ویژه نامه تمنای عارفانه (2)
خواستههای اصلی از خدا
انسانها به صورت ذاتی سراسر نیاز هستند و در هر رتبه و مقام و جایگاهی که باشند فقط نوع نیازهایشان متفاوت است و این نیازمندی وقتی به درگاه خداوندگار عالم میرسد به حدی نمایان میشود که میتوان گفت انسان فقر مطلق در مقابل خداست و قرآن نیز به این واقعیت اشاره کرده و میفرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»[1] اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدایید تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
همین فقر ما را به مرحله درخواست میرساند همانطور که رأفت و بزرگی و مهربانی خدا او را به عطای خاستههای انسان میرساند.
اما در این میان مهمترین سؤال این است که حالا که از طرف وجود بخشندهای مثل خدا اجازه و اذن درخواست داده شده است چه بخواهیم تا از این فرصتهای اجابت بهترین استفاده را کرده باشیم. آیاتی از قرآن کریم که با ربنا شروع شده است میتواند نشانگر خوبی باشد برای اینکه بدانیم چه باید بخواهیم.
مهمترین درخواست
رسول خدا (صلیالله علیه و آله) اشرف مخلوقات عالم و سیدالمرسلین است، اما ایشان نیز انسان است و مانند هر انسان دیگری فقیر درگاه الهی است، از همین روی دستش به سوی درگاه الهی دراز است. خداوند به حضرت یاد میدهد که چه بخواهد و آنچه به ایشان میآموزد یقیناً بهترین و مهمترین چیزی است که انسان میتواند و باید درخواست کند.
برنامه شبانه رسول خدا (صلیالله علیه و آله)
خداوند برای رسول خدا (صلیالله علیه و آله) یک برنامه شبانه مشخص کرده است که سه بخش دارد.
بخش نخست آن نماز شب است:
«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[2]
و پاسى از شب را (از خواب برخیز) و نماز بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد!
بخش دوم قرائت قرآن است:
«قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»[3]
شب را، جز کمى، بپا خیز! نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن، یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان.
بخش سوم دعا و خواهش:
این دو بخش را میتوان مقدمات بخش سوم دانست بخشی که خدا در آن به پیامبر دستور درخواست و دعا میدهد و میفرماید:
«وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً»[4] و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده!»
از این آیه دانسته میشود که مهمترین عامل در رشد و تعالی انسان صداقت است. نظامات جامعه دینی از نظام خانواده تا مراتب بالاتر بر پایه و اساس صداقت شکل متعالی به خود میگیرد و رشد انسان در شروع ادامه و پایان صادقانه هر کاری است.
صداقت رکن دینداری
صداقت از چیزهایی است که انسانها به صورت ذاتی آن را دوستداران حتی آنها که روح صداقت در آنها تجلی نکرده است این صفت پسندیده را میستایند.
در کلام معصومین (علیهم السلام) نیز سه رکن برای دینداری بیان شده است آن سه عبارتاند از: «صداقت، امانتداری، وفای به عهد.»[5]
علی (علیه السلام) صداقت را به منزله سَر دینداری دانسته و[6] در کلام دیگر فرمود: «صداقت قویترین ستون ایمان است.»[7]رسول خدا (صلیالله علیه و آله) نیز صداقت و امانتداری را معیار محک ایمان دانسته و میفرماید: «به زیادی نماز و روزه افراد افراد و کار خیری که انجام می دهند نگاه نکنید، بلکه به صداقت و امانتداری افراد بنگرید»[8]
امام صادق (علیه السلام) نیز میفرماید: «فریب نماز و روزه افراد را نخورید، ممکن است فردی به اینها عادت کرده باشد و جرئت ترک آنها را نداشته باشد، بلکه به صداقت و امانتداری افراد بنگرید[9]
خلاصه آنکه صداقت را میتوان رکن ایمان دانست چرا که آنکه صداقت ندارد چون به درگاه ربوبی ایستاده و تعظیم میکند حتی در تعظیم خود در مقابل خدا صادق نیست.
