شهید محمدی عراقی در آیینه ی کلام آیت الله قربان علی دری نجف آبادی
خورشید جاودان
شهید محمدی عراقی در آیینه ی کلام آیت الله قربان علی دری نجف آبادی
درآمد
آیت الله قربان علی دری نجف آبادی که سمت هایی چون وزیر اطلاعات، دادستانی کل کشور و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری را در کارنامه دارد، در سخنان در همایش اندیشه های ماندگار، که مردادماه 1385 در کرمانشاه و کنگاور برگزار شد، از پیشینه ی شهید محمدی عراقی گفته و همچنین برخی خاطراتش را از زمانی که با شهید عزیز هم درس بوده بیان کرده است. این متن را با اندکی تلخیص و ویرایش می خوانید:
ستارگانی درخشیده اند و شمع محفل جمع شده اند و این همیشه تداوم خواهد داشت. ممکن است یک مقداری مثل خورشید که پشت پرده های ابر مخفی می شود، به خاطر بعضی از شرایط، اجازه ندهند که بعضی از خورشیدها تجلی کنند، اما سرانجام این خورشیدها جاودانه خواهند بود. هر کدام به اندازه ی شعاع وجودی خودشان نور تقوا را، نور فضیلت را، نور ایمان را، نور معرفت را، نور حق را در جامعه روشن می کنند و انسان های شیفته ی حق و حقیقت هم یک دل نه، صد دل، دلباخته ی انسان های با کمال و فضیلت خواهند شد. انسان هایی که برای خدا قیام می کنند. برای خدا جهاد می کنند. برای خدا تلاش می کنند. برای خدا فداکاری می کنند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ؛ خداوند اجر این قبیل انسان های نیکوکار را ضایع نمی کند».
حالا برویم سراغ عزیزان و سروران و بزرگوارانی که این محفل نورانی و این کانون گرم و صمیمی به یاد آنها برگزار شده. حتی اگر یکصدمین سال و یکصد و بیستمین سالگی برگزاری مشروطیت هم می بود، جا داشت که یک مقدار بیشتر اشاره کنیم. یکسری از روحانیت شیعه در دویست سال گذشته خیلی فداکاری کردند: مردان بزرگ، شخصیت های جلیل القدر، در این دویست سال تاریخ، علماء، بزرگان، اندیشمندان، فقها، صاحب نظران…. دنیای اسلام یک تاریخ پررنجی است، در عین حال بسیار هم پرگنج است؛ علمای فداکاری که جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند. در جبهه های مختلف با عثمانی، با روس، با انگلیس درگیر شدند. در همه ی جبهه ها تلاش هایی کردند، که امروز بعد از دویست سال ما شاهد گوهر عظیم و ارزشمند انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و نقشه ی انقلاب در منطقه و در جهان هستیم، به برکت دویست سال و هزار و دویست سال فداکاری است، اگر نه، بگوییم هزار سال، اگر نه، بگوییم دویست سال، فداکاری ها، از خودگذشتگی ها، دلاوری ها، رشادت ها، فتوت ها، مردانگی ها، قطعاً امروز این چراغ نورانی انقلاب اسلامی روشن نمی شد و ما سرنوشتمان مثل سرنوشت بعضی از کشورهای همسایه مان بود، کشورهای عربی ای که در حادثه ی لبنان هم گاهی عرض کنم که بوی مرگ می دهند، بعضی علمیشان هم بدتر از بوی مرگ، بوی اسرائیل می دهند و حمایت می کنند.
اگر نبود این مجاهدت ها، اگر نبود این فداکاری ها، خب من که یادم است جنگ ژوئن 1967م (1347-1346 شمسی) اسرائیلی ها حمله کردند. آن وقت ابرقدرت کشورهای عربی هم جمال عبدالناصر بود. چهارصدتا هواپیمای پرنده داشت؛ جمال عبدالناصر. اینها گفتند صبحانه که می خوردند این جور نقل می کردند که ساعت بعد آنجا هستیم. اما یک دانه پرنده از روی زمین مصر بلند نشد، در دفاع از سرزمین مصر و در برابر تهاجم اسرائیلی ها. بعد به آنهایی که در برابر بعضی از انسان های با ارزش به چوبه ی دارشان می کشیدند گفتند در برابر اسرائیلی ها دستتان بالا، پیمان ننگین کمپ دیوید را هم سادات امضاء کرد، فرمان از روسیه با علی صبری و غیره به سمت آمریکا بردند که هنوز هم دارند می روند.
