خصوصیات اخلاقی امام هفتم علیه السلام
عبادت و نیایش هر فرد در حدود معرفت و شناسائی پروردگار عالم، اندازه گیری می گردد. مجال است فردی بدون معرفت کافی و لازم نسبت به پروردگار خود، عبادت و ستایش شایسته ای انجام دهد از این رو آنان که شناسائی کامل از مبداء غیبی دارند و مراحل ایمان و عقیده را طی کرده اند، عبادت و ستایش یکی از لذات بخش ترین مراحل زندگی آنان را تشکیل می دهد و لذتی را بالاتر از آن حالت نمی دانند و نمی توانند احساس کنند.
امام هفتم (ع) در دودمان مقدس و تقوی و در بیت رفیع زهد و عبادت پرورش یافته بود که ایمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوی و خصائص انسانی از تمام در و دیوار و جوانب زندگی آن میبارید و همگان شیفته و دلباخته عبادت و ستایش پروردگار خود بودند.
در کودکی
امام هنوز کودک خردسالی است و در عادات و اطوار کودکی بسر میبرد که صفوان جمال یکی از دوستداران امام صادق (ع) وارد محضر امام می گردد و از پیشوای آینده سئوال می کند. امام می فرماید:
صاحب این منصب کسی خواهد بود که لهو و لعب در زندگی او راه ندارد.
در این هنگام کودک خردسالی که در دست خود بره گوسفندی را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار کودکانه با عشق و علاقه ای که خود به عبادت و سجده دارد به آن حیوان بی زبان اصرار میورزد و سر او را بپائین می آورد که بر آفریدگار خود سجده کند!
پدر مهربان دست او را فرا می گیرد و به آغوش خود می کشد و او را به سینه خود می چسباند و می فرماید:
عزیز دل من تو آن فردی هستی که لهو و لعب در برنامه زندگی تو راه ندارد. (1)
زیباترین ساعات زندگی امام (ع) به هنگام خلوت کردن با آفریدگارش سپری می شد و لذت بخش ترین اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهی تشکیل می داد.او به هنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه کمال مطلق و معبود بی همتا می گشت و قطره ی وجود خود را به اقیانوس بیکران هستی بخش جهان می پیوست، قطرات اشک شوق بی اختیار از چشمان نازنین او بر صورتش می نشست و آرام آرام بر زمین می غلتید و می افتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا می گرفت و ناله های جان سوز سر می داد و گریه های طولانی.
امام (ع) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات می پرداخت، نافله شب را تا وقت فریضه صبح ادامه می داد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقیبات و دعاها می پرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در این حالت روحانی باقی می ماند.
محدثین نقل نموده اند که بارها در شب ها در مدینه داخل مسجد نبوی (ص) می شد و پس از انجام فرائض سر بر سجده می گذاشت و با صدای حزین و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق این کلمات از او شنیده می شد:
عظم الذنب من عندی، فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی و یا اهل المغفره» او این کلمات را با خضوع و خشوع کامل توم با ناله و سوزش مخصوص تا پاسی از شب بر زبان جاری می ساخت و در وادی شوق وصال محبوب خود گام می زد. (2)
سپاس برای فراغت
امام موسی بن جعفر (ع) هنگامیکه به دستور ستمگر عصر و طاغوت زمان خود، هارون الرشید به جرم حق گوئی و دفاع از حقیقت، دستگیر و روانه زندان شد، بخاطر فراغت و دست یابی به فرصت بیشتر برای عبادت پروردگار سجده شکر طولانی بجا آورد و در حال سجده این چنین عرضه داشت :
بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت می داشتم که برای عبادت، فراغتی بمن عنایت فرمائی تا به اطاعت و فرمان برداری تو قیام ورزم از اینکه اکنون درخواست مرا اجابت فرموده ای در برابر چنین توفیقی سپاسگزارم. (3)
در بیشترین اوقات دعای آنحضرت با این کلمات آغاز می گردد.
الهم انی اسئلک الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب. (4)
بار خدایا! من به هنگام مرگ آسایش و راحتی و پس از مرگ غفران و آموزش و به هنگام بررسی حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت می دارم.
سفرهای حج آن بزرگوار
مسافرت های حج آن بزرگوار که معمولا 24 تا 25 روز طول می کشید با آنکه وسایل سوار شدن از هر نظر فراهم و آماده بود مرکب ها و اسب های راهوار پیش روی آن حضرت کشانده می شد بصورت پیاده انجام می گرفت و این خود می رساند که علاقه و اخلاص آن بزرگوار به مظاهر توحید و عبادت تا چه حد بوده است.امام، چهار بار بصورت خانوادگی به بیت الله الحرام تشریف فرما شدند و در آن سفرهای خانوادگی علی بن جعفر برادر ارجمندش نیز حضور داشت و ملتزم رکاب امام و مفتخر به امتثال اوامر او بودم و چندین بار هم تنها بدون عائله و خانواده به سفر رفتند .
