ابتدائاً به عنوان مقدمه بايد بگوييم كه: با پيشرفت علوم و نظريههاي جديد علمي پارهاي از آموزههاي ديني مسيحيان متزلزل شد و از سوي ديگر بسياري از گزارههاي موجود در تورات و اناجيل چهارگانه با بديهيات عقلي در تضاد بود مانند تثليث، مرگ فديه وار مسيح و انتساب شرابخواري و ارتباط نامشروع پيامبران و نيز فرود آمدن خداوند و كشتي گرفتن او با يعقوب و مغلوب شدن او نمونههايي از مطالب نامعقولي است كه در اين كتابها يافت ميشد. آباي كليسا در آغاز اين چالش به خشونت و برخورد فيزيكي دست زدند و اعدام و سوزاندن مدعيان علمي را پيشه خود ساختند و تنها تفسير صحيح از متون ديني كه موجب رستگاري ميشود را از تفسير خودشان تلقي ميكردند. اما موج اين چالش چنان زياد بود كه آنها به اين نتيجه رسيدند كه مقاومت و برخورد فيزيكي بيفايده است و لذا راهحلهايي را چاره خود ساختند. يكي از آن راه حلها مسئله قرائت پذيري دين بود.
اما اصليترين متن مقدس ديني اسلام يعني قرآن با اطمينان به اتقان و خدشهناپذيرياش همه انسانها را به تدبر و تأمل فرا ميخواند تا استواري و خداي نامه بودن آن را آگاهانه درك كنند.
نساء/82 «افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً
بقره/ 23 ـ24: «و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين. فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي و قودها الناس والحجارة اعدت للكافرين.
اما با كمال تأسف ملاحظه ميشود بسياري از اين دست مسائل كه مشكل جامعه، فرهنگ، باورها و ارزشهاي ديار غرب بوده توسط غرب باوران و اسيران ورطة التقاط و شك و الحاد، به عنوان مسائل جامعة اسلامي بر مسلمانان تحميل شده است و تأسف بارتر اينكه اين قبيل مسائل پيش از آنكه بر مبناي علمي دقيقي تكيه زده باشد به راهكارهاي سياسي مبدل گشته است كه ريشه در تعلقات غير معرفتي دارد.
با توجه به اين مقدمه به اين مطلب ميپردازيم كه:
مسأله قرائتهاي مختلف از دين و يا به عبارت دقيقتر، امكان قرائتهاي مختلف از يك متن نتيجه نوعي نگرش دربارة هرمنوتيك فلسفي است.[1] آنها بر اين باورند كه يك متن بينهايت معناي ممكن را در بردارد و هيچيك از اين معاني بر ديگري ترجيحي ندارد.[2] هانس گئورك گادامر[3] از مهمترين متفكرين اين نظريه ميگويد: معنا ظهوري است كه براي ما دست ميدهد[4] و هميشه به خوانندگان و مخاطبان وابسته است تا از آن چه بفهمند. پس معناي متن، همان فهم مخاطب و مفسر است و مخاطبان از يك متن معاني مختلف ميفهمند. اين مسأله كه چندي است در مجامع علمي كشور ما نيز مطرح شده، يكي از ارمغانهاي ترجمه است كه براي برخي مانند شمشيري دو لبه شده است كه: از سويي براي اثبات مدعيات بيدليل خود و فرار از استدلال، بدان تمسك ميجويند و از سويي ديگر در تلاشند با طرح آن، راه استدلال به متون ديني را به روي مخالفان خود ببندند. و اين سلاح برنده را از آنان بگيرند و از كنار آيات و روايات بسياري كه خلاف نظرشان را ثابت ميكند ديندارانه بگذرند. وقتي به آنان اشكال ميشود كه كثرتگرايي ديني با آيات و روايات ناسازگار است و طبق آموزههاي ديني اسلام، همة شرايع برحق و نجات دهنده نيستند و اسلام دين خاتم است گويند: اين قرائت شما از متون ديني است. در مقابل كساني بر شمول قلمرو دين دربارة امور اجتماعي و سياسي به آيات و روايات متعددي استدلال ميكنند، گويند: اين يك قرائت خاص از متون ديني است و اسلام قرائت رسمي نميپذيرد و از متون ديني قرائتهاي ديگري نيز هست.
