1- علت بروز جنگها و آشوب ها را می توان در تضاد منافع بین قدرتها و دولتها یافت ، هرچند متفکران بزرگ سیاست نظیر هگل جنگ را اوج وحدت ملی در ملتها میدید و این نظریه بعدها به وسیله اندیشمندانی چون چمبرلن تبیین گشته و جنگ جهانی دوم را به وسیله آلمانها تئوریزه کرد اما نباید فراموش کرد که جنگ آخرین و پر هزینه ترین مرحله اعمال قدرت در عرصه نظرییه بازی ها در روابط بین الملل می باشد.
2- پس از جنگ جهانی 1939 م شاهد یک عقلانیت جهانی در جهت مهار کشورهای رادیکال در سطح بین المللی هستیم . هرچند که این نظم نوین خود مرحله دیگری از تحول امپریالیسم به صورت فرهنگی است.به تعبیری پس از جنگ جهانی دوم کشورها به این نتیجه رسیدند که هزینه جنگ برای نیل به مقاصد بسیار پر هزینه است و تلاش نمودند تا با امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی به خواسته های خود نائل آیند. پس در اردوگاه شرق و غرب تصمیم گرفتند، تا صحنه رقابت و نبرد را به کشورهای اقمار خود انتقال دهند. به عنوان مثال کوبا برای شوروی و ایران قبل از انقلاب اسلامی برای امریکا ، این نقش را به عهده گرفته بودند.
در اوج جنگ سرد(بحران کوبا) ایالات متحده و شوروی پیمان دتان را امضاء نمودند. هدف از امضاء این پیمان 1 بالا بودن هزینه ساخت، نگهداری و کنترل تسلیحات اتمی بود.
2 بروز هر گونه مشکل در شلیک این موشکها به منزله جنگ نا محدود و جهانی بود که شاید حیات بشر را به نابودی می کشید . پس ما شاهد ظهور نوعی از عقلانیت در جامعه جهانی هستیم. که سعی در اعمال قدرت به شیوه نرم و استراتژیک آن است. مجامع جهانی ضد جنگ (پاسیفیستها) شورای امنیت ،تقسیم جهانی و یا نظم نوین جهانی موید این مطلب است. (ماکس وبر )به تفصیل در خصوص عقلانیت سخن گفته.
3- از منظری نمی توان گفت که ابر قدرتها به دنبال نابودی کامل بشریت و انسان هستند فراموش نکنیم که سرمایه داری به انسانی نیاز دارد که مصرف کننده ای مناسب باشد. و به دنبال انسانی است که مطلوب لیبرالیسم است. سرمایه داری نه به دنبال نابودی انسان ، بلکه روح انسان است. و نه نابودی کشورها و تمدنها ، بلکه استثمار و استعمار این کشورهاست . و در درون لیبرالیسم انسان برای رقابت و منافع در تلاش است رقابتی که انسان را به تعبیر:هابز گرگ انسان می کند.و البته ناخواسته چنین نگرشی می تواند به نابودی تمامی بشریت و زمین منجر شود .
4- اگر بخواهیم وضعیت فعلی را با قرن گذشته مقایسه کنیم در می یابیم که عقلانیتی بهتر از گذشته در شرایط فعلی وجود دارد ولی این عقلانیت نیز تبعات زیادی را در بر داشته است (افول مبانی اخلاقی ،عدول از ارزشهای انسانی ،بحران معنویت) برژینسکی سیاستمدار شهیر امریکایی، در نقد کتاب برخورد تمدنها اشاره می کند که :انچه امروزه لیبرالیسم را تهدید می کند بحران معنویت و اخلاق است. البته هانتینگتن نیز به صراحت در برخورد تمدنها به این معضل جهان غرب اشاره ای صریح دارد. برداشتهای ماکیاولیستی از سیاست و قربانی کردن انسانها ،با تاًسی از رئالیسم، بشر را هر روز بیشتر به تخاصم و جنگ سوق می دهد.
5- اگر بخواهیم تصویری از جنگها و علل و شکل آنرا از دید گاه لیبرالیسم در آینده ترسیم کنیم به طور کلی تغییرات ساختاری و مهمی در جهان وجود دارد که موید افزایش منازعات در آینده است. اولین تغییر به پدیده افزایش جمعیت مربوط میشود. مطالعات صندوق جمعیت سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ حاکی از افزایش جمعیت جهان از ۶ میلیارد نفر در سال ۱۹۹۹ به ۹/۸ میلیارد در سال ۲۰۵۰ است. این افزایش جمعیت تاثیرات عظیمی بر منابع جهانی دارد. افزایش تقاضا برای کالاها و فرصتها، زمینهساز بروز منازعه و بیثباتی در خانوادهها، جوامع و کشورها خواهد بود. درست همان طور که افزایش نرخ بیکاری به رشد جرایم میانجامد، احساس فقر مطلق یا نسبی، احساس رنجوری و محرومیت را افزایش میدهد. خشونت، پاسخ این وضعیت است هرچند که دلایل پیچیدهای برای آن وجود دارد.
همانطور که اشاره شد افزایش تقاضا برای منابع یکی از عوامل موثر در پیدایش منازعات در قرن ۲۱ خواهد بود. تشدید منازعات مرزی از جمله نتایج افزایش مطالبات اقتصادی خواهد بود. به علاوه، احتمال کشف منابع جدید روند تقویت منازعات سرزمینی را ادامه خواهد داد. هر کدام از این منازعات ممکن است خشونتآمیز شده یا سایر تنشها را تشدید و تسریع نماید.
یکی از دلایل بروز مناقشه در حال حاضر و در آینده قابل پیشبینی، چالشهای مربوط به مفهوم هژمونی منطقهای است. این چالشهای از سوی دو منبع اساسی مطرح میشود. اول اپوزیسیون محلی و دوم اندیشه جهانگرایی لیبرال که به اعتقاد منتقدانش پوششی برای هژمونی غرب و به ویژه آمریکا میباشد. در این بین دولتهای قدرتمندی نظیر چین، هند و روسیه خواهان تسلط بر همسایگان خود بوده و از مخالفت در برابر این تسلط استقبال نمیکنند.
در عین حال پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۳۰ مسلمانان حدود ۳۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل دهند. اسلام یک نیروی متحد نیست اما موضوعات مشترکی برای طرح دارد. بیشترین تمرکز بر رد تمدن مادی و ارزشهای پلورالیستی غرب و دیدگاههای سیاسی و اقتصادی برخاسته از آن بستر و به ویژه رد حمایت آمریکا از اسرائیل قرار دارد. از اینرو در زمان بروز مناقشه در آینده، یک برخورد ایدئولوژیکی وجود خواهد داشت که میانهروی در مناقشات و مصالحه در فرایند ایجاد صلح را دشوار خواهد ساخت.
دردر پایان باید گفت: انچه که انسان را از تعارضات و ازمون و خطاهای مکاتب، رهایی می بخشد، رجعت دوباره انسان به آغوش مذهب و آموزهای وحیانی است . نباید فراموش کرد که لیبرالیسم از قرن 17 م تا به امروز چرخشهای زیادی برای تصحیح خود داشته است . و همچنین هر دو جنگ بزرگ جهانی که کشتار میلیونها انسان را به دنبال داشته است ،حاصل مکاتب و ایسم هایی است که انسان را به قعر فقر و نابودی سوق می دهد در صورتی که در اسلام و آموزها یش ،جنگ نه به معنای احیای منافع بلکه جهاد برای نجات انسان و دین است و به تحقیق باید پذیرفت که انسان امروز، سرخورده از غرب است و خویشتن فطری خود را در وحی و اسلام و توحید می یابد. مهمترین دلیل ترس غرب از بیداری اسلامی را نیز باید در این مقوله جستجو کرد. به تعبیر متفکرین غربی انسان امروز بیش از هر زمان دیگری گرایش به مذهب و دین را احساس می کند چون ایسم ها مکاتب غربی هم انسان را نشناخته اند(انسان موجودی ناشناخته کارلیل) و هم در هدایت انسان برای نیل به سعادت نا کام بوده اند، دو جنگ جهانی، بحران اخلاق بی بندوباری اخلاقی ،هم جنس بازی،استثمار زن،عدم رعایت حقوق بشر علی رغم دعوی غرب،بحران اقتصادی و … تمامی ریشه در درون فلسفه اضطراب غرب است.
جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشه غرب: لوفان بومر
برخورد تمدنها : هانتینگتن
نظریه های امپریالیسم: دکتر احمد ساعی
تحولات روابط بین الملل: دکتر نقیب زاده
استراتژی و قدرت نظامی : دکتر علیرضا سنجابی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100114212)
2- پس از جنگ جهانی 1939 م شاهد یک عقلانیت جهانی در جهت مهار کشورهای رادیکال در سطح بین المللی هستیم . هرچند که این نظم نوین خود مرحله دیگری از تحول امپریالیسم به صورت فرهنگی است.به تعبیری پس از جنگ جهانی دوم کشورها به این نتیجه رسیدند که هزینه جنگ برای نیل به مقاصد بسیار پر هزینه است و تلاش نمودند تا با امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی به خواسته های خود نائل آیند. پس در اردوگاه شرق و غرب تصمیم گرفتند، تا صحنه رقابت و نبرد را به کشورهای اقمار خود انتقال دهند. به عنوان مثال کوبا برای شوروی و ایران قبل از انقلاب اسلامی برای امریکا ، این نقش را به عهده گرفته بودند.
در اوج جنگ سرد(بحران کوبا) ایالات متحده و شوروی پیمان دتان را امضاء نمودند. هدف از امضاء این پیمان 1 بالا بودن هزینه ساخت، نگهداری و کنترل تسلیحات اتمی بود.
2 بروز هر گونه مشکل در شلیک این موشکها به منزله جنگ نا محدود و جهانی بود که شاید حیات بشر را به نابودی می کشید . پس ما شاهد ظهور نوعی از عقلانیت در جامعه جهانی هستیم. که سعی در اعمال قدرت به شیوه نرم و استراتژیک آن است. مجامع جهانی ضد جنگ (پاسیفیستها) شورای امنیت ،تقسیم جهانی و یا نظم نوین جهانی موید این مطلب است. (ماکس وبر )به تفصیل در خصوص عقلانیت سخن گفته.
3- از منظری نمی توان گفت که ابر قدرتها به دنبال نابودی کامل بشریت و انسان هستند فراموش نکنیم که سرمایه داری به انسانی نیاز دارد که مصرف کننده ای مناسب باشد. و به دنبال انسانی است که مطلوب لیبرالیسم است. سرمایه داری نه به دنبال نابودی انسان ، بلکه روح انسان است. و نه نابودی کشورها و تمدنها ، بلکه استثمار و استعمار این کشورهاست . و در درون لیبرالیسم انسان برای رقابت و منافع در تلاش است رقابتی که انسان را به تعبیر:هابز گرگ انسان می کند.و البته ناخواسته چنین نگرشی می تواند به نابودی تمامی بشریت و زمین منجر شود .
4- اگر بخواهیم وضعیت فعلی را با قرن گذشته مقایسه کنیم در می یابیم که عقلانیتی بهتر از گذشته در شرایط فعلی وجود دارد ولی این عقلانیت نیز تبعات زیادی را در بر داشته است (افول مبانی اخلاقی ،عدول از ارزشهای انسانی ،بحران معنویت) برژینسکی سیاستمدار شهیر امریکایی، در نقد کتاب برخورد تمدنها اشاره می کند که :انچه امروزه لیبرالیسم را تهدید می کند بحران معنویت و اخلاق است. البته هانتینگتن نیز به صراحت در برخورد تمدنها به این معضل جهان غرب اشاره ای صریح دارد. برداشتهای ماکیاولیستی از سیاست و قربانی کردن انسانها ،با تاًسی از رئالیسم، بشر را هر روز بیشتر به تخاصم و جنگ سوق می دهد.
5- اگر بخواهیم تصویری از جنگها و علل و شکل آنرا از دید گاه لیبرالیسم در آینده ترسیم کنیم به طور کلی تغییرات ساختاری و مهمی در جهان وجود دارد که موید افزایش منازعات در آینده است. اولین تغییر به پدیده افزایش جمعیت مربوط میشود. مطالعات صندوق جمعیت سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ حاکی از افزایش جمعیت جهان از ۶ میلیارد نفر در سال ۱۹۹۹ به ۹/۸ میلیارد در سال ۲۰۵۰ است. این افزایش جمعیت تاثیرات عظیمی بر منابع جهانی دارد. افزایش تقاضا برای کالاها و فرصتها، زمینهساز بروز منازعه و بیثباتی در خانوادهها، جوامع و کشورها خواهد بود. درست همان طور که افزایش نرخ بیکاری به رشد جرایم میانجامد، احساس فقر مطلق یا نسبی، احساس رنجوری و محرومیت را افزایش میدهد. خشونت، پاسخ این وضعیت است هرچند که دلایل پیچیدهای برای آن وجود دارد.
