طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خواستگاه و پيداييش وهابيت

خواستگاه و پيداييش وهابيت

خواستگاه و پيداييش وهابيت

وهابيّت نام مسلکی است توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی که نسبش به وهب تمیمی میرسد رسما تاسیس شد. نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است که این نسبت بر گرفته از نام پدر او« عبد الوهاب» است.

a7fbf1f8 82b1 4023 acc1 cd7d2703e5fc - خواستگاه و پيداييش وهابيت

0012198 - خواستگاه و پيداييش وهابيت
خواستگاه و پيداييش وهابيت

 

نویسنده : م-ح
منبع : اختصاصی راسخون

 

چكيده
 

وهابيت نام فرقه‌اي است كه ريشه‌اي آن به قرن چهارم و اعلام آن رسماً در قرن دوازدهم توسط محمدابن عبدالوهاب صورت پذيرفت. اين فرقه خود را سلفي خوانند و نسبت وهابيت را ساخته و پرداخته ديگران مي‌دانند. از بين رهبران سابق اين فرقه تأثير گزارترين آنها ابن تيميه بود كه در اثر پا فشاري بر عقايد خويش از طرف علماء اسلام تكفير و راهي زندان شد و در همانجا در گذشت.سرانجام فرقه وهابيّت توسط محمدابن عبدالوهاب با همدست شدن آل سعود و همكاري دولت هاي استعمارگر رسماً اعلام گرديد. او نيز از طرف مردم و علماء آ ن زمان و حتي نزديكانش محكوم ومورد خشم آنها قرار گرفت . بعد از فوت او آثار و فرزنداني باقي ماند و امروزه به پيروان او وهابي گفته مي‌شود.

مقدمه
 

اتحاد ویکپارچگی بين مذاهب اسلامي و حتي پيروان اديان الهي، از شعار های اصیل اسلامی و رمز بقا وپیشرفت اسلام ومسلمین بوده است .زيرا وحدت و همدلي در تحكيم روابط بين فِرَق اسلامي و تشكيل امت يك پارچه در سراسر جهان ، نقش حياتي دارد و به همان ميزان تفرقه و پراكندگي بين امت هاي اسلامي شكننده و درد آور است. لذا قرآن كريم مسلمين را دعوت به اتحاد و از تفرقه و پراكندگي بر حذر داشته است.انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی و هم اندیشی را در کالبد جوامع اسلا می دمیده‌ به انها هویتی مستحکم می‌بخشد وزمینه ساز وحدت و يكپارچگي جهاني مي گردد.
اما در مقابل دشمنان اسلام و در عصر حاضر استکبارجهانی ودولتهای استعمار گر که از دیر باز برای رویا رویی با نفوذ و گسترش اسلام کمر بسته واز پا ننشسته ، در مقاطع مختلف زمانی و مکانی از حربه های مختلف علیه اسلام استفاده میکرده اند و وقتي با جامعه ديني وحدت گرا مواجه شده اند براي رسيدن به اهداف شوم خويش از ابزار های همچون تخریب دین ، تفرقه میان مسلمین و تشکل فرقهای ساختگی استفاده مي‌نمايد.
در عصر حاضر يكي از فرقه هاي كه با سائر فِرَق اسلامي روحيه تعامل وهمكاري نداشته وبر خلاف جريان وحدت امت هاي اسلامي شناور است فرقه «وهابيت» است . فرقة اي که ریشه‌ی آن درکشور عربستان وشاخ وبرگ هایش دربرخی کشورهای دیگر به چشم می‌خورد وبیشترین فاصله‌ي نظري وائدئولوژي را با مذهب شیعه ، نسبت به سایرفرقه های اسلامی دارد.بنا بر اين مي‌طلبد كه آغاز و خاستگاه اين فرقه و رهبران آنها و دخالت بيگانگان در پيداييش آن در اين مختصر مورد بررسي قرار گيرد.

کلید واژگان: وهابی ، سلفی ، آل سعود ، استعمار
 

وهابیّت
 

وهابيّت نام مسلکی است توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی که نسبش به وهب تمیمی میرسد رسما تاسیس شد. نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است که این نسبت بر گرفته از نام پدر او« عبد الوهاب» است.
وهابيون خود را سلفيون ناميده و مدعی اند که ما فرقه سلفی هستیم و نسبت وهابیت را به خودشان نمي‌پذيرند و آن را ساخته و پرداخته مخالفين و دشمنان شان مي‌دانند. سید محمود شکری آلوسی ( از طرفداران مذهب وهابی) می‌گوید : نسبت وهابی را دشمنان و هابیان به ایشان اطلاق کرده اند این نسبت صحیح نیست بلکه باید به محمد که نام پیشوای آنان است نسبت داده شوند و به آنان محمدیه بگویند ، زیرا او کسی است که مردم را به این امور دعوت می کرد ، از این گذشته شیخ عبدالوهاب ( پدر شیخ محمد ) در باره این عقاید با پسرش مخالفت داشت و بین پدر و پسر مناظرات و مباحثات رخ داد بنا براین چگونه می‌توان مذهبی را به کسی نسبت داد که خود با آن مذهب مخالفت داشته باشد .(1)
برخي آورده‌اند: نسبت وهابیت را به پدر صاحب دعوت بعضی از معاصران او ازروی حسد وکینه توزی داده اند ومقصود شان این بوده است که وهابیا ن را اهل بد عت و گمراه معرفی کنند، علت اینکه آنان را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده ومحمدیه نگفته اند این بود که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر پیدا نکنند؛(2)در حال که محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین می نامیدند و نام وهابی را دشمنانشان برایشان اطلاق کردند سپس این نام بر زبانها افتاد .(3)اما برخي از نويسندگان به اين باورند كه وهابيت براي عبور سابقه شكل گيري اين فرقه از عصر شيخ محمد و وصل آن به قرون اوائل اسلام وهمچنين عدم انحصار رهبريت اين فرقه به شيخ محمد، چنين نسبتي را نپذيرفته و خود را سلفي مي‌نامند. محمد سعید رمضان البوطی می گوید :
«وقتی مذهب وهابی منسوب به بنیانگذار شیخ محمد ابن عبدالوهاب (1115– 1206ه. ق) در نجد و برخی از اطراف جزیرة العرب گسترش یافت و پیروان او از این واژه وهابیت که نشان می‌داد سر چشمه این مذهب تنها محمد ابن عبد الوهاب است ناخشنود بودند و همین امر نیز آنها را به آن داشت که واژه سلفیه را جایگزین این نام کنند . آنان بدین ترتیب به تبلیغ این لقب جدید به عنوان نامی برای مذهب قدیم خود پر داختند تا ازین رهگذر به مردم بگویند افکار و اندیشه های این مذهب ، به آنچه محمد ابن عبدالوهاب دارد محدود نمی شود ، بلکه به سلف برمی گردد» .(4) بهرحال، پيروان محمدابن عبدالوهاب امروزه در دنيا عليرغم آنها با نام وهابي ياد مي‌شود اما فرقه وهابیت مدعی اند که ما سلفی بوده و پیرو سلف صالح هستیم که عصر سلف صالح بهترین عصرها از بین اعصار بوده اند .