اقسام صداقت
علمای اخلاق صداقت را به شش نوع تقسیم کردهاند که سه مورد آن را بررسی میکنیم:
1. صداقت در گفتار، یعنی آنچه بر زبان انسان جاری میشود مطابق حق و واقعیت باشد. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در وصیت خود به علی (علیه السلام) فرمود: «ای علی بر تو باد به صداقت و راستگویی و اینکه هرگز از دهانت دروغ خارج نشود»[10]
ممکن است سخن راست یا دروغ یک آثار ظاهری داشته باشد که آثار ظاهری صداقت در مواردی خوشایند انسان نباشد و دروغ آثار ظاهری خوشایندی داشته باشد و به رهایی انسان در یک مرحله کمک کند، اما حقیقت آن است که در عالم معنا نجات انسان در صداقت است و دروغ موجب هلاکت انسان است.
علمای اخلاق وفای به عهد را هم زیرمجموعه صداقت در گفتار میدانند، چنانکه خلف وعده را زیرمجموعه دروغ حساب میکنند.
2. نوع دوم صداقت در نیت است که این نشانه اخلاص است؛ یعنی انسان در نیت خود جز خدا را در نظر نداشته باشد و نیت او باانگیزههای شخصی نیامیزد، مثلاً در نماز قصد قربت کند و نگاهش به بهشت و تنعمات مادی نباشد و به تعبیر آیه الله جوادی آملی از خدا جز خدا نخواهد. چه زیبا است این شعر:
امام خمینی (ره) میفرماید: «کسى که حب نفس و خود خواهى ملکه و شاکله نفس اوست، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعى او در اعمال همین غایت است، چه اعمال او براى وصول به مطلوبات دنیویه باشد، یا مطلوبات اخرویه از قبیل حورو قصور و جنّات و نعم آن نشئه. بلکه مادامى که انانیت و خودخواهى و خود بینى در کار است، اگر براى تحصیل معارف و کمالات روحیه نیز اقدامى کند یا قدمى زند، براى خود و نفسانیت خویش است، و آن نیز خود خواهى است نه خدا خواهى. و معلوم است خود خواهى و خدا خواهى با هم جمع نشود. بلکه اگر خدا را خواهد، براى خود خواهد و غایت مقصد و نهایت مطلوب خود و نفسانیت است»[11]
صداقت در قصد قربت و اخلاص این است که انسان «حبا لله» عبادت کند و حتی اگر خدا او را به جهنم برد، در جهنم فریاد زند که خدایا دوستت دارم.
صداقت در عمل و آن به این است که عمل خالی از ریا باشد. ممکن است کسی یک عمل مطلوب مثل نماز یا انفاق را انجام دهد، اما قصد قربت نداشته باشد، چنین فردی نه تنها صداقت ندارد، بلکه گرفتار شرک نیز شده است، یعنی کسی که با چنین وضعیتی اعمال عبادی انجام میدهد نه تنها صداقت ندارد بلکه مشرک و از حوزه دین خارج است و این نمازی است که انسان به واسطه آن به جهنم می رود.
امام خمینی (ره) میفرماید: «واى به حال کسى که با نماز و طاعتش وارد جهنم شود! امان از کسى که صورت صدقه و زکات و صلاتش صورتهایى باشد که زشتتر از آنها تصور نشود! بیچاره تو مشرکى! خداوند به فضل خود موحّد اهل معصیت عصیان کار را مىآمرزد، ان شاء اللّه، و لیکن فرموده است که مشرک را نمىآمرزم اگر بى توبه از این دنیا برود.»[12]
خلاصه آنکه مهمترین خواستهای که انسان میتواند از حضرت حق داشته باشد این است که او را در داشتن صدق در گفتار، نیت و عمل یاری رساند تا بستر رشد و تعالی انسان فراهم گردد.
پینوشت:
[1] سوره فاطر آیه 15
[2] سوره اسرا آیه 79
[3] سوره مزمل آیه 3
[4] سوره اسرا آیه 80
[5] تحفالعقول، ص ٢٨٧
[6] غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 279
[7] همان
[8] بحارالأنوار، ج 75، ص114
[9] کافى، ج 2، ص 104، ح 2
[10] جامع الاخبار، ص 148
[11] چهل حدیث امام خمینی، ذیل حدیث بیستم
[12] همان