روش مسافرت های آن حضرت باین ترتیب بود که معمولا از معاشرت و اختلاف با مردم که موجب تضییع فرصت گرانبهای عبادت خالق می گردد احتراز و اجتناب می ورزید و فقط و فقط به عبادت و سازندگی نفس، و تصفیه خویشتن، و تفکر در عظمت خالق می پرداخت.در این سیر و سلوک و اندیشه ها بود که از خود بیخود می گشت و راه تقرب و وصال را می جست که عالی ترین و لذت بخش ترین حالات یک فرد با ایمان و بنده خداست.داستان ملاقات او با شقیق بلخی که در بخش آراء و گفته های دیگران آمده است که گویای این حالت سیر و سفر روحانی است.او در پایان ملاقاتش با امام طبق دریافت های خود اعتراف نمود: که موسی بن جعفر یکی از اوتاد و ابدال روزگار می باشد» . (5)
امام در یکی از دعاهای حج خود می گوید:
«انت شربی اذا ظمئت من الماء و قوتی اذا اردت الطعاما الهی! و سیدی! مالی سواک فلا تعدمنیها» .
خدایا! همه چیز و همه زندگی من تو هستی و جز تو خواسته و پناه دیگری ندارم.تلاوت و انس با قرآن:
او عاشق قرآن و فانی در اجرای احکام و محتویات قرآن بود و لحظه ای از این امر غفلت نداشت قرآن را با صدای خوش و لحن زیبا و آواز دلربا و آهنگ روحانی و معنوی بصورت شمرده و مقطع تلاوت می فرمود.جذبه صدای او، رهگذران و مستمعین را از راه رفتن باز می داشت و تحت تاثیر خاص خود قرار می داد و گاهی آنان را به گریه و ناله می افکند.در اثر ممارست دائمی با قرآن و عبادتها و مناجاتهائی که داشت مردم مدینه در میان خود او را به «زین المتهجدین» یعنی زینت شب زنده داران و عبادت کنندگان لقب داده بودند و با آن لقب میان مردم شهرت یافته بود. (6)
عنایت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آیات نورانی الهی از یک حقیقت بزرگ پرده بر می دارد و آن این که قرآن از دیدگاه اهل بیت در مقام عظمت و اهمیت والاتری قرار دارد که ما هنوز به آن حقیقت نرسیده ایم آنان بهتر از همگان می دانند که قرآن چه تاثیر شگرف و فوق العاده ای در زندگی روحی و اجتماعی مردم می تواند داشته باشد و اگر محتویات و احکام آن در میان مردم پیاده و اجرا شود چه زندگی سعادت بخش و راحتی نصیب آنان خواهد شد.
مردان حدیث و روایت با اتفاق آراء اعتراف کرده اند که قهرمان گفتار ما در پرهیزکاری و پرستش حق و عبادت شبانه روزی خداوند عالم، و در عنایت و توجه به قرآن در عصر خود بی همتا و بی نظیر بود و کمتر شبی در عمر پر برکتش سپری گردید که سر بر بالین استراحت و آسایش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بیارامد و از عبادت و نیایش پروردگار و از قرائت و تلاوت آیات قرآن کریم غفلت و کوتاهی داشته باشد.
تفقد از مخلوق
در برنامه های عبادت و بندگی امام (ع) عبادت ویژه ای هم گنجانده شده بود که محض خشنودی خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت میگرفت که از نظر اهمیت کمتر از سجده های طولانی آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگی بوضع درماندگان و در دل آنان در دل شبها بود بی آنکه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.
شیخ مفید در این باره می نویسد:
او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه تفقد و دلجوئی بعمل می آورد
و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائی به منازل و کلبه های آنان حمل می کرد، و به ترتیبی در اختیار آنان قرار می داد که گاهی خودشان هم نمی دانستند که این کمک ها از سوی کدام شخص است و از کدام ناحیه صورت گرفته است» (7)
تواضع و فروتنی
امام موسی بن جعفر (ع) بر مرد سپاه چهره و بد منظری گذر کرد و بر وی سلام نمود و کنارش نشست مدتی با او سخن گفت سپس آمادگی خود را در قضاء حوائج او اعلام فرمود بعضی که ناظر جریان بودند عرض، کردند یابن رسول الله! آیا با چنین شخصی مینشینی و از حوائج او سئوال می کنی؟
حضرت در جواب فرمود:
این مرد سیاه چهره بنده ای است از بندگان خدا و برادری است که بحکم کتاب خدا، همسایه ی است یا ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترین پدران و آئین اسلام والاترین ادیان، بین ما و او را بهم ربط داده است (8).