سلفی
 

سلف در لغت: سلفی از ریشه ای سلف به معنای پیشین است . ابن منظور میگوید : سَلَفَ ، سَلَفاً و سُلُوفَاً یعنی پیشی گرفت .(5)
سلف در اصطلاح: «سلف عبارت است از همان قرنها ی اول که بهترین قرنهای این امت است. قرنهای که درآن ها فهم اسلام ، ایمان ، سلوک والتزام به آن تحقق یا فت . سلفی گری نیز عبارت است از رجوع به آنچه سلف اول در فهم دین اعم از عقیده، شریعت وسلوک داشتند».(6) لذا در قرن چهارم هجري گروه فقيه و محّدث پيدا شدند و با شعار زنده كردن آراء فقيهان ومحدّثان گذشته به ميدان آمدند و ادعاي سلفي گري نمودند و به همين جهت به آنها « سلفيون» يا «سلفيِه» مي‌گفتند.(7) «سلفيون» با دو ويژگي جريان سلفي گري را بوجود آورد : الف) احياي سيره «سلف صالح»؛ يعني مسلمانان صدر اسلام ، زيرا آنها مدعي شدند كه امت پيامبر(ص) منحرف شده اند و بايد آنها به راه مستقيم وسيره سلف صالح برگردند و از آنچه در دوره هاي پس از پيامبر(ص) و اصحاب بزرگش ، افزوده شده دوري گزينند . ب) ظاهر گرايي در فهم آيات وروايات ، يعني آنها در فهم وبرداشت از آيات وروايات هرگز به تأويل وتفسير نمي پرداختند و استفاده از شيوه هاي عقلي را در اسلام از امور جديد مي پنداشتند(8)و قائلند كه عقايد بايد از ظاهر كتاب وسنّت اخذ گردد و عقل را ياراي ورود به اين ميدان نيست .(9)
برخي دو واژه سَلَف و خَلَف را به معنا ی قدما و متأ خرين دانسته است كه وقتي در فرهنگ اسلامی وقتی واژۀ سَلَف بکار می رود معمولا صحابه و تابعان ومحدثان بزرگ قرن دوم وسوم قمری منظور است . وهابیان با استفاده از کلمه سلفیه ادعا می کنندپیرو رَوِش وعقا‌ید سلف(قرون اوائل اسلام) هستند .(10)در مجله پویا آمده است : از جمله عناوین و القابی که وهابیان بر خود گذاشته اند و به آن افتخار می‌کنند سلفیه است به اعتقادآنان بهترین عصر ، عصر سلف صالح است ؛ عصری که به پیامبر (ص) و زمان نزول وحی نزدیک تر است و چون مسلمین صدر اسلام سنت پیامبر (ص) و قر آن کریم را بهتر درک می‌کردند ، فهم آنان حجت است . اخیرا مشاهده می شود که وهابیان از اطلاق عنوان وهابی به خود پرهیز می‌کنند و در صدد تعویض آن با عنوان سلفیه بر آمده اند .(11)بنا براين سلف در لغت به معناي سابق و پيشين است و در اصطلاح به صحابه ،محدثان و علماء قرن اول ، دوم و سوّم اسلام گفته مي‌شود ، و كسانيكه ادعاي بازگشت به «سيره صالح» يعني مسلمانان صدر اسلام را دارند «سلفيه» گفته مي شود، لذا فرقه وهابيت خود را سلفي خوانده و تلاش دارند سير تاريخي شان را به آن دوران برسانند.
در حال كه بنا بر گفته برخي از صاحب نظران اهل سنت ، چنين نسبتي عاري از حقيقت و دور از واقعيت است چنانكه «البوطی» چنين نسبتي را در زمان حاضر بدعت مي داند و درکتاب«سلفیه‌بدعت يا مذهب» اورده است :
امروز اگر مسلمانی خود را چنین تعریف کند که وا بسته به مذهبی است که امروز سلفیه نا میده می شود، بی تردید بدعتی گذاشته است ، زیرا اگر مقصود از واژۀ سلف همان چیزی با شد واژۀ اهل سنت وجماعت به ان دلالت می کند برای جماعت مسلمانان نامی جز انچه سلف بر ان اجماع کرده اند گذاشته وبدین ترتیب بدعتی به میان اورده است چنین نامگذاری بدعت امیز بی دلیل را همین بس که می تواند اشفتگی ودرهم امیختگی و شکافی بین صف های مسلمانان در پی دارد . اگر هم مقصود از سلفیه چیزی برابرنهادۀ عنوان اهل سنت وجماعت نباشد-که واقعیت همین است- در این صورت تردیدی نخواهد بود که استفاده از این واژه و جایگزین ساختن ان –به مفهوم باطل خود –با واژۀ اهل سنت وجماعت که سلف به ان اجماع داشته اند بدعت است .(12)امّا آنچه به نظر مي‌رسد اين است اگر وهابيت سيره نظري و عملي شان را منطبق با سيره و روش مسلمين صدر اسلام مي‌داند و بدان جهت خود را سلفي مي نامند تا سيره مسلمين صدر اسلام را احيا كند ؛ عاري از حقيقت و دور از واقعيت است ،( چنانكه ادعاي سلفيون نيز به همين مبنا بر خلاف واقعيت بود) و اما اگر وهابيت خود شان را از همان جريان كه در قرن چهارم بنام «سلفيه» در مقابل مكتب معتزله پديد آمد بدانند قابل قبول است زيرا هم آن دو ويژگي كه عبارت بود از: الف) ادعاي بازگرداندن امت اسلام از انحراف به صراط مستقيم .
ب) جمود فكري و ظاهر گرايي در فهم آيات و روايات
در اين فرقه به خوبي مشاهده ميشود زيرا آنها بر اساس فهم و برداشت سطحي وظاهري شان از برخي آيات و روايات ، امت هاي اسلامي را تكفير نموده و يا مشرك خوانند. و از طرفي ديگر بر اساس سير تاريخي، ريشه هاي فكري و رهبران اين فرقه از همان قرن چهارم هجري آغاز مي‌شود.

تاریخ پیدایش وهابیت
 

در ميان رهبران اين فرقه تنها كسي كه همپيمان براي ترويج عقايد خود يافت و موفق شد با استفاده از قدرت سياسي ، نظامي،اقتصادي به نفع عقايد خويش بهره ببرد محمد ابن عبدالوهاب، از علمای نجد در قرن دوازدهم هجری بود .
امّا باید دانست که وی مبتکروبوجود آورنده عقاید وهابیان نبوده بلکه قرن ها قبل از او این عقاید یا رگه هاي ازآنهاپديد آمده و توسط ديگران اظهارشده بود تا انكه سرانجام درقرن دوازدهم بصورت مذهب درآمد و توسط محمدابن عبدالوهاب ساماندهي شد.
خوبست برای آگاهی بیشترنگاهی بیندازیم به تاریخ کسانی که درین مسیر پیشگام وشیخ محمد به شدت تحت تأثیرافکار آنان قرار گرفته و نخل این عقاید توسط اوبه ثمر نشست :