همانطور که اشاره شد افزایش تقاضا برای منابع یکی از عوامل موثر در پیدایش منازعات در قرن ۲۱ خواهد بود. تشدید منازعات مرزی از جمله نتایج افزایش مطالبات اقتصادی خواهد بود. به علاوه، احتمال کشف منابع جدید روند تقویت منازعات سرزمینی را ادامه خواهد داد. هر کدام از این منازعات ممکن است خشونتآمیز شده یا سایر تنشها را تشدید و تسریع نماید.
یکی از دلایل بروز مناقشه در حال حاضر و در آینده قابل پیشبینی، چالشهای مربوط به مفهوم هژمونی منطقهای است. این چالشهای از سوی دو منبع اساسی مطرح میشود. اول اپوزیسیون محلی و دوم اندیشه جهانگرایی لیبرال که به اعتقاد منتقدانش پوششی برای هژمونی غرب و به ویژه آمریکا میباشد. در این بین دولتهای قدرتمندی نظیر چین، هند و روسیه خواهان تسلط بر همسایگان خود بوده و از مخالفت در برابر این تسلط استقبال نمیکنند.
در عین حال پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۳۰ مسلمانان حدود ۳۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل دهند. اسلام یک نیروی متحد نیست اما موضوعات مشترکی برای طرح دارد. بیشترین تمرکز بر رد تمدن مادی و ارزشهای پلورالیستی غرب و دیدگاههای سیاسی و اقتصادی برخاسته از آن بستر و به ویژه رد حمایت آمریکا از اسرائیل قرار دارد. از اینرو در زمان بروز مناقشه در آینده، یک برخورد ایدئولوژیکی وجود خواهد داشت که میانهروی در مناقشات و مصالحه در فرایند ایجاد صلح را دشوار خواهد ساخت.
دردر پایان باید گفت: انچه که انسان را از تعارضات و ازمون و خطاهای مکاتب، رهایی می بخشد، رجعت دوباره انسان به آغوش مذهب و آموزهای وحیانی است . نباید فراموش کرد که لیبرالیسم از قرن 17 م تا به امروز چرخشهای زیادی برای تصحیح خود داشته است . و همچنین هر دو جنگ بزرگ جهانی که کشتار میلیونها انسان را به دنبال داشته است ،حاصل مکاتب و ایسم هایی است که انسان را به قعر فقر و نابودی سوق می دهد در صورتی که در اسلام و آموزها یش ،جنگ نه به معنای احیای منافع بلکه جهاد برای نجات انسان و دین است و به تحقیق باید پذیرفت که انسان امروز، سرخورده از غرب است و خویشتن فطری خود را در وحی و اسلام و توحید می یابد. مهمترین دلیل ترس غرب از بیداری اسلامی را نیز باید در این مقوله جستجو کرد. به تعبیر متفکرین غربی انسان امروز بیش از هر زمان دیگری گرایش به مذهب و دین را احساس می کند چون ایسم ها مکاتب غربی هم انسان را نشناخته اند(انسان موجودی ناشناخته کارلیل) و هم در هدایت انسان برای نیل به سعادت نا کام بوده اند، دو جنگ جهانی، بحران اخلاق بی بندوباری اخلاقی ،هم جنس بازی،استثمار زن،عدم رعایت حقوق بشر علی رغم دعوی غرب،بحران اقتصادی و … تمامی ریشه در درون فلسفه اضطراب غرب است.
جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشه غرب: لوفان بومر
برخورد تمدنها : هانتینگتن
نظریه های امپریالیسم: دکتر احمد ساعی
تحولات روابط بین الملل: دکتر نقیب زاده
استراتژی و قدرت نظامی : دکتر علیرضا سنجابی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100114212)