در راه انجام وظیفه ی امر به معروف
روش تبلیغ و راه و رسم امر به معروف و نهی از منکر امام (ع) شیوه مخصوص داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائی او بر قلب مستعدی دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد.
داستان زیر می تواند نمونه بارزی از این مقوله به شمار آید.
«بشر بن حارث حافی» از اهالی مرو بود و مدتی از عمرش را به گناهکاری و شهوات گذرانده بود. روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) از کوچه ای که خانه «بشر» در آن بود عبور می فرمود، موقعی که به در خانه «بشر» رسید اتفاقا در باز شد و یکی از کنیزکان بشر از خانه بیرون آمد کنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم می دانست که این خانه ی بشر است از کنیز سئوال فرمود : آقای تو آزاد است یا بنده؟
پاسخ داد: آزاد است.فرمود: چنین می نماید که گفتی، زیرا اگر بنده بود به شرایط بندگی عمل می کرد و از آقای خود اطاعت می نمود.
حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت و رفت.کنیز به خانه برگشت و گفته امام را برای بشر بازگو کرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانی بر پا کرد و سخت منقلبش نمود .او با عجله ی تمام از جا برخاست و با پای برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به امام رساند و با دست مبارک او توبه کرد و گناهان خود را ترک گفت و راه و رسم اطاعت و بندگی را پیش گرفت.چون موقعی که بحضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظه ی سعادت بخش تا پایان عمر کفش نپوشید و همیشه با پای برهنه راه میرفت لذا معروف شد به بشرحافی: یعنی پابرهنه (9)
چون امام راه و رسم تبلیغ را می دانست که با چه زبانی با فرد آلوده سخن گوید بشری که چندین سال با گناه و ناپاکی آلوده بود با یک جمله کوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود که از گذشته ی خود استغفار نمود و باقیمانده ی عمر خود را با پاکی و درستکاری سپری ساخت و یکی از مردان نامی و معروف تاریخ گردید به حدی که خطیب بغدادی در تاریخ خود از یکی از علمای آن عصر بنام ابراهیم حربی نقل می کند که او گوید «شهر بغداد عاقل تر و متین تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئی که در هر موی او عقل و تدبیری نهفته است» (10)
آزاد ساختن غلام
خریدن غلام و آزاد ساختن غلام یکی از برنامه های عبادتی امام (ع) بوده است به حدی که در مدت عمر خود بیش از هزار نفر را خریداری و در راه خدا و جلب رضایت و خشنودی او آزاد ساخته است (11).
توضیح این مطلب اینست که در گذشته مسئله برده داری و برده فروشی (با کمال تاسف) یکی از مسائل مورد قبول اجتماع آنروز بوده است که در اثر جنگها و تجارت های بین المللی به وفور در کشور اسلامی انجام می گرفت.برخی از برده ها در اختیار افراد قسی القلب و خشن قرار می گرفتند که رفتاری خشونت بار با آنان داشتند و چاره ای جز ماندن و تحمل مشکلات را نداشتند، بهترین خدمت به همنوع در شرایط آن روز نجات دادن برده ها از چنگال چنین مالکان سنگدل بود که مردان خدا و پاک دلان آنان را می خریدند و در راه خدا آزاد می ساختند و عمل امام (ع) نیز بر اساس همین هدف بود.
