده ام، دچار مشکل شده و ضرر کرده ام. يا مثلا اين که نگه داشتن کبوتر چاهي در خانه، بد يمن است و باعث به هم ريختن زندگي صاحب خانه مي شود اين موضوع هم به من اثبات شده؛ چون چند سال پيش، کبوتري در خانه داشتيم که تلف شد و يکي دو روز بعد از آن، برادر هفت ساله ام نيز فوت شد.
فرشته ادامه داد: البته گاهي مردم، مرز بين خرافات و معنويت را گم مي کنند، ولي بيشتر خرافه هايي که در جامعه رايج مي شوند، عمر کوتاهي دارند و ماندگار نيستند؛ ولي امور معنوي و مذهبي، چون سرچشمه ي الهي دارند، ماندني اند و منحصر به مکان و زمان خاصي نيستند.
از پارک خارج شدم، در حالي که هنوز به معلمي فکر مي کردم که مي خواهد به وسيله ي چند پاکت فال، به خود و فرزندانش روحيه و اميد بدهد.
به راستي، سرچشمه ي خرافات چيست و چگونه مي شود مرز بين معنويت و خرافات را تشخيص داد؟
حجه الاسلام عباس الهي، کارشناس ارشد معارف و تفسير علوم قرآني و از اساتيد مدرسه ي امام خميني و دانشکده ي علوم قرآني، در اين باره مي گويد:
اولين مرز بين معنويت و خرافات، ارزشمندي معنويات و ضد ارزش بودن خرافات است. درباره ي حقيقت ماهيت انسان، دو نظريه وجود دارد:
1. نظريه ي الهيون يا روحيون که انسان را حقيقتي مرکب از جسم و روح دانسته و روح انسان را جاويدان و فناناپذير مي دانند که اين نظريه، با اسلام هم مطابقت دارد؛
2. نظريه ي ماديون که انسان را جسمي نابود شدني مي دانند و به روح معتقد نيستند.
با توجه به اين که در مورد شخصيت انسان، اختلاف نظرهايي بين اين دو گروه وجود دارد، اما هر دو گروه در اين مورد، اتفاق نظر دارند که اموري غير مادي به نام «معنويات» وجود دارند که به انسان، ارزش و شخصيت مي دهند و تفاوت بين انسان و حيوان را باعث مي شوند.
امور معنوي، همان ارزش هاي انساني و اعتقادات صحيحي مانند توحيد، عدالت، ايثار، خدمت به خلق و … هستند. در برابر اين امور، يک سري ضد ارزش و خرافات هم وجود دارند.
مرز ديگري که مي توان بين معنويت و خرافات قائل بود، واقعي بودن معنويات و غير واقعي بودن خرافات است. انسان بايد مطالب را همان گونه که هستند درک کند و حب و بغض ها و پنداري هاي خود ساخته، نبايد مانع از درک واقعيات شوند.
در ميان قبايل عرب حجاز، خرافات زيادي رايج بود، از آن جمله، مرسوم بود که پسر خوانده همه ي احکام پسر را داشت و ازدواج با همسر طلاق داده اش را حرام مي دانستند؛ ولي پيامبر، بدون ترس از حرف و حديث ها به امر خداوند عمل کرد و با همسر زيد (پسر خوانده اش) ازدواج کرد (2) و به اين ترتيب، يک سنت غلط جاهلي شکسته شد.
حاج آقاي الهي، تلقين، تبليغات، ترس و جهل را از عوامل گرايش به خرافات مي داند و مي گويد: عده اي با تبليغات وسيع و تلقين به مردم و بر اساس اهداف و منافع خود، موجب انتشار خرافات در جوامع مي شوند، عده اي هم از روي ترس، باوري غط را مي پذيرند (مثل کودکي که از تاريکي مي ترسد).
گاهي هم از روي جهل و ناآگاهي، به چيزي اعتقاد پيدا مي کنند، مثلا منشأ سيل و زلزله و خورشيد گرفتگي را نمي دانند؛ در نتيجه، آن را به اتفاق ديگري ربط مي دهند مثل زمان پيامبر، که گمان مي کردند علت خورشيد گرفتگي، فوت فرزند پيامبر است.
گاهي هم از يک اتفاق جزئي، يک نتيجه گيري کلي مي کنند، مثلا چهارشنبه، کيف پولشان را گم مي کنند و از آن به بعد، چهارشنبه ها را نحس مي دانند.
