خرافاتي ها نياز به آرامش دارند
خرافاتي ها نياز به آرامش دارند
اما اصلاً خرافه چيست؟ يک بيماري رواني است يا ترفندي براي گريز از واقعيت؟ چه کساني به آن دچار مي شوند و چه کساني باورش مي کنند؟ اگر باورش کرديم، چه طور مي توانيم از آن بگريزيم؟ و شايد هزاران سؤال ديگر که روزها و سال هاي زيادي است ذهن ما را به خودشان مشغول کرده اند…
براي تمامي اين پرسش ها، خانم دکتر بدرالسادات بهرامي، دکتراي روانشناسي سلامت و استاد دانشگاه شهيد بهشتي، پاسخ دارند؛ پاسخ هايي که مي تواند براي بسياري از ما راه گشا باشد.
خرافه چگونه به باروهاي انساني راه پيدا کرد
در حقيقت بايد گفت که خرافه پرستي، درست هم زمان با شناخت بشر از خودش آغاز شد. از همان زماني که انسان مصمم شد تا به روشي، حتي اگر شده با کمک گرفتن از ابزار، از اتفاق ها و حوادث آينده با خبر شد. البته با اين توجيه که شايد بتواند از اتفاق هاي ناگوار جلوگيري کند. در حقيقت انسان اوليه دنبال راهي بود که با کمک آن، بتواند بر ترس هايش غلبه کند و به نوعي، به احساس امنيت برسد.
خرافات از کجا ناشي مي شوند
بخش گسترده اي از خرافات جنبه فردي ندارند، بلکه از طريق اجتماع و به عنوان ميراث اجتماعي به ما مي رسند؛ اين خرافه ها معمولاً به همان صورت حاضر و آماده، مورد قبول قرار مي گيرند! در حقيقت، بشر ابتدايي چون نمي توانسته بين قوانين طبيعي و قوانين اجتماعي که از عملکرد زندگي اجتماعي انسان ها ناشي مي شده، تفاوتي قائل شود، قوانين اجتماعي را هم با همان چوب مي رانده؛ يعني آنها را هم ثابت و بدون تغيير مي دانسته است که در نتيجه، براي غلبه بر آنها، به ابزارهاي نفرين، جادو و… پناه مي برده است. در حقيقت بررسي هاي اجتماعي و فرهنگي پيدايش خرافات، نشان مي هد که برخلاف تصور امروزي، خرافات نه تنها موضوعي غيرطبيعي و عجيب نبوده، بلکه با روش هاي ابتداي انديشيدن و احساس کردن، پاسخ خارجي نيز داشته است…
اما اين که برخي هنوز تمايل دارند با وجود گسترش علم و آگاهي باز هم به اين پاسخ ها پناه ببرند، خرافه را به باوري عجيب و غيرعادي تبديل کرده است. وقتي امکان کنترل محيط کمتر مي شود، گرايش به خرافات بيشتر مي شود. به طور کلي از ديدگاه اجتماعي، خرافه يک پديده روحي و اجتماعي است که از هراران سال پيش تا امروز در ذهن بشر آن چنان نفوذ کرده که حتي طرز تفکر او را هم تحت تأثير خود درآورده است.
خرافه، بيماري است يا…؟1
جداي از پافشاري بر يک سري باورهاي قديمي وسنتي، يک سري از بيماري ها هم هستند که انسان را مستعد خرافه پرستي کرده و زمينه تمايل و باور او را به خرافات بيشتر مي کنند. يکي از اين بيماري ها وسواس فکري و هجوم افکار است. در اثر اين بيماري، وقتي که ما درمعرض فشارهاي ذهني قرار مي گيريم، مدام دنبال يافتن پاسخ چراهايي هستيم که در ذهن مان شکل مي گيرند و چون نمي يابيم، به خرافات روي مي آوريم. گاهي هم گرايش به خرافات، از اضطراب هاي دروني ناشي مي شود و فرد براي اين که اين اضطراب ها را آرام کند به تبيين هاي غيرواقعي يا همان خرافات روي مي آورد.
بيماري هايي مثل ديلوژن و هالوسينيشن (به ترييب يعني هذيان و توهم بينايي) هم از جمله بيماري هايي هستند که باعث گرايش به خرافه پرستي مي شوند.
هالوسينيشن يا همان توهم بينايي که از گذشته هاي دور به نام بختک در ميان مردم رواج داشته، در حقيقت نوعي بيماري ژنتيک است که بيمار در اثر ابتلا به آن، هجمي را مي بيند که از ديد ديگران پنهان است يا چيزهايي مي شنود که کسي قادر به شنيدن آنها نيست؛ از آن جا هم که نسبت به اين بيماري هيچ آگاهي اي ندارد، براي تبيين آن به خرافات گرايش پيدا مي کند.
حقيقت خرافه
انسان به حکم زندگي ناگزير است، نمونه هاي آشنا و پنهان هستي را بشناسد و حوادث اين دينا را براي خود تبيين يا معني کند؛ بنابراين طبيعي است که هم به شکل عملي و هم نظري، براي دست پيدا کردن به تبيين هايش، تلاش کند.
اما چون تجربه کافي ندارد و نمي تواند تنها با ديدن و حتي گاهي آزمايش بسياري از اشيا و امور، دور و اطراف خود را بشناسد، چاره اي نمي بيند جز اين که براي فرار از ناآگاهي و در نتيجه بي تکليفي اش، به دنياي خيال پناه ببرد؛ نتيجه هم آن مي شود که با تکيه بر تخيل ابتدايي خودش، قوانين زندگي را تعيين مي کند و از همين راه، پاسخ هايي براي برخي از مسائل بي شمار زندگي پيدا مي کند و حتي مبتني بر همين قوانين، براي تسلط بر حوادث پيرامون خود، دست به فعاليت هايي هم مي زند! پس بايد گفت که خرافات باورهايي هستند که هيچ ريشه واقعي و بيروني ندارند و انسان ها از سر استيصال است که آنها را براي خود مي سازند.
چه زماني به خرافات روي مي آوريم
مطالعات روانشناختي خرافات نشان مي دهد که معمولاً در شرايط حساس و لحظه هايي که به آينده هيچ اعتماد و اطميناني نداريم، به خرافات روي مي آوريم. تولد، مرگ، مرض، قحطي، فقر، حوادث طبيعي و… از جمله مواردي هستند که هميشه براي بشر عامل اضطراب بوده و معمولاً احساس شکست و ترس و خشم را نيز به همراه داشته اند. در حقيقت، چون ما انسان ها نمي توانيم هيچ کدام از اينها را از راه منطق توجيه کنيم، به خرافات و اعتقادات پناه مي بريم تا بلکه به اين طريق از اضطراب و تشويش دروني مان رها شده و به آرامش برسيم.
گرايش به خرافات قابل درمان است؟
دکتر بهرامي در مورد درمان خرافه گرايي پيشنهادهايي دارند؛ ايشان معتقدند که اگر عامل گرايش به خرافات، بيماري هايي مثل تشويش فکري، وسواس فکري، اضطراب هاي دروني و بيماري هاي ديلوژن و هالوسينيشن و… باشد، مي توان اميدوار بود که با درمان بيماري، تمايل به باورهي خرافي در اين افراد کاهش پيدا کند. خوشبختانه، امروزه راه هاي درمان اين بيماري ها هم کاملاً شناخته شده است. در مواردي که تمايل به باورهاي خرافي ناشي از بيماري نيست وتنها گرايشي به پذيرش يک سري باورهاي سنتي و قديمي، آن هم از روي ناآگاهي است، نياز به حضور فعال رسانه هاي جمعي بيشتر احساس مي شود. رسانه ها بايد از گسترش باورهاي غيرمنطقي که از جهل و ناآگاهي هاي گذشته ناشي مي شوند و در طول سال ها سينه به سينه منتشر شده اند، به وسليه گسترش آگهي ها و دانش امروزي جلوگيري کنند.
چه افرادي به خرافه گرايش دارند
براي گرايش به خرافه، بايد زمينه ها ياحتي تنها يک زمينه عدم آگاهي وجود داشته باشد. در حقيقت، به ميزاني که ما آگاه تر مي شويم، کشش و تمايل کمتري هم به پذيرش افکار خرافي پيدا مي کنيد؛ در مقابل، زماني که آگاهي ما نسبت به موضوعي کمتر است، تمايل مان هم به پذيرش باروهاي غيرمنطقي در باره آن بيشتر مي شود. بنابراين اصولاً خرافه پرستي را بيشتر ميان عوام و مردم ناآگاه مي بينيم. اما در عين حال، افرادي هم هستند که با وجود آگاهي و تحصيلات عالي، باز هم به خرافه تمايل دارند. در مورد اين افراد بايد گفت که آنها جزو اقشار تلقين پذير جامعه اند. در يک نگاه کلي نيز مي توان اين طور نتيجه گرفت که بيشترين توزيع خرافه پرستي در بين گروه هايي از جامعه است که بيش ترين دغدغه را دارند. جوان ها به دليل شرايط سني و تنوع امکان انتخاب در مسيرهايي که پيش رو دارند، آسيب پذيرترين قشر جامعه در اين رابطه هستند.
ترفندهاي مقابله با خرافات
همان طورکه اشاره شد، يکي از دلايل روي آوردن به خرافات، اضطراب هاي دروني است. وقتي که دچار اضطراب مي شويم به هم ريخته و ناآرم هستيم و همين ناآرامي ما را به انجام کاري براي رسيدن به آرامش وادار مي کند. يکي از راه هاي آگاهانه رسيدن به آرامش، استفاده از ريلکسيشن (رها کرن تمام ماهيچه هاي بدن به حالت طاقباز و تمرکز) است. ريلکسيشن به ما کمک مي کند که هر چه زودتر و در حقيقت قبل از اين که در بند باروهاي غيرواقعي گرفتار شويم به آرامش برسيم. ورزش و گفت و گو با روانشناس، از ديگر ترفندهايي اند که با به کار گرفتن آنها مي توان در مقابل خرافات ايستادگي کرد.
تفال و خرافات
يکي ديگر از موارد شايع که ريشه در اعماق وجود بسياري از مردمان دارد، تفأل «فال خوب زدن» و تطير «فال بدزدن» است. اصولاً مواردي که به فال بد گرفته مي شوند در ذات خودشان اثري ندارند، اما همين چيزي که به فال بد گرفته مي شود، در اثر تلقين مي تواند روحيه انسان را سست کند و تأثير ناخودآگاه خود را بگذارد. در حقيقت فال «خوب و بد» چيزي نيست، جز همين تلقين هاي رواني. به عنوان مثال، ممکن است کساني که به نحسي روز سيزده فروردين معتقدند، اگر سيزده بيرون بروند و تصادفاً در آن روز اتفاقي برايشان بيافتد، سريعاً آن را به نحس بودن عدد سيزده ربط بدهند و به باورهاي ناآگاهانه خود معتقدتر شوند. امام صادق (ع) در اين مورد فرموده اند: «تطير و فال بد زدن چيزي است که اگر سخت بگيري بر تو سخت مي گيرد و اگر آسان بگيري بر تو آسان مي گيرد . و اگر اعتنا نکني، مي بيني که چيزي نيست.» فال نيک و بد هر چند که اثر طبيعي ندارد، اما مي تواند اثر رواني داشته باشد. فال نيک غالباً زمينه اميدواري را فراهم مي کند ولي فال بد، يأس و نااميدي به دنبال دارد.
کابوس گربه سياه در ايتاليا
اگر درخيايان هاي رم، ناگهان ماشيني ترمز کند و راننده آن مشغول زمزمه کردن جملاتي و بدوبيراه گفتن به زمين و زمان باشد، اصلاً جاي تعجب نيست، چون بي شک يک گربه سياه از مقابل ماشين اش رد شده و راننده مشغول دور کردن بديمني اي است که اين اتفاق مي تواند به همراه داشته باشد! ايتاليايي ها را مي توان از سردمداران خرافه و خرافه پرستي دانست. نشانه خرافه را مي توان در آثار تاريخي رم باستان واجسام مربوطه به 2000 سال پيش هم ديد؛ از اجسامي که براي دفع بلا استفاده مي شدند تا دست نوشته هايي روي سنگ و پوست و فلز براي راهنمايي موجودات نامرئي و انتفام گرفتن از اطرافيان بدجنس. در برخي نقاشي ها و آثار کشف شده مربوط به 3 هزار سال پيش، افرادي شبيه فال گير امروزي هم به چشم مي خورند…
به اين ترتيب، خرافه ريشه اي عميق در فرهنگ ايتاليا دارد. براساس همين پشتوانه قوي است که هرگز هيچ چتري درون خانه ها باز نمي شود، چون بدشانسي مي آورد. آقاي داماد تا روز عروسي لباس عروس ر نمي بيندو نقشي در انتخاب آن ندارد، چون در غير اين صورت بديمني مي آورد، عروس ها براي خوش يمني، حتماً يک تکه قرمز در لباس يا گل سر خو دارند. تا قبل از تولد نوزاد، براي او سيسموني خريده نمي شود، چون خوش يمن نيست. هديه دادن آينه، باعث 7 سال بدبختي مي شود و ريختن نوشيدني روي زمين، خوش شانسي مي آورد، اما ريختن روغن و نمک روي زمين بدشانسي مي آورد. هنگام خروج از کليسا بايد روي سر عروس برنج ريخت، چون شادي و برکت مي آورد. در همه خانه ها و در بين تمام تابلوهاي نقاشي، حتماً يک نعل است هم پيدا مي شود، به خاطر اين که شانس مي آورد. وقتي کسي از چيزي يا شخصي تعريف مي کند، براي دور کردن چشم بد به آهن ضربه مي زنند.
شماره 17 بديمن است. جمعه اي که با روز هفدهم ماه منطبق شود، نحس است و بايد در خانه ماند. پلاک شماره 17 به شانزده تبديل مي شود. ديدن شهاب در آسمان شانس مي آورد. برخودر چوب پنبه بطري با سر، هنگام باز کردن درب بطري خوش شانسي مي آورد. هيچ کس به ديگري دستمال هديه نمي دهد، چون بعد از مرگ او از اين دستمال ها براي گريه استفاده مي شود… اما اين همه ماجرا نيست؛ فالگيرها و رمال ها و دعانويسان در ايتاليا کار و بار سکه اي دارند. بيشتر هم تمايل به سمت فال تاروت و کارت است. مشکلات را هم با مراجعه به دعانويس مي توان حل کرد. دعانويس هاي ايتاليا قادر به انجام هر کاري هستند؛ از شوهردادن دختر و درمان بيماري تا تنبيه کردن و حتي کشتن بدخواهان. کمک به برنده شدن در لاتاري و يک شبه ثروتمند کردن که ديگر از کارهاي عادي آنهاست! برخي از فالگيرها هم بسيار مدرن هستند و حتي دفتر و منشي و همکار و… دارند.
با مراجعه به اين دفاتر، هم از آينده مطلع مي شوي، هم در لاتاري برنده مي شوي، هم همه بدخواهان ات مجازات مي شوند و هم ازدواج مي کني! فقط کافي است دست به جيب شوي، چند هزا يورو خرج کني و کمي صبر داشته باشي تا به نتيجه مطلوب برسي. ساده ترين فال ها حداقل 100 يورو است و حل مشکلات بزرگ حتي تا 10 هزا يورو هم خرج برمي دارد. جالب است بدانيد، فالگيرهاي ايتاليا مهارتي در گرفتن فال قهوه ندارند اما اگر کسي پيدا شود که اين توانايي را داشته باشد مي تواند بين 100 تا 2000 يورو روي هر مشتري حساب کند!
منبع: نشريه زندگي ايده آل شماره 41
/س