بذل و کرم آن بزرگوار
یکی از مشخص ترین صفات بارز پیشوای هفتم ما سخاوت و بذل وجود و کرم اوست که در راه خدا مبذول می داشت.خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوخته های مادی از آن دیدگاه عنایت دارند که وسیله ای است که میتوان با آن رضایت و خشنودی پروردگار را با سد جوع گرسنگان و رفع نیاز مستمندان و ایجاد سرور در قلب یتیمان یا تامین رفاه عمومی مسلمانان و جلب نمود و افرادی را در زندگی به نوائی رساند وگرنه خود امکانات مالی از دیدگاه آنان، اصالت ندارد و معمولا تراکم یا فراوانی آن فرد را از زندگی حقیقی و واقعیت حیات باز میدارد و انسان را بصورت خدمتگزار و ابزار بی اراده خود در می آورد که بطور یقین هدف چنین نزول شأنی نبوده است بر این اساس است که سیره نویسان بیطرف اتفاق نظر دارند که امام موسی بن جعفر (ع) یکی از چهره های معروف سخاوت و کرم عصر خود بود و امکانات مالی خود را که محصول دسترنج خود او بود و از راه کشاورزی و زراعت و عائدش میشد در اختیار نیازمندان و بیچارگان واقعی اجتماع قرار میداد.بترتیبی بخششها و کرامتهای آن بزرگوار در اعماق دلهای مردم ریشه دوانده بود که در مدینه بصورت ضرب المثلی شیوع داشت و مردم گاهی در گفتگوهای خود به همدیگر می گفتند:
«تعجب از کسی است که کیسه بذل و بخشش موسی بن جعفر به او رسیده باشد ولی باز هم اظهار فقر و تنگدستی بنماید» (12)
او سعی و کوشش داشت کاری را که برای خدا انجام می دهد بیرون از دائره دید مردم باشد و جز خداوند متعال کسی از آن آگاهی و اطلاع نداشته باشد.
امام شبها را بهترین فرصت برای انجام چنین نیتی می دانست و عطایاو کمکهای خود را در دل شب بمنازل مستمندان می رساند و بی آنکه خود صاحب منازل اطلاع پیدا کنند در منازل آنان قرار می داد هدف امام از این پنهان کاری این بود که مبادا آبروی ارزشمند مستمندان در برابر متاع های کم ارزش و پست مادی باز ستانده شود یا اینکه کسی جز پروردگار عالم از راز چنین عملی آگاه گردد او با عطایا و بخشش های شبانه ی خود خانواده هائی را از فقر و فلاکت نجات داد.
مرحوم شیخ مفید در ارشاد می نویسد:
«امام موسی بن جعفر سخی ترین فرد عصر خود بود» (13)
مرحوم سید محسن جبل عاملی اعلی الله مقامه در این باره نقل می کند:
«سخاوت و کرم و بذل و بخشش امام (ع) زبانزد خاص و عام بود و از این جهت شهرت به سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقرای مدینه تفقد بعمل می آورد و در زنبیل مخصوص پول و نقدینه و مواد غذائی به منازل آنان حمل می کرد بی آنکه مستمندان توجه و آگاهی پیدا نمایند که این عطایا از کدام ناحیه است؟»
شخصی بنام محمد بن عبد الله بکری برای وصول مطابات خود به مدینه آمد ولی از بدهکاران چیزی به دستش نیامد.در بین راه با امام روبرو گشت و جریان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور داد به منزل برگردد و کیسه ای را که محتوی سیصد دینار بود بیاورد و به او بدهد تا دست خالی به وطن برنگردد.
او در پایان نقل خود می افزاید: معمولا عطایای امام بین دویست تا سیصد دینار بود که آن روز مبلغ قابل توجهی بشمار می آمد از اینرو کیسه های عطایا و بخشش امام در میان مردم معروف و مشهور بود.
استاد سید باقر قریشی داستان زیر را از تاریخ خطیب بغداد نقل می کند.
امام روزی با اطرافیان و خدمتگزاران خود برای سرکشی به مزارع خود بصحرا می رفت، در بین راه در محلی به استراحت پرداختند، سردی هوای مدنیه در حدی بود که نیاز به آتش احساس می شد، همگی نشسته بودند ناگاه غلام زنگی که در دست خود دیگ حلوائی داشت بسراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسید آقا و سید شما کجاست؟ آنان با اشاره امام را به او نشان دادند.
باز پرسید کنیه ی او چیست؟
گفتند: ابو الحسن،
غلام به سوی امام آمد و حلوائی که در دست داشت جلو امام گذاشت تا میل کند.امام آنرا پذیرفت و به خدمتگزاران خود تحویل داد، او که سردی هوا را احساس می کرد.بطرف بیابان رفت و قدری هیزم جمع آوری کرد و به پیشگاه امام آورد.و عرض کرد این هیزم ها را تقدیم شما می کنم امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هیزم را روشن کنند و دستور داد نام آن برده و مشخصات مالک او را ثبت کنند و محفوظ نگهدارند.