براي شناخت ارزش ها از ضد ارزش ها و يافتن مرز بين واقعيت و دروغ، لازم است سطح علم و آگاهي خويش را افزايش دهيم. اين امر، با شناخت نسبت به مسائل و دستورهاي ديني حاصل مي شود. مهم ترين عامل شناخت، کسب معرفت و ايمان به خدا و پيروي از قرآن و روايات است. وجود ما باعث شومي و نحوست نيست. عطسه يا خواندن جغد، دليل بر صبر کردن يا فال بد زدن نيست. اسلام، با اين خرافات ، مخالف است. علي (ع) نيز فال بد زدن را درست و حق نمي داند. (3)
گزارش اين شماره از نشريه، به موضوع «خرافات» اختصاص دارد. مي خواهيم بدانيم اين موضوع تا چه حد، گريبانگير افراد جامعه ي اسلامي ماست؟ و اين که مرز بين معنويت و خرافات کجاست؟
چند دقيقه اي بود که از دور، نگاهش مي کردم؛ ولي ترديد داشتم که جلو بروم يا نه. پسرک ده يا دوازده ساله، با چشمان درشت روشنش ـ که هيچ تناسبي با چهره ي آفتاب سوخته و پوست قهوه اي رنگش نداشت ـ به عابراني که از جلوي پارک عبور مي کردند، چشم دوخته بود و از آنها مي خواست که فال هايش را بخرند. عاقبت، توجهش به سمت من جلب شد.
ـ خانم، فال مي خواي؟
با ترديد گفتم: باشه يکي بده.
ـ فال دويست توماني، خيلي بهتره! البته صد توماني و صد و پنجاه توماني هم داريم.
ـ يکي از همون فال هايي که مي گي بهتره رو بده.
خوش حال شد، پرنده اش را به پاکت هاي فال نزديک کرد و پرنده، يکي از فال ها را برداشت و پسرک، آن را گرفت و به من داد. در حال پرداختن پول فالم بودم که يک خانم مسن، با قيافه اي متين و موقر، به سمت ما آمد و از پسر، تقاضاي دو فال کرد. بعد از خريدن فال هايش مي خواست برود که از او پرسيدم: شما به فال اعتقاد داريد؟
گفت: «نه خيلي». گفتم: اگر نه، پس چرا دو پاکت فال خريديد؟
نگاه پرسشگر و چهره ي متعجبش را که ديدم، فهميدم که باز هم فراموش کرده ام خودم را معرفي کنم. قبل از اين که جواب سؤالم را بدهد، خودم را معرفي کردم و در مورد موضوع گزارشم توضيح دادم. بعد گفتم: شما فکر نمي کنيد فال هم نوعي خرافات باشد؟ گفت: «خانم خبرنگار، شما خودت هم که فال خريدي!».
کمي جا خوردم و گفتم: درست است. کنجکاو شده بودم که ببينم در اين فال ها چه چيزي نوشته که بعضي از مردم به آن علاقه دارند. گفت: «اگر حقيقتش را بخواهيد، من هم اعتقاد چنداني به اين چيزها ندارم و فکر مي کنم خرافات اند؛ ولي از شما چه پنهان، مشکلات زندگي، گاهي آن قدر آزار دهنده و غير قابل تحمل مي شوند که آدم براي رهايي از فشار عصبي ناشي از آنها، به اين خرافات روي مي آورد، به اميد اين که کلماتي اميد بخش در آنها بخواند و به آينده، اميدوارتر شود».
گفتم: چرا دو تا فال خريديد؟ گفت: «به نيت دو فرزندم. يک پسر و يک دخترم دارم که هر کدام، مشکلاتي دارند و خيالم از بابت هيچ کدامشان راحت نيست. اينها را خريدم تا شايد با خواندنشان دلخوشي پيدا کنم و بتوانم اين دلخوشي را به آنها هم منتقل کنم».
سپس ادامه داد: «من معلم بازنشسته هستم. هميشه سعي کرده ام شاگردانم و فرزندانم را به آينده اميدوار کنم؛ ولي گاهي خودم هم فکر مي کنم به آينده، هيچ اميدي نيست».
از خانم «ف» خداحافظي کردم و داخل پارک رفتم. روي نيمکتي نشستم، حالا فرصتي بود که فالم را بخوانم. نوشته بود: «زني بلند بالا و چشم سبز، توطئه اي خطرناک عليه تو کرده و بايد خيلي مواظب خودت باشي و در آخر، پيروزي از آن توست». به ناگاه، چهره ي عمه ام با آن چشمان سبز رنگش را مجسم کردم و از اين تصور که او عليه من توطئه کرده باشد، حسابي با خودم خنديدم. کمي دورتر از من، پسر جواني با تلفن همراهش مشغول صحبت کردن بود. حرف هايش که تمام شد، به سمت او رفتم و پس از توضيحات لازم، سؤالم را مطرح کردم.