1: ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَر بَهاری
 

در قرن چهارم هجری (323 ه- ق)گروه از اهل حدیث بوجود آمدند که خود را سلفیه نامیدند،به این اعتبار که خود‌ را پیرو صالح سلف صالح می شمردند و در رفتارو باور هایشان خود را تابع پیامبر اکرم(صلي الله عليه واله) و اصحاب تابعین میدا نستند این گروه به پندار خویش، در صدد احیای سیره سلف ، یعنی مسلمانان صدر اسلام بودند ومدعی شدند که امّت پیامبر رااز انحراف و اشتباه به را مستقیم بر میگردانند. آنان برای تحقق اهداف خود می خواستند همه به سیره سلف صالح باز گردند . یعنی مانند آنان بیندیشند و عمل کنند . و از آنچه كه در دوره های پس از پیامبر (صلي‌الله‌عليه‌االه) و اصحاب بزرگش افزوده شده است دوری گزینند. سلفیه چون خود رابه احمدحبل،پیشوای حنابله منسوب می کردند.به حنابله نیزمعروفند. (13)سلفیان با معتزله به شدت به نزاع پرداختند،زیرامعتزله عقل گرابودند، ولی این گروه عقل گرایی را در اسلام از امور جدید می پنداشتند.(14) آنان به ظاهرآیات واحادیث بسنده میکردند و هرگز به تاویل و تفسیر نمی پرداختند.
ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَربَهاری از رهبران این گروه بود،که باورها وآرای ویژه ای داشت ، او به یاران خود گفته بود، هرکه با عقاید او مخالفت کند ،اموالش را غارت کنند وخرید وفروش آنها را بر هم زنند .يكي از فتاواي بَربهاری اين بود كه هر نوع مرثیه خوانی بر امام حسین و اهلبیت (ع) ممنوع،واعلام کرد کسانیکه بر اهلبیت مرثیه خوانی کند محكوم به قتل است . وی زیارت مزارهای را منع کرد و شیعه را کافر وگمراه خواند. او برای خداوند شبیه ومانند قائل بود. ومی گفت خداوند در روز قیامت ، دیده می شود. (15)برداشت سطحی و تکیه بر باور های ذهنی ، غرور ، و تعصب بربهاری و یارانش سبب شد فتنه جویی آنان بالا گیرد وآرامش از جامعه رخت بر بندد . خلیفة الراضی با نکوهش باورها ورفتاراین گروه مخالف بود و آنان را تهدیدکردکه درصورتی که ازعقاید ورفتارهای خوددست برندارندگردنشان رامی زند وخانه ومحله هایشان به آتش کشیده میشود.(16) پس از این حکم بربهاری متواری شد ودر سال 329 ه.ق در 96 سالگی در حالی که درخانه ی زنی پنهان شده بوددرگذشت واورادرهمان جابدون اینکه کسی بداند دفن کردند.(17)

2: عبدالله بن محمد عکبری
 

او ازعلمای قرن چهارم حنبلی مذهب و معروف به ابن بطه بود. از افکار او انکار زیارت وشفاعت بود.سفربرای زیارت قبرپیغمبررا سفرمعصیت نامید وهمین طور سفر به قبورانبیاوصالحین راکه به قصدعبادت باشد، مخالف سنت پیامبرواجماع
دانست.(18)

3: ابن تیمیه
 

بدنبال روش افراطي معتزله در استفاده از عقل و روش تفريطي اهل حديث در سركوب عقل مذهب اشعري كه درواقع تعديل اين دو جريان بود، در اوائل سده چهارم هجري ، توسط ابوالحسن اشعري پا به ميدان گذاشت اما با ظهورمذهب اشعریه مکتب سلفیه ازرونق افتاد ولی به کلی منسوخ نشد.این مذهب بار دیگر در قرن هشتم هجری با تبلیغ ابن تیمیه حرّانی دمشقی حنبلی گسترش یافت و وي تفکر سلفیه را احیا و گسترش داد .
احمد ابن تیمیه در دهم ربیع سال 661 ه. ق در شهر حرّان (از توابع شام ) دیده به جهان گشود. و تحصيلات اوليه را در آن سرزمين به پايان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده‌اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزيد.
او فقه حنبلی را نزد پدرش ومدارس حنا بله فرا گرفت تا اینکه در سن20 سالگی پدرش را از دست داد و به جای پدر به عنوان یک روحانی زندگی می‌کرد،تا آنکه او روزي در تفسيرآية« الرحمن علی العرش استوی»(19)به جسمانیت خدا قائل شد و غوغایی را بر پا کرده و گروهی از فقهاء بر ضد وی قیام کردند.(20) او مبارزه اي تندي با عرفان وصوفي گري ، فلسفه و كلام آغاز نمود وهمه مباحث آنان و رهبران فرقه هاي مختلف اسلامي را به عنوان «بدعت گذار» طرد و تخطئه نموده و آن را انحراف از دين پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌االه) دانست . بديهي است اين موضع تند و شديد ابن تيميه تقابل و موضع گيري اكثريت مسلمانان و علماء و رهبران آن تفكرات را در پي داشت زيرا تكفيرو بدعت گذار ناميدن آنها چيزي نبود كه قابل اغماض باشد ، لذا بار ها از طرف قضات و علماي اسلامي محكوم به زندان گرديد(21) و حتي برخي او و هوا دارانش را مهدورالدم دانست چنانكه شوکانی می گوید:« پس از زندانی شدن ابن تیمیه، بر اساس فتوای قاضی مالکی دمشق که حکم به کفر او داده بود ، در دمشق ندا در دادند که هرکس داراي عقاید ابن تیمیه باشد خون ومالش حلال است».(22)ابن تيميه همواره با آراء خلاف خود افكار عمومي را متشنج و احساسات مردم را جريحه‌دار مي‌كرد و از طرفي انتشار افكار «ابن تيميه» در دمشق و اطراف آن غوغايي به پا كرد لذا علماي اسلام او را تكفير و به ارتداد او حكم نمودند و بنا به فتواي علماء دستگير و روانه زنداني در مصرشد و چندين بار از زندان خارج ، و برايش پيشنهاد توبه نمودند ولي او نپذيرفت (23) او بارها بر اثر پافشاری به موضع و انديشه هاي خود در برابر ديگران با حکم قضات چهار مذهب (حنبلی ، شافعی ، حنفی و مالکی ) راهی زندان شد. تا اینکه سرانجام در سال 728 ه . ق در زندان در گذشت.(24)علامه شبلي نعماني در كتاب تاريخ علم كلامش با وجود كه از شخصيّت او تعريف نموده است در مورد او مي‌نويسد: «اودر برخي مسائل با راي عام مخالفت كرده بود علماء بضديّت برخاسته و به در بار شاهي شكايت بردند».(25)

عقاید ابن تیمیه
 

ابن تيميه داراي افكار و نظريات اعتقادي خطرناك و عجيبي است كه فرياد علماي اسلام را بر آورده و بار ها محكوم و راهي زندان شد . اما اصول اعتقادی وي را می توان درسه مورد خلاصه کرد.

1- اعتقاد به جسمانیت خدا ورؤیت حسی او
 

اومیگوید:عموم منسوبین به اهل سنت اتفاق دارند واجماع سلف نیز بر این دست که ذات احدّیت قابل روئیت و درآخرت با چشم دیده می شود ولی در دنیا نمی توان دید. اما درباره پیامبر اختلاف است که آیا او خدا را در این دنیا دیده است یا نه؟
او می‌گوید : خدا می شنود ، آگاه است ، سخن می گوید، خشنود وغضبناک می شود و در روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلی می کند و هر شب هر طوری که بخواهد در بر آسمان فرود می آید ومی گوید : آیا کسی هست که مرا بخواندومن اجابتش کنم وطالب مغفرتی هست تا او را بخشم وتوبه کنندۀ تا اورا بپذیرم ؟خداوند این کار را تا طلوع فجر انجام می دهد . هرکس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنیا انکار کند یا تاویل برد بدعت گزار و گمراه است.(26)ابن بطوطه – از عالمان هم عصر ابن تیمیه – می گوید : من در دمشق بودم . روز جمعه بود . ابن تیمیه در مسجد جامع این شهر برای مردم موعظه می کرد که من نیز در مسجد حضور یافتم . وی در بین سخنانش گفت : خداوند همچنان که من از پله این منبر فرود می آیم ، به آسمان دنیا فرود می آید . این بگفت و یک پله از منبر فرود آمد.(27)در جاي ديگر دارد : بالابردن دستها در حال دعا دليل بر آن است كه خداوند در جهت بالا ست . وابو حيان نيز نقل نموده است كه در كتاب العرش (تاليف ابن تيميه) چنين آمده : «اِنّ اللّهَ يَجلسُ عَلَي الكُرسي…» خداوند بر كرسي نشسته ….ورسول خدا نيز با او نشسته است.(28)