امام چند روزی در مزرعه ی خود اقامت گزید سپس عازم بیت الله الحرام گردید تا حج عمره بجا آورد.پس از فراغت از اعمال عمره بیکی از دوستان خود بنام «صاعد» دستور داد که جویای مالک و صاحب غلام شود و اگر او در مکه است حضور او را به امام اطلاع دهد تا شخصا بسراغ او برود. امام انگیزه صدور این دستور را چنین توجیه فرمود:
«بهتر است من به سوی او روز چرا که من نیازمند او هستم»
«صاعد» به جستجوی مالک برده پرداخت و اطلاع پیدا کرد که خوشبختانه او یکی از دوستداران و شیعیان اهل بیت (ع) است.مالک برده پس از آشنائی با صاعد از علت آمدن او جویا شد صاعد ابتدا نمی خواست که قدوم امام را باطلاع او برساند ولی در اثر کنجکاوی و دقت او در پرس و جوئی از تشریف فرمائی امام هم آگاهی یافت با اشتیاق تمام به دیدار امام شتافت و از ملاقات امام بسیار خوشحال و مسرور گردید. امام در ضمن صحبت خود فرمودند:
آیا علاقمند هستی که غلامت را بفروشی؟ عرض کرد: غلام و هر چه ملک و دارائی دارم مال شما است و تقدیم محضر مبارک می باشد.
امام فرمود:
من با ملک و دارائی شما کار ندارم و فقط اگر غلام را بفروشی من خریدارم. آن مرد اصرار داشت که امام غلام را بی پول بصورت هدیه بپذیرد ولی امام امتناع می ورزید، تا اینکه او را با ملکی که در آن کار می کرد به هزار دینار خریده، برده را در راه خدا آزاد ساخت و ملک را در اختیار او گذاشت تا وسیله ی معیشت وی باشد.
امام با این عمل خود خواست که در برابر احسان و خدمت آن برده، احسان و نیکی متقابل داشته باشد. به برکت این عطای خاص امام خداوند متعال وسعتی در کار آن برده فراهم آورد که فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادی بازار مکه گردیدند.
این صباغ مالکی در مورد کرم و سخاوت آن بزرگوار می نویسد:
«و کان موسی الکاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم کفا و اکرمهم نفاس و کان ینفقد فقراء المدینه و یحمل الیهم الدراهم و الدنانیر و النفقات الی بیوتهم و لا یعلمون من ای جهة وصلهم ذالک و لم یعلموا بذالک الا بعد موته.» (14)
«موسی بن جعفر عابدترین و داناترین و سخی ترین و پاک نفس ترین مردم عصر خود بود او پول و مواد غذائی و دیگر نیازمندی های ضروری را به خانه های مستمندان مدینه می برد بی آنکه آنان دریابند این احسان ها و کمک ها از کدام ناحیه است و تا روزیکه آن بزرگوار رحلت کرد کسی از این راز آگاهی نداشت با شهادت امام بر همگان معلوم گردید»
او بخشش و کرم را از نیای بزرگش امیر المؤمنین، علی علیه السلام آموخته بود.شب هنگام در دل ظلمات مدهش مدینه در خانه یتیمان و بیوه زنان را می کوفت بی آنکه خود را بشناساند شام شب و روزی روزشان را می رساند و بی سر و صدا به خانه خود باز می گشت.
احسان به دشمن
احسان و نیکی کردن به دوستان کار سهل و آسان و ساده ای است چون در آنان امید عوض یا حداقل حس اشباع حب ذات و خود دوستی نهفته است و حتی اگر امید پاداشی هم نباشد، یاری شونده دوست و همکار او محسوب می گردد و احتمال دارد که روزی بکار آید ولی کمال کرم و سخا در آنست که انسان دوست و دشمن را به هنگام نیازمندی یکسان نگریسته و فقط خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد و جز پروردگار هدف دیگری نداشته باشد این برنامه در زندگی امام (ع) بارها اتفاق افتاده است که تنها به نقل داستان زیر اکتفا می کنیم:
نیکی و احسان به دشمن
در شهر مدینه مردی گمنام و فرو مایه بسر می برد که با امام (ع) عداوت شدید و کینه قلبی دیرینه داشت.حکومت وقت و ایادی او نیز وی را تحریک و از عملیات او پشتیبانی می نمودند و او را وا می داشتند که هر کینه ای که در دل دارد در حق خاندان پیامبر و نوادگان علی (ع) روا و اظهار دارد این مرد اصرار می ورزید که کینه ی دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان موسی بن جعفر (ع) سرشناس ترین فرد خاندان علوی بریزد.
کار تعدی و بیدادگری این فرومایه به جائی رسید که چند تن از یاران پیشوای هفتم اجازت طلبیدند که با ریختن خون او دفتر این حکایت ننگین را بشویند.آنان اصرار داشتند امام اجازه دهد تا با یک ضرب شمشیر کار این فاجر خبیث را برای همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
ولی امام، هرگاه که این درخواست را از یاران خود می شنید با لحن پرخاش آمیزی آنان را از این اندیشه باز می داشت و می فرمود:
«من خود او را تنبیه خواهم کرد»
امام (ع) روزی بی آنکه کسی را همراه خود بردارد بر قاطری که مرکب اختصاصی اش بود نشست، و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت.بعرض رساندند او در حومه مدینه در کشتزار خود مشغول کشاورزی است امام به سوی مزرعه ی او رفت و بدون رعایت آئین کشت و کار قاطر سواری خود را از میان گندم ها عبور داد.
آن مرد که از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود فریاد کشید: چه میکنی؟ کجا می آئی؟
امام (ع) بی آنکه باین فریادها پاسخ گوید همچنان پیش می رفت تا به در کومه ی او رسید و در آنجا از مرکب خود پیاده شد و بر دشمن کینه توز و نادان خود سلام گفت و با خنده و خوشروئی فرمود:
خوب حالا بگو ببینم از این بی احتیاطی من مزرعه ی شما چقدر خسارت دید که اینقدر ناراحت شدی؟
مردک که هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: صد سکه طلا.
بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهره داری؟
مرد با لحن تند و تلخی گفت: من که غیب نمی دانم.
امام فرمود: منهم از غیب سئوال نکردم.
مرد فکری کرد و گفت: دویست سکه طلا.
در این هنگام امام کیسه ای از جیب خود بیرون آورد و در دامان آن مرد سرازیر کرد که محتوای آن سیصد سکه ی طلا بود.
امام فرمود:
این بهره ای که امیدوار بودی از مزرعه ات بدست آوری می بینی که مزرعه ی تو همچنان بحال خود باقی است و من امیدوارم که خداوند متعال امید ترا از این مزرعه باز آورد.
آن مرد که در برابر این کرم و بخشش و در مقابل این ماجرا متحیر و بهت زده مانده بود از جا برخاست و با انکسار و مذلت خود را بپای آن بزرگوار افکند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (ع) بنگرد.
عصر آنروز که یاران امام (ع) آن مرد را در مسجد پیامبر (ص) در مدینه دیدند وی درباره امام می گفت:
الله اعلم حیث یجعل رسالته:
«خداوند آگاه و دانا است که پیشوائی را به چه کسی واگذارد» .
آخرین دعا
اینها نمونه هائی چند از عطایا و بخشش های فراوان آن بزرگوار بود که در کتابهای مربوط به تفصیل بیان گردیده است و همیشه می فرمود: «یکی از عوامل مغفرت و بخشش الهی، اطعام غذا در راه خدا است» (15)
این قبیل نمونه ها و الگوها را جز در مکتب انسان ساز اهل بیت در جای دیگری نمی توان سراغ گرفت، مکتبی که پیشروان آن هستی و امکانات خود را در راه خدا و آسایش بندگان او قرار می دهند و خود را فانی و محو در بقاء و دوام تعالیم آن می نمایند هرگز نظیر این برخورد را در دیگر مکتب های مادی و حتی معنوی نمی توان جستجو کرد به ویژه در عصر کنونی که چرخ های زندگی مردم بر اساس مادیت متقابل و گام به گام و اقتصاد ربائی و بهره ای می چرخد، و اصول انسانی را زیر چرخ های بیرحم ماده پرستی محو و تباه می سازد و همه را طالب مال و منال و جویاگر کسب قدرت از راه ماده و مادیات می نماید، و کمتر به معنویات و عواطف عالیه و اصول فضایل توجه می شود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده و سالمی باقی نگذاشته اند تا سرچشمه و زاینده این ثمرات باشد، و اگر باز نمونه هائی پیدا شود، در میان پیروان و دوستداران این مکتب پر فضیلت، است که مورد گواهی دوست و دشمن و آشنا و بیگانه است .عطوفت به همنوع:
امام (ع) قلبی مهربان و پر عاطفه نسبت بمردم و همنوعان خود داشت و سعی و کوشش تام و تمام در اداء حوائج و نیازهای توده ها و مستمندان و رفع ظلم و نیاز از دیگران داشت هیچ فردی قصد خانه ی او را نمی کرد مگر آنکه با دست پر و با قلب آرام و مسرور از حضور او برمی گشت.
امام به یار وفادار و صحابی بزرگوار خود علی بن یقطین، از آن نظر اجازه ی دخول بدستگاه خلافت داد که بتواند رفع ظلمی از مظلومان و بیچارگان بنماید و از روایاتی که از آن بزرگوار در این باره صادر شده است، استفاده می گردد که کفاره خدمت در تشکیلات دولتی خدمت به همنوع و برادران و ستمدیدگان است و او هم توانست گرفتاران فراوانی را از فشار ظلم و تعدی نجات دهد و استخدام او بر این اساس و روی این هدف مقدس بود.