اين ديدگاه علاوه بر اين كه بر نتايج نامباركي مانند تجويز تفسير به رأي را به دنبال دارد، بر پايه نا استواري بنا شده است؛ توضيح اينكه: اساس اين تفكر بر چند مطلب استوار است كه همه قابل نقد هستند.
مباني نظريه هرمنوتيك فلسفي در باب فهم متن و نقد آن:
1 . عدم تعيين معاني متن؛ اين نظريه مفسّر محور بوده و نقش اصلي در فهم را از آن مفسر و پيش فهمها و انتظارهاي وي ميداند. از اين رو هدف از تفسير فهم مراد مؤلف نيست. بلكه مؤلف نيز يكي از خوانندگان متن است و ميتواند فهم جديدي براساس پيشداوريها و پيش دانستههاي تازه داشته باشد.
2 . فقدان معناي مركزي براي متن؛ در فرآيند تفسير يك متن هميشه معناي جديدي توليد ميشود و در اين توليد، هم ذهنيت و پيشداوريهاي مفسر و هم خود متن سهيم است و به عبارت ديگر فهم متن برآيند امتزاج افق هني مفسر با افق معنايي متن است. و لذا روند تفسير و فهم متن، روندي بيانتها است؛ زيرا از يك سو، ممكن است انسان هر لحظه به پيشدانستهها و پيشداوريهاي جديدي دست يابد و از سوي ديگر خود متن معاني و تفسيرهاي بيپاياني را داشته باشد.
3 . نبودن معيار و منطق براي سنجش و ارزيابي فهم معتبر از نامعتبر: فهم هيچكس را نميتوان بهتر و برتر از فهم ديگري دانست و به بيان ديگر همة فهمها و قرائتهايي كه از متن حاصل ميشوند معتبرند، نه معياري براي داوري وتمييز درست از نادرست وجود دارد و نه فهم عيني (يعني فهم مطابق با واقع) از متن ممكن است. چگونه ميتوان به فهم عيني دست يافت و ميان فهم درست و نادرست تمييز داد؛ در حاليكه عمل فهم بدون ذهنيت مفسر و افق معنايي او تحقق نمييابد؟ بدين ترتيب در فهم متون نسبيت رسميت مييابد. و همه قرائتها، فهمها و تفسيرها معتبر تلقي ميشوند. ميتوان گفت مهمترين دستاورد هرمنوتيك فلسفي نسبيت فهم است. همة فهمها متأثر از سنت و تاريخ است. تاريخ و سنت همواره در حال دگرگوني وتغيير است؛ از اينرو همه فهمها و تفسيرها متحول و نسبي خواهد بود.
چنانچه اشاره شد نظريه تعدد قرائتها (هرمنوتيك فلسفي) برمباني و اصولي استوار است كه هيچكدام قابل دفاع نيستند و بر آنها اشكالات متعددي وارد است كه به برخي از آنها اشارهاي ميكنيم:
1 . اگر هر فهمي نسبي، متحوّل و سيال است. گزارههايي نظير «همه فهمها ناشي از ذهنيت مفسر است»، «فهم متن برآيند امتزاج ذهني مفسر و افقهاي معنايي متن است» و… نيز امري نسبي، متحول و سيال هستند، در حاليكه نظريه هرمنوتيك فلسفي اين گزارهها را اموري مطلق و ثابت تلقي ميكنند. و به تعبير دقيقتر اين گزارهها خود متناقض (پارادوكسيكال يا خودخور) هستند.
2 . درست بودن همه فهمها و تفسيرها و نبودن معياري براي تمييز صحيح از باطل مستلزم نسبيتگرايي مطلق و لجام گسيختهاي است كه هر متفكري كه به اين پيامد توجه كند، به جدّ از آن ميگريزد. چنين نسبيتگرايي در معرفت شناسي مردود شناخته شده و مانند سوفيسم، شكاكيت باتلاقي است كه ذهن سليم هرگز در آن فرو نميغلطد.
3 . دربارة مبتني بودن ماهيت فهم بر پيشفرضها و پشدانستهها به صورت اجمال بايد گفت كه پيشدانستهها اقسامي دارد: 1ـ پيشدانستههايي كه براي فهم متن ضرورياند، نظير لغت، ادبيات، علم منطق و… كه اينها نقش ابزاري و آلي دارند. 2ـ پيشدانستههايي ظني كه همواره بايد از دخالت آنها در عمل فهم و تفسير پرهيز نمود؛ زيرا موجب تفسير به رأي ميشوند. فلذا مفسر براي تفسير متن نبايد به هيچوجه پيش دانستههاي ظني خود را دخالت بدهد.