علي باقر دوست، 21 ساله و دانشجوي رشته ي علوم سياسي در اين باره گفت: البته در زمان ما خرافات نسبت به گذشته، خيلي کم رنگ تر شده، ولي نمي توان گفت که از بين رفته است. خرافات، از زمان هاي بسيار قديم وجود داشته و هنوز هم هست. پيامبر اسلام (ص) با خرافات، به شدت مخالف بود و به طور غير مستقيم، با آن مبارزه مي کرد. پيامبر (ص) در اين مبارزه، از شيوه هاي خشن استفاده نمي کرد، بلکه با آگاهي دادن به مردم و بدون شوک وارد کردن بر آنها، اعتقادات خود را بيان مي کرد. به عنوان نمونه، زماني که مردم، دليل خورشيد گرفتگي را به فوت فرزند پيامبر (ص) نسبت دادند، ايشان اين موضوع را رد کرده و آن را خرافه دانستند و کسوف را امري طبيعي و از آيات الهي بيان کردند. وي، اسلام را ديني پيشرفته مي داند که اجراي صحيح دستورهاي آن، دوري از همه نوع خرافات و رسيدن به معنويتي خالص و سالم را به دنبال دارد.
کمي دورتر، روي نيمکتي زن و شوهر جواني نشسته بودند. کنارشان رفتم و بعد از معرفي خودم، نظر آنها را در مورد خرافات و اين که جامعه ي ما چه قدر درگير خرافات است پرسيدم.
آقاي وطن خواه، 27 ساله با تحصيلات حوزوي گفت: ابتدا بايد مرز بين خرافات و واقعيت را شناخت. برخي از انسان ها همه ي امور ماوراي طبيعت را خرافه مي دانند. حتي در غرب، افرادي هستند که دينداري و اعتقاد به زندگي پس از مرگ و وجود روح و خدا را خرافات مي دانند. اينها افراد علم زده اي هستند که به علم اندک بشر امروزي در علوم طبيعي، مغرور شده اند، در مقابل قدرت خدا، سرکش و طغيانگر شده، و آن را باور نمي کنند. در واقع، اينها هر گونه معنويتي را خرافات مي دانند، ولي از طرف ديگر بايد بپذيريم که برخي از دينداران هم از آن طرف بام افتاده اند و دين را با خرافات، مخلوط کرده اند. از آن جمله شايد بتوان از مداحي هاي افراطي اي که ائمه را موجوداتي فرا انساني و عجيب و غريب و افسانه اي معرفي مي کنند، نام برد که اينها همه خرافاتي هستند که در دين داخل شده اند.
همسر آقاي وطن خواه هم در اين باره مي گويد: به نظر من در جامعه ي ما هم مثل هر جامعه ي ديگري، افراد خرافاتي وجود دارند؛ ولي تعدادشان آن قدر زياد نيست که اين را يک معضل بدانيم.
او ادامه مي دهد: البته مسائل پذيرفته شده اي هم هستند که ممکن است کساني که خود را روشن فکر مي دانند، آنها را خرافات بدانند؛ ولي واقعيت دارند، مثلا چشم زخم و سحر و جادو واقعيت دارند؛ ولي بعضي ها ممکن است آن را خرافات بدانند، در حالي که من در زندگي شخصي خودم با چند نمونه از اين موارد، برخورد داشته ام و حقيقي بودن آنها به من اثبات شده است.
حرف هاي خانم آقاي وطن خواه مرا به ياد حرف هاي دوستم انداخت. ديروز، وقتي موضوع گزارش اين شماره از مجله را با يکي از دوستانم ـ که نام مستعارش فرشته محقق است ـ ، در ميان گذاشتم، او که خود از خبرنگاران جوان است در اين باره گفت: من انساني خرافاتي نيستم، ولي يک چيزهايي هم هستند که از دوران کودکي برايم تبديل به باورهايي شده که به آنها معتقدم. اگر چه ممکن است ديگران آنها را خرافات بدانند.
وقتي از او خواستم که بيشتر توضيح بدهد گفت: مثلا اين که هر وقت عطسه مي کنم، کاري که قرار است انجام دهم را به تأخير مي اندازم؛ چون به تجربه، به من ثابت شده است که هر وقت به اين موضوع اهميت نداده ام، دچار مشکل شده و ضرر کرده ام. يا مثلا اين که نگه داشتن کبوتر چاهي در خانه، بد يمن است و باعث به هم ريختن زندگي صاحب خانه مي شود اين موضوع هم به من اثبات شده؛ چون چند سال پيش، کبوتري در خانه داشتيم که تلف شد و يکي دو روز بعد از آن، برادر هفت ساله ام نيز فوت شد.
فرشته ادامه داد: البته گاهي مردم، مرز بين خرافات و معنويت را گم مي کنند، ولي بيشتر خرافه هايي که در جامعه رايج مي شوند، عمر کوتاهي دارند و ماندگار نيستند؛ ولي امور معنوي و مذهبي، چون سرچشمه ي الهي دارند، ماندني اند و منحصر به مکان و زمان خاصي نيستند.
از پارک خارج شدم، در حالي که هنوز به معلمي فکر مي کردم که مي خواهد به وسيله ي چند پاکت فال، به خود و فرزندانش روحيه و اميد بدهد.
به راستي، سرچشمه ي خرافات چيست و چگونه مي شود مرز بين معنويت و خرافات را تشخيص داد؟
حجه الاسلام عباس الهي، کارشناس ارشد معارف و تفسير علوم قرآني و از اساتيد مدرسه ي امام خميني و دانشکده ي علوم قرآني، در اين باره مي گويد:
اولين مرز بين معنويت و خرافات، ارزشمندي معنويات و ضد ارزش بودن خرافات است. درباره ي حقيقت ماهيت انسان، دو نظريه وجود دارد:
1. نظريه ي الهيون يا روحيون که انسان را حقيقتي مرکب از جسم و روح دانسته و روح انسان را جاويدان و فناناپذير مي دانند که اين نظريه، با اسلام هم مطابقت دارد؛
2. نظريه ي ماديون که انسان را جسمي نابود شدني مي دانند و به روح معتقد نيستند.
با توجه به اين که در مورد شخصيت انسان، اختلاف نظرهايي بين اين دو گروه وجود دارد، اما هر دو گروه در اين مورد، اتفاق نظر دارند که اموري غير مادي به نام «معنويات» وجود دارند که به انسان، ارزش و شخصيت مي دهند و تفاوت بين انسان و حيوان را باعث مي شوند.
امور معنوي، همان ارزش هاي انساني و اعتقادات صحيحي مانند توحيد، عدالت، ايثار، خدمت به خلق و … هستند. در برابر اين امور، يک سري ضد ارزش و خرافات هم وجود دارند.
مرز ديگري که مي توان بين معنويت و خرافات قائل بود، واقعي بودن معنويات و غير واقعي بودن خرافات است. انسان بايد مطالب را همان گونه که هستند درک کند و حب و بغض ها و پنداري هاي خود ساخته، نبايد مانع از درک واقعيات شوند.
در ميان قبايل عرب حجاز، خرافات زيادي رايج بود، از آن جمله، مرسوم بود که پسر خوانده همه ي احکام پسر را داشت و ازدواج با همسر طلاق داده اش را حرام مي دانستند؛ ولي پيامبر، بدون ترس از حرف و حديث ها به امر خداوند عمل کرد و با همسر زيد (پسر خوانده اش) ازدواج کرد (2) و به اين ترتيب، يک سنت غلط جاهلي شکسته شد.
حاج آقاي الهي، تلقين، تبليغات، ترس و جهل را از عوامل گرايش به خرافات مي داند و مي گويد: عده اي با تبليغات وسيع و تلقين به مردم و بر اساس اهداف و منافع خود، موجب انتشار خرافات در جوامع مي شوند، عده اي هم از روي ترس، باوري غط را مي پذيرند (مثل کودکي که از تاريکي مي ترسد).
گاهي هم از روي جهل و ناآگاهي، به چيزي اعتقاد پيدا مي کنند، مثلا منشأ سيل و زلزله و خورشيد گرفتگي را نمي دانند؛ در نتيجه، آن را به اتفاق ديگري ربط مي دهند مثل زمان پيامبر، که گمان مي کردند علت خورشيد گرفتگي، فوت فرزند پيامبر است.
گاهي هم از يک اتفاق جزئي، يک نتيجه گيري کلي مي کنند، مثلا چهارشنبه، کيف پولشان را گم مي کنند و از آن به بعد، چهارشنبه ها را نحس مي دانند.
براي شناخت ارزش ها از ضد ارزش ها و يافتن مرز بين واقعيت و دروغ، لازم است سطح علم و آگاهي خويش را افزايش دهيم. اين امر، با شناخت نسبت به مسائل و دستورهاي ديني حاصل مي شود. مهم ترين عامل شناخت، کسب معرفت و ايمان به خدا و پيروي از قرآن و روايات است. وجود ما باعث شومي و نحوست نيست. عطسه يا خواندن جغد، دليل بر صبر کردن يا فال بد زدن نيست. اسلام، با اين خرافات ، مخالف است. علي (ع) نيز فال بد زدن را درست و حق نمي داند. (3)
پي نوشت ها:
1. سوره ي اعراف، آيه ي 157.
2. سوره ي احزاب، آيه ي 37.
3. نهج البلاغه، خطبه ي 400.
منبع: مجله ي حديث زندگي
/خ