اما یک نفر از حزب الله به تعبیر قرآن و روایات و …. شاهدیم که در لبنان عزیز چه افتخاری آفریده و می آفریند. این به برکت همین دویست سال مجاهدت ها و فداکاری ها از زمان جنگ های ایران و روس را 1212 تا 1218 تا 1225 شروع کنید پیمان های ننگین ترکمانچای و گلستان را و بعد بیایید به جنگ اول، جنگ دوم؛ بیایید سراغ مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه، ملا حسینقلی همدانی، قدس سره الشریف، میرزا حسن شیرازی رضوان الله تعالی علیه، و نقش هر کدام از این ها را تا آخوند خراسانی، تا میرزای نائینی، تا مرحوم ملا علی کنی- قدس سره الشریف- که دستور داد در تهران فراموش خانه و فراماسونری و ساختمانش را منهدم کردند و آتش زدند، قبل از مشروطیت و مرحوم سید جمال اسدآبادی تا بعد از مشروطیت…. خب، بعد هم علما و بزرگانی که از جمله مرحوم جد بزرگوار حاج آقا بزرگ که نام شریف ایشان هم به مناسبت نام جد بزرگوارشان انتخاب شده، علامه کبیر محمدباقر عراقی- قدس سره الشریف که از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی است و میرزای شیرازی وفاتشان 1312 هجری قمری است و ظاهراً سال وفات مرحوم آقای علامه کبیر ملامحمدباقر هم 1315 باید و 1316 باشد؛ طبق محاسباتی که من انجام داده ام.
عرض کنم که این جا زائر سراست، این جا کنگاور است، این جا کرمانشاه است، این جا خطه ی ایمان و شرف است، یک عالم بزرگی می آید این جا، مردم می آیند این جا، زائران شبانه روز چندین هزار بیتوته می کنند، مسأله ی شرعی دارند دزدان، ناامنی، ….. همه هست. یک روحانی شخیص و با شخصیت باید بیایید این جا، بساط امامت، ولایت و رهبری و هدایت پهن کند و مرجع مردم شود. همین طور که باز خود این مردم رفتند سراغ مرحوم آیت الله بروجردی و به هر کیفیت مرحوم آیت الله شهید اشرفی اصفهانی، مرحوم آیت الله حاج آقا جواد اصفهانی، مرحوم امام اصفهانی، مرحوم حاج نصرالله نجف آبادی، اینها را آوردند در این خطه ی نورانی که منشأ خیر و برکت باشند و به تبع این خورشیدها، ستارگان فراوان دیگری هم آمدند و درخشیدند و منشأ خیر و برکت و خدمت شدند. به هر کیفیت از محضر مرحوم میرزای شیرازی، میرزای بزرگ تقاضا شد و بعد هم به دستور ایشان تشریف آوردند. این دودمان اصلاً اهل اراک و غیره بودند و فامیل عراقی و اراکی هم به همین نسبت است و این جا البته عمر با شرافتشان وفا نکرد، ولی بعد فرزند برومندشان این جا ماندند، و سپس فرزند فرزندشان که حاج آقا بزرگ رضوان الله تعالی علیه- است، که پدر حاج آقا بزرگ مرحوم آیت الله مجتهد اراکی بود و حاج آقا بزرگ هم از عزیزانی که البته ما خدمت اخوی شان حاج آقا مجتبی بیشتر می رسیدیم و اخیراً ایشان به رحمت خدا رفتند. حاج آقا مجتبی عراقی- رضوان الله علیه- پدر شهید هم بودند و هیچ کسی در مدرسه ی فیضیه نمی تواند حاج آقا مجتبی را فراموش کند و حاج آقا بزرگ که برادر بزرگ تر بودند قدیس و عالم و زاهد و عابد و وارسته و خدمتگزاری تمام بودند. من در اثناء رفت و آمد به جبهه و غیر جبهه بیشتر خدمت ایشان شرفیاب می شدم و از صفا و روحانیت و تقوا و ایمان و اخلاص ایشان نسبت به قبله ی این عزیزان، امام و مردم انقلاب و رزمندگان اسلام بهره ی وافر می بردم. ما با مرحوم شهید حاج آقا بهاء، رضوان الله تعالی علیه، پدر ارزشمند برادر عزیزمان جناب حاج آقا محمود عراقی، از چهار نقطه ی مشترک مراوده داشتیم- البته ما بچه طلبه بودیم و آنها بزرگوار- یکی درس مرحوم آیت الله داماد رضوان الله تعالی علیه- که ایشان با آقای مؤمن، با آقای حسینی کاشانی، با آقای مصلحی پسر مرحوم آیت الله اراکی و دیگران و پسر آقای داماد (آقای سعید داماد) و غیره تقریباً هم مباحثه بودند. درس آقای داماد بعد از درس امام بود، که امام را تبعید کرده بودند… مسجد طباطبایی و قبلش در مسجد امام حسن عسگری (علیه السلام) که مدرسه ی آیت الله بروجردی… که الان یک راهرو به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) آن جاست، آقای داماد کتاب صلات می گفتند. به هر کیفیت مرحوم حاج آقا بهاء یکی از شاگردان درس مرحوم آیت الله داماد رضوان الله علیه، که در درس آیت الله داماد، منهای بنده، طلاب زحمت کش و فداکاری حاضر می شدند. از دیگر درس های حوزه ی علمیه ی قم، درس مرحوم علامه طباطبایی- رضوان الله تعالی علیه- بود که در مسجد فاطمیه و بعد در مسجد مدرسه ی حجتیه برگزار می شد و بعد هم ایشان تعطیل کردند درسشان را؛ اسفار و این دوره ی آخر را تا جلد سوم می گفتند که من شرکت می کردم. دو سه جلسه ی دیگر هم بود که حیفم می آید نگویم که من نیز شرکت می کردم، هم در خدمت شهید که بیشتر، شب های جمعه نزد حاج آقای حسین فاطمی بودیم در تکیه سید حسن قم، نزدیک بیت آیت الله گلپایگانی و نزدیک بیت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (رحمه الله). آقای فاطمی آن جا یک خانه بسیار محقر و خشت و گلی داشتند، پیرمردی بودند از اصحاب صدق و معنا و یک عده ای آنجا جمع می شدند و این پیرمرد نورانی و روحانی موعظه شان می کرد. آنهایی که اهل دل بودند در این مراسم شرکت می کردند، ما هم توفیق داشتیم که بیشتر در آن شب های جمعه به یادماندنی شرکت کنیم. من یادم رفت در تاریخ زندگی ام این نکته را بگویم که حق آن بزرگوار را باید گرامی بداریم و از جمله عزیزانی که شرکت می کردند شهید حاج آقا بهاء و باز مرحوم آشیخ عباس تهرانی رضوان الله تعالی علیهما- بودند که قبرشان پایین پای مرحوم حاج عبدالکریم و دیگران است. در کتابخانه ی مدرسه ی حجتیه، روزهای جمعه دعای ندبه برقرار بود، بعد هم درس اخلاق که بنده آنجا شرکت کردم (ولی کمتر توفیق حضور داشتم) و در درس حاج آقا حسین فاطمی بیشتر این توفیق نصیبمان می شد.
یک نکته دیگر هم عرض کنم که یک شاهد صدقی هم دارد و آن، این که در پی آن که حضرت امام- رضوان الله تعالی علیه- را دستگیر کردند، پنج شنبه ها بین ما با این دوستان یک جلساتی بود که در آنها زیارت جامعه، زیارت عاشورا و زیارت های دیگر و دعای توسل برقرار بود و در آن جلسات از جمله برادر بسیار ارزشمندمان حاج آقا عبدالخالق عبداللهی (از علمای قدیم و مبارز کرمانشاه و از یاران شهیدان محمدی عراقی و اشرفی اصفهانی) که الان هم این جا تشریف دارند و در خدمتشان هستیم و شاید حافظه شان بیشتر از من یاری کند، در آن جلسات من خدمت این عزیزان شرفیاب می شدم. همه ی آن جلسات منشأ خیر و برکت و لطف خدا بود و سرانجام این که از همه جالب تر، مقام شهادت بود که حاج آقا بهاء به آن نائل شدند. این بزرگوار نسبت به بنده که یک بچه طلبه بودم و هنوز هم هستم همواره احترام می کردند، فرزند برومندشان هم همین طور همواره به بنده ناقابل و امثال بنده لطف دارند و طلبه پرورند، خدمتگزار طلبه ها هستند احترام طلبه ها را نگه می دارند. این خیلی مهم است، عشق به طلبه ها، این که گره گشا و مشکل گشای دوستان باشند. این صفا و صمیمیت و صداقت موجب می شود که بعد از بیست و چند سال، حالا باز هم همه دوستان با کمال اشتیاق بیایند، جمع شوند، عرض احترام و ارادت کنند، مجلس بزرگداشت و تجلیل برگزار کنند و یاد شهید و پدرشان را گرامی بدارند و ذکر خیرشان را به عنوان ذکر اولیای خدا در خاطره ها و در خاطر جوانان عزیزی که این عزیزان را درک نکردند احیاء کنند. عاشورا سعیداً و ماتوا سعیداً حشرهم الله مع اولیائه. من که به حال این خانواده غبطه می خورم: اولئک آبائی فجرنی مثله. این پدران و بزرگواران، خدمتگزاران صادق و امین و دوست داشتنی مردم، اسلام، امام، انقلاب، روحانیت و شهدا، جزاکم الله خیر جزاء. مگر عمر آدم چگونه باید صرف شود؟ عمر آدم باید منشأ خیر و برکت باشد. اگر عیسی بن مریم- علیه الصلوه و السلام- در گهواره می فرماید «انی عبدالله» ، بعد می گوید «و جعلنی مبارکاً و عبدالله». خداوند مبارک قرار داده و اینها مصادیقش هستند و «عبدالله» اند. کسی که به مقام عبداللهی و به مقام عبودیت و بندگی خدا رسید، خدا هم به عمرش، به جوان هایش، به توفیقاتش، به خونش، به قلمش، به زبانش، به یادش، به اخلاقش، به سیره اش، به رفتارش، به همه چیز برکت می دهد…
منبع مقاله :
ماهنامه ی فرهنگی تاریخی شاهد یاران، دوره ی جدید، شماره ی 69، مردادماه 1390