مردی از دیار ری
یکی از افرادی که مورد حمایت، و عنایت امام قرار گرفت درمانده ای از مردم ری بود که اموال و بدهی های فراوانی بیکی از روسای حکومت روی داشت و توانائی پرداخت آنرا نداشت دائم در اندیشه نجات و خلاصی از این گرفتاری بود و چاره ای پیدا نمی کرد تا اینکه روزی به فکرش رسید که به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جوید.او با این امید بمدینه مسافرت کرد و شرفیاب محضر امام گردید و گرفتاری خود را به امام بازگو نمود.امام در حل مشکل او نامه ای با این عبارت به حاکم ری فرستاد.
«آگاه باش! در تحت عرش الهی سایه ای وجود دارد در آن افرادی آرامش پیدا می کنند که نسبت به برادران ایمانی خود خیر و نیکی انجام داده باشند یا گرهی از مشکلات آنان را بگشایند یا سرور و شادی به قلب او وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهی بر شما باد!» (16)
نامه را گرفت و پس از انجام فریضه حج، به وطن برگشت وقتی به شهر خود رسید شبانه به سراغ فرماندار ری رفت و در را کوبید.خدمتگزار فرماندار آمد و پرسید:
تو کیستی؟
من پیام آور امام صابر هستم.
خدمتکار پیش فرماندار رفت و جریان را به اطلاع او رساند.فرماندار با خوشحالی پا برهنه به استقبال او شتافت، دست بر گردنش انداخت، بوسه بر سر و چشم او زد و با اشتیاق و علاقه ی فراوان از احوال امام (ع) جویا شد.او نامه ی امام را به فرماندار تفویض کرد او نامه را روی چشم خود گذاشت، به احترام آن بلند شد، و پس از مطالعه نامه امام دستور داد تمام اموال و لباس ها و دارائی او را آوردند و میان خود و او تقسیم نمود و قیمت اموال غیر منقول را نیز پرداخت و به هنگام اجرای این اعمال مرتب می گفت برادرم آیا ترا خوشحال ساختم؟ سپس پرونده حساب او را در آورد و روی حساب او قلم گرفت و ذمه ی او را از مطالبات بری ساخت و او را با خوشحالی و شادمانی مرخص کرد.مرد گرفتار بعنوان ادای برخی از حقوق برادری او عازم بیت الله الحرام گردید تا در موسم حج شرکت کند و او را دعا کند و امام را در جریان کار خود قرار دهد.وقتی امام از اوضاع او آگاه شد بسیار خوشحال گردید.آن مرد پرسید آیا این واقعه شما را خوشحال نمود؟
امام فرمود:
«بخدا قسم که او مرا شادمان ساخت، امیر المؤمنین را شاد ساخت،
1 حیاة الامام موسی بن جعفر ص 150
1 اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا او نفس عنه کربة، او ادخل علی قلبه سرورا و هذا اخوک و السلام.جدم، رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نیز خشنود کرد» (17)
این داستان با همه آموزندگی و ایثار و گذشتی که در بر دارد گویای اهتمام بلیغ امام در توجه کامل به شئون مسلمانان است.
دعای آن بزرگوار
دعاهای متعددی در کتابهای مربوط به زندگانی امام از آن بزرگوار نقل گردیده که هر کدام محتوی مفاهیم عالی و تعالیم ارزنده معنوی است که در این کتاب به عنوان تبرک دعائی را که در مورد حرز و نگهداری از آفات و شرور با خدای خود مناجات می نموده است می آوریم و از خداوند بزرگ مسئلت داریم که به برکت آن دعا که بر زبان مبارک امام معصوم ما جاری شده است استقلال و عظمت کشورهای اسلامی و حریم و منطقه نفوذ قرآن کریم به ویژه کشور علی بن ابیطالب (ع) و مهد تعالیم اهل بیت «ایران» عزیز را از شر اجانب و بیگانگان و استعمارگران محفوظ دارد و به پیروان علی (ع) و اهل بیت او، آن رشد و بصیرت و اتحاد و یگانگی را عنایت فرماید که این کشور را طبق دلخواه و مورد علاقه ی آن بزرگواران اداره کنند و حقیقتا کشور ما را شایسته اهل بیت بنمایند که آرزوی هر مسلمان وطن دوست و پایبند استقلال و عظمت کشور است.
متن دعا
«توکلت علی الحی الذی لا یموت و تحصنت بذی العزة و الجبروت، و استعنت بذی الکبریا و الملکوت مولای استسلمت الیک فلا تسلمنی، و توکلت علیک فلا تخذلنی، و التجأت الی ظلل البسیط فلا تطرحنی، انت الطلب و الیک المهرب، تعلم اخفی و ما اعلن و تعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور، فامسک عنی اللهم ایدی الظالمین، من الجن و الأنس اجمعین و اشفنی و عافنی یا ارحم الراحمین.» (18) کار و کوشش امام (ع):
اسلام آئین کار و کوشش و تلاش و فعالیت است.تأکید و سفارش اسلام بر فعالیت و کوشش فوق العاده، و بیرون از حد متعارف است، بحدیکه کار کردن برای تامین پاره ای از ضروریات زندگی را بر هر فرد مسلمان، بصورت واجب کفائی تعیین کرده است از این رو پیشوایان معصوم ما، که راهنمایان اجتماع و چشم و چراغ امت هستند هر کدام در عهد خود با کارهای معمولی آن عصر سر و کار داشته اند و کشاورزی و زراعت که حرفه ی معمول آن روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است.آنان به امور زراعت و کشاورزی می پرداختند و معاش خود را از آن راه تامین می ساختند.امام موسی بن جعفر (ع) هم زراعت و کشاورزی داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت می ورزید.یکی از دوستان و شاگردان امام (ع) بنام حسن فرزند علی بن ابی حمزه در این باره می گوید:
موسی بن جعفر (ع) را در مزرعه خود ملاقات کردم و مشاهده نمودم که در مزرعه مشغول تلاش و فعالیت است به حدی که از شدت حرارت و گرما، عرق تا قدم های مبارک او رسیده است.
گفتم: فدایت گردم کارگران و خدمتگزاران شما کجا هستند که شما خودتان این چنین مشغول کار شده اید؟
امام فرمودند:
«بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت کار و تلاش داشتند و کار خود را به دیگران واگذار نمی کردند» .
عرض کردم آنان کیانند؟
فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امیر المؤمنین و پدران ارجمندم همگی، خودشان به امور کشاورزی و زراعت مباشرت داشتند و در مزرعه کار می کردند زیرا کشاورزی از کارهای پیامبران و فرستادگان شایسته الهی و مردان راه خدا است. (19)
پی نوشت ها:
1 .تحف العقول ص 302 سیرة الائمة الاثنی عشر ج 2 310 و عین عبارت فشرده اینست یتواری خلف الجدار، و یتوقی اعین الجار و شطوط الانهار و مساقط الثمار و افنیه الدور و الطرق النافذه و المساجد و لا یستقبل القبلة و لا یستد برها و یرفع ثوبه و یضع بعد ذالک حیث یشاء
2 .المجالس اسنیة سید محسن جبل عاملی ج 2 ص 523 و منابع متعدد دیگر
3 .و فیک الاعیان، ج 4 ص 293
4 .المناقب ج 2 ص 379
5 .المجالس السنیه ج 2 ص 527 ارشاد مفید ص 260
6 .ارشاد مفید ص 277
7 .تفصیل داستان مزبور در کتابهای: اخبر الدول ص 112 مختار صفوة الصفوة ص 153 نور الابهار ص 135 و بحار الانوار و احقاق الحق ج 12 و دیگر منابع تاریخی آمده است برای آگاهی بیشتر به این منابع مراجعه گردد.
8 .روی عن موسی بن جعفر علیه السلام انه مر برجل من اهل السواد رمیم المنظر فسلم علیه و نزل عنده و حادثه طویلا ثم عرض نفسه فی القیام بحاجة ان عرضت له فقیل یابن رسول الله أتنزل الی هذا ثم تسأله عن حوائجه و هو الیک احوج.فقال علیه السلام:
عبد من عبید الله و اخ فی کتاب الله و جار فی بلاد الله یجمعنا و ایاه خیر الآباء آدم و افضل الادیان الاسلام.
تحت العقول ص 413
9 .تتمة المنتهی ص 329 نقل از آیة الکرسی استاد خطیب نامی آقای فلسفی ص 191
10 .تاریخ بغداد ج 7 ص 73
11 .حیاة الامام موسی بن جعفر نقل از کتاب الدر النظیم فی مناقب الائمه مخطط در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف.
12 .عمدة الطالب ص 185
13 .ارشاد ص 227 چاپ دار الکتب الاسلامیه
14 .المجالس السنیة ج 2 ص 527
15 .حیاة الامام موسی بن جعفر 1 ص 150
16 .الفصول المهمه ابن صباغ مالکی ص 219
17 .حیاة الامام موسی بن جعفر ص 161
18 .مهج الدعوات ص 373
19 .من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 52
منبع: مرکز مطالعات شیعه