2-عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیای الهی بعد از مرگ
 

ابن تیمیه معتقد است تمام پیامبران واولیای الهی پس از مرگ کوچکترین تفاوتی با افراد عادی ندارند. او ضمن متهم كردن شيعيان در اين باره می‌گوید: شیعیان فکرمی کنند وجود نبی پس ازوفات درمیان آنها مثل وجودش درزمان حیات است واین غلط بزرگ است . پس با استدلال با روایتی می گوید : « لَیسَ فی وجودِ القبورِ امانٌ» يعنی قبور نمی تواند پناهی برای امت باشد(29) .
به نظر ابن تیمیه هرکس به قصد زیارت قبر پیامبر سفر کند وهدف اصلی رفتن به مسجد آن حضرت نباشد چنین کسی از اجماع مسلمین مخالفت کرده و از شریعت سید المرسلین خارج است . هرگونه زیارت قبور چه پیامبر یا غیر آن ، شرک وحرام است.(30)
نجم الدين طبسي آورده است : وي زيارت قبر را مطلقا ممنوع دانسته و تحريم كرده است و نماز در اين سفر را شكسته نمي‌داند و اگركسي مرده اي را كه در برزخ به سر مي‌برد شفيع قرار دهد و يا طلب كمك كند مشرك است.(31) مسح وبوییدن هر قبری وقبر پیامبران شرک است.(32)
ابن‌تیمیه برخی آراء و دیدگاه هایی را مطرح می‌کند که پیش از او هیچ یک از علمای اسلام نگفته اند . وی با لجاجت خاصی به جنگ همه می‌رود و از این رو‌، از همان زمان و پس از آن ، افکار عمومی اهل سنت بر او شورید و بارها دستگیر و زندانی شد و ده ها کتاب بر رد اندیشه های او نوشتند .

3- انكار فضائل اهلبيت (عليهم السلام)
 

مورد سوم از اصول اعتقادي ابن تيميه انكار فضائل مسلّم اهلبيت عصمت وطهارت كه در صحاح و مسانيد اهل سنت وارد شده است تشكيل ميدهد. وي در كتاب خود به نام منهاج السنةاحاديث مربوط به فضائل ومناقب امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و خاندانش را بدون ارائه مدركي ، انكار مي‌كند و همه را مجعول مي داند . براي نمونه وي مي‌گويد :
الف) نزول آيه «انما وليكم الله ورسوله…..»(33) در بارة علي ، به اتفاق اهل علم دروغ است(34). اين در حالي است كه بيش از 64 محدّث و دانشمند ، به نزول ان در بارة امام علي(عليه‌السلام) تصريح كرده اند.(35)
ب)وي نزول آيه « قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودّة في القربي»(36) را در بارة خاندان رسالت تكذيب مي‌كند،(37) در حالي كه بيش از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل كرده اند.(38)

3- ابن قيَم
 

ابن قيَم جوزيه شاگرد وهمكار نزديك ابن تيميه است ، او بعد از اين كه غائلة ابن تيميه با مرگ او در سال 727 در زندان پايان يافت تلاش فراوان كرد تا افكار استادش را ترويج كند ولي آثاري از افكار استادش بجاي نگذاشت ، او همانند استادش قائل به رؤيت خداوند تبارك وتعالي است و كتابي دارد به نام «كافيةالشافيه» كه يكي از علماي حنبلي بنام احمد بن ابراهيم شرح مفصلي در دو مجلد بنام «توضيح المقاصد» بر آن نوشته است .(39) ابن قيم در كتابش در مورد اين كه اهل بهشت خداوند را مي بيند وبه وجه كريم او نظر مي‌افكنند چنين گفته:
ويَرَونَهُ سبحانَهُ مِن فَوقِهِم رؤي العِبادِ كَما يُري القَمَران هذا تَواتَرَ عَن رسول الله‌لَم يُنكِرَهُ اِلّا فاسِدُ الايمان
(اهل بهشت خداوند را از بالاي سر خود مي‌بينند ، به همان نحوي كه خورشيد و ماه را مي بينند ، اين سخن بطور متواتر از پيغمبر(صلي‌الله‌عليه‌االه) رسيده است و جز كساني كه ايمان شان فاسد است ، كسي ديگري منكر آن نيست ).
شارح گويد كه تمام انبياء و مرسلين و صحابه و تابعين وائمة اسلام بر اين امر(ديدن اهل بهشت ذات احديت را) اتفاق دارند امّا اهل بدعت مانند جهميه ،معتزله ، باطنيه و رافضه منكر رؤيت هستند در حال كه رؤيت خدا در قرآن هم بطور تصريح و هم بطور تعريض آمده است .(40)

4- محمد ابن عبد الوهاب
 

محمد بن عبدالوهاب ‌ در سال ۱۱۱۵ ،‌ در شهر عيينه ،‌ از توابع نجد عربستان به دنيا آمد،‌ او فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براي ادامه تحصيلي رهسپار مدينه منوره شد. او در دوران تحصيل مطالبي به زبان مي‌آورد كه نشانگر انحراف فكري او بود به طوري كه برخي از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگراني مي كردند. گفتني است كه وي مبتكر و بنيانگذار فرقه وهابيت نبود بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشي از آن توسط برخي از عالمان كج انديش حنبلي مانند ‌ ابن تيميه و شاگردان او اظهار شده بود،‌ ولي با توجه به مخالفت‌هاي صريح علماي اهل سنت و شيعه در بوته فراموشي سپرده شده بود،‌ و مهمترين كاري كه محمد بن عبدالوهاب انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه جديدي درآورده وآن را اعمال وتطبيق نمود كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شيعه تفاوت داشت. محمدابن عبدالوهاب افکار خود را از ابن تیمیه (احمدابن عبدالحلیم دمشقی متوفای 728)که تقریبا چهار قرن قبل از او می زیسته گرفته است ، در حقیت او مجری افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوک وهابیه)بود (41)

الف) شیخ محمد و آغاز ترویج وهابیت
 

‌ محمد بن عبدالوهاب در آغاز كارش به بصره آمد،‌ و عقايدش را اظهار نمود،‌ كه با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد،‌كه در نتيجه مردم عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون كردند. او سپس به بغداد و كردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خويش برگشت .او در زمان حيات پدرش جرأت اظهار عقائد خويش را نداشت ولي پس از آن كه پدر او در سال ۱۱۵۳ درگذشت محيط را براي اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به آيين جديد خود فراخواند ولي اعتراض عمومي مردم كه نزديك بود خونش را بريزند، او را ناگزير كرد تا به زادگاه خويش عيينه باز گردد،‌ و بر اساس پيماني كه با امير آنجا « عثمان بن معمر» بست كه هر دو بازوي يكديگر باشند،‌ عقايد خود را تحت حمايت او بي‌پرده مطرح ساخت ، ولي طولي نكشيد كه حاكم عيينه به دستور فرمانرواي احساء وي را از شهر عيينه اخراج كرد.
محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعيه را با پيمان جديدي كه محمد بن سعود حاكم درعيه بست كه حكومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد براي اقامت بر گزيد.او در آغاز كار به مطالعه زندگي نامه مدعيان دروغين نبوت مانند «‌ مسيلمه كذاب » ،« سجاج » «اسود عنبسي»‌ و« طليحه اسدي» علاقه خاصي داشت، ‌برخي از اساتيد و علماء‌ و حتي پدرش وي را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وي منع مي‌كردند. اولين كتابي كه بر رد عقايد باطل وي نوشته شد توسط برادرش «‌سليمان بن عبدالوهاب » به نام «الصواعق‌الالهيه في‌الرد‌علي‌الوهابيه» بود.(42)سلیمان در کتابش درباره برادرش می نویسد : «امروز مردم به کسی مبتلا شده اند که خود را به کتاب سنت نسبت می‌دهد و از علوم آن دو استنباط می‌کند واز هرکس که با او مخالفت کند باکی ندارد و مخالفان خود را کافر می‌داند در حالی‌که یک نشان از نشانه های اجتهاد در او نیست بلکه سوگند به خدا حتی یک دهم از نشانه‌ی آن در او وجود ندارد با این وضع،گفتارش در بسیاری از مردم تاثیر گذاشته پس انا‌لله‌وانا‌الیه راجعون».(43)محمد بن عبد الوهاب بر اثر فشارهای عالمان واستاد ان خود سرزمین پدرش را ترک وبه بصره مسافرت کرد . برخی از علمای اهل سنت مردم بصره را از اندیشه های انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساخته و مردم را از همراهی او بر حذر داشتند.(44)
بعد از روي كار آمدن محمدابن عبدالوهاب اولين كاري كه او و هوا دارانش انجام داد،‌ ويران كردن زيارتگاههاي صحابه و اولياء در اطراف عيينه بود كه از جمله آنان تخريب قبر « زيد بن خطاب » برادر خليفه دوم بود كه با واكنش شديد علماء و بزرگان مواجه گرديد به دنبال آن امير عيينه به ناچار شيخ را از اين شهر بيرون كرد.در‌عصر ظهور افكار محمد بن عبدالوهاب يعني در قرن ۱۲ هجري موقعيت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبي كه براي مسلمانان پيش آمد و كشورهاي اسلامي از هر طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشت،‌ كيان امت اسلامي از سوي انگليس،‌ فرانسه، روس و آمريكا تهديد مي‌شد،‌ جامعه اسلامي بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت كلمه داشت.ترويج آراءابن تيميه توسط محمد ابن عبدالوهاب و همچنين حمله وحشيانه آنها به مناطق مسلمان نشين در زماني بود كه امت اسلام از چهار سو مورد هجمه استعمار گران صليبي قرار داشت: انگليسي ها بخش عظيمي از هند را (با زور وتزوير) از دست مسلمانان خارج ساخته و با پايان دادن به شوكت امپراطوري مسلمان تيموري ، خواب تسخير پنجاب و كابل و سواحل خليج فرس را مي‌ديدند و قشون آنها گام به گام به سمت جنوب وغرب كابل پيشروي مي‌كرد. فرانسويها به رهبري ناپلئون مصر ، سوريه وفلسطين را با اعمال زور اشغال كرده و در حالي بود كه به امپراطوري مسلمان عثمان چنگ و دندان نشان مي‌دادند و خيال نفوذ در هند را به سر مي‌پروراندند. روسهاي تزاري(كه مدعي جانشيني «سزارهاي مسيحي» روم شرقي بودند ) باحملات مكرربه ايران و عثماني مي‌كوشيدند قلمرو حكومت خويش را از قسطنطنيه و فلسطين تا خليج فارس گسترش دهد . در آن زمان حتي آمريكاييها نيز چشم طمع به كشور هاي اسلامي شمال آفريقا دوخته و با گلوله باران شهرهاي ليبي و الجزاير سعي در نفوذ به جهان اسلام داشتند .
در چنين دوران سختي كه مسلمانا ن نياز حياتي به همدلي وهمكاري بر ضد دشمن مشترك داشتند محمد ابن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم «شفاعت خواهي از پاكان» و «زيارت اولياء خدا» مشرك و بت پرست و واجب القتل خواند و مناطق شيعه وسني نشين حجاز ، عراق، شام و يمن را بخاك و خون كشيد و اموال مسلمين را (به عنوان غنميت جهاد با كفار ) به غارت بردند.(45) محمد ابن عبدالوهاب در كتاب كشف الشبهات مي نويسد: كساني كه فرشتگان و پيامبران واولياء الله را شفيع قرار داده ، وبوسيله آن نزد پروردگار تقرب مي جويند ، خون شان حلال و قتل آنها جايز است .(46)

ب) شيخ از ديدگاه بستگان و اساتيدش
 

محمدبن عبدالوهاب در مدینه درس می خواند.پدر و برادرش، مردانی عالم و متدین بودند.شواهدی در دست است که بر اساس آن، پدر و برادر و برخی از اساتید او، پیش بینی کرده بودند که محمد ابن عبدالوهاب از راه راست منحرف خواهد شد و با رهبری خود، مردم را به گمراهی خواهد کشانید. این پیش بینی آنها، بر اساس مطالعه در رفتار و کردار غیر عادی محمد ابن عبدالوهاب انجام گرفته بود، به ویژه که رفتار و کردار او غالباً بر ضد مسایل آگاهی بخش مردم و متکی بر سرزنش آنها بود1 . همان گونه که آمد،بیشتر معلمان محمدبن عبدالوهاب،گمراهی او و امکان فراهم آمدن پیروانی را برای او،پیش بینی کرده بودند و سرانجام پیش گویی های آنان حقیقت پیدا کرد.محمدبن عبدالوهاب گمراه شد و گروه انبوهی از مردم غافل را اغفال کرد.به هر حال، وی مدعی بود که مصلح است و چنین وانمود می کرد که هدف خاص او از ایجاد فرقه وهابیت، تجدید عقیده خالص و محکم توحیدی و به دور از شرک است.وی مدعی بود که مردم از طریق عبادت خدای یگانه، منحرف شده اند و ششصد سال است که در مسیر جاده کفر و شرک است،گام بر می دارند.او همچنین خود را موظف می دانست که برای احیاء توحید خالص باید حرکتی را آغاز کند و در پیشبرد این عقیده، به آیات متعدد قرآنی متوسل می شد(47).
بدين جهت شماری از علما برجسته از جمله شیخ سلیمان ، برادر محمد ابن عبدالوهاب و نیز تعدادی از معلمان سابق او، مقالاتی یر ضد اصول وی ، منتشر ساختند . دكتر منير العجلاني مي‌نويسد: محمد بن عبدالوهاب در آغاز كارش به بصره آمد،‌ و عقايدش را اظهار نمود،‌ كه با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد،‌كه در نتيجه مردم عليه او قيام نموده كه نزديك بود خونش را بريزند ، او را از شهر بيرون كردند. او سپس به بغداد و كردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خويش عيينه باز گشت و مردم را به آيين جديد خود فراخواند.در آنجا پيماني با « عثمان بن معمر» (امير آنجا) بست كه هر دو بازوي يكديگر باشند،‌ عقايد خود را تحت حمايت او بي‌پرده مطرح ساخت ، ولي طولي نكشيد كه حاكم عيينه به دستور فرمانرواي احساء وي را از شهر عيينه اخراج كرد .محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعيه را براي اقامت برگزيد و پيمان جديدي مبني بر اينكه حكومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد مشغول فعاليت شد (48)

ج) شیخ محمد واستعمار
 

يكي از عوامل پيشرفت و ترقي اسلام وحدت و انسجام مسلمين در مقابل دشمن بود چنانكه قرآن مجيد مسلمين را به اين امر مهم فرا خوانده و از تشتت و پراكندگي نهي نموده است « واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» (49)به عبارتي مي‌توان گفت انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی،هم نوایی ، هم دلی، هم اندیشی وهمراهی را در کالبد جوامع اسلامی دمیده و به انها هویتی مستحکم می بخشد وزمینه ساز دولت و امت اسلامی گردد.امّا بیش و پیش از خود ما مسمانان ، دشمنان اسلام به اهمیت اين عامل پی برده است . از این رو، از دیر باز همواره در کمین نشسته ودر صدد برا مده اند كه با هر تر فند وبها نه ی آحاد ، گروه ها وجوامع اسلا می را با یکدیگر در گیر سازند تا هیچگاه طعم شیرین اتحاد وانسجام اسلامی را نچشد ، بلکه بر عکس در موارد ی حتی به جان هم بیفتند وسر مایه های اقتصادی و انسانی یکدیگر را نا بود سازند .
به شهادت تاریخ و با توجه به پیامد های نا گوار فتنه انگیزی استکبار واستعمار جهانی ، بویژه در دو قرن اخیر ،نقشه های شوم خويش را بكار گرفته و دست های کثیف استعمار از آستین شبه مسلک هایی چون وهابیت ، بابيت وبهائيّت بیرون آمده تا اهداف خود را در میان جوامع اسلا می به دست آورد و از اين راه لبا س وارونه بر اندام اسلام ناب پوشانيده و در آن نفوذ نمايند البته این گونه حرکت های خزنده وشوم از جانب دشمنان بعید نبوده ونیست . آنچه دور از انتظار است فریب خوردهگی وخوش رقصی ان دسته از بظاهر مسلمانان ساده لوح کج فهم وبی هویتی که به اسانی وسيله‌اي براي دشمنان قرار می گیرند و سر بازان پیاده نظام وبی جیره ای انان قرار می گیرند و بايد دانست زخم های جانکاهی که از اين وسيله بر اندام اسلام عزیز وارد امده ، به این سادگی التیام نمی یابد.(50) مستر همفر از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا در خاطرات خود می نویسد : وزارت مستعمرات بریتانیا درسال 1700 میلادی برای تحقیق کافی به منظور بدست اوردن راه های منحرف ساختن ملت اسلام و تقویت این راه ها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و تسلط به کشور های اسلامی ما را بایک ده نفره بسوی مصر ، عراق ، تهران ، حجاز وآستانه (ترکیه) اعزام کردند و از طرف این وزارت خانه امکانات کافی مانند : پول ، اطلاعات لازم ونقشه های طرح شده در اختیار ما گذاشتند وحتی نام سلاطین وحکام وعلماء وروئسای قبایل را کاملاً به ما آموختند. من گفتار دبیر کل را در آخرین لحظه خدا حافظی فراموش نمی کنم که گفت : آزادی کشور ما در گرو پیروزی شماست هرچه نیرو دارید در راه پیروزی خودتان بکار گیرید .(51)مستر همفر گوید : وقتی عازم عراق و بصره شدم دبیر کل به من گفت : عمده هدف تو در این سفر این است که به نوع اختلافات ونزاع ها در میان مسلمانان پی ببری و نقطه های انفجار این نزاع ها را بدست آوری و اطلاعات و تحقیق و کافی در این باره به وزارت مستعمرات ارائه کنی و هر جا هم توانستی اختلافی به راه اندازی ، عالی ترین خدمت را انگلستان کرده ای .(52)بر اساس گزارش مستر همفر ، او برای گستر ش اختلاف میان گروه های مسلمان بدنبال شخص مناسب برای اجرای اهداف خود بود که سر انجام در بصره با محمد ابن عبدالوهاب اشنا می شود و ارام ارام بر نامۀ دوستی تنگاتنگی با محمد پی ریزی کرد و رابطۀ دوستی مستحکم شد و سر انجام محمد به تدریج بنده ومطیع و ابزار دست این جاسوس برتانیایی شد ودر تمام مسائل با او توافق ذاشت ودر هیج امری با او مخالفت نمی کرد .
همفردر بارۀ چگونگی اشنایی خود با پسر عبدالوهاب می گوید : بعد از مدتی اشنایی با او و مراوده به این نتیجه رسیدم که محمد ابن عبدالو هاب فرد شایستۀ برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه می تواند باشد . او حس بی باکی وبلند پروازی ، جاه طلبی ، غرور ودشمنی با علما ومراجع اسلام و رأ ی مستقلی از نظر فهم از قران وحدیث داشت وبه هیچ یک از رهبران مذاهب ، حتی نسبت به خلفای چهار گانه هم اعتقاد و اعتنایی نداشت .این موارد از بزرگترین نقاط ضعف او بود که می توانست مورد استفاده ما قرار گیرد واین امکان را به وجود می اورد که از طریق او مأموریت خود را در اجتماع عملی کنیم.(53) تا آنكه همفر می گوید : من گم شده خود را در محمد ابن عبد الوهاب یافتم . زیرا پای بند نبودن به ضرابط مذهبی و روح مغرور و خود پسند وتنفری که از علمای عصر خود داشت و هم چنين استقلال نظرش که وقتی به خلفای چهار گانه (ابابکر و عمرو و عثمان و علی (ع)) نیز اهمیتی نمی داد وتنها به زعم خودش در قرآن و سنت اعتماد می کرد . از بارز ترین نقاط ضعفی بود که می توانستم ازین طریق در او نفوذ کنم و به اهداف خود نایل آیم .ومنظور من این بود که محمد ابن عبد الوهاب را به دام اندازم و برای پیاده کردن نقشه هام زمینه سازی کنم . (54)مركز پژوهشهاي اسلامي آورده است : وهابیت دارای دو ریشة اصلی است ؛ آ شکار و پنهان .
ریشه آشکارش این است که مدّعی توحید کامل و خالص برای خدا و جنگ در مقابل شرک و بت پرستی می باشد. امّا از وجود این اصل هیچ مصداق عملی در کیش وهابیت یافت نمی شود ، چنان که بر هر کس نمایان است .ریشۀ پنهان در وهابیت ، این است که فرقه میان مسلمانان اختلاف می اندازد وآشوب وجنگ بپا می کنند وبه استعمار گران غربی خدمت می نمایند . واین اصل مخفی ، همان محور اصلی است که تمام کوشش وهابیت از آغاز پیدایش تاکنون ، گرد آن می چرخند . وهمین است ریشۀ واقعی که اصل آشکار به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و عامّۀ مردم در اختیار آن قرار گرفته است . شکّی نیست که شعار « اخلاص، توحید و مبارزۀ با شرک » شعار پر جاذبه ای است که پیروان وهابیت با تمام شور و غرورشان زیر چتر آن قرار می گیرند در حالی که نمی دانند ، این امر وسیله ای برای تحقق یافتن ریشۀ مخفی آن آیین است .(55)
پژوهشگران در تاریخ وهابیت، ثابت کرده اند که این مرام دراصل به فرمان مستقیم از وزارت امور مستعمرات بریتانیا به وجود آمده است ، از باب مثال به کتاب (عمدة الاستعمار) تألیف خیری حماد ( تاریخ نجد ) از سنت جون فیلبی یا عبدالله فیلبی و کتاب ( مذکّرات حاییم وایزمن ) نخستین رئیس دولت صهیونیسم و کتاب ( مذکّرات مستر همفر ) وکتاب ( الوهّابیة نقدٌ و تحلیل ) از دکتر همایون همّتی ، مراجعه فرمایید .(56)
بر خي مي‌نگارند: دو کشور استعماری انگلیس وامریکا در طول تاریخ ، پیوسته از وهابیت پشتیبانی کرده اند واین سیاست همچنان به طور گسترده با نفوذ شدید امریکایی ها ادامه دارد .بریتانیا با تمسک به نظریه بسیار خطرناک وفتنه انگیز « مذهب علیه مذهب» افراد روشن فکر مذهبی را باحیله های گوناگون، به خود، جذب وبا دیکته کردن سیاست های خویش به آنها ، اهدافش را عملی ساخت .در همین راستا، محمد ابن عبد الوهاب نجدی را پرورش داند و او را به ابن سعود سپردند و با پشتیبانی های فراوان از این دو ، راه را برای گسترش اندیشه های فرقه وهابیت هموار ساختند.بدین ترتیب ، کشور استعمارگر انگلیس با طرح نقشه های حساب شده در پیدایش مذهب وهابی و گسترش و تثبیت این طرز تفکر در میان مسلمانان ، نقش مؤثری ایفا کرد .(57)

د) شيخ محمد وآل سعود
 

بر اساس كتب تاريخي از زمان پدايش فرقه و هابي در جامعه اسلامي ، بين محمد ابن عبدالوهاب و آل سعود ارتباط تنگاتنگي بر قرار بوده و با همكاري همديگر اين فرقه را پديد آوردند . وقتي شيخ محمد با تعاليمش مورد مخالفت علماي اسلام و حتي از طرف خانواده اش مطرود شد، در شهركي متشكل از هفتاد خانوار از شاخه هاي بني عنزه به نام درعيه سكني گزيد و از سوي رييس آنان به نام محمد ابن سعود ( كه از سال 1735تا 1765حكومت مي كرد) مورد حمايت قرار گرفت و عقايد و انديشه هاي ابن عبدالوهاب مورد قبول ابن سعود و جانشينان او قرار گرفت.(58)
رابرت ليسي در كتاب سر زمين سلاطين مي‌نگارد:
پدر وپسري بودند كه خود را جزو اولاد قبيله عنيزه مي‌شمردند و به منظور زراعت در زمين هاي اطراف درعيه بيابان را رها كردند . ده نسل بعد ، يكي از اخلاف آنان كه اسم كو چكش سعود بود صاحب پسري به نام محمد شد كه در سال 1744م به ابن عبدالوهاب پناه داد.اطلاعات از سعود بسيار كم است ولي پسرش محمد ، كه با وهابي گري پيوند كرد به نام ابن سعود شناخته شد به اين ترتيب اين نام را اخلافش از آن پس به عنوان اسم فاميل خود برگزيدند، زيرا در زمان حكومت پسر سعود بود كه اين خاندان اسم ورسم بدست آوردند و باز پس گرفتن رياض در سال 1902م توسط عبدالعزيز از جمله پيروزي هاي غرور انگيز خانواده اش در زير پرچم وهابيون به حساب مي آيد.(59) انتشار افكار تند و انحرافي ابن عبدالوهاب در ميان قبائل نجد با زور و نيروي قواي محمد ابن سعود همراه بود . ابن سعود پس از پيوستن و توافق با ابن عبدالوهاب كارش بالا گرفت به طور كه از هر طرف بر بلاد هاي مجاور حمله مي‌كردند و اموال مردم را به غارت مي‌بردند.(60)شيخ محمد ابتدأ در شهر عيينه آمد و با خواهر امير ورييس شهر عيينه ازدواج كرد و عقايد و انديشه هايش را مطرح كرد ولي مردم آنجا نتوانستند (با آنكه داماد امير بود ) عقايد و افكار او راتحمل كنند لذا او را از آنجا بيرون راندند ، لذا شيخ محمد به درعيه آمد و بديدار امير وحاكم درعيه محمد ابن سعود آمد ودر اين ديدار با هم توافق كردند كه همديگر را حمايت و پشتيباني كنند و هر دو پيروزي همديگر را در سر زمين نجد به يكديگر مژده دادند.(61)

ه) فوت شيخ محمد و فرزندان وآثارش
 

شيخ محمد بعد از كشمكش هاي ديني وسياسي و مسافرت هاي پي درپي به برخي از شهر هاي اسلامي و تحمل خشم وغضب علماء اسلام ، براي خو يش هوا داران و اتباع پيدا كرد كه امروزه در برخي كشور ها مانند عربستان، يمن و… زندگي مي كنند و به آنها وهابي گفته مي‌شود .
شيخ پس از رفتن به بصره و نجف وكربلا واحتمالا شيراز واصفهان در سال 1206هجري قمري در سن 92 سالگي در منطقه درعيه در گذشت . او داراي چند فرزند دختر و پسر بوده است و يكي از دخترانش را به عقد محمد بن سعود رئيس قبيله در آورد . پسرانش بنام هاي حسين وعبدالله و ابراهيم بعد از پدر به منصب قضاوت رسيدند . هم اكنون فرزندان وي يكي پس از ديگري برخي از مناصب ديني را در مملكت سعودي به عهده دارند.(62) شيخ در زمان حياتش علاوه بر تربيت شاگرد ، به تأليفاتي پرداخته كه امروزه مورد توجه علماء و حتي دانشجويان آن سر زمين ها قرار گرفته است ؛ آنها عبارتند از:
1- كتاب توحيد (كه يك دوره عقايد او مي‌باشد).
2- كتاب كشف الشهات(كه در دفاع از عقايد خودش در مقابل علماي سني نگاشته ).
3- فوائد و مسائل برخي از قصه هاي قرآن.
4- كتاب الكبائر (در بارة گناهان كبيره نوشته شده است) .
5- كتاب مسائل الجاهليه (كه عقايد جاهليت عربستان را با زمان خود تطبيق كرده است ).
6- كتاب فوائد السيرة النبويه(كه به السيرة الرسول مشهور است. در اين كتاب يك دورة زندگي برخي ازصحابه پيامبر (ص) و غزوات وي و عقايد رايج درآن زمان مورد بحث قرار گرفته است ).
7- اختصار الشرح الكبير .
8- آداب المشي الي الصلاة(در اين دو كتاب مسائل فقهي و فروع دين نگاشته شده است ).
مجموعه اين آثار امروزه در دسترس مي‌باشند.(63)

نتيجه
 

بعد از بررسي و كنكاش در تاريخچه وهابيت معلوم مي شود فرقه وهابيت يك جريان فكري است كه از قرن چهارم توسط جريان سلفي گري (در مقابل مكتب اعتزال)، امتداد يافته است اما از آنجاي كه اين جريان شعار انحراف امت اسلامي را به همرا ه دارد و خود مدعي احيا سيره سلف صالح و نجات مردم است و از طرفي ديگر تحجر وجمود فكري در اين جريان موج مي‌زند ، دشمنان اسلام و استعمارگران را بر آن داشت كه از همكاري و تقويت فرقه‌اي وهابيت در مقابل سائر فرقه هاي اسلامي دريغ نورزند و براي رسيدن به اهداف شوم شان از اين وسيله استفاده نمايند.

پي‌نوشت ها :
 

1 . علی اصغر ، فقیهی ، وهابیان ، ص 18، به نقل از تاریخ نجد ص 111
2 . همان ،ص19، به نقل از دايرة المعارف وجدي ، ج10 ، ص871.
3 . همان ، ص 19، به نقل از زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث ، ص 10
4 . محمد سعید رمضان ، البوطی ، سلفیه بدعت یا مذهب ، ص 260
5 . ابن منظور ، لسان العرب ، ج 6 ، صص 330 و 331
6 . طاهري ، حسن ، فصلنامه فرهنگي ، اجتماعي و سياسي نشریه دانشجویی ، ش7 ، صص 33 و 34
7 . هاشم معروف، حسني ، شيعه در برابر معتزله واشاعره، ترجمه محمدصادق عارف،ص197.
8 . اکبر ،اسد علی زاده ، چالش های فکری و سیاسی وهابیت ، ص 9
9 . شيعه در برابر معتزله واشاعره،197.
11. فصل نامه پویا ، ش7 ، ص 33
10 . رضا ، برنجکار ، آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ، ص 145
12 . سلفیه بدعت یا سلف ، ص ، 260
13 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت، ص 9
14 . وهابيان، ص23-25.
15 . همان، ص26
16 . همان، ص29
17 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت، ص 11به نقل از المنتظم في تاريخ الامم و الملوك ،ج1،ص14
18 . وهابيان ،ص19.
19 . طه ،5
. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص13به نقل از ابوالفداءالحافظ ابن كثير دمشقي ، البدايه و النهايه،بيروت،دارالكتب العلميه،چ3،ج14،صص5و4. 20
21 . واحد تدوين كتب درسي ، شناخت مذاهب اسلامي صص138و137.
22 . محمدبن علي شوكاني ، البدرالطالع ، بيروت ، دارالمعرفه ، ج1 ص 67.
23 . طاهري خرم آبادي ، سيد حسن، پاسخ به شبهات وهابيت، ج1، ص18
24 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص، 14
. 25 . شبلي نعماني ، محمد، تاريخ كلام ، ترجمه محمدتقي فخرداعي گيلاني ، ج1ص81
26 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ص 15 به نقل از مجموعه رسائل الکبری رساله 11
27 . همان ، ص 15 ، به نقل از ابن بطوطه ، رحلة ، ص 113
پاسخ به شبهات وهابيت، ج1، ص18. 28 .
29 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص15 به نقل از : الرد علي الاخنايي ص54
همان. به نقل از : الرد علي الاخنايي صص52،99و18 30 .
31 . نجم الدين ،طبسي، رويكرد عقلاني بر باورهاي وهابيت ، ج3،ص15.
32 . همان به نقل از : الجامع الفريد ، كتاب الزيارة ، المسالة السابعة ص 438.
33 . مائده : 55
34 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه،ج 2،ص61
35 . عبدالحسين، اميني ، الغدير ، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1366،چ2،ج3،صص156و157.
36 . شوري :23.
37 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه،ج1،ص352
الغدير، ج3، صص156و172. 38 .
39 . وهابيان، ص47.
. 40 . همان
41 . ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 1 ، ص 239
42 . حبیب ، روحانی چهره ی واقعی وهابیت ، صص 8 و 9 به نقل از الصواعق الاهیة فی الرد غلی الوهابیة
43 . همان.
44 . چالش های فکری وسياسي وهابیت ص 19
45 . سبحاني ، جعفر ، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي ، ص 34-36.
46 . همان.
www.labbayk.com47 . وهابیت
48 . همان.
49 . ال عمران،103.
50 . نشریه ای دانشجویی ، فرهنگ پویا ، ص 2 و 3
51 . احمد ، ع ، وهابیت ایده استعمار ، صص 34 و 35
52 . همان ص 66
53 . علی ، کاظمی ، خاطرات مستر همفر ، صص 47 . 48
54 . س 0 م 0 وحیدی ، نگرس بر وهابیت ، ص 41
55 . چهره واقعي وهابيت، ترجمه حبيب روحاني صص11و12.
56 . همان.
57 . چالش های فکری وسياسی وهابیت ص 110
58 . پل بون آنفان، شبه جزيره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوي ، ج1، ص81.
59 . رابرت ليسي، سرزمين سلاطين، ترجمه فيروزه خلعت بري ، ج1، ص86.
60 . رابرت ليسي، سرزمين سلاطين، ترجمه فيروزه خلعت بري ، ج1، ص86.
61 . قزويني ، سيدمحمد حسن ، فرقه وهابي، ص30.
62 . پاسخ به شبهات وهابيت، ج1، صص19و20.ُ
63 . محمدحسين ، ابراهيمي، تحليلي نو بر عقايد وهابيان، صص23و42.

منابع:
قران كريم
1- ابراهيمي ، محمدحسين: تحليل نوبر عقايد وهابيان، دفترتبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاب چهارم1379.
2-ابن منظور: لسان العرب ، بيروت چاپ سوم 1414ه.ق.
3 -اکبر ،اسد علی زاده:چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ق،مركز پژوهشهاي صداو سيماي اسلامي،چاپ دوم 1386.
اميني ، الغدير ، عبدالحسين، قم، دارالكتب الاسلاميه،چاپ دوم، 1366 – 4
5 – پل بون آنفان، شبه جزيره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوي،مشهد،آستان قدس رضوي،بنيادپژوهشهاي اسلامي ،چاپ اول،1378
6 – حسني،هاشم معروف، شيعه در برابر معتزله واشاعره، ترجمه محمدصادق عارف،مشهد، بنيادپژوهشهاي اسلامي، چاپ،سوم،1379.
7- رضا ، برنجکار: آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی قم،طه،چاپ چهارم 1381.
رابرت ليسي، سرزمين سلاطين، ترجمه فيروزه خلعت بري بي جا،شباويز،چاپ سوم،1367.- 8
9- محمد سعید رمضان ، البوطی: سلفیه بدعت یا مذهب ، ترجمه حسين صابري ،مشهد،آستان قدس رضوي،1375.
10-روحاني ، حبيب، چهره واقعي وهابيت، مشهد،آستان قدس رضوي،چاپ هشتم،1386.
سبحاني ، جعفر ، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي،قم، موسسه امام صادق(ع)،چاپ اول،1380. – 11
12-شبلي نعماني ، محمد، تاريخ كلام ، ترجمه محمدتقي فخرداعي گيلاني،تهران،اساطير،چاپ اول،1386 .
شوكاني ، محمدبن علي ،البدر الطالع،بيروت، دارالمعرفه،بي تا. – 13
طاهري ، حسن ، فصلنامه فرهنگي ، اجتماعي و سياسي نشریه دانشجویی ،قم، پويا، ش7 . – 14
طاهري خرم آبادي ، سيد حسن:پاسخ به شبهات وهابيت، قم،دفترانتشارات اسلامي ،چاپ دوم 1386. -15
16-،طبسي ،نجم الدين ، رويكرد عقلاني بر باورهاي وهابيت ، قم،اميرالعلم،چاپ اول1384.
ع،احمد، وهابيت ايده استعمار،تهران، بي نا،1410ه.ق. -17
فقیهی ، علی اصغر ، وهابیان ،تهران، اسماعيليان، چاپ دوم،1364. -18
19-قزويني ، سيدمحمد حسن ، فرقه وهابي،ترجمه علي دواني،تهران، رهنمون،چاپ اول،1382
مسترهمفر،خاطرات مسترهمفر،ترجمه علي كاظمي ،قم،اخلاق، چاپ سوم،1385. -20
21- مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ،تهران،دارالكتب الاسلاميه.
22- واحد تدوين كتب درسي ، شناخت مذاهب اسلامي، قم،سازمان حوزه ها ومدارس علميه خارج از كشور، چاپ اول،1380 .
وحیدی ،س،م، نگرش بر وهابیت ،بي جا، مكتب اهلبيت،چاپاول،1373 -23

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد