خرافه پرستى؛ از رسانه تا جامعه
علتى را که سبب شکلگیرى و تولد این گونه انحرافات در بستر اجتماعى مىگردد، باید در درون ساختار سیاسى اجتماعى جامعه جستوجو کرد. یعنى با کنکاش در لایههاى مختلف سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، و اقتصادىِ جامعه، به شناخت و کشف عللى که سبب کارکرد ناقص این نهادها مىگردد، نائل آییم و سپس به مبارزه با این علل بپردازیم
نويسنده: رسول نوروزي
وهم و خیال، وسعت پروازش تا بیکرانههاست. دست یافتن به دور دستها، برفراز ایستادن، کامیابى و… همواره از ذهن بىنهایت انسانى مىگذرد؛ اما در درون دنیاىِ محدود مادى، تنها گاهى به واقعیت مىپیوندد. دنیاى مادى به هر کس، نه به اندازه »توهمش«، بلکه به اندازه »تبحرش« عطا مىکند. موفقیت و دستیابى به ثروت مادى، امرى ممکن است؛ اما نه با ابزار خیال، آرزو و خیال نخستین پله نردبانى مرتفع است که نام آخرین مرتبه آن موفقیت است. تلاش، تلاش، و تنها تلاش راه حل این معماى پیچیده است. هیچ راه میانبرى وجود ندارد؛ خرافهها پدیدههایى از جنس وهم و خیالاند.
هنگامى که از خرافهپرستى در درون جوامع سخن به میان مىآید، مراد همان انگارههایى است که مبناى عقلانى ندارند و یا اینکه با اعتقادات دینى مقبول و مرسوم جوامع در تضادند؛ به عبارت دیگر، خرافهپرستى، نوعى نابهنجارى در تفکر به شمار مىآید که در ظهور و بروز آن، عوامل و علل مختلفى دخیل هستند. اگر چه مىتوان با پناه جستن به تک متغیرى ثابت، صورت مسئله را پاک کرد؛ اما باید توجه داشت که جوامع هرچه بیشتر درگیر مشکلات و مسائل باشند و افراد درون جوامع، پاسخى براى نیازهاى خود نیابند، خرافهها، همچون علفهایى هرز ظاهر مىشوند و جانشین اعتقادات اصلى، که گشاینده گرهها و معضلات افراد جامعهاند، مىگردد.
بنابراین خرافه پرستى از جمله موضوعات مبتلى به جامعه ماست که حتى زمزمهها و شایعاتى از حضور آن، حتى در عرصه کلان سیاسى جامعه نیز به گوش مىرسد که این امر، زنگ خطرى، و نیز جلوهاى از بیمارى پنهانى است که تا اعماق جان جامعه ریشه دوانده است، زیرا هنگامى که خرافه پرستى در چنین سطحى که باید بر مدار شرع و عقل باشد، حضور مىیابد و بعضا هم امرى عادى جلوه مىکند، باید به تامل نشست که چه ارتباطى میان ما و خرافه پرستى وجود دارد که از آن بى خبریم؟ این باور و اعتقاد به خرافه، چگونه توانسته از بخشهاى خرد تا کلان جامعه را تسخیر کند.
بنابراین شایسته است که با نگاهى اجمالى به وضعیت جامعه و شناخت مولفهها و عواملى که بسترساز و نیز تسریع کننده این امر هستند، به فهم صحیح مسئله که نیمى از پاسخ است، دست یافته باشیم.
خرافهپرستى؛ از رسانه تا جامعه
در جامعه کنونى ایران، بنا به اظهارنظر مسئولان امر، مسائلى نظیر رمالى، کفبینى، فالگیرى، مدعیان دروغین امامت و پیامبرى، فرقههاى نوظهور، شیطانپرستى، جنگیرى، احضار ارواح، دعانویسى و از جمله آسیبها و معضلات اجتماعى به شمار مىروند که متاسفانه رواج و شیوع آن در جامعه، سرعت قابل توجهى یافته است و دستگاهاى متعددى از وزارت اطلاعات و نیروى انتظامى، تا وزارت ارشاد و سایر نهادهاى فرهنگى جامعه را به خود مشغول داشته است؛ حتى اگر از یافتهها و مشاهدات شخصى یا جلوههاى بارز در سطح جامعه بگذریم، حداقل دلیل و سندى که مىتوان بر این امر ارائه کرد، گزارشات و برنامههاى مستند رسانه ملى، اخبار و تحلیلها و بررسىهاى سایر رسانه است.
رسانه ملى که در حال حاضر مهمترین ابزار آموزشى در جامعه ما است، مىتواند با فعالیتهاى خود و مبارزه با ترویج اینگونه خرافهپرستىها، مانعى بر سر راه ترویج آن باشد؛ به عبارت دیگر، همانگونه که رسانه ملى وظیفه نمایان ساختن این قبیل انحرافات را در جامعه برعهده دارد، به علت فراگیر بودن آن، مىتواند در فرایند رهایى جامعه از این نابهنجارى و عبور دادن جامعه از بحران عقلانیت ستیزى، نقش عمدهاى را ایفا کند.
فعالیت رسانه ملى مىتواند، در دو عرصه باشد: عرصه ایجابى و عرصه سلبى. عرصه ایجابى مىتواند، شامل ساخت برنامههایى مطابق فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات جامعه، با هدف ترویج اعتقادات و هنجارهاى فرهنگى و دینى جامعه باشد؛ اما در جنبه سلبى باید خاطر نشان کرد که رسانه جمعى مىتواند، با معرفى و نقد خرافههاىموجود و آگاهى دهى به افراد جامعه و بیان واقعیتهاى موجود جامعه، به نقش انذار و نهى از منکرى خود جلوهاى بارزتر دهد. از سوى دیگر نباید اجازه دهد که برنامههایى که در آن، حداقل به صورت مستقیم خرافه پرستى تبلیغ و ترویج مىگردد، براى مخاطبان تهیه و پخش شود.
برنامههایى که توسط رسانه ملى براى مردم جامعه به نمایش در مىآید، نباید محملى براى ترویج خرافهها باشد، با این همه در سالهاى اخیر شاهد آن بودیم که این امر، از روى جهل یا عامدانه، در رسانه ملى رواج یافته است که در این مورد، صاحب نظران بسیارى، تذکرات بجا و شایستهاى دادهاند. ممکن است که به صورت غیر مستقیم مسئلهاىخرافى ، در برنامهاى مطرح گردد و بینندگان نیز به خرافه بودن امر باور داشته باشند؛ اما گاه، به علت بىتوجهى به فضاى درونى جامعه، و وجود بستر لازم براى رواج خرافهپرستى، در برخى موارد، شاهد ترویج مستقیم خرافهپرستى در رسانه ملى باشیم. پخش مکرر سریالهایى که بیانگر افسانههاى کهن آسیایى هستند و اصل و صحت و سقم این افسانهها در جوامع مبدا نیز خود با شک مواجهاند، از این دست است.
در درون این افسانهها، نقش کلیدى و حساس پیشگویان دربار که غالبا پیشگویىهاى آنها با واقعیت ارتباط ىتنگاتنگ مىیابد، در خور تامل است. هنگامى که در فرایندى یکساله یا حتى چند ساله، قسمتهاىبىشمارى ازسریالهایى چنین طولانى، و با عناوین مختلف، براى مخاطب ایرانى که در خطر ترویج خرافهپرستى است، پخش مىشود، تاثیرات مخرب آن را باید در جامعه شاهد باشیم. تاثیراتى نظیر اعتقاد به جبرگرایى و نفى هر گونه اختیار انسانى در تعیین سرنوشت انسان و در نهایت پناه آوردن به کسانى که ادعاى قدرت پیشگویى و بیان سرنوشت یا حتى ادعاى تغییر سرنوشت دیگران را دارند، از این دست است.
شاید برخى به آسانى از کنار اینگونه مسائل بگذرند و با این ادبیات که این برنامهها تنها افسانهاى بیش نیستند و جنبه سرگرمى و تفریحى دارند یا اینکه مخاطب ایرانى، فهیمتر از آن است که تحت تاثیر این پدیدهها قرار گیرد، در این زمینه اظهار نظر کنند؛ اما باید خاطر نشان کرد که مخاطبان در ردههاى سنى متفاوت، از ابعاد نابهنجار این دست سریالها، به شدت متاثر مىگردند. کودکان و نوجوانانى که مخاطبان این سریالها قرار مىگیرند، شاید پس از مشاهده هر قسمت، با پرسشهاى متعددى مواجه گردند که مرجعى براى پاسخ به آن نیابند.
خوشبختانه در گذر زمان و تکرارى شدن موضوع این سریالها، از مخاطبان آن به شدت کاسته شده است و شاید تنها دلیل پخش آن، خریدن این سریالها از کشورهاى سازنده، از بیت المال، به نیت پخش آن باشد که مسئولان امر، این چنین با اراده، به دفاع از پخش آن برمىآیند. اگرچه جاى انکار نیست که محصولات سینماى شرق، نسبت به سینماى غرب، به لحاظ محتوایىو نیز شکلى، همچون پوششهاى ظاهرى و رفتارها و هنجارهاى فرهنگى، قرابت بیشترى به فرهنگ ما دارند، اما در خلال آن مسائلى مطرح مىگردد که با بنیانهاى فرهنگى و دینى و ادراکهاى عقلانى ما کاملاً در تضادند که این امر مىتواند براى مروجان افکار خطا و انحرافى و غیر دینى، بستر لازم براى رشد و نمو را فراهم سازد.
از سوى دیگر، باید یادآور شد که این ادبیات که به طور کل رسانه ملى یا صنعت سینما، و به طور خاص، شبکههاى ماهورهاى، نظیر فارسى وان، یا اینترنت (فیس بوک و…)، مهمترین علل ترویج نابهنجارهاى اجتماعى در شکلها و انواع مختلف هستند، پذیرفته نیست، زیرا اینها تنها عوامل سرعتدهنده یا همان متغیرهاى میانجى و واسطهاىاند که نیازمند بسترى مناسب براى فعالیتهاى خود هستند؛ به عبارت دیگر کانون این انحرافات و هنجارشکنى را باید در جاى دیگر جست که عوامل بالا موجب تشدید و تسریع آن مىگردند.
به دیگر سخن مسائلىچون افزایش میل به تجرد در میان نسل جوان، افزایش طلاق، کاهش ازدواج، خرافهپرستى، اعتیاد، بىهویتى جمعى و…. که به اجماع متخصصان امر، از شایعترین مشکلات اجتماعى حال حاضر جامعه ماست ریشههایى در بافت اجتماعى ما دارند که با افزوده شدن مسائلى چون برنامههاى رسانه ملى، شبکههاى ماهورهاى، اینترنت و…. از رشد و نمو سریعترى برخوردار شدهاند که همین سرعت، موجب نمایانتر شدن این معضلات در سطح جامعه شده است. بنابراین، با حضور این علل میانجى، مشکلات از عمق به سطح جامعه آورده شدهاند و از بروز و نمود بیشترى برخوردار گردیدهاند؛ اگر رشد مشکلات حال حاضر جامعه را صفر کنیم و در همین وضعیت نگهداریم؛ اما از آنجا که نمىتوانیم، مانع رشد عوامل میانجى و تسریع کننده شویم، با تاسف باید گفت که باید روز به روز منتظر نمود و جلوههاى بیشتر، از ظهور و بروز نابهنجارىها در جامعه باشیم؛ اما اگر بتوانیم، با نگاهى واقع بینانه به وضعیت جامعه، تنها به جاى مبارزه به سمت ارائه صحیح از فرهنگ دینى و ملى خود اقدام کنیم و بستر اجتماعى را تا جایى که ممکن است، از مشکلات و معضلات بزداییم، شاهد ایجاد سلامت اجتماعى بیشترى در جامعه خواهیم بود.
بنابراین از آنجایى که فهم موضوع و کشف مسئله خود نیمى از پاسخ را به همراه دارد، لازم است براى برخورد منطقى با انحرافها و نابهنجارىهایى که در جامعه ما مشاهده مىشود و ارائه راه حلى کارآمد، باید در گام نخست، به ریشه یابى صحیح اقدام کنیم؛ اگر چه تمامى نهادهاى فرهنگى در این بین از اهمیت برخورداند؛ اما در این میان، رسانه ملى مىتواند، با رویکردهاى سلبى و ایجابى، به ساخت برنامههایى مبادرت ورزد که افزایش امنیت روانى و اجتماعىجامعه را موجب گردد.
در بُعد سلبى در برنامههاى انتقادى، به نقد و شفافسازى مسائلى بپردازد که در بافت جامعه وجود دارد که با فرهنگ، آداب و رسوم ما در تضاد است و با تذکر به مخاطب، جامعه را از شکلگیرى زمینههاى انحرافى، و تحریک بیمارىهاى نهفته در بستر اجتماع مصون سازد. با روندى که رسانه ملى در پخش سریالها آغاز کرده است، شاهد تدابیرى در راستاى ترویج فرهنگ اسلامى ایرانى هستیم که بیشتر این فعالیتها در سریالهاى ساخت داخل عینیت مىیابد که با محتوى محورى و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعى، در صدد ایجاد فضایى براى انتقال ارزشها و ترویج عقاید در سطح جامعه است. غناى فرهنگ اسلامىایرانى به اندازهاى است که خلق آثارى با محتواى بومى که دغدغه جامعه اسلامى – ایرانى باشد را مىتوانیم از درون آن استنباط کنیم.
در نهایت اینکه علتى را که سبب شکلگیرى و تولد این گونه انحرافات در بستر اجتماعى مىگردد، باید در درون ساختار سیاسى اجتماعى جامعه جستوجو کرد. یعنى با کنکاش در لایههاى مختلف سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، و اقتصادىِ جامعه، به شناخت و کشف عللى که سبب کارکرد ناقص این نهادها مىگردد، نائل آییم و سپس به مبارزه با این علل بپردازیم والا اگر بخواهیم، براى تبرئه خود و ساختار جامعه، به سراغ تک متغیرهاى خاص، همچون رسانه ملى یا شبکههاى ماهورهاى و… برویم، به خطا رفتهایم.
هنگامى که از خرافهپرستى در درون جوامع سخن به میان مىآید، مراد همان انگارههایى است که مبناى عقلانى ندارند و یا اینکه با اعتقادات دینى مقبول و مرسوم جوامع در تضادند؛ به عبارت دیگر، خرافهپرستى، نوعى نابهنجارى در تفکر به شمار مىآید که در ظهور و بروز آن، عوامل و علل مختلفى دخیل هستند. اگر چه مىتوان با پناه جستن به تک متغیرى ثابت، صورت مسئله را پاک کرد؛ اما باید توجه داشت که جوامع هرچه بیشتر درگیر مشکلات و مسائل باشند و افراد درون جوامع، پاسخى براى نیازهاى خود نیابند، خرافهها، همچون علفهایى هرز ظاهر مىشوند و جانشین اعتقادات اصلى، که گشاینده گرهها و معضلات افراد جامعهاند، مىگردد.
بنابراین خرافه پرستى از جمله موضوعات مبتلى به جامعه ماست که حتى زمزمهها و شایعاتى از حضور آن، حتى در عرصه کلان سیاسى جامعه نیز به گوش مىرسد که این امر، زنگ خطرى، و نیز جلوهاى از بیمارى پنهانى است که تا اعماق جان جامعه ریشه دوانده است، زیرا هنگامى که خرافه پرستى در چنین سطحى که باید بر مدار شرع و عقل باشد، حضور مىیابد و بعضا هم امرى عادى جلوه مىکند، باید به تامل نشست که چه ارتباطى میان ما و خرافه پرستى وجود دارد که از آن بى خبریم؟ این باور و اعتقاد به خرافه، چگونه توانسته از بخشهاى خرد تا کلان جامعه را تسخیر کند.
بنابراین شایسته است که با نگاهى اجمالى به وضعیت جامعه و شناخت مولفهها و عواملى که بسترساز و نیز تسریع کننده این امر هستند، به فهم صحیح مسئله که نیمى از پاسخ است، دست یافته باشیم.
خرافهپرستى؛ از رسانه تا جامعه
در جامعه کنونى ایران، بنا به اظهارنظر مسئولان امر، مسائلى نظیر رمالى، کفبینى، فالگیرى، مدعیان دروغین امامت و پیامبرى، فرقههاى نوظهور، شیطانپرستى، جنگیرى، احضار ارواح، دعانویسى و از جمله آسیبها و معضلات اجتماعى به شمار مىروند که متاسفانه رواج و شیوع آن در جامعه، سرعت قابل توجهى یافته است و دستگاهاى متعددى از وزارت اطلاعات و نیروى انتظامى، تا وزارت ارشاد و سایر نهادهاى فرهنگى جامعه را به خود مشغول داشته است؛ حتى اگر از یافتهها و مشاهدات شخصى یا جلوههاى بارز در سطح جامعه بگذریم، حداقل دلیل و سندى که مىتوان بر این امر ارائه کرد، گزارشات و برنامههاى مستند رسانه ملى، اخبار و تحلیلها و بررسىهاى سایر رسانه است.
رسانه ملى که در حال حاضر مهمترین ابزار آموزشى در جامعه ما است، مىتواند با فعالیتهاى خود و مبارزه با ترویج اینگونه خرافهپرستىها، مانعى بر سر راه ترویج آن باشد؛ به عبارت دیگر، همانگونه که رسانه ملى وظیفه نمایان ساختن این قبیل انحرافات را در جامعه برعهده دارد، به علت فراگیر بودن آن، مىتواند در فرایند رهایى جامعه از این نابهنجارى و عبور دادن جامعه از بحران عقلانیت ستیزى، نقش عمدهاى را ایفا کند.
فعالیت رسانه ملى مىتواند، در دو عرصه باشد: عرصه ایجابى و عرصه سلبى. عرصه ایجابى مىتواند، شامل ساخت برنامههایى مطابق فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات جامعه، با هدف ترویج اعتقادات و هنجارهاى فرهنگى و دینى جامعه باشد؛ اما در جنبه سلبى باید خاطر نشان کرد که رسانه جمعى مىتواند، با معرفى و نقد خرافههاىموجود و آگاهى دهى به افراد جامعه و بیان واقعیتهاى موجود جامعه، به نقش انذار و نهى از منکرى خود جلوهاى بارزتر دهد. از سوى دیگر نباید اجازه دهد که برنامههایى که در آن، حداقل به صورت مستقیم خرافه پرستى تبلیغ و ترویج مىگردد، براى مخاطبان تهیه و پخش شود.
برنامههایى که توسط رسانه ملى براى مردم جامعه به نمایش در مىآید، نباید محملى براى ترویج خرافهها باشد، با این همه در سالهاى اخیر شاهد آن بودیم که این امر، از روى جهل یا عامدانه، در رسانه ملى رواج یافته است که در این مورد، صاحب نظران بسیارى، تذکرات بجا و شایستهاى دادهاند. ممکن است که به صورت غیر مستقیم مسئلهاىخرافى ، در برنامهاى مطرح گردد و بینندگان نیز به خرافه بودن امر باور داشته باشند؛ اما گاه، به علت بىتوجهى به فضاى درونى جامعه، و وجود بستر لازم براى رواج خرافهپرستى، در برخى موارد، شاهد ترویج مستقیم خرافهپرستى در رسانه ملى باشیم. پخش مکرر سریالهایى که بیانگر افسانههاى کهن آسیایى هستند و اصل و صحت و سقم این افسانهها در جوامع مبدا نیز خود با شک مواجهاند، از این دست است.
در درون این افسانهها، نقش کلیدى و حساس پیشگویان دربار که غالبا پیشگویىهاى آنها با واقعیت ارتباط ىتنگاتنگ مىیابد، در خور تامل است. هنگامى که در فرایندى یکساله یا حتى چند ساله، قسمتهاىبىشمارى ازسریالهایى چنین طولانى، و با عناوین مختلف، براى مخاطب ایرانى که در خطر ترویج خرافهپرستى است، پخش مىشود، تاثیرات مخرب آن را باید در جامعه شاهد باشیم. تاثیراتى نظیر اعتقاد به جبرگرایى و نفى هر گونه اختیار انسانى در تعیین سرنوشت انسان و در نهایت پناه آوردن به کسانى که ادعاى قدرت پیشگویى و بیان سرنوشت یا حتى ادعاى تغییر سرنوشت دیگران را دارند، از این دست است.
شاید برخى به آسانى از کنار اینگونه مسائل بگذرند و با این ادبیات که این برنامهها تنها افسانهاى بیش نیستند و جنبه سرگرمى و تفریحى دارند یا اینکه مخاطب ایرانى، فهیمتر از آن است که تحت تاثیر این پدیدهها قرار گیرد، در این زمینه اظهار نظر کنند؛ اما باید خاطر نشان کرد که مخاطبان در ردههاى سنى متفاوت، از ابعاد نابهنجار این دست سریالها، به شدت متاثر مىگردند. کودکان و نوجوانانى که مخاطبان این سریالها قرار مىگیرند، شاید پس از مشاهده هر قسمت، با پرسشهاى متعددى مواجه گردند که مرجعى براى پاسخ به آن نیابند.
خوشبختانه در گذر زمان و تکرارى شدن موضوع این سریالها، از مخاطبان آن به شدت کاسته شده است و شاید تنها دلیل پخش آن، خریدن این سریالها از کشورهاى سازنده، از بیت المال، به نیت پخش آن باشد که مسئولان امر، این چنین با اراده، به دفاع از پخش آن برمىآیند. اگرچه جاى انکار نیست که محصولات سینماى شرق، نسبت به سینماى غرب، به لحاظ محتوایىو نیز شکلى، همچون پوششهاى ظاهرى و رفتارها و هنجارهاى فرهنگى، قرابت بیشترى به فرهنگ ما دارند، اما در خلال آن مسائلى مطرح مىگردد که با بنیانهاى فرهنگى و دینى و ادراکهاى عقلانى ما کاملاً در تضادند که این امر مىتواند براى مروجان افکار خطا و انحرافى و غیر دینى، بستر لازم براى رشد و نمو را فراهم سازد.
از سوى دیگر، باید یادآور شد که این ادبیات که به طور کل رسانه ملى یا صنعت سینما، و به طور خاص، شبکههاى ماهورهاى، نظیر فارسى وان، یا اینترنت (فیس بوک و…)، مهمترین علل ترویج نابهنجارهاى اجتماعى در شکلها و انواع مختلف هستند، پذیرفته نیست، زیرا اینها تنها عوامل سرعتدهنده یا همان متغیرهاى میانجى و واسطهاىاند که نیازمند بسترى مناسب براى فعالیتهاى خود هستند؛ به عبارت دیگر کانون این انحرافات و هنجارشکنى را باید در جاى دیگر جست که عوامل بالا موجب تشدید و تسریع آن مىگردند.
به دیگر سخن مسائلىچون افزایش میل به تجرد در میان نسل جوان، افزایش طلاق، کاهش ازدواج، خرافهپرستى، اعتیاد، بىهویتى جمعى و…. که به اجماع متخصصان امر، از شایعترین مشکلات اجتماعى حال حاضر جامعه ماست ریشههایى در بافت اجتماعى ما دارند که با افزوده شدن مسائلى چون برنامههاى رسانه ملى، شبکههاى ماهورهاى، اینترنت و…. از رشد و نمو سریعترى برخوردار شدهاند که همین سرعت، موجب نمایانتر شدن این معضلات در سطح جامعه شده است. بنابراین، با حضور این علل میانجى، مشکلات از عمق به سطح جامعه آورده شدهاند و از بروز و نمود بیشترى برخوردار گردیدهاند؛ اگر رشد مشکلات حال حاضر جامعه را صفر کنیم و در همین وضعیت نگهداریم؛ اما از آنجا که نمىتوانیم، مانع رشد عوامل میانجى و تسریع کننده شویم، با تاسف باید گفت که باید روز به روز منتظر نمود و جلوههاى بیشتر، از ظهور و بروز نابهنجارىها در جامعه باشیم؛ اما اگر بتوانیم، با نگاهى واقع بینانه به وضعیت جامعه، تنها به جاى مبارزه به سمت ارائه صحیح از فرهنگ دینى و ملى خود اقدام کنیم و بستر اجتماعى را تا جایى که ممکن است، از مشکلات و معضلات بزداییم، شاهد ایجاد سلامت اجتماعى بیشترى در جامعه خواهیم بود.
بنابراین از آنجایى که فهم موضوع و کشف مسئله خود نیمى از پاسخ را به همراه دارد، لازم است براى برخورد منطقى با انحرافها و نابهنجارىهایى که در جامعه ما مشاهده مىشود و ارائه راه حلى کارآمد، باید در گام نخست، به ریشه یابى صحیح اقدام کنیم؛ اگر چه تمامى نهادهاى فرهنگى در این بین از اهمیت برخورداند؛ اما در این میان، رسانه ملى مىتواند، با رویکردهاى سلبى و ایجابى، به ساخت برنامههایى مبادرت ورزد که افزایش امنیت روانى و اجتماعىجامعه را موجب گردد.
در بُعد سلبى در برنامههاى انتقادى، به نقد و شفافسازى مسائلى بپردازد که در بافت جامعه وجود دارد که با فرهنگ، آداب و رسوم ما در تضاد است و با تذکر به مخاطب، جامعه را از شکلگیرى زمینههاى انحرافى، و تحریک بیمارىهاى نهفته در بستر اجتماع مصون سازد. با روندى که رسانه ملى در پخش سریالها آغاز کرده است، شاهد تدابیرى در راستاى ترویج فرهنگ اسلامى ایرانى هستیم که بیشتر این فعالیتها در سریالهاى ساخت داخل عینیت مىیابد که با محتوى محورى و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعى، در صدد ایجاد فضایى براى انتقال ارزشها و ترویج عقاید در سطح جامعه است. غناى فرهنگ اسلامىایرانى به اندازهاى است که خلق آثارى با محتواى بومى که دغدغه جامعه اسلامى – ایرانى باشد را مىتوانیم از درون آن استنباط کنیم.
در نهایت اینکه علتى را که سبب شکلگیرى و تولد این گونه انحرافات در بستر اجتماعى مىگردد، باید در درون ساختار سیاسى اجتماعى جامعه جستوجو کرد. یعنى با کنکاش در لایههاى مختلف سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، و اقتصادىِ جامعه، به شناخت و کشف عللى که سبب کارکرد ناقص این نهادها مىگردد، نائل آییم و سپس به مبارزه با این علل بپردازیم والا اگر بخواهیم، براى تبرئه خود و ساختار جامعه، به سراغ تک متغیرهاى خاص، همچون رسانه ملى یا شبکههاى ماهورهاى و… برویم، به خطا رفتهایم.
منبع: پگاه حوزه شماره 308