خلاصه آنكه مباني و اصول نظريه تعدّد قرائتها (هرمنوتيك فلسفي) مشكلات بسياري دارد. كه بررسي هر يك از آنها ما را به نادرستي اين نظريه هدايت ميكند. علاوه بر آنكه خود اين تظريه مشكلات بسياري دارد كه مهمترين آن ناسازگاري با اصول تفهيم و تفهم عقلايي است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ نصري، عبدالله، راز متن، تهران، آفتاب توسعه، 1381.
2ـ قائمينيا، عليرضا، متن از نگاه متن، قم، انجمن معارف اسلامي ايران، 1380.
3ـ محمدي، حسين، قرائت دين، قم: موسسه فرهنگي انتشاراتي ظفر.
4ـ مجله كتاب نقد، موسسه فرهنگي انديشه معاصر، شماره 5 و 6.
5ـ مجله قبسات، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، شمارههاي 18 و 23.
پي نوشت ها:
[1]. هرمنوتيك فلسفي رويكر ويژهاي است به مسأله فهم و تفسير كه با رويكردهاي هرمنوتيك كلاسيك و هرمنوتيك رمانتيك تفاوتي اساسي و بنيادين دارد. براساس اين دو رويكرد، هرمنوتيك روشي است كه به دنبال كشف قواعد و اصول تفسير و فهم متون ميباشد: به عبارت كوتاهتر، منطق گفتمان است، اما هرمنوتيك فلسفي بر آن است كه هرمنتيك امري روشي و معرفتشناسي نيست، بلكه پديدة فهم را به گونهاي فلسفي بررسي ميكند، بدين ترتيب، جايگاه هرمنوتيك از روششناسي و معرفتشناسي به فلسفه ارتقا مييابد.
هرمنوتيك فسلسفي با كار فلسفي «مارتين هايدگر» در اوايل قرن بيستم پديدار شد. از مهمترين آموزههاي وي اين بود كه فهم امري تاريخمند، سيّال و گذرا است و پيش دانستهها نقش اساسي در پيدايش فهم انساني دارد. بدون اين پيشدانستهها، نميتوان به فهم و تفسير پرداخت. فهم و تفسير در درون ذهنيتها و پيشدانستهها شكل گرفته و معنا مييابد.
شاگرد وي «هانس گئورك گادامر» كار فلسفي او را دنبال كرد و از آموزههاي وي به ويژه دو آموزة مزبور بهرة فراواني برد. به نظر وي انسان، تاريخ، هنر و سنّت اموري هستند كه از راه روش نميتوان به حقيقت آنها دست يافت. به نظر وي، روش اگر كارآمد باشد، در مورد اموري است كه بتوان آنها را مورد معرفت قرار داد و اين امر با تسامح در مورد موجودات طبيعي ممكن است. اما امور تاريخي و پديدههاي انساني را نمي توان معرفت قرار داد؛ زيرا آنها اموري تاريخمند، سيال و متغيرند و اين گونه امور را نميتوان پايان يافته تلقي كرد و به شناسايي آنها پرداخت. به علاوه فهم آدمي با پيش داوريها، پيشدانستهها و پيشساختارها شكل ميگيرد، انسان بدون آنها به فهم و تفسير دست نمييابد. از اين رو عدم كار اين روش بر ماهيت فهم انسان نيز مبتني است. بدين ترتيب، پيشداوري يا پيشدانسته نه تنها مانع فهم نيست. بلكه براي حصول فهم ضروري است و افق معنايي مفسر نقش بنيادين در حصول فهم دارد. ر.ك: مجله قبسات، شماره 23، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
[2]. Hans Greog Gadamer.
[3]. ر.ك: ريختهگران، محمدرضا، هرمنوتيك، تهران، نشر كنگره، 1378، ص277.
[4]. از اين قسمت به بعد از دو كتاب ذيل استفاده شده: واعظي، احمد، درآمدي بر هرمنوتيك، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380، ص395ـ327؛ و حسينزاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام (ره)، 1380، فصل نهم و دهم.