خورشيد بي افول(2)
خورشيد بي افول(2)
شب جان سوز نوزدهم ماه مبارک رمضان
علي(ع) درآخرين ماه رمضان عمر خويش، هر شب براي افطار به خانه يکي از فرزندانش رفت و شب نوزدهم به خانه دختر کوچکش، ام کلثوم آمد. ام کلثوم مي گويد: « آن شب، پدرم به خانه من آمد. ابتدا به نماز ايستاد. براي افطار، سيني اي آوردم که تنها دو نان جو و يک ظرف شير و کمي نمک درآن بود. پس از نماز به آن سيني نگريست و گفت: « دخترم! چرا دو نان خورش آورده اي، نمي داني که من از رفتار پيغمبر پيروي مي کنم؟ دخترم، درحلال دنيا حساب است و در حرامش عقاب، به خدا سوگند، تا يکي از اين دو نان خورش را برنداري افطار نمي کنم». من ظرف شير را به توصيه پدر برداشتم و او اندکي نان جو با نمک ميل کرد. آنگاه شکر کرد و باز به نماز ايستاد. در آن شب، بسيار نماز مي کرد و به درگاه خدا مي ناليد و بسيار از اتاق بيرون مي رفت و به آسمان نگاه مي کرد و سوره «يس» مي خواند. سپيده دمان به آهنگ مسجد بيرون آمد درحالي که مي گفت: «خدايا مرگ را بر من خجسته گردان.» دم در خانه، مرغابي هايي چند که در خانه داشتيم در آن سحرگاه پيش آمدند و بر سر راه او بانگ و ناله مي کردند و پر مي زدند. خواستم آنها را دور کنم، فرمود: « آنها را واگذار! صيحه گرانند، که در پي آنها نوحه گران خواهند بود. » آنگاه درباره آن مرغابي ها سفارش کرد[ وفرمود]: دخترم! اين پرندگان زبان بسته نمي توانند گرسنگي و تشنگي خود را اعلام کنند، يا از آنها مراقبت کن يا آزادشان ساز!
سپس امام درآن شب به مسجد آمد. قنديل هاي مسجد خاموش بود. در تاريکي، رکعتي چند نمار خواند. سپس دعاي تعقيب خواند و دعا کرد. آنگاه سر بام و مأذنه مسجد برآمد و اذان گفت. آنگاه از مأذنه پايين آمد، در حالي که اين شعر را زمزمه مي کرد.
خلو سبيل المومن المجاهد
في الله لا يعبد غير الواحد
و يوقظ الناس الي المساجد
«از سر راه اين مؤمن مجاهد، (راه خدا) کنار رويد! او جز خداي يگانه کسي را نمي پرستد، او که مردمان را به هنگام صبح صادق ، بيدار مي کند، تا به مسجدها روند و نماز بخوانند.»
آنگاه خفتگان را بيدار کرد. ابن ملجم نيز در ميان مردم، خود را به خواب زده بود به رو خفته بود، در حالي که شمشيري زهرآلود در زير جامعه پنهان داشت. چون امام به او رسيد، فرمود: « اين گونه مخسب! اين خواب شياطين است». سپس به محراب رفت و به نماز ايستاد چون سر از سجده رکعت اول نماز برداشت، ابن ملجم با شتاب پيش آمد و شمشير سنگين و زهر آلودش را بر فرق امام فرو کوفت.علي(ع) در آن لحظه، با فرق خون آلود در محراب مسجد کوفه، تنها يک سخن گفت: «فزت و رب الکعبه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم».(1)
بي دلان را حيرت بسمل (2) کند تلقين که نيست
غير سايه تيغ شهادت خواب خوش(3)
کم نشاطي نيست آزادي ازين وحشت سرا
زير شمشير شهادت رقص بسمل کرده ايم(4)
آن که کائنات در شهادتش خون گريستند
ابوبصير از امام صادق (ع) روايت مي کند که آن حضرت فرمود: « هشام بن عبدالملک از پدرم پرسيد: به من خبر ده در آن شبي که علي (ع) کشته شد، مردمان دور دست که از شهري که علي (ع) در آن بود فاصله زيادي داشتند، چگونه از شهادت وي با خبر شدند؟» پدرم به هشام فرمود: «در آن شبي که علي (ع) به شهادت رسيد. هيچ سنگي را از روي زمين بر نمي داشتند، مگر آنکه در زير آن خون تازه يافت مي شد. و نيز همين طور بود شبي که هارون، برادر موسي مفقودالاثر شد، و همچنين شبي که يوشع بن نون کشته شد، و نيز شبي که در آن عيسي بن مريم به آسمان بالا برده شد، و همچنين شبي که در آن روز آن، حسين بن علي (ع) کشته شد.»(5)
سخنان امام حسن (ع) درباره پدر، پس از شهادت او
بعد از شهادت اميرالمؤمين (ع) ، امام حسن مجتبي (ع) خطبه اي ايراد فرمودند، و پس از حمد و ثناي خداوند، اين گونه درباره پدر سخن گفتند: « همانا که در شب گذشته، روح مردي به سراي جاوداني شتافت که هيچ يک از پيشينيان به کردار و عمل او نرسيده اند، و در ميدان مسابقه تقوي و عمل صالح، از برابر شدن با او و پيشي گرفتن از او، فرو مانده اند، و نيز هيچ يک از آيندگان به پاي او نخواهند رسيد. او مردي بود که رسول خدا (ص) علم جنگ را به او مي داد، و در ميدان کارزار با دشمنان خدا مي جنگيد در حالي که جبرئيل از طرف راستش و ميکائيل از طرف چپش او را مدد مي نمود. او هيچ گاه پشت به جنگ نمي نمود، و از نبرد باز نمي گشت مگر وقتي که خداوند به دست او فتح مي کرد.
اي مردم! من فرزندکسي هستم که بشارت دهنده به بهشت و ترسانده از عذاب دوزخ بود. من فرزند چراغ تابناک و مشعل فروزان هدايت هستم. من فرزند کسي هستم که جبرئيل در خانه او هبوط مي کرد و از خانه او صعود مي کرد. و من فرزند کسي هستم که خداوند هر گونه ناپاکي و پليدي را از وجود او زدود و او را به مقام طهارت خالص و زلال رساند.»(6)
دشواري شناخت علي بن ابي طالب (ع)
علي بن ابي طالب(ع) بزرگ مردي است که به دليل بهره مندي از خصلت هاي الهي در حد کمال، همواره فراتر از انديشه بشر بوده و هنوز نيز سيمرغ ذهن بشر نتوانسته در قله قاف عظمت او جاي گيرد و بدان احاطه يابد؛ چنان که خود در اين باره مي فرمايد: « ينحدر عني السيل ولا يرقي الي الطير؛ کوه بلند را مانم که سيلاب [دانش] از ستيغ من ريزان است، و هيچ پرنده اي توان پرواز به قله ام را ندارد.»(7) قالب زمان و ظرف روزگار، از گنجاندن چنين وجود با عظمتي در خويش ناتوان است. چرا که او همواره جلوتر از زمان بوده و به همين دليل، ناشناخته باقي مانده است. جبران خليل جبران در اين باره مي نويسد:
من معتقدم که فرزند ابي طالب، اولين عربي بود که با روح کلي رابطه برقرار نمود. او از دنيا رخت بست، در حالي که رسالت خود را به جهانيان نرسانده بود؛ و چشم از اين دنيا پوشيد، مانند پيامبراني که در جوامعي مبعوث شدند که گنجايش آنان را نداشتند، و به مردمي وارد شدند که شايسته آنان نبودند، و در زماني ظهور کردند که زمان آنان نبود. خدا را در اين کار حکمتي است که خود داناتر است. (8)
به تعبير دکترعلي شريعتي: « برادر! چراغ ها را بايد روشن کرد. من از تو براي طلوع، بي تاب ترم، بگذار تا مذهب وحي را ببينم. چهره علي در روشنايي، زيبا و خدايي است. به تو و من ، به بي مذهب و مذهبي، هر دو، علي را در تاريکي نشان داده اند. و اين موضوع بر دشواري شناخت علي دامن زده است.»(9)
علي(ع) از زبان دشمن
آنگاه که بزرگي شخص، فراگير شود و چون نور آفتاب، همه سرزمين ها را در نوردد ، حتي دشمنان نيز جز فروتني در برابر اين عظمت و اين نور عالم تاب چاره اي نخواهند داشت. گرچه ستودن اين بزرگان از زبان دوستان، خوش است، اما
خوش تر آن باشد که سر دلبران
گفته آيد در حديث ديگران(10)
نمونه اي از اين اعتراف را در سخن «جاحظ» مي خوانيم. جاحظ در جلد اول کتاب البيان والتبيين ، اين سخن را از علي (ع) نقل مي کند: « قيمه کل امرء ما يحسنه؛ مرد را آن بهاست که بدان، نيک داناست (آن ارزي که مي ورزي). (11) سپس مي گويد: « اگر درهمه کتاب نهج البلاغه، جز اين کلمه نبود، کافي بود؛ بلکه فوق کفايت بود؛ که بهترين سخن آن است که در عين کوتاهي، معنايي عالي دربر داشته باشد. خداوند عزو جل، اين جمله را با جامه اي از جلالت و نوري از حکمت، پوشانيده است و روح و نيت و تقواي گوينده اش در آن ظاهر شده است. آري؛ اگرسخن از لحاظ معنا عالي و از لحاظ لفظ فصيح باشد، و تکلف در او به کار نرفته باشد، با قلب آدمي، آن طور مي کند که باران با زمين پاکيزه مي کند.»(12)
شهيد مطهري درباره جاحظ مي گويد: «اين جاحظ که چنين تعبيري درباره سخن حضرت علي(ع) مي کند، و اين گونه در برابر او سر تسليم فرو مي آورد، از شيعيان و دوستان علي (ع) نيست، بلکه بعضي ها او را ناصبي و دشمن علي (ع) شمرده اند. (13) نيز عبدالحميد کاتب که خيلي معروف است، يک نويسنده ايراني در دربار آخرين خليفه اموي، معروف به مروان حمار است . او نويسنده خيلي فوق العاده است، که با علي (ع) ميانه خوبي ندارد. وقتي از او پرسيدند که تو فن نويسندگي را از کجا آموختي؟ گفت: حفظ سخنان علي، لذا مي بينيم که دشمن هم نمي توانست کلام علي را حفظ و ضبط نکند.»(14)
نسل حاضر و رسالت پاس داشت نام علي (ع)
يکي از عوامل رشد و بالندگي فرهنگ و اخلاق هر کشور، احيا و پاس داشت نام و ياد بزرگان آن کشور و بهره گرفتن از ميراث علمي و معنوي به جاي مانده از آنان است. آيندگان، براي پيشرفت در زمينه هاي گوناگون مادي و معنوي، هيچ گاه از دستاوردها و جان مايه هاي علمي و فرهنگي پيشينيان بي نياز نيستند، و در اين باره، هر چه از اندوخته هاي آنان بيشتر هزينه کنند، به روند رسيدن به اهدافشان شتاب بيشتري مي بخشند؛ زيرا به جاي صرف کردن وقت و انديشه خويش در آنچه پيشينيان انديشمند و نام آور بدان رسيده و اکنون رايگان در اختيار آنان گذارده اند؛ تنها، در مسائل نو و نيازهاي زمان خود، فکر و زمان را هزينه مي کنند، به تعبير زيباي معنوي:
گر چه هر قرني سخن نو آورد
ليک گفت سالفان(15) ياري کند(16)
توجه به ميراث گران بهاي گذشتگان، آنگاه اهميت بيشتري مي يابد و صورت جدي تري به خود مي گيرد، که آن دست مايه هاي گران سنگ، برخاسته از آبشخور وحي و جوشيده از سر چشمه عصمت باشند. از اين رهگذر، پاس داشت نام و ياد علي (ع) و احياي نهج البلاغه و ديگر سخنان آن حضرت، از وظايف مهم ما در عصر حاضر است؛ چرا که حاکميت روح و انديشه حضرت علي (ع) بر فضاي جامعه ما، موجب مي شود آنچه را ما بايد پس از قرن ها تجربه و تحقيق و کاوش، بدان دست يابيم، در کمترين زمان ممکن و با صرف کمترين هزينه مادي و معنوي در اختيار گيريم. شهيد مطهري، اين گونه در اين باره گلايه مي کند:
«ما شيعيان بايد اعتراف کنيم که بيش از ديگران، درباره کسي که افتخار نام پيروي او را داريم، ظلم ويا لااقل کوتاهي کرده ايم. اساساً کوتاهي هاي ما ظلم است. ما نخواسته و يا نتوانسته ايم علي را بشناسيم. بيشتر تلاش ما درباره سخنان رسول اکرم(ص) درباره علي (ع) و سب و شتم کساني که اين سخنان را ناديده گرفته اند بوده است، نه درباره شخصيت عيني مولا علي (ع) غافل از اينکه اين مشکي که عطا الهي به حق معرف اوست، خود بوي دلاويز دارد، و بيش از هر چيز لازم است مشام ها را با اين بوي خوش آشنا کرد.»(17)
پي نوشتها:
1. محمد رضا حکيمي، سرود جهشها،صص78- 80.
2. بسمل: قرباني شدن، ذبح شدن.
3. ديوان صائب تبريزي، ج2، ص1010.
4. همان، ص 1151.
5. معاد شناسي، ج4، ص191.
6. مستدرک، ج3، ص 172، به نقل از : معاد شناسي، ج4، صص 152و 153 (با اندکي تغيير)
7. نهج البلاغه ، خطبه 3.
8. سوسن فروتن شيراز، عرفان در انديشه جبران خليل جبران، ص 46.
9. دفترهاي سبز، ص 122.
10. مولوي، مثنوي معنوي، تصحيح نيکلسون، دفتر اول، بيت 136.
11. نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، حکمت 81.
12. الجاحظ، البيان والتبيين، ج1، ص73.
13. شهيد مطهري، فلسفه اخلاق، ص 105.
14. شهيد مطهري، حکمت ها واندرزها ، ج1، ص144.
15. سالفان: پيشينيان.
16. مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت 2539.
17. شهيد مطهري ، سيري درنهج البلاغه، ص 54.
منبع: کتاب گلبرگ شماره 122
/ن