خانه » همه » مذهبی » خرافه و شیوه مبارزه با آن

خرافه و شیوه مبارزه با آن

خرافه و شیوه مبارزه با آن

خرافه و آثار نامطلوب آن بر فرد و اجتماع از موضوعات مهمی است، که همیشه ذهن روشنفکران دین و مصلحان اجتماع را به خود مشغول ساخته است.خرافه در طول تاریخ توانسته انسانهای زیادی را با خود همراه کند

5afa48c6 813e 4bde 9aa8 0026bbc5ca54 - خرافه و شیوه مبارزه با آن
112233 - خرافه و شیوه مبارزه با آن
 

 

نویسنده : احمدرضا داودی
منبع : اختصاصی راسخون

مقدمه

خرافه و آثار نامطلوب آن بر فرد و اجتماع از موضوعات مهمی است، که همیشه ذهن روشنفکران دین و مصلحان اجتماع را به خود مشغول ساخته است.خرافه در طول تاریخ توانسته انسانهای زیادی را با خود همراه کند.ه دوره از تاریخ بشریت را که برش بزنیم،به شکلی با این پدیده بدیمن روبه رو می شویم.
مبارزه با خرافه سختی های زیادی دارد . چون خرافه پرستان گاهی به دلیل داشتن اندیشه های بی اساس حاضر نیستند به سادگی از اعتقاداتشان دست بر دارند. از طرفی نیز با مروجان خرافه روبه رو هستیم که منافع مادی خود را در ترویج و تبلیغ آن می بینند.با این وجود پیامبران و مصلحانی،که درد اجتماع را تشخیص می دادند،نا امید نمی شوند ودر مسیر درمان این بیماری فکری می کوشیدند.

خرافه از دیدگاه لغت واصطلاح

“خرافه لفظی عربی است ودراصل به معنای ميوه چيده شده مي باشد. مي گويند:خرافه نام مردی ازقبيله (عذره)بود وازاحوال واسرار اجنه خبر داشته وآنچه راكه ازآنهامی ديده نقل مي كرد اماكسی سخن اوراباور نداشت و مردم سخنان وي را تكذيب می كردند و می گفتند: اين سخن ساخته خود خرافه است واين سخنی است مليح وشنيدنی امادروغ. “
درلغت خرافات رامجموعه باورهای ناشی از نادانی ،ترس ازامور ناشناخته، اعتقاد به سحر و جادو درك نادرست از روابط علت ومعلولي ومانندآنها و سخنان بي معني وپوچ تعريف شده است.
باتوجه به آن چه كتب لغت و دانش ميتولوژي وشناخت افسانه هاو اساطير ملل و برخي متون دينی درباره خرافه آمده می توان نتيجه گرفت كه خرافه يا خرافات عبارت است ازاعتقادات بي اساسي كه با عقل و منطق و علم و واقعيت سازگاری نداشته باشد مانند: اعتقادبه شانس ونحوست عددسیزده.

خرافه پرستی از دیدگاه قرآن

قرآن چهره بسیاری از خرافه پرستان را تبین می کند و علّت پافشاری آنان بر روی افکار سسست و موهوم را در برخی از آیه ها نشان می دهد. برای نمونه به آیه زیر دقت کنیم.
“وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ”
“و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد» مى‏گويند: «نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم.» آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پيروى هستند]؟”
محقق ارزشمند مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان برای توضیح آیه می فرماید:”آراء و عقايدى كه انسان براى خود انتخاب مى‏كند، يا تنها افكارى نظرى است كه مستقيما و بدون واسطه، هيچ ربطى به عمل ندارد، مانند رياضيات و طبيعيات و علوم ما وراء الطبيعه و يا افكارى است عملى كه سر و كارش مستقيما با عمل است، مانند مسائل مربوط به خوبى و بدى اعمال و اينكه چه عملى را بايد كرد؟ و چه عملى را نبايد كرد؟ در قسم اول راه تشخيص افكار صحيح از افكار و عقايد ناصحيح، تنها پيروى علم و يقينى است كه از راه برهان و يا حس دست ميدهد.
و در قسم دوم راه منحصر در تجربه است، يعنى آن عملى را صحيح بدانيم كه ببينيم سعادت انسان را تامين مى‏كند و يا حد اقل در تامين آن نافع است و آن عملى را باطل بدانيم، كه ببينيم يا به شقاوت آدمى منجر ميشود و يا در سعادتش مضر است و اما در قسم اول، اعتقاد به آنچه علم به حقانيتش نداريم، و در قسم دوم اعتقاد به آنچه نمى‏دانيم خير است يا شر، چنين اعتقاداتى جزء خرافات است” .

علّت گرايش به خرافات‏

علامه در مورد علت گرایش به خرافات می نویسد: آدمى از اين نظر كه آراءش همه باقتضاى فطرتش منتهى مى‏شود، فطرتى كه از علل هر چيز جستجو مى‏كند و نيز به اقتضاى طبيعتش منتهى مي شود كه او را وادار به استكمال نموده، به سوى آنچه كه كمال حقيقى اوست سوقش مي دهد، هرگز حاضر نيست خود را تسليم آراء خرافى كند و در برابر هر خرافه‏اى، كوركورانه و جاهلانه خاضع شود.الّا اينكه عواطف درونى و احساسات باطنى او كه بيشتر و عمده‏اش خوف و رجاء است همواره خيال او را تحريك مى‏كند به اينكه تاثير پاره‏اى خرافات را بپذيرد، اين عواطف اعتقاد به خرافات را به گردنش ميگذارد، چون قوه خيال در ذهن او صورتهايى هول‏انگيز و يا اميدوار كننده ترسيم مي كند و حس خوف و رجاء هم آن صورتها را حفظ ميكند و نميگذارد از خزانه نفس غائب شود.
و از سوى ديگر همواره خواص بشر يعنى علماء و روشنفكران در پى نابود سازى رسوم اين خرافات، چاره‏انديشى كرده و مى‏كنند، بلكه اعتقاد به آنها را از دلهاى مردم زايل سازند، چه لطائف الحيل بكار بردند، باشد كه عوام بدان وسيله متنبه شده، از غفلت بيدار گردند، ولى معالجات اين طبيبان مؤثر واقع نشد و انسان‏ها هم چنان گرفتار خرافات هستند علتش هم اين است كه انسان هيچوقت از تقليد در آراء نظرى و حقايق اعتقادى خالى نيست، اين از يك سو و از سوى ديگر از احساسات و عواطف نفسانى هم خالى نيست و بهترين دليلش هم همين است كه مى‏بينيم معالجات اطباء روحى بشر تا به امروز اثر نكرده است.
وآن طور كه بعضى گمان كرده‏اند، خرافه‏پرستى از خصائص شرقى‏ها نيست، بلكه همان قدر كه در شرقى‏ها هست، در غربى‏ها هم هست، اگر نگوئيم غربى‏ها حريص‏تر بر اعتقاد به خرافات از شرقى‏ها هستند .

بهترين شیوه مبارزه با خرافه

آنچه موجب می شود دانه خرافه در جامعه جوانه بزند جهل است . وآنچه آن را تنومند می سازد تقليد می باشد. درجوامعی كه انسانها كمتر از عقل شان بهره می گيرند ، ورنج انديشيدن را به خود نمی دهند خرافه حضور دارد . اگر خرافه را به عنوان يك كالا درنظر بگيريم وبدانيم برای آن متقاضی وجود دارد. ضرورت قانون عرضه وتقاضا ايجاب می كند . در اختيار متقاضيان قرار بگيرد . و قطعاً در اين بين واسطه گران سودجويی پيدا می شوند تا كالا را به دست خريدار برسانند . و تنها راه برون رفت از اين معادله كاستن متقاضيان می باشد . به عبارت ديگر اگر خرافه پرستان ازخرافه پرستی دست بردارند ، ديگر برای خرافه خريداری نمی ماند. وبازار خرافه پرستی از رونق می افتد . و از آنجا كه عامل اساسی گرايش به خرافه جهل انسانهاست. می بايست انسانها را دعوت به انديشه ورزی نمود تا از ظلمت نادانی به نورانيت دانا‍یی قدم گزارند. دراين صورت يك كار ريشه ای واساسی صورت پذيرفته است.
براي مبارزه با خرافه دو شيوه وجود دارد. روش مستقيم و روش غير مستقيم. مبارزه با روش مستقيم كاري سخت و كم اثر است. چون در اين روش مصلح اجتماعي مستقيماً با اين پديده بديمن مبارزه مي‌كندو سعي در تغيير سريع انديشه خرافه پرستان دارد. طبيعي است که تغيير انديشه نياز به مقدمات منطقي دارد و امري کاملا اختياري است يعني اگر مخاطب احساس‌كند كسي با فشارمی خواهد اندیشه او را تغييردهد ممكن است موضع بگيرد و روي انديشه‌هاي باطل خود ايستادگي كند و در اين مرحله است كار بسيار سخت مي‌شود. اما در روش غير مستقيم انديشه فرد آرام آرام رشد مي‌كند. بعنوان مثال در روستايي كه مردم از قبر يك مرده انتظار گره‌گشايي دارند و نذورات خود را در اين مسير مصرف مي‌كنند تمركز مباحث بايد در بحث توحيد باشد و به مردم ثابت شود كه سررشته امور به دست خداست و همه چيز وابسطه به اوست در اين صورت مردم نه تنها از خرافه محلي خود دست مي‌شويند بلكه از هر انديشه خرافي ديگر نيز فاصله مي‌گيرند.

دونمونه از روش برخورد پیامبران باخرافه های دینی

در سوره انبياء داستان حضرت ابراهيم نقل شده است . آيه 51 تا 67 . زماني كه به بتكده مي‌رود و بت‌ها را از بين می برد وبزرگ ترین بت را نمی شکند . وقتی مردم از او می پرسند که تو، بت ها را از بین برده ای؟ مي‌گويد: بت‌ بزرگ اين كار را انجام داده و اگر بت های شکسته شده قدرت تكلم دارند از آنها بپرسند! در اين حكايت آنچه اهميت فراوان دارد. استدلال حضرت ابراهيم مي‌باشد آنگاه كه به آنها مي‌گويدكه اگر قدرت سخن گفتن دارد پس از آنها بپرسد. بت پرستان در پاسخ به حضرت ابراهيم مي‌گويند: تو به خوبي مي‌داني كه آنان سخن نمي‌گويند. و حضرت ابراهيم مي‌فرمايد: آيا به غير خدا بت‌هايي را مي‌پرستيد كه براي شما نفع و ضرري ندارد. اف بر شما و بت‌هايي كه مي‌پرستيد. آيا تعقل نمي‌كنيد.«در اين فراز حضرت ابراهيم مي‌كوشد با یک پرسش وجدان خفته بت‌پرستان را بيدار كند و سپس آنها را دعوت به تعقل مي‌كند. حضرت ابراهيم مي‌توانست همه‌ بت‌ها را بدون استثنا بشكند اما اين كار نكرد و هدف از سالم نگه‌داشتن بت بزرگ اين بودكه مردم را به انديشيدن دعوت كند تا در اثر تفكر مردم از خرافه پرستي دست بردارند.
زمانی كه ابراهيم(علیه السّلام)فرزند رسول الله(ص)از دنيا رفت، خورشيد گرفت. گروهى خيال كردند به خاطر فوت پسرش است . پيامبر(ص)فورى بالاى منبر رفت و فرمود:”إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيتَانِ مِنْ آياتِ اللَّهِ يجْرِيانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا ينْكسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَياتِهِ.” خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خدا می باشند.جریان آن دو به امر خداست ،و آنان مطیع او می باشند.کسوف آنان به جهت مرگ و حیات کسی نمی باشد.

تبیین خرافه از دیدگاه جامعه شناسان

انسان ابتدائی براي تعيين حركات خود وطبيعت باور می دارد كه چيزی يا نيروی درهمه چيزهاجريان دارد، وهمه تغييرات زاده آن است. بوميان مه لانزی وبولی نزی اين نيرو رامانا مي خوانندوسرخ پوستان آلگون كوين؛ بوان مانی تو می گويند وسرخ پوستان دشت های بزرگ آن راواكان می نامند. به گمان مردم ابتدائی هرجا كه مانا باشد قدرت ونشاط هست. بوميان جزايرماركيز برآند كه هركس از مانا تهی شود به نادانی می گرايد. مردم برخی از نواحی بولی نزی، مثل تا هي تي معتقدند كه اقتدار رئيس قبيله بهره عظيم اوست. از مانا درست همچنان كه مردم برخی ازجامعه های متمدن قديم رهبران وپادشاهان خود را دارای فره يعنی موهتی آسمانی می داشتند.وبرای آنان حقوق الهی می شناختند. »
“جامعه شناسان اعتقادبه جادوكه ازمظاهرآشكارخرافه است. رادر جامعه های ابتدائی چنين تبین مي كنند. انسان ابتدایی به حكم زندگی ناگزير از آن است كه نمودهای هستی رابشناسد. وحوادث عالم رابرای خودتبيين وبامعنی كند از اين عملاونظرا به تلاش می پردازد اما چون تجربه كافی نداردونمی تواندبامشاهده وآزمايش بسياری ازاشباوامور پيرامون خودرابشناسدبه ناچار برای فرونشاندن خلجان وبی تكليفی خود به خيال پناه می برد. وبا تخيل ابتدايی خود هستی رايقين می كند وبه اين طريق پاسخ های برای برخی ازمسائل بي شمار زندگی می يابد و موافق آنها برای تسلط برحوادث پيرامون خود دست به فعاليت هايي می زند اين گونه فعاليت هاكه زاده خيال پروري واميدند وبه موازات كارهای مثبت توليدی جريان می يابندجادونام گرفته اند.”
“ازآثار خرافه پرستی(ايست گرابی)می باشد. يعنی موجب ايستادگی در برابر تحويل ودگرگونی
اجتماعی می شود ومانع رشد است. نمونه های اسيت گرابی رادررفتار مردم بسياری ازجامعه های ابتدائی وفلاحتی به فراوان می توان يافت. مثلا يكی از اقدام بورنئوبه نام دياك به اقتضای ایست گرابی مدت ها از شيوه ساده سفيد پوستان كه با تبر درختان را قطع می كردند روی می گردانیدوبه رسم ديوين خود براي قطع درخت به تراشيدن دور آن می پرداخت.”

خرافه پرستی در بستر تاریخ

الف: ایران

دردنيای رؤيایی؛ دارنده رمه های خوب، انسانهایی بودند که باخدايان انجمن می كردند. وبا رمه هاشان عمر را در شادی وخرسندی وفراوانی بسر می بردند. چند بارنسل انسانها فزونی يافت . ودارنده رمه خوب زمين را به خاطر انسانها فراختر كرد. سرانجام طوفانی از سرما كه همه چيز را تهديد می كرد. و در سنتها و اساطيرغالبا معرف حضور ديو به نظرمی آيد. از راه در رسيد.دارنده رمه خوب برای آنكه نسل اين آرياها ازبين نرود به اشارت اوهرمزد “اهورامزدا”بنایی ساخت وكوشيد تا از انسانها وديگرموجودات هرچه راممكن هست. در پناه آن گزند اهريمنی حفظ كند. با اينهمه چنانكه از يك روايت ديگر بر می آيد ، روزگاری پس از آن، دارنده رمه خوب نيز خود در دام ديو افتاد وفره ايزدی (تأييد الهی) راكه پشتيبان او بود، از دست بداد. انسانها هم كه روزی با شنیدن سخن او از گزند ديو سرما جسته بودند، ناچار شدند بهشت اهريمن زده خويش را ترك گويند.
“مردم رودبار كرمان تاهمين چهل پنجاه سال پيش اعتقادبه ساختن مستراح نداشتند ووقتي آقاي جودت رئيس فرهنگ وقت خواست درمدرسه آنجاچنين بنيادي پي نهد شیوخ قوم مخالفت كردند. ووقتي علت راپرسيدند. گفتند:هر وقت يك مستراح در روستا ساخته شود. يك ريش سفید مي ميرد.”

ب: اروپای غربی

“چون انسان عصر نوسنگي در اروپای غربی بيش از پيش به كشاورزي متكی شده ، ونگران محصولات خودبود، به تغییرهای زمستان وتابستان وچگونگی به خواب رفتن وبيدار شدن طبيعت شگفتناك می نگريست. ظاهرا او نگريستن به زمين به عنوان خدا بانوی مادر و بزرگ را آغاز كرد. كشت غلات وپرورش دامها كار اصلی انسان بود. وجنبه باز آفريننده طبيعت، نظر او را بيشتر به خود متوجه می كرد. واهميت بيشتر داشت . گذشته ازخدابانوی مادر ،خاك خدای جوان و عاشق او كه پدر رويش گياهان بود ناپديدمی شد و در ماههای سرد زمستان به سرزمين ديگری رخت می بست. اما مادرخاك با دلی افسرده به دنبالش سرگردان می شد. تا آنكه با بازگشت بهار به وصال يكديگر می رسيدند. مادر خاك خدا بانوی كشتزارخرمن ودام ودد بود. دربسياری ازجاها او مادرفرهنگ كشاورزی ودامپروری عصرنوسنگی است. كه درباره اش سخن گفتيم.از خدای بانوی مادرخاك وخدای همسر او اسطوره های بيشماری به صورتهای گوناگون پديدآمده است.”

ج : یونان

“يونانيان بامشاهده دنيای اطراف خودبه اين نتيجه رسيدند،كه در ورای ظواهر چيزی اساسی تروجودداردوآن چيزی راكه چشم مشاهده می كند،حقيقت واقع نيست، درك اين مسئله يونيان ادوار اوليه را مثل سايرمردمان وادار به قبول اساطير نمود،يعنی به وجود،موجوداتی نامرئ معتقد ساخت، كه اين موجودات نامرئ ونيرومند را ارباب انواع ناميدند،وقايل شدند كه اين خدايان در دنيای بعد از مرگ يا در نقاط بعيده بر فراز كوهستان يا در اعماق زمين اماكني دارند. فلاسفه يونان به انتقاد از اين اساطير قيام نمودند،ودرصدد بر آمدند،كه علت منطقی يا طبيعی تغييرات راكه حادث می گردد،پيدا كنند،پاره ای با ملاحظه بيماريهای آدمی به اين نتيجه رسيدند، كه مرض خاص شياطين نيست، بلكه معلول يك سلسله علل در بدن آدمی است. كه می توان آن علتها را تشخيص داد، شناخت و پيشبينی كرد وحتی از راه طبيعی آنها را علاج كرد.”

نقش مصلح اجتماع درپيشگيری ومبارزه باخرافه

همانگونه كه بدن انسان ممكن است بيمارشود.ونياز به درمان پيداكند،جامعه های بشری نيزگاهی دچاربيماری می شوند و نياز به درمان دارند . مصلح اجتماع آن طبيبی است كه با مشاهده علايم بيماری به پا می خيزد و برای درمان جامعه اقدام می كند . و اين كار از مهم ترين ودشوارترين وظايف بشر است انسان بيمارچون درد می كشد نياز به درمان را احساس می كند و با پزشك معالج همراهی می نمايد اما خرافه پرستان در انديشه وعمل خويش ضعفی احساس نمی كنند و خود را بی نياز از بازنگری در انديشه خود می بينند . به همين جهت دربرابر عقايد باطل مقاومت می كنند. و با مصلح اجتماع نه تنها همدلی نمی كنند بلكه بنا را بر ستيز می گذارند و اينجاست كه آگاهان وعالمان می بايست سختی مبارزه با خرافه را به جان بخرند و به رسالت خويش عمل كنند. در بين آن دسته ازسخنان معصوم كه وظيفه عالمان رامشخص می كند . آمده است : ” قال رسول الله( ص) إذا ظهرت البدعة في أمتي فليظهر العالم علمه فإن لم يفعل فعليه لعنة الله.” هرگاه دربين امت بدعت ظهور يافت. عالم وظيفه داردآن راتبيين وآشكاركند . و اگر چنین نکرد لعنت خدا بر او باد.
دراين روايت به واژه بدعت اشاره شده كه به معنای آيين، قاعده، فكر،يا رسم بی سابقه در دين كه همگان آن رانپذيرفته اند می باشد. . كه قطعاً خرافه يكی از مصداق های بدعت می باشد. ازاين سخن برمی آيد كه عالمان وآگاهان جامعه نمی توانند در برابر خرافه سكوت كنند و به سادگی از آن بگذرند.
استاد شهيدمرتضی مطهری برای مصلح اجتماعی اين صفات را برمی شمرد : عالم اسلامى و بالخصوص اسلام شناس واقعى و قرآن شناس باشد . آگاهی اجتماعى و سياسى داشته باشد. ضد استبداد (آزاديخواه) و ضداستعمار (آزاديخواه در سطح ملى) و معترض و منتقد به وضع موجود باشد. عامل و معتقد به دین حتى به جزئيات و مستحبات بوده و عملًا مبارز و مجاهد باشد و در خود نقاط ضعفى كه مى‏خواهد اصلاح كند نداشته باشد. و اديب و هنرمند و خطيب و نويسنده باشد. اودركنارهمه آنها خرافه ستيزی رانام می برد.كه ازمهمترين ويژگی های يك مصلح اجتماع است.
عالمان در جامعه جايگاه بلندی دارند و در سخنان پیشوایان دین به آن بذل توجه شده است به عنوان نمونه در در روايت آمده:”قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ .” پیامبر خدا فرمود:هرکس راهی را که در آن علم باشد بپیمایدجدا برای او راهی در بهشت می گشاید.و همانا ملائکه بالهی خود را برای طالب علم به جهت خشنودی او می گشایند.وهر کس که در آسمان وزمین است حتی ماهی دریا برای طالب علم استغفار می کنند.و برتری عام بر عابد مانند برتری ماه شب بدر است بر سایر ستارگان . و همانا عالمان وارث پیامبران هستند.پیامبران درهم و دینار باقی نمی گذارند و از خود علم بر جای می گذارند و هرکس آن را از آنان بگیرد بهره فراوانی برده است.
بدیهی است چنین امتیازاتی برای عالمان به دليل سختی هایی است كه يك عالم وظيفه شناس باآن روبه روست. و اگر قرار باشد علم برای عالم مسئوليت نياورد ومانند گوهری باشد كه دراختيارعالم قرارمی گيرد بدون اينكه هيچ تكليف و وظيفه ای باخودهمراه داشته باشدچه تفاوتی می كند يك عالم با پادشاهی كه گنجينه ای از جواهرات را برای خود ذخيره می كند. اوعلم می اندوزد و پادشاه گنج ذخيره می كند.وهر دو نفعی برای اجتماع ندارند.

ديدگاه های رهبران جامعه درمورد خرافه

آنگاه كه جامعه دچار انحراف وخرافه پرستی می شود آگاهان جامعه يكی ازسه شيوه زير را بر برمی گزنيند.
الف : برخی ازآنان ممكن است اعتقاد داشته باشند، اگرخرافه با اهداف سياسی وفرهنگی آنان تضاد واصطكاكی ندارد با آن كاری نداشته باشند وهيچ واكنشی دربرابر آن نشان ندهند.
ب : گروه ديگر ممكن است نگاه ابزاری به خرافه داشته باشند و بررسی كنند اگر خرافه می تواندآنان را دراهداف شان ياری كند ازآن بهره بگيرند وآن راتقويت كنند اما اگر با اهداف آنان درتعارض است مبارزه كنند.
ج : رهبر و راهنمای شايسته كسانی هستند. كه با مشاهده آثار خرافه با آن مبارزه می كنندومی كوشند با تقويت قوه تعقل مردم سدمحكمی دربروز انديشه های سست بسازند.اين گروه در تصميمات سياسی وفرهنگی خود هيچ گاه منافع شخصی ودنيایی خود را در نظر نمی گيرند وارزش انديشه را برتر و بالاتر از اين می دانند كه ازآن استفاده ابزاری كنند.آنان همان رهبران راستين می باشند.

منابع

1- قرآن کریم.
2- آگ¬برن ونیمکوف: زمینه جامعه¬شناسی، اقتباس ا.ج.آریان¬پور، تهران، انتشارات گسترده، 1380.
3- باستانی پاريزی،محمدابراهيم،ازسيرتاپياز(سفرنامه بيرجند)،چاپ سوم ،تهران ،نشرعلم،1379.
4- پالمر،رابرت روزول:تاريخ جهان نو،ترجمه ابوالقاسم طاهری،چاپ ششم،تهران،انتشارات اميركبير،1386
5- دایرة ¬المعارف تشییع، تهران، نشرشهید سعید محبی،1383 .
6- زرين كوب، عبدالحسين:تاريخ مردم ايران، چاپ دهم، تهران، انتشارات، اميركبير،1386
7- طباطبایی، محمدحسین: الميزان‏،مترجم سيد محمد باقر موسوى همدانى، چاپ پنجم،‏قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏،1374 .
8- فرهنگ فشرده سخن، به سر پرستی دکتر حسن انوری،چاپ اوّل،تهران،انتشارات سخن،1382.
9- کلینی رازی ،محمدبن یعقوب بن اسحاق:الکافی، چاپ چهارم، تهران ، دار الكتب الإسلامية،1365ه ش.
10- لوکاس،هنری¬: تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، انتشارات سخن، 1384،ج1،ص59.
11- مجلسی، محمدتقی: بحار الأنوار، لبنان‏، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 قمرى.
12- مطهری، مرتضی:يادداشتهای استادمطهری ، تهران ،انتشارات صدرا .

پي نوشت :

– دایره ¬المعارف تشییع، تهران، نشرشهید سعید مجی، 1383، 7/107.
– فرهنگ فشرده سخن، به سر پرستی دکتر حسن انوری،چاپ اوّل،تهران،انتشارات سخن،1382، 1 /910.
– دایره ¬المعارف تشییع، 7/107.
– سوره بقره،آیه170،ترجمه از محمد مهدی فولادوند.
– محمدحسین طباطبایی: الميزان‏،مترجم سيد محمد باقر موسوى همدانى، چاپ پنجم،‏قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏،1374 ش، ج‏1، ص: 638و639.
– ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 639
– سوره انبیاء،آیه 51تا67.
– محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی:الکافی، چاپ چهارم، تهران ، دار الكتب الإسلامية،1365ه ش،ج 3،ص 463.
– آگ¬برن ونیمکوف: زمینه جامعه¬شناسی، اقتباس ا.ج.آریان¬پور، تهران، انتشارات گسترده، 1380، ص386.
– زمینه جامعه شناسی ، ص385.
– زمينه جامعه شناسی، ص 430.
– عبدالحسين زرين كوب :تاريخ مردم ايران، چاپ دهم، تهران، انتشارات، اميركبير،1386 ،ج 1،ص15و16.
– محمدابراهيم باستانی پاريزی، ،ازسيرتا پياز(سفرنامه بيرجند)،چاپ سوم ،تهران ،نشرعلم،1379،ص34 .
– هنری¬لوکاس: تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، انتشارات سخن، 1384،ج1،ص59.
– روزول پلمررابرت:تاريخ جهان نو،ترجمهابولقاسم طاهری،چاپ ششم،تهران،انتشارات اميركبير،1386،ج1،ص22
– محمدتقی مجلسی: بحار الأنوار، لبنان‏، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 قمرى،‏2/72.
– فرهنگ فشرده سخن،ج1 ص.310.
– مرتضی مطهری:يادداشتهای استادمطهری ، تهران ،انتشارات صدرا،‏1/ 225 .
– الكافي، ج1